چایی باشه ممنون((72))((72))
نمایش نسخه قابل چاپ
الان ساعت چهار صبحه!
من هر از گاهی میام بین انجمنا گشت میزنم و تاپیکای قدیمی رو میخونم. امشب این تاپیک رو دیدم و تقریبا نصفشو خوندم. و باید اعتراف کنم که خیلی احساساتی شدم! دیدن پست هایی که چهارسال پیش فرستادم و اینکه چقدر از اون موقع لحن و شیوه نوشتن و حتی تفکرم عوض شده، و خوندن خاطرات قدیمی از دوستان قدیمی باعث شد بیشتر از قبل دلم تنگ بشه برای دوستانی که دیگه نیستن و احتمالا دیگه هیچوقت هم نتونم ببینمشون و فقط این خاطراتشونه که برام میمونه!
فقط میخواستم بگم که از تک تکتون ممنونم که یه همچین خاطراتی رو برای من - و بقیه البته! - ساختین!
پ.ن : نترسید قرار نیست بمیرم یا خود کشی کنم! ((200)) فقط احساساتم یهو فوران کرد همین :-"
چقدر عجیب که نصف شبی به این پست برخوردم و دیدم واقعا جاشه
اتفاقا منم به این فکر افتادم محمدحسین
و داستان برمیگرده به چند هفته ی قبل...
.
از خیلی از بچه ها جدا شده بودم،یه عده دلمو شکسته بودنو و بقیه هم نامردی رو روا داشته بودن،چندتائی از دوستائی قدیمم مونده بودن و کسائی که شاید به یادشون نیاریم
تا اون روز
یه روز معمولی بود که میخواستم برم دانشگاه
مث همیشه ام پی فورم رو از شارژ در اوردم و زدم پلی شه و تو خیابونا راه افتادم سمت مترو
دیدم یه آهنگ نسبتا چرتی پخش میشه
تعجب کردم،این چیه؟ داستان چیه؟
یه نیگا به اسمش انداختم داشت میرفتم معلوم نبود،ولی دیدم یه ساعت و نیمه تقریبا
به شدت تعجب کردم
من کی ازین ریمکس های چرت دانلود کردم؟ منو چه به ریمیکس؟
ولی یهو...
صداتو شنیدم!
گفتم: چی!؟
زدم از اول
گفت:اثری دیگر از خانواده ی زندگی پیشتاز
رادیو پیشتاز....عنوان رو دوباره دیدم...برنامه ی 1 بود
اولین کاری که با بچه های تیم رادیو کردیم
عین یک ساعت و نیم رو گوش دادم و دنیای خاطره بود که برام زنده شد
اما برخلاف تو با اشک و لبخند
خاطراتی که گذشته بودن،آدمائی که رفته بودن...آدمائی که عوض شده بودن
برنامه ی یک،تابستون 92...
خیلی ها رو سالها بود ازشون بیخبر بودم،حتی نمیدونستم بعد 5 سال کجان،به کجا رسیدن؟چیکار میکنن؟
به تموم این سالا فکر کردم
با شنیدن صدای هر کسی تصویرش جلو چشمم میومد
واقعا دلم برا بچه ها تنگ شده بود...
این بود که دوباره برگشتم
پیش خانوادم
خیلی از کدورت هارو کنار گذاشتم
و سعی در تجدید دوستی ها کردم
خواستم که بخشی رو به دست بگیرم
و دوباره عضوی ازین خانواده باشم
به اون جو گیری که حمله کردم نبود
ولی قطعا دوباره بودن با بچه ها،ارزشش رو داشت
هیچ وقت نشد درست بگم
دوستون دارم بچه ها
شما همتون خانواده ی منید((98))
الان ساعت 7:49 دقیقس امروز دوم خرداد 97عه بطور اتفاقی سایتو باز کردم و این تایپک رو دیدم و بووووم. پس از تقریبا یه ربع کلنجار و یافتن پسوردم جوین شدم و میخواستم اینو بنویسم که نگام افتاد به ساعت و یادم اومد یه قرار مهم اونطرف شهر دارم و کلی از زمانبندیم عقبم(منم ک ان تایم!) پس گفتم برم و بعدا بیشتر بهش بپردازم ولی پیش خودم گفتم از اونجایی که الان شرایطم مثل قبل نیست بهتره خلاصه بگم که هیچوقت بعد ها بابت اینکه نگفتمش پشیمون نشم
بچه ها
متن مخفي!
هوف واقعا امیدوارم زود برسم . واقعا حوصله غر ندارم
خرداد ماه نود و دو بود.
همه چیز از اونجایی شروع شد که می خواستم جلد آخر هری پاتر رو دانلود کنم. تا اینکه تو سایت دمنتور پیداش کردم. همینکه منتظر بودم دان بشه، چت باکس انجمن گفتگو رو دیدم که عین برق و باد پیام بهش اضافه می شد. کلماتی دوستانه و صمیمی. میان چند تا بوک ورم و پاترهد عین خودم. به هر بدبختیبود رمز ایمیل مامانمو کش رفتم و فعال کردم پروفایلمو. یه حس پیروزی عجیبی داشت. بعدش توی یه صمیمیت خاصی مثل یه خونه ی دوم، حتی از مدرسه هم دوم تر:) غرق شدم.
توی یه کلکل بین گروه های هاگوارتز و بین محفل و وزارت و مرگخواران غرق شدم. یه احساسی که می گفت رفتم به هاگوارتز و جزء محفل شدم. ا
اما حیف که بد زمانی اومدم. این صممیمیت فقط سه سال طول کشید. بعد انجمن فرو ریخت. نصف اعضا رفتن. روز بعدش با یه پیام تو ایمیلم روبهرو شدم. :بسته شدن تالار گفتکوی دمنتور را بدین وسیله به گوش شما کاربر وفادار و گرامی می رسانم. به امید پایداری شما در عشق به هری پاتر.
به همین سادگی و تلخی!
من که خیلی وقته هستم والا یادم نمیاد دقیقا از کی ولی خب از قبل پیشتاز بودم...بخوام یادی کنم از صندلی داغ دوستان و خودم یادی میکنم...از آواتار بالاییت رو دست بنداز و خیلی چیزای دیگه...کم کم وحید اضافه شد سپهر اضافه شد و خیلی دیگه از دوستان به خانواده اضافه شدن و یادمی هم بکنیم از غیبت های کبری خودم و بعضی از دوستان و خب دلم نمیاد از دورهمی های خوب و جلسه با آقا سهراب عزیز و مهربون یادی نکنم و خب من همیشه مظلومم این موضوع رو فراموش نکنید...در کل پیشتاز کلا خاطره است هر نام کاربری برا شما یه اسمه برا من هر کدوم از نام کاربری های قدیمی ها یه کتاب خاطره توپ و باحاله...راستی خوش آمد هم میگم به جدید هایی که اضافه شدن...مظلوم ترین پیشتاز...خاص