با اجازه چند تا شعر در نعت علی(ع) مولامون می زارم هر چند نا چیز:
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست
من که حیران تو حیران توام می دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:
«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد
سالیانی ست که معراج خدا می خواهد-
زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی
وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی
در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو می زد
نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
.................................................. .....
نمک و شیر را به دستش داد
با هزار و یک آرزو دختر
گفت ای دخترم کجا دیدی
دو غذا روی سفرهء حیدر
دخترش دست را جلو آورد
تا نمک را زسفره بر دارد
تا که در هم نگاهشان گره خورد
دید بابا دوچشم تر دارد
گفت بابا که دخترم امشب
زخمهای دلم عمیق تر است
از روی سفره شیر را بردار
که علی با نمک رفیق تر است
بعد افطار با دو دیدهء خیس
گرچه با دخترش تبسم کرد
حال بابا عجیب بود عجیب
دخترش دست و پای خود گم کرد
دید هر لحظه بی قرارتر است
آن ابرمرد بی نظیر و شجاع
خیره می شد به آسمان ، می خواند
زیر لب آیه های استرجاع
شب به نیمه رسیده و دیگر
موقع رفتن امیر شده
کودکان گرسنه منتظرند
حرکت کن علی که دیر شده
پس عبا را به دوش خود انداخت
کیسه را پر ز نان وخرما کرد
مثل هرشب پس از " به نام خدا"
یک توسل به نام زهرا کرد
در دلش مجلسی ز روضه به پا
باز با قصهء جوانش شد
فقط انگار روضه خوان کم داشت
درب و دیوار روضه خوانش شد
سمت مقصد ، علی که حرکت کرد
ناگهان چشم اوبه در افتاد
در برایش چه روضه ای می خواند
یاد گیسوی شعله ور افتاد
شعله ها را کمی خنک تر کرد
اشک چشمان حیدر کرار
در هیاهوی روضه های در
نمکی هم به روضه زد دیوار
بعد مرغابیان داخل صحن
میخ در سد راه مولا شد
حرف میخ دری وسط آمد
در دل بوتراب غوغا شد
قلب حیدر رها شد از کوفه
رفت سمت مدینهء زهرا
تیزی میخ یکطرف ، وای از
داغی میخ وسینهء زهرا
مرتضی ناگهان به خود آمد
میخ را از عبای خود وا کرد
پای خود را درون کوچه گذاشت
یاد کوچه دوباره غوغا کرد
روضه را کوچه سخت تر می خواند
یاد نامردمان بی انصاف
یاد چشم نبستهء حیدر
یاد سیلی ، طناب ، فحش ، غلاف
بعد از آن بین کوچهء تاریک
در دلش شور و همهمه افتاد
در سکوت شبی پر از غصه
یاد تشییع فاطمه افتاد
قلبش از بی وفایی محض
تک تک مردمان کوچه گرفت
بی وفایی هوای خواندن کرد
روضه را از دهان کوچه گرفت
کیسه کم کم سبک شد ومولا
سهم خرمای کودکان را داد
داشت کم کم دم اذان می شد
کاخرین قرصهای نان را داد
آسمان و زمین همه محو
قدرت گام استوار علیست
سمت مسجد روانه شد حیدر
ابن ملجم در انتظار علیست
رکعتی با خدای خود دل داد
بعد افتاد روی سجاده
بین محراب غرق خون خود
فاتح خیبر است افتاده
بی رمق گفت وای اگر بیند
غرق خون پیکر مرا زینب
کاش می شد سرم شود بسته
تا نبیند سر مرا زینب
روضه اینجا رسید و دلخونها
دل به دریای رستخیز زدند
روضه خوانهای شعر نوزدهم
همه به کربلا گریز زدند
یا علی زینب تو تاب نداشت
که شکسته سر تو را بیند
لیک خواهد رسید آن روزی
که سری را به نیزه ها بیند
............................................
با ساقی میخانه کسی گفت امیرا!
خورشیدوشا! بادهکشا! ماه منیرا!
یارا و نگارا و بزرگا و دلیرا!
باید در این خانه بخوانم چه کسی را؟
خندیدی و گفتی ذَکَرُ الله کثیرا
یا صاحبه سجن علی واحد قهار
مولاست علی یخلُقُ ما شاء و یَختار
فردوس محبان علی تحتها الأنهار
بدخواه علی فی الدَّرک الأسفل ِفی النّار
اغراق نباشد که علی الله یسیرا
هر روز اگر یک در خیبر نگشایی
با مدعیان معنی حیدر نگشایی
جز خود به روی ما در دیگر نگشایی
نشنیده کسی روی کسی در نگشایی
ماییم فقیراً و یتیماً و اسیرا
أکملتُ لکم دینکم آمد فَهَدینا
تَاللهِ لقد آثرک اللهُ علینا
گفتند أطعنا و نوشتند عصینا
گوساله چراندند در آن وادی سَینا
انگار نه انگار که هارونَ وزیرا
گفتند نه وحی آمده و نه خبری هست
گفتند نه از دین محمد اثری هست
غافل که علی را به شجاعت پسری هست
برخاست و دیدند که خونینجگری هست
برخاست شهیداً و بشیراً و نذیرا
این کیست که در میزند این در زدنِ کیست؟
این بوی گل ای باد صبا! از چمن کیست؟
پیراهن یوسف دگر امروز تن کیست؟
این پیرهن این پیرهن این پیرهن کیست؟
ألقوهُ علی وجهِ أبی یأتِ بصیرا
...........................................
ﺫﮐﺮ ﺍﺑﻮﺗﺮﺍﺏ ﻋﺠﺐ ﻣﺴﺘﯽ ﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻡ ﭘﯿﺮِ ﻣﯿﮑﺪﻩ ﯼ ﺣﻮﺽ ﮐﻮﺛﺮ ﺍﺳﺖ
ﺍﺻﻼ ﻫﺮﺍﺱ ﻭ ﺑﺎﮎ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺏ
ﻣﺤﺸﺮ ﮐﻠﯿﺪ ﺑﺎﻍ ﺟﻨﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺣﯿﺪﺭ ﺍﺳﺖ
ﺭﺣﻤﺖ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﺠﻠﺲ ﺗﻮ ﺑُﺮﺩ
ﺍﯾﻦ ﺷﻮﺭ ﻧﻮﮐﺮﯼ، ﺍﺛﺮ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﻭﻝ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﻓﺮﺩﻭﺱ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺍﺯ ﺻﻨﻒ ﻧﻮﮐﺮﺍﻥ ﻋﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ، ﻗﻨﺒﺮ ﺍﺳﺖ
ﺣﺒﻞ ﺍﻟﻤﺘﯿﻦ ﺣﯿﺪﺭﯾﻮﻥ ﺩﺭ ﭘﻞ ﺻﺮﺍﻁ
ﻧﺨﻬﺎﯼ ِﺳﺒﺰ ﭼﺎﺩﺭ ﺯﻫﺮﺍﯼِ ﺍﻃﻬﺮ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮﮐﺲ ﺯﻏﺮﺑﺖ ﺣﺴﻨﺶ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺗﺮﯾﻦ ِ ﻣﺮﺩﻡ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﻣﺤﺸﺮ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﺩﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺯﻣﯿﻦ ﺗﺸﻨﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺎ
ﻟﺐ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥِ ﺯ ﺑﺎﺩﻩ ﯼ ﺁﻝ ﻋﺒﺎ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﯿﻌﻪ ﯼ ﺗﻮ ﺗﺎ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﯿﺴﺖ
« ﺗﺎ ﮐﺸﺘﯽ ﻧﺠﺎﺕ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺷﻨﺎﻭﺭ ﺍﺳﺖ»
ﺳﯿﻨﻪ ﮐﺒﻮﺩﻫﺎ، ﭼﻘﺪﺭﺑُﺮﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ !!!
ﺑﺎﻍ ﺑﻬﺸﺖ ﺳﯿﻨﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﺻﻔﺎ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﻣﺤﺸﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﯿﻨﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﮔﺮﺩِ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﻧﺪ
ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﻍ، ﭼﺎﺩﺭ ﺍﻭ ﺳﺎﯾﻪ ﮔﺴﺘﺮ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﭘﻞ ﺻﺮﺍﻁ
ﺗﺎ ﺭﻭﯼِ ﺩﺳﺖ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻗﻨﺪﺍﻕِ ﺍﺻﻐﺮ ﺍﺳت
(التماس دعا)
دیدم تاپیک هست تاپیک جدید نزدم.
تسلیت می گم این ایام رو.
و التماس دعا دارم.
یا "علی"
ای ماه سر به مهر سر از سجده بر مدار!
پشت سرت کسی است که شق القمر کند!