داستان بسیار بسیار زیبایی بود.با یک دید متفاوت .اشکالاتی داشت :
پیچ و تاب زیادی ندشت و شاید امکانش هست که ووسطش خواننده داستانو ول کنه ولی وقتی صحنه های اکشن میومددیگه نمیتونستی جز کلمات به جایی نگا کنی و حواست به جایی باشه.
جملاتت رو با یک فعل سر میبندی و تموم میکنی در نتیجه جمله ناقص میشه.
وسط جنگ کتابی صحبت کردن درست نیست.رون و عادی صحبت کن.این یکی از دلایلی میشه که اون وسط حس به خاننده القا نمیشه و ان حالتی که خواننده باید کارکتر رو درک کنه ایجاد نمیشه.
توصیفاتتو افزایش بده.
رو فضا سازی کار کن تا بشه بهتر خوند داستانو.
تو یک نویسنده حرفه ایی هستی!سعی کن یکم با اب و تاب بنویسی سعی کن ابتدایی ننویسی و اون ابتدائی نویسی رو به حداقل برسونی.
سعی کن جایی اینکه تو داستان بگی:
با خودم گفتم:.... بیای و فونتو عوض کنی یا ی کاری که اون فکر خودتو از داستان جدا کنه در حالی که پیوسته مینویسی.انسجام ایجاد شده یهتر از اون
با خودم گفتم:میشه.
یه جاهایی هم بود که میتونستی خیلی بش اضاف کنی مثل اونجایی که میرفتن عملیات تروریستی انجام میدادن.
خب البته هر داستانی =زیبایی ها+اشکالات من که اصن در حد نقد نیستم ولی اشکالاشو گفتمجاهای خوب خوبشم میگمم:
خیلی به سلاح های ارتشی واردی و این یک نکته خوبه که میتونی خاننده رو به این ابزار جذب کنی و کشش ایجاد کنی.غافلگیری های جالبی داشت مثل اون اخر که سرلشکر حمید بش زنگ میزنه.اونجایی که سرلشکر مسلم جای سرلشکر حمید اومدم جالب بود.
داستان زییییییبا بود درکل. اون اکشنشو خیلی دوس داشتم.
خسته نباشی منتظر ادامش هستم به شددددت.