ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

    داستان سرلشگر

    • نویسنده کتاب: میلاد میرادی
    • ژانر: علمی-تخیلی
    • دنبال کننده: 1
    • ایجاد شده در: 2016/01/21
    • امتیاز:
    • کتاب کامل نیست!
    • فرستنده،نویسنده کتاب است
    • دارای خلاصه و کاور
    • تک جلدی
    به نام خدایی که در این نزدیکی است



    نویسنده : میلاد میرادی
    صفحه آرا و کاور : امیر حسین زارع

    مقدمه :
    او را به خوبی نمی شناسم !
    ولی از افرادم شنیده ام که می گویند او خیلی قوی است ! قوی تر از هر دشمنی که تا آن زمان داشته ام .
    باید در نبردی سخت او را شکست دهم ولی مگر می شود ؟!
    او مرد میدان های نبرد است !!
    از کشورش میترسم ، کشوری که تاریخ جهان را رغم می زند . کشوری که جنگ هایی را پشت سر گذاشته است . جنگ هایی نابرابر و طاقت فرسا !
    واقعا او کیست ؟!


    قسمت اول
    ویرایش توسط milad.m : 2016/01/24 در ساعت 13:52
  1. 9
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2014/07/15
    نوشته‌ها
    71
    امتیاز
    10,192
    شهرت
    0
    279
    نویسنده
    من واقعا این داستان رو به همه توصیه میکنم
    واقعا از نظر اکشن زیبا و گیراست.
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2015/07/14
    محل سکونت
    دو راهي بهشت وجهنم
    نوشته‌ها
    28
    امتیاز
    4,889
    شهرت
    0
    101
    کاربر انجمن
    داستان خوب و زيبايي هست و موضوع جالبي داره.
    اما خب هيچ داستاني بي مشكل نيست ولي خوندن اين داستان رو به همه دوستان توصيه ميكنم
    Dance me in old certain and kiss me to make a outworn love
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2016/01/20
    نوشته‌ها
    60
    امتیاز
    1,824
    شهرت
    4
    195
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط لینک دانلود نمایش پست ها
    من واقعا این داستان رو به همه توصیه میکنم
    واقعا از نظر اکشن زیبا و گیراست.
    ممنون دوست عزیز نظر لطفت است ، در حال نوشتن ادامه این داستان هستم در صورت اتمام قسمت دوم حتما قرار داده خواهد شد .

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Anobis نمایش پست ها
    داستان خوب و زيبايي هست و موضوع جالبي داره.
    اما خب هيچ داستاني بي مشكل نيست ولي خوندن اين داستان رو به همه دوستان توصيه ميكنم
    دوست عزیز ممنونم .
    امیدوارم بتونم تو قسمت بعد مشکلات داستان رو کمتر کنم بازم ببخشید
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2012/12/02
    نوشته‌ها
    319
    امتیاز
    24,777
    شهرت
    0
    1,781
    تایپیست
    داستان جالبی بود.
    فقط یه کوچولو بیشتر روی تصیفاتت کار کن. روند داستان خیلی تند بود. با یکم فضا سازی بیشتر خیلی قشنگ تر میشد.
    یه سوال! این ژنرال موقعی که از زندانش فرار میکنه، با وجود اینکه به پاش تیر خورده بوده چجوری میتونسته بدوه؟ اونم زیگزاگی؟؟
    خسته نباشی. منتظر قسمت دومش هستم.
    ویرایش توسط azam : 2016/01/27 در ساعت 10:01


    اگر خواستی چیزی را پنهان کنی لای یک کتاب بگذار
    این ملت کتاب نمی‌خوانند....

    احمد شاملو


    A.A
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2016/01/20
    نوشته‌ها
    60
    امتیاز
    1,824
    شهرت
    4
    195
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط azam نمایش پست ها
    داستان جالبی بود.
    فقط یه کوچولو بیشتر روی تصیفاتت کار کن. روند داستان خیلی تند بود. با یکم فضا سازی بیشتر خیلی قشنگ تر میشد.
    یه سوال! این ژنرال موقعی که از زندانش فرار میکنه، با وجود اینکه به پاش تیر خورده بوده چجوری میتونسته بدوه؟ اونم زیگزاگی؟؟
    خسته نباشی. منتظر قسمت دومش هستم.
    ممنون دوست عزیز بابت نظر دادن

    شما کماندوها رو دست کم نگیر دوست عزیز ، این ژنراله قبل از این که ژنرال بشه کماندو بوده ! یک کماندو با یک تیر اونم به پاش از پا در نمیاد و برای نجات جونش هر کاری میکنه که دیدی تو داستان هر کاری کرد!
    یا علی


    شیطان به تو نزدیک است مراقب خودت باش !

  7. #7
    تاریخ عضویت
    2016/01/20
    نوشته‌ها
    60
    امتیاز
    1,824
    شهرت
    4
    195
    نویسنده
    ادامه داستان به زودی قرار داده خواهد شد ...


    شیطان به تو نزدیک است مراقب خودت باش !

  8. #8
    تاریخ عضویت
    2016/03/30
    محل سکونت
    ابادانجلس
    نوشته‌ها
    315
    امتیاز
    9,283
    شهرت
    0
    760
    تایپیست
    داستان بسیار بسیار زیبایی بود.با یک دید متفاوت .اشکالاتی داشت :
    پیچ و تاب زیادی ندشت و شاید امکانش هست که ووسطش خواننده داستانو ول کنه ولی وقتی صحنه های اکشن میومددیگه نمیتونستی جز کلمات به جایی نگا کنی و حواست به جایی باشه.
    جملاتت رو با یک فعل سر میبندی و تموم میکنی در نتیجه جمله ناقص میشه.
    وسط جنگ کتابی صحبت کردن درست نیست.رون و عادی صحبت کن.این یکی از دلایلی میشه که اون وسط حس به خاننده القا نمیشه و ان حالتی که خواننده باید کارکتر رو درک کنه ایجاد نمیشه.
    توصیفاتتو افزایش بده.
    رو فضا سازی کار کن تا بشه بهتر خوند داستانو.
    تو یک نویسنده حرفه ایی هستی!سعی کن یکم با اب و تاب بنویسی سعی کن ابتدایی ننویسی و اون ابتدائی نویسی رو به حداقل برسونی.
    سعی کن جایی اینکه تو داستان بگی:با خودم گفتم:.... بیای و فونتو عوض کنی یا ی کاری که اون فکر خودتو از داستان جدا کنه در حالی که پیوسته مینویسی.انسجام ایجاد شده یهتر از اون با خودم گفتم:میشه.
    یه جاهایی هم بود که میتونستی خیلی بش اضاف کنی مثل اونجایی که میرفتن عملیات تروریستی انجام میدادن.
    خب البته هر داستانی =زیبایی ها+اشکالات من که اصن در حد نقد نیستم ولی اشکالاشو گفتمجاهای خوب خوبشم میگمم:
    خیلی به سلاح های ارتشی واردی و این یک نکته خوبه که میتونی خاننده رو به این ابزار جذب کنی و کشش ایجاد کنی.غافلگیری های جالبی داشت مثل اون اخر که سرلشکر حمید بش زنگ میزنه.اونجایی که سرلشکر مسلم جای سرلشکر حمید اومدم جالب بود.
    داستان زییییییبا بود درکل. اون اکشنشو خیلی دوسداشتم.
    خسته نباشی منتظر ادامش هستم به شددددت.
    اصلا حسین جنس غمش فرق میکند.
  9. #9
    تاریخ عضویت
    2016/01/20
    نوشته‌ها
    60
    امتیاز
    1,824
    شهرت
    4
    195
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط MIS_REIHANE نمایش پست ها
    داستان بسیار بسیار زیبایی بود.با یک دید متفاوت .اشکالاتی داشت :
    پیچ و تاب زیادی ندشت و شاید امکانش هست که ووسطش خواننده داستانو ول کنه ولی وقتی صحنه های اکشن میومددیگه نمیتونستی جز کلمات به جایی نگا کنی و حواست به جایی باشه.
    جملاتت رو با یک فعل سر میبندی و تموم میکنی در نتیجه جمله ناقص میشه.
    وسط جنگ کتابی صحبت کردن درست نیست.رون و عادی صحبت کن.این یکی از دلایلی میشه که اون وسط حس به خاننده القا نمیشه و ان حالتی که خواننده باید کارکتر رو درک کنه ایجاد نمیشه.
    توصیفاتتو افزایش بده.
    رو فضا سازی کار کن تا بشه بهتر خوند داستانو.
    تو یک نویسنده حرفه ایی هستی!سعی کن یکم با اب و تاب بنویسی سعی کن ابتدایی ننویسی و اون ابتدائی نویسی رو به حداقل برسونی.
    سعی کن جایی اینکه تو داستان بگی:با خودم گفتم:.... بیای و فونتو عوض کنی یا ی کاری که اون فکر خودتو از داستان جدا کنه در حالی که پیوسته مینویسی.انسجام ایجاد شده یهتر از اون با خودم گفتم:میشه.
    یه جاهایی هم بود که میتونستی خیلی بش اضاف کنی مثل اونجایی که میرفتن عملیات تروریستی انجام میدادن.
    خب البته هر داستانی =زیبایی ها+اشکالات من که اصن در حد نقد نیستم ولی اشکالاشو گفتمجاهای خوب خوبشم میگمم:
    خیلی به سلاح های ارتشی واردی و این یک نکته خوبه که میتونی خاننده رو به این ابزار جذب کنی و کشش ایجاد کنی.غافلگیری های جالبی داشت مثل اون اخر که سرلشکر حمید بش زنگ میزنه.اونجایی که سرلشکر مسلم جای سرلشکر حمید اومدم جالب بود.
    داستان زییییییبا بود درکل. اون اکشنشو خیلی دوس داشتم.
    خسته نباشی منتظر ادامش هستم به شددددت.
    ممنون ریحانه بابت نقد حتما سعی میکنم در ادامه بهتر بنویسم امیدوارم از ادامش نیز خوشت بیاد ...


    شیطان به تو نزدیک است مراقب خودت باش !

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 87
    آخرین نوشته: 2018/07/29, 18:09
  2. پاسخ: 49
    آخرین نوشته: 2016/06/30, 01:54
  3. عنصر داستان شما چیست ؟ (ویژه داستان نویسان)
    توسط Araa M.C در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 11
    آخرین نوشته: 2015/06/23, 21:10
  4. پاسخ: 12
    آخرین نوشته: 2014/09/09, 14:34

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •