ای عشق بیا
تا بیارایم تورا
به گل زنبق و یاس
تا شوی همچو بهار
سبز و زیبا
همچو عطر نوبهار
ماندگار
عشق من باز بیا
چای باش مهمان من
در کنار جویبار
با نوای بلبلان
تا گلی هدیه دهم
به یگانه مه شب های سیه
نمایش نسخه قابل چاپ
ای عشق بیا
تا بیارایم تورا
به گل زنبق و یاس
تا شوی همچو بهار
سبز و زیبا
همچو عطر نوبهار
ماندگار
عشق من باز بیا
چای باش مهمان من
در کنار جویبار
با نوای بلبلان
تا گلی هدیه دهم
به یگانه مه شب های سیه
اه ای نغمه ی عشق در سر من
ای توروح و ای جلا در تن من
بوی ساز و سوسنت بستر من
عطر جان و جوهرت بر لب من
ای ترانه نام تو در شب من
نستی تو نیستم من تو، تویی هستی من
میخواهم که خیابان بشوم
تا که روی تن من راه روی
نرم نرمک
آرام آرام
روی سنگفرش تنم راه روی
دوسست دارم که دریا بشوم
تا که با حسرت به من نگری
دلگیر
خسته
و بی حوصله
با دیدن این عاشق، تو شاد شوی
دلم میخواهد گلزار شوم
تا که از عطر تنم مست شوی
چشم هایت را ببندی
بو کنی عطر مرا
درد را بیرون کنی
باز مدهوش شوی
دوست دارم که عاشق شومت
تا که در اوج غم و تنهایی
آغوش من باز شود
آرامش تو که این همه زیبایی
تمام برگ های دفترم عطر تو دارد
تمام روز هاوساعتم رنگ تودارد
من از شب های بیخابی گریزم
تمام بالش وحالم دگر نام تو دارد
من از نغمه ی بی اوا چه زارم
سرودم وانگهی یاد تو دارد
من از اب روان ذوقی ندارم
تمام چشم من شوق تو دارد
دلم در بستر غم هابسوزد
که رود مهرت اندر سوی رویم
نجاتم را فراموشی سپارد
بسیار قشنک بود
اسمان ابی تر از ابی ترین ابی هاســــــت
پنجره خندان و سرشار از گل و پروانه است
شعــف و شــور جاودان دربــیـنمــان پابرجاســــــت
عشـق تو زیبـــــاترین افسانه وشــــعر من اســــــت
نغمه ی جان منی توتا که دنیا دنیاســـــت
قلم سعدی و حافظ لایق وصف تو اســـــت
اه افسوس راه چشم تو به من فرسنگ هاست