بعضی از خوانندگان با شنیدن اسم کتابهای فانتزی ذهنشان سریع به سمت موجودات و اتاقهای جادویی میرود. بقیه هم به فکر جادوگری در شهری معروف مانند شیکاگو یا تفنگداری در غرب وحشی شگفت انگیز میافتند که البته همین نوع تفکرات زیبایی بخش این ژانر از کتابها میشود.کتابهای فانتزی تاکنون در ساخت دنیاهای جدید، انواع و اقسام جادو و سیستمهای جادویی موفق بوده اند. فکر نمیکنم فانتزی خوانی باشد که نام هری پاتر به گوشش بخورد و یاد هاگوارتز نیفتد. یا نام لارتن کرپسلی را بشنود و کوهستان اشباح را به تصویر نکشد. فانتزی ناممکن را ممکن میسازد. مثلا در دنیای فانتزی، اینکه یک پری عاشق انسانی شود، یا کودکی خیابانی، به جادو دست پیدا کند امری طبیعی است. (البته اینها را برای پدر و مادرها تعریف نکنید.)فانتزی، خواننده را به دنیایی معرفی میکند که میتواند ساعت ها بدون خستگی در آن غرق شود و لذت ببرد. در واقع فانتزی دارای قدرتی حماسی و زیبایی تابنده ای است.هر ساله تعداد بسیاری کتاب فانتزی وارد بازار میشوند، آنقدر زیاد که جدول رده بندی لحظه ای خالی نمیماند.در این تایپیک و نه تایپیک دیگه، این ۱۰ اثر رو معرفی میکنم و انشاالله در موردشون نظر میدیم و نقدشون میکنیم.این ۱۰ اثر رو مجلهی اینترنتی شهر، به عنوان برترین فانتریها معرفی کرده.خب. این اولین مجموعه:
گروهان سیاه نوشته گلن کوک (۱۹۸۴)
20229966291128741449
افسانه های خوب فانتزی متکی بر چگونگی ساخت جهان هستی هستند، و “گروهان سیاهِ” گلن کوک، دارای این ویژگی است. داستان بیش از ۴۰۰ سال از تاریخ را در ده کتاب، سه داستان زیر مجموعه و تعداد زیادی داستان کوتاه که داستان اصلی را دنبال میکنند، در بر میگیرد. با اینکه نام داستان همیشه گویای ماجراجوییهایی که در داستان وجود دارد نیست، اما برای چنین داستانی شایسته ترین نام انتخاب شده است.
خلاصه: حاکم جادوگری بینهایت قدرتمند است که توانایی تبدیل خشنترین دشمنانش را به خدمتکارانی وفادار دارد حتی آنان که جادویی برابر با جادوی او دارند. نیرومندترین قربانیانش ده تن تسخیرشدگان یا به طور خلاصه تسخیرشدگان خوانده میشوند. با یاری همسرش، بانو (کسی که مهارت جادوگریاش در رتبهی دوم پس از حاکم است) قلمرویی مییابد که برای شرارت بیهمتاست. آن مکان را شخصی شورشی به نام رزِ سپید برانداخته است ولی نه آن زن و نه هیچ جادوگر شورشی دیگری آنقدر قدرتمند نبودند که بتوانند حاکم، بانو، یا تسخیرشدگان را نابود سازند. نهایت کاری که از پس آن برآمدند بیهوش کردن آنها و محبوس کردنشان بود. زندانشان مکانی با نام ماهورتپه بود. آنها درون تپههای ماهور مدفون شده بودند.
پس از گذشت چهار قرن، جادوگر بومنز با گذر از ماهورتپه بانو را بیدار میکند تا از او مهارتهایش را بیاموزد. بانو کنترل را به دست میگیرد و آزاد میشود؛ بومنز را در حالت روحانی نیمه نامیرایی اسیر میکند. سپس تسخیرشدگان را آزاد میسازد اما به حاکم خیانت و او را همان جا رها میکند و برای احیای امپراتوری به پیش میرود. همانند گذشته، شورشیها برخاستند و این بار محفل هجده تن رهبریشان میکرد. محفل متشکل از جادوگرانی بود که به تنهایی یارای مقابله با تسخیرشدگان را نداشتند اما همواره در اهدافشان متحد بودند. از سوی دیگر تسخیرشدگان به همان مقدار که با شورشیها جنگ دارند، میان خودشان نیز در نزاع هستند.
از سویی دیگر گروهانسیاه، از طرف یکی از تسخیرشدگان با نام روحبند ناخواسته و نا آگاه به خدمت بانو در میآیند و به خواست او میجنگند. طبیب، سرگذشت گروهان را در این دورهی پر مخاطره بازگو میکند . . .