خاطرات گذشته اما از دست نرفته
سلام و درود
خوب عنوان تاپیک هم عنوانه هم یک تذکر
خاطراتِ گذشته اما از دست نرفته
و
خاطرات گذشته ،اما از دست نرفته
داشتم به تاپیک برگشت پایونیر نگاه می کردم که رفتم توی فکر و به یاد گذشته ها افتادم
یاد خاطراتی که توی نت داشتم افتادم
یاد لحظات شیرینی که با دوستان بودم و فراموششون نمی کنم
دوستانی که شاید هیچوقت چهره اشون رو ندیده باشم
صداشون رو نشنیده باشم
اما دوستان من بودن و خاطره های زیادی ازشون دارم
یادم افتاد به زمانی که توی گروه پایونیر بودم
به اینکه چطور شروع کردم
به اینکه چجوری وابسته شدم
به اینکه چقدر بچه هاشو دوس داشتم و دارم
به خاطرات گذشته
اما از دست نرفته
خاطراتی که هنوز در ذهنم با یاداوریشون لذت می برم
خاطراتی که سال ها زندگی منو در بردارن
خاطره آغازم
و خاطره های خوش
می دونم خیلی ادمای دیگه هم همچین خاطراتی رو دارن
نه تنها از گروه پایونیر
بلکه بچه های قدیمی لایف گیت
بچه های زندگی پیشتاز
همه کسانی که به اینجا تعلق داشتن و دارن
همه خاطرات با ارزشی دارن
خاطره ها خیلی ارزشمندن
این زندگی گذشته ما هست که حال ما رو ساخته
خاطره ها خیلی با ارزشن
این موضوع رو باز کردم
تا بگم
هرکس
هرخاطره ای
از هرجا
از شروع
از پایان
از خوشی
از غم
یا هرچیز دیگه ای داره
اگه دوس داره اینجا با بقیه شریک بشه
برای شروع خودم می گم
نزدیک به آذر سال 91 بود که وقتی داشتم در به در دنبال کتابی می گشتم که بخونم وارد وبلاگ پایونیر شدم
کاور کاراموز رنجر رو که دیدم جدا جذبش شدم
خواستم دانلودش بکنم که گفت باید توی فروم ثبت نام کنم
ثبت نام کردم و دانلود کردم
سریع جلدای اول تا سوم رو خوندم و رسید به جلد چهار که وسط ترجمه بود
خیلی سر می زدم به وبلاگ پایونیر تا ترجمه های جدید رو بگیرم
بعد یه بار به خودم گفتم این ادما دارن برای من رایگان کتاب ترجمه می کنن
خیلی نامردیه من بدون یه تشکر خشک و خالی به خاطر زحماتشون فقط دانلود کنم
دفعه بعد که وارد فروم شدم
تشکر کردم از پایونیر
دفعه بعد با خودم گفتم ایا یه تشکر خشک و خالی برای این زحمتی که داره برای ما می کشه بس بود؟؟
می دونستم خیلی کم بوده
ولی من کاری بلد نبودم که انجام بدم
برای همین گفتم حداقل لبخند بیارم روی لبای کسانی که برامون دارن زحمت می کشن
رفتم توی سایتای مختلف دنبال جوک گشتم
کلی پیدا کردم و اومدم توی فروم و تاپیک جک باز کردم
و جک ها رو کپی پیست کردم
از خودم چیزی انجام نداده بودم
اما حداقل تونسته بودم لبخندی به روی لبای کسانی که داشتن این زحمتو میکشیدن بیارم
یا حداقل تصور من این بود
چندین بار این کارو کردم
یه تعداد از بچه های فروم
مثه محمد مهدی
محمد هادی که الان نیستش
نپتون
ژوپیتر
ازم تشکر کردن
بعضیاشون صمیمانه تشکر کردن
و من برای اولین بار لذتی که از یه خدمت رایگان در ازای قدردانی بود رو چشیدم
واقعا لذت بردم که براشون کاری بکنم
اینجوری شد که فعالیتمو بیشتر و بیشتر کردم
اسم بچه ها رو حفظ شدم
تا حدی شناختمشون
باهاشون دوست شدم
و...این اغاز من بود
دوس دارم هرکدوم از شما دوستان هم یا آغازتون رو بگید یا خاطرات زیباتون رو
سپاس