همه ایپا رو بی خی مهم اینه کریتوس زد پدر ارس و زعوسو ... رو در اورد دمش گرم خخخخخ😀😀😂
نمایش نسخه قابل چاپ
همه ایپا رو بی خی مهم اینه کریتوس زد پدر ارس و زعوسو ... رو در اورد دمش گرم خخخخخ😀😀😂
جالب بود خیلیم جالب بود ولی به شخصه با آرتمیس بیشتر حال میکنم:دی
هرچند تو پرسی جکسون شخصیت ارس کاملا خورد شد و آرتمیسم کلا حضور چندانی نداشت|:
هاا دیگه دستت درد نکنه جالب بود دی:
ها مرسی خوندی جیگر!
درمورد این ارتمیسه هم میزارم حتمن!اصن یادم رفته بود قسمت دوم ارسو بزارم خوبه اوردی بالا تاپیکو!
اتفاق ی چیز جالب هم درمورد "دیا" دارم مخصوص مخصوص خودت! هرچند چیز خوشایندی نیس زئوس مخشو میزنه میبرش تو جنگل :| اهم..
پرسی رو نخوندم!ولی ب همه میگم فیلمشو دیدم! ک اونم ندیدم! هیچ وقت نمیشه شخصیت های ب این بزرگی رو تو فیلم محدود کرد (:
سلام دوستان!اومدم با اخرین قسمت و قسمت اخر!ایشالا ک بخونین ب دانایی هاتون افزوده بشه!
این خدای بدبخت و بیچاره از نظر عشق و عاشقی هم شانس نیاورد.پر پیچ و خم ترین رابطه ی زندگی این خدا با افرودیته الهه ی شهوت و عشق و زیبایی بود.بدین صورت که افرودیته همسر یکی از زشت ترین خداهای المپ بود.و از انجا که قلب داغی برای عاشق شدن و عشق ورزیدن داشت ،زمانی که متوجه شد ارس به او به چشم خریداری نگام میکند او نیز از خدا خاسته بود و با چشمکی ب او فهماند ک خودش نیز خاطر خواهش شده.افسانه ها میگویند که این افرودیته بود که ارس را از راه به در کرد.
اولین رابطه ی ان ها شبی بود که هفاستوس ب دلیل کار های خود ب خانه نیامد.ارس به خانه ی افرودیته راه یافت و شب را در بستر او ب سر برد.و به یکی از قدرمتند ترین خدایان خیانت کرد.
ب راوایتی از هومر،هلیوس(خورشید)که خدای فضولی بود از عشق بازی های ارس و افرودیت خبر دار می شود و به هفاستوس خبر می دهد.هفاستوس بدون انکه عکس العملی نشان دهد خشم خود را فرو خورد و شروع ب ساخت توری کرد از مو باریک تر و از فولاد استوار تر.سپس شبی به افرودیته گفت که میخواد برای چند صباحی به لمئوس برود و افرودیته هم ب ظاهر اشک و اه راه انداخت و اورا بوسید و گفت ک چقدر دلش برای او تنگ می شود و زود بازگردد.هفاستوس به کمین گاه خود رفت و منتظر ماند.
عاشق ب معشوق خود خبر رفتن همسرش را داد و شب هنگام ارس مشتاق و خوشحال به خانه ی افرودیته امد و از همان دم در اعلام کرد:افرو،بیا ب بستر این شوهر احمقت برویم ک هیچ جایی بهتر از ان جزیره ی خراب شده برای مسافرت پیدا نکرده است.اما ب محضی ک رفتند و در هم خفتند زنجیر هفاستوس ب پای ان ها محکم شد و در خود گرفت.هرچقدر ک تقلا کردند گره ها محکم تر شد.هفاستوس زرنگ و با مهارت از کمینگاه خود بیورن پرید و انقدر بلند داد زد که اسمان ها و زمین لرزیدند:ای خدای خدایان!بیا و این معرکه ی زیبار ا تماشا کن ک چون من لنگ و زشت رو هستم همسرم مرد دیگری را ب بستر خود راه داده.ان هم ارس!بهتر است همه تان ب تماشا بیایید.این گره هارا باز نمیکنم مگر تا زمانی که تمام خرج هایی ک برای این زن هرجایی کرده ام را پسم دهید.
خدایان ب شهادت امدند و پوزیدون از هفاستوس درخواست کرد ک ان هارا باز کند.هفاستوس پذیرفت و بعد از ان افرودیته به قبرس و ارس به تراس تبعید شدند.در قبرس افرودیته از ارس حامل فرزندی شد و وقتی ب دنیا اومد اورا هارمونیا نامید.دختری زیبا که با پادشاه تب ازدواج کرد.
یکی دیگر از معشوقه های ارس پری زیبای جنگل اگلوروس بود که ثمره ی عشقشان دختری ب نام اسکیپه شد.روزی پسر پوزیدون اسکیپه را فریفت و با او همبستر شد.ارس ب خشم امد و پسر را کشت و پوزیدن ب دادخواهی ب محکمه ی خدایان رفت.ده خدا ب ارس رای دادند و او تبرئه شد.محکمه در تپه ی اکروپل اتن بود و زیان پس ان مکان محل متداوم قضاوت ها جای گرفت.
یک فرزند دیگر ارس فلگیاس به دست اپولو کشته شد.پسر دیگرش دیومد که پادشان بیستن شده بود به دست هرکول ب قتل رسید.کوکنوس پسر دیگر وی ک مثل پدرش قلدر و اهل دعوا مرافعه بود نیز ب دلیل جنایاتی که بر سر تمپه یکی از کاروان های قدیمی یونان در می اورد به دست هرکول کشته شد.ارس چند همسر زمینی نیز داشت که یکی از ان ها ائوتروپ بود.ولی در وضع حمل مرد اما پسری از وی ب دنیا امد ک ائوپروس نام گرفت.