ن شایدم خودشه هااااا:))
نمایش نسخه قابل چاپ
ن شایدم خودشه هااااا:))
خب بابابزرگ روزا سرت شلوغه
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خ
وقتی برا فک کردن نداری...............
در نتیجه شبا وقتی خوابی دنبالش میگردی
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخ
دیدم ویزارد باشه بهتره.اینطوری کسی ناراحت نمیشه
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخ
smhmma@
خخخخخخخخخخخخخخخخخخ محمد حسین واقعا ممنون با وجودت موجبات خنده و شادیه ما رو فراهم کردی خخخخخخخخخخخخخخ آورین بچه ها خیلی باحال بوت((207))((207))((206))((206))((206))((200))((200))( (200))((207))((207))((206))((206))((206))((206))(( 206))((206))((206))((206))((206))((200))((200))((2 00))((200))((200))((200))((200))((207))((207))((20 7))((200))((200))((200))((200))((200))((200))((206 ))((206))((206))((206))((206))((206))((206))((207) )((200))((200))((206))((206))((207))((207))
نه داشیییییییییییی
اون دختره نیست.
فک کردم که بهش یه ربطی بدم
اما اونجوری همش تکراری میشد و
داستانمو خراب میکرد...
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
چچچچچچچچچچچچچچچچچچچچششششش شششششششششششششششششمممممممم ممممممممممممممممممممممممم
اطاعت میشه آبوجی
اما دوست ندارم غرق بشه
میخوام مردنش
علاوه بر باهال بودن , جذاب و تک باشهههههههههههههه
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ آخه اولین
داستانمه میخوام یه جور خاصی تمومش کنم.
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
با این جمله ترکیدم از خنده((42))((42))((42))نقل قول:
خدا( این دختره رو من افریده بودم؟؟؟؟دمم گرم بابا)
با این جمله غش کردم از خنده((206))نقل قول:
خدا(خودم تو کف خلقت خودم موندم)
ما این ماجرا دیگه مردم((42))نقل قول:
خدا(واقعا پسره؟؟؟؟)(اینو من افریدم؟؟؟؟؟؟)
دیگر اینکه بهتر اسم این تاپیکو بذارید: lاجراهای فسیل و خشتک ها((42))
والا((54))
((72))نقل قول:
عزراییل سخت ناراحت و نگران شد و در فکر خویش پی چاره برای شیخ گشت. در فکر بود که مهراد را در حال عبور دید. اورا قاپید و برای شیخ پرتاب کرد و گفت: خشتک این را بدر تا من پی چاره ای باشم.
پس رفت تا پی چاره بگردد.
((42))((42))((42))((42))((42))
@smhmma
همی تنها لفظ عجب می تواند شایسته احساس بنده در این لحظه باشندی...((94))
پس از قرن ها که از آخرین حکایت شیخ عظمی می گذشت،روزی شیخ با ترس و لرز فراوان به پارک بازگشت که همانا تمام مشکلاتش از آن پارک بود!((227))((227))با وحشت فراوان اطراف خود را نظاره کرد و پس از نگاه به چپ،راست و دوباره چپ،جیب های خود را نیز گشت تا از نبود دختری که درخلقتش چسب دوقلو به کار رفته مطمئن گردد.
همانا اثری از چنین موجود دهشت آوری نبود!بر روی نیمکت پارک بنشست و آماده برای شیرجه در بحر مکاشفه گردید((77)):sadtrollface: که ناگهان...!
پسری با قامت بلند و هیکلی همچون آرنولد خان شیرازی(پ.ن:جدیدا لو رفته،خودمم نمیدونستم.) به کنار او آمد و از او بابت شکستن دل خواهرش تقاضای غرامت کرد!
فسیل که نزدیک بود از عصبانیت پا به وادی جنون بگذارد((231))((104))((68)) ابتدا برای خود اصول فلسفه را دوره کرد و سپس با دوستی تماس گرفت و به بحث پیرامون حقوق سگ آبی پرداخت.بعد از آن که اندکی آرام گرفت،رو به برادر شاکی کرد و گفت:خواهرت کیه؟عشق چیه؟دل چیه؟شکستن چیه؟ببین داری مغالطه می کنی هاااا!بیا برات توضیح بدم که...
همانا آرنولد خان شیرازی اندکی مقاومت کرد ولی پس از اندکی گوش دادن به سخنان گهر بار آن شیخ دانا گریان((84)) از فسیل اعظم تقاضای عفو کرد((211))((211)) و شماره خواهر خویش را از گوشی حضرت فسیل(که نور به زندگی و قبر آیندش بباره) پاک گرداند و به مرید های فسیل اعظم پیوست و سه بار در روز خشتک خود را می درید و برای راحتی کار دیگر مریدان خشتک سایرین را نیز می درید!((61))((72))
پ.ن:مغالطه کار بدی است.
پ.ن.ن:از نظر فیزیکی نمیدونم،ولی از نظر زبونی با فسیل اعظم در نیفتید.
پ.ن.ن.ن:آرنولد شوارتزنگر کی تغییر ملیت داد؟
نکته اخلاقی:سمت مواد و سیگار و قلیون نرید،سرطان میاره.((92))((92))
آورنده اند که فسیل فقید آنقدر عاشق و دلباخته ی این و آن شده بود که تصمیم گرفت پس از دریدن خشتک خویش، به خود محلول آرسنیک تزریق نموده و جانش را به جان آفرینی که همچون موجوداتی همانند دختران خلق کرده بود تسلیم کند. :) :)