-
والا من چون مخ خودم متناقضه، جمله هام اینجوری میشه ولی خیلی سعی میکنم درستش کنم. به امید ویراستار بودم که خوب...
نشد دیگه.
اون قسمت شوخیاشو خودمم زیاد نپسندیدم ولی نمیدونم چرا دستم رفت.
صفحات اول من توصیف زیاد نکردم چون ترسیدم گاف بدم.آخه با چند تا از ریز ترین نکات مقدمه...
ای داد داره اسپویل میشه.
-
حالا پیشتاز که زیاد تحویل نمیگیره مارو ولی فصل سوم به پست اول اضافه شد .
-
والا من چیزی نمیگم دیگه
اگه تا پس فردا بازخوردی نداشت لطفا یکی از مدیران تاپیکو پاک کنه.
-
بابا چرا میخوای پاکش کنی داستان به این قشنگی رو بزار بمونه درسته یکم نظر کمه ولی انصافا با توجه به این که خیلی از کاربرای پیشتاز توی بوک پیج هم هستن واینکه نظرات داستانت اونجا خوب بوده دیگه زیادم به نظر کم گیر نده شاید بعد ها چند نفر هم به وسیله این سایت با داستانت آشنا شدن یا اینکه خودت برای ویراستاری از تیم ویراستاری این سایت استفاده کردی راستی همین پستت رو توی سایت دریم رایز هم دیدم در مورد اونجا هم نظر من اینه که تاپیکت رو نبند به همین دلایل، این نظر من بود به هر حال صلاح ملک خویش خسروان دانند. خوب دیگه زیاد حرف زدم درمورد داستان هم باید بگم که خیلی خوب داری پیش میری اگه بتونی یه ویراستار خوب هم پیدا کنی که دیگه عالی والبته اصل مطلب، کی فصل بعدی رو میدی؟
-
علی خدایی گله ای نیست.
حتما نباید یه نقد باشه که طولانی و بلند بالا باشه یه لایک یه دنیال کردن یه فصل بعدی کی میاد...
آدم دلسرد میشه والا.
فصل بعدی، نمیدونم کی میاد برای ایکه بد قول نشم دو هفته دیگه قول می دم.
ممنون علی.
-
آخه اینم در نظر داشته باش که بیشتر وقت ها بچه ها چون نمیدونن چچوری نقد کنن نظری نمیزارن - البته من خودمم خیلی نمیدونم چطوری فقط هر چی که در مورد داستان ها به ذهنم میاد رو میگم:troll:- وقتیم که میخوان بپرسن فصل بعد کی میاد چون متن کوتاهه و اسپم محصوب میشه و چند باری توی انجمن های مختلف بهشون اختارمیدن((8)) این باعث میشه دیگه زیاد نیان بپرسن فصل بعد کجاست یا اینکه مثلا برای تشکر یا چیزایی مثل این دیگه نمیان فقط بنویسن عالی بود یا ممنون پس شمام دلسرد نشو وبه کارت ادامه بده خدارو چه دیدی شاید توی مملکت ما هم کتاب یه تکونی خورد و شمام یکی از نویسنده های سرشناس شدی(انشا الله)((5)) وقتی که نظری چیزی نیست برای دل خودت بنویس حداقل هیچی که بدست نیاری قلمت رونتر میشه و تجربت بیشتر.((73))
-
سلام
برای مقدمه
مقدمه خوبی داشت، برای شروع داستان خوبه
ولی متن خشکه، روون نیست
له نظر من این قسمت نیاز به توضیحات بیشتری داره مثلا: (پیرمرد که در حال فکر کردن بود، ابروانش را بالا انداخت و با چشمان گشاد شده به میهمانش نگاه کرد. گویی چیز بسیار مهمیرا به یاد آورده باشد .- فرار)
این رو میتونستی خیلی بهتر از این توصیف کنی، متنت نمیتونه اون احساس رو به فرد القا کنه. و خواننده میخونه و رد میشه خب مشخصه که زیاد تو ذهن خواننده نمیمونه برای شما که فصل فصل میذارید ضعف بزرگیه
(نوایی که غم را به ذهن، متبادر میکرد .اولگ دیگر نمیدانست که بترسد یا غمگین باشد. به نظر با جادوگری طرف بودند که قدرتش به حدی بالا بود که میتوانست احساسات را به صورت مصنوعی به فرد الغا کند .اگر راهی برای مقابله با آن وجود داشت، اولگ نمیدانست که آن چیست .فقط این غم بود که به ذهنش رسوخ میکرد. قلبش را پارهپاره میکرد. گویی هزاران بار همسر و فرزندانش را جلوی چشمانش
بکشند و او کاری نتواند بکند. مقدار تیرو فراتر از تصور بود. چطور چنین چیزی امکان داشت؟)
-
ممنونم ازتون و اینکه میخوام سرعت فصل دهی رو اگه بتونم بیشتر کنم.
خداروچه دیدی شاید مخاطبا بالاتر رفتن. هر فصل هم سنگینه و متاسفانه خیلی کار داره. پس سعی میکنم زودتر بذارم.
دیگه نهایت تا پس فردا فصل چهار رو سایته موفق باشین.
-
فصل چهار به پست اول افزوده شد.
-
اینولوپ
آه ، اینولوپ
داستانت خوبه فقط یکم سریع فصلا رو بده بیرون
منم کچل نکن لطفا