ممنون از اینکه داستان زیبات رو شروع کردیツ
فقط امیدوارم که این هم ناتموم نمونه
خووووب داستان قطعاااا به ویراستار احتیاج داره
ایده داستان با اینکه فقط فصل اولش رو خوندم برام جالب بود و مایلم که ادامه فصول رو هم بخونم
درمورد خود نوشتن داستان، ای کاش علائم نگارشی رو در بعضی از جاها رعایت میکردی. مثلا همون تیکه های اول داستان گفتی:
"پدر خواهر یک ساله ام را به دستم داد و... "
اینو به چند حالت میشه خوندش
پدرِ خواهر
پدر، خواهر یک ساله ام را
پدرِ خواهرِ یک ساله ام را
خوب اینجا باید علامت نگارشی رو میزاشتی
یک جا هم گفته بودی که:
" تیکه چوب بزرگی در پایم فرو رفته بود اما چوب مهم نبود آخرین درخواست پدرم مهم بود. باید خواهر کوچکم را پیدا میکردم او آخرین کسی بود که در دنیا داشتم"
خوب اینجا "تیکه" رو نباید استفاده کنی
برای بار دوم بهتره که واژه چوب رو به کار نبری
بعد از کجا میدونست که خواهرش آخرین شخص زندگیش محسوب میشه؟ اونکه مرگ پدرشو ندیده
درمورد بقیه جاها، معمولا کتاب ها برای اینکه جذابتر باشن، یه چیز خاصی رو توی خودشون دارن; مثلا رازهای کتاب رو یکدفعه برملا نمیکنن، کسی که مرموز هست، مثل نگهبان افسانه ها، باید مرموزانه تر صحبت کنه. اون واژه "گفتم که؟" یخورده.... نابجا بود
اون گربه که عالیییی بود
قابل توجه لیلا
@
Leyla
به نظر من که توی داستان، از کلمات خوبی استفاده کردی0_^
درد در بدنم جولان میداد...
انتظار سخت بود...
نآمیدی مانند حیوانی بیرحم مرا بلعید...
درختان سخاوتمندانه شاخه هایشان را کنار برده بودند
یکی دیگه از ویژگی های خوب داستانت، این بود که غلط املایی نداشت 0_________0 خیلی کم پیش میاد که داستانی غلط املایی نداشته باشه
از اسم های باحالی هم استفاده کردی ^_^ خوشمان آمد
راستی چرا داستان کاور نداره؟ -___-