سلام دوستان!اومدم با ارس اشناتون کنم.این خدا خیلی جذابه (خیلی دوسش دارم ^_____^) و امیدوارم خوشتون بیاد ^_________^ ی قسمتشم درمورد عشقو عاشقی های ارسه ک خیلی زیاده.دو قسمتش کردم.
قسمت اول:
سرنوشت_جنگ ها
پسر قلدر اشوب طلب خدای خدایان دائما به دنبال جنگ و جدال بود و اتش افروزی می کرد.مردم روی زمین را به جان یکدیگر می انداخت و از کشتار و خون و ویرانی لذت می برد.او فرزند ارس(مریخ،مارس)خداوند جنگ و سلحشوری است.یکی از سه رب النوع بزرگیست که با اسم ستارگان توام است:مشتری یا ژوپیتر(زئوس،خدای خدایان) زهره یا ونوس(افرودیته،الهه عشق) مریخ یا مارس(ارس،خدای جنگ).
چهره ی اصلی که یونانیان برایش ترسیم کرده اند به صورت جوانی قوی هیکل و خوش اندام و تقریبا برهنه است که موهای حلقه حلقه داشته و قیافه ی زیبا ولی خشن و نگاهی جنگجویانه و پیکار طلب دارد. واکنش های او عاطفی بود و محرک هایش برای جنگ، وفاداری و انتقام جویی بود. آرس تصویری است از قدرت بدنی مردانه، نیرومندی و عمل بی درنگ. او با بدن خود واکنش نشان می دهد و به عواقب آن هم فکر نمی کند.
یونانیان همواره به این خدا به چشم رعب و وحشت نگاه می کردند.مقام این خدا فقط زمانی بالا رفت که ازه یونان به رم رفت و نام مارس به خود گرفت.رومیان او را جایگاهی برتر دادند و بعد از زئوس (خدای خدایان) اورا می پرستیدند و او را به عنوان رب النوع ملی خود برگزیدند و به پرستش مطلق او پرداختند.
ارس اصلا یک خدای یونانی نبود!زیرا ائین پرستش این خدا از سرزمین سیت ها که قبائل ایرانی نژاد بودند به یونان رفته بود.شاید بتوان گفت وی متعلق به اساطیر ایران بوده و طبعا سمت خدایی نیز نداشته بلکه مظهر یکی از عناصر طبیعت بوده و بعد از راه ترکیه به یونان رفته و تغیر شکل داده.چنان که در انتقال از یونان به رم نیز تحول یافته و در این نقل و انتقال ها پیوسته بر هیبت وی افزوده شده تا جایی که به صورت بزرگترین خدای بزرگترین امپراطوری جهان در امده است.
هومر شاعر بزرگ یونان در منظومه ایلیاد از زبان زئوس خدای خدایان به ارس چنین می گوید:دریان کسانی که در المپ خانه دارند تنها تو من را اینقدر عاجز کرده ای! تو مرتبا به دنبال شر بلند کردن اتش افروختن و به این و ان پریدن هستی.این الاق زننده و تحمل ناپذیرت را از مادرت هرا به ارث برده ایی که هیچ وقت حرف حساب سرش نمی شود و همیشه مثل خروس جنگی سر دعوا مرافعه داری.ان شب در المپ هیچکس به طرفداری از ارس بلند نشد.به نظر نمی امد کسی به بزن بهادری چون او علاقه ی چندانی داشته باشد.
وی قالبا لباس فولادی رزم بر تن داشت و کلاخودش را از سر جدا نمی کرد.همیشه نیزه ی بزرگی بر دست می گرفت و بر پشت اسبان نیرو مند می نشست و چپ و راست حمله می برد و میکشت.دو ملازم همیشگی او ریموس (ترس) و فبوض (وحشت) که اغلب ان دو را پسرانش می دانند به همراه اریس(اختلاف) و اینو(ویرانی)همیشه به همراه خدای جنگ به میدان پیکار می رفتند .
ارس با اتنا نیز سر جنگ داشت.اتنا یکی از خدایان جنگجو بود که فقط برای عدالت می جنگید و در پی کشتن گناهکاران و ظالمان بود با ارس که تشنه ی خون و شهوت کشتن داشت در تناقض می نمود. تمامی خدایان در جبهه ی مخالف ارس بودند و پشت اتنا به تمامی ان ها گرم بود.ارس از نظر جنگاوری شاید دلیر باشد اما تمام صحبت هایش به گونه ای کری خواندن و قلدری محسوب میشد به اینگونه که هر بار با دیدن اتنا خشمگین می گشت و کشمکش هایشان در میگرفت:
زن فاسد براخلاق! چرا همیشه خداها از تو جانبداری می کنند و برای تو با من به زد و خورد می پردازند ولی هیچکس سمت من را نمیگیرد؟گمان میکنم امروز باید تکلیفم برا با تو یکسره کنم!
و با نیزه ی سنگین خودش که کوه را به دو نیم می کرد بر زره ی اتنا کوفت.اما این زره از جنس پوست دیو گورگون بود که حتی صاعقه ی زئوس نیز بر ان تاثیری نداشت.اتنا سراسیمه سنگی بر گردن او زد و ارس بر روی دو زانو افتاد و اسلحه از دستش ولو شد.اتنا لبخند زنان فریاد زد:
حالا دیدی که فقط قلدری و گردن کلفتی برای پیش بردن منظور کافی نیست؟
ارس نه تنها به اتنا بلکه به دیگر خداهای المپ نیز زورش نمی رسید!حتی دو برادر پهلوان زمینی به نام های اتوس و اوفالیتس او را زمین زدند.یک بار که وی به هرکول دشنام داده بود ان نیمه خدا با ارس گلاویز شد و ارس با بدنی زخمی و نالان به المپ بازگشت.می گویند زئوس نمیخواست هیچ کدام از این دورا مغلوب ببیند به همین دلیل صاعقه ی خود را میان ان دو افکند و ان هارا از هم جدا کرد.
منابع:
کتاب افسانه ی خدایان.(امم فک کنم صفحات 57 تا 64)
قهرمانان و کهن الگو ها.(بخش اسطوره ی ارس)