نوشته اصلی توسط
baran.80
با هیچکدوم از کافه های شهر خاطره ای ندارم
خیلیاشو هم بلد نیستم.
اهل پیتزا و نشستن با فلان ادم مو فرفری سر یه میز و دورهمی ام نیستم.
آهنگ هایی گه گوش میدم رو توی استوری نمی زارم و فقط با هندزفریم گوش میدم.
اتفاقات هیجان انگیز که چه عرض کنم.
کسی رو هم ندارم که عکس بگیره یا حداقل بخاطرش عکسی بزارم.
یه گوشه اتاق می شینم و فکر میکنم و اهنگ گوش میدم.
خیالاتم رو توی ذهنم مرور میکنم.
ته هیجانمم دنیای مجازی و نشستن روی یه درخت توی صحراهای افریقا و نگاه کردن آب خوردن گله بوفالوها س .
مسافرتم که فقط روستا و دراز کشیدن لابلای شبدرها و پر کردن ریه ها از عطرشون.
من حتی توی نیمه ی شعبان هم همون سیزده ام که از همه عالم به درم.
من یه افسرده ام . . .