ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 2 نخست 1 2
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 13 , از مجموع 13

موضوع: "م"

  1. #1
    تاریخ عضویت
    2013/08/20
    محل سکونت
    اراک
    نوشته‌ها
    252
    امتیاز
    10,379
    شهرت
    0
    1,022
    کاربر انجمن

    "م"

    خیره شده بود به صفحه کلید. به کلید های جرم گرفته و بارها بالا پایین شده. هیچ کدام جذابتر از دیگری نبود، هیچ کدام کمکش نمیکرد که از کجا شروع کند، میدانست باید بنویسد اما ذهنش خالی خالی بود جز صدایی که فریاد میزد بنویس بنویس. میخواست فریاد بزند برسرش که چگونه؟ از کجا باید شروع کنم؟سرش را بالا اورد و به خطی زل زد که چشمک میزد و منتظر او بود، چطور میتوانست بنویسد؟

    انگشتانش روی کلید ها جای گرفتند. اما هیچ حرکتی نبود، نوک انگشتانش یخ کرده بود و سنگین بود انگار که ساچمه های سربی اسلحه قدیمی پدربزرگش چسبیده بودند به انها. همان ساچمه های که قلب مادرش را شکافته بود.

    چشمانش را بست و پشت ان پلک ها رنگ سرخی تیره منتظرش بود مثل خونی که پاشیده بود روی تمام مبل ها و از سینه مادرش راه گرفته بود روی کف سرامیک. خونی که انگشتانش را سرخ کرده بود و انگار هنوز هم روی انها خشک مانده بود.

    همه چیز امیخته بود به وحشت. وحشتی شبیه به وحشت پدرش وقتی که اسلحه را انداخت گوشه سالن. وقتی خیره شده بود به سرخی تیره حالا رقیق شده خون. وقتی مادرش را تکان میداد تا بلکه بلند شود. وقتی نمیخواست واقعیت را قبول کند.

    دوباره خیره شد به صفحه کلید و به سفیدی بی انتهای مانیتور. چطور میتوانست بنویسد از چیزی که هنوز حتی برایش اشک نریخته بود؟ چطور میتوانست ان لحظه را درست شبیه به ان لحظه زنده کند وقتی هنوز کابوسش را میدید؟

    انگشتانش را دوباره روی کلیدها جا داد. اجبار بود.باید ... باید مینوشت. نوک انگشتانش یخ کرده بود اما حرکتشان داد سریع اما خشک.

    قطره اشکی از گوشه چشمش چکید روی کلید"م"
    [IMG]http://www.upsara.com/images/z12q_imagine_sticker.jpg[/IMG]
  2. #11
    تاریخ عضویت
    2015/05/07
    محل سکونت
    TeH
    نوشته‌ها
    103
    امتیاز
    2,343
    شهرت
    0
    415
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط Magystic Reen نمایش پست ها
    چیکارش کنم مثلا؟ هیچ جور دیگه ای به ذهنم نمیرسه |:

    امممم.....بزار منم فکر کنم چیزی به نظرم برسه بت میگم...چون خیلی ازداستانایی که خوندم بااین وضع شروع شده که میدانست باید بنویسد!امانمیدانست چگونه!ازکجاشروع کند واینا!
    توذوقم میزداین یه تیکه!
    برات شخصی میفرستم.
    [CENTER][COLOR=#40e0d0][SIZE=3][FONT=verdana] [/FONT][/SIZE][/COLOR][COLOR=#40e0d0]من آوازم که می روم به سینه ی قبیله ای
    [/COLOR][CENTER][COLOR=#40e0d0]نه به پرواز چشم من نمانده خواب پیله ای[/COLOR][COLOR=#008000]
    [/COLOR][COLOR=#99cc00]سبز دریچه شو بکن زیان زرد پرده را[/COLOR][COLOR=#008000]
    به شعر و شاخه می رسد خیال خام ریشه ها[/COLOR]
    [/CENTER]
    [COLOR=#ff8c00]منو تو وارث خورشید و ماهیم
    [/COLOR][COLOR=#ff8c00]منو تو نغمه ای بی اشتباهیم[/COLOR][COLOR=#40e0d0]
    [/COLOR][COLOR=#800080]تا زمینی می چرخد تا هوا هواست[/COLOR][COLOR=#40e0d0]
    [/COLOR][COLOR=#000080]منو تو در جنونی سر به راهیم [SIZE=3][FONT=verdana]
    [/FONT][/SIZE]
    [/COLOR][/CENTER]
  3. #12
    تاریخ عضویت
    2015/03/27
    محل سکونت
    FarAway
    نوشته‌ها
    126
    امتیاز
    6,070
    شهرت
    0
    724
    f.s
    کاربر انجمن
    واقعا عاولی بود...
    صادقانه اولش فکر نمیکردم به اونجا برسه!!!
    منه خواننده رو خوب با خودش کشید...
    و اینکه گذشته رو خوب توی چند دقیقه جا داد!!!
    فقط جملات آخرشو دوست نداشتم... میتونست بهنرم باشه!!!
    [CENTER][IMG]http://www.8pic.ir/images/33838584135123073412.jpg[/IMG]
    [/CENTER]
    [CENTER];Dear My Problems
    [/CENTER]
    [CENTER].My [SIZE=4][COLOR=#ff0000]GOD[/COLOR][/SIZE] Is [COLOR=#ff8c00][SIZE=4]Bigger[/SIZE][/COLOR] Than [COLOR=#ffd700][SIZE=4]You[/SIZE][/COLOR]
    [/CENTER]
  4. #13
    تاریخ عضویت
    2015/06/07
    محل سکونت
    همین دوربرا......،تهران البته!
    نوشته‌ها
    203
    امتیاز
    28,687
    شهرت
    0
    793
    کاربر انجمن
    واقعا زيبا بود
    هم كوتاه و هم عالي
    تونستي توي چند خط حسي رو كه بايد به خواننده بدي
    حرفي ندارم كه روي كارت بزنم
    فقط اون توصيف كه هي ميگفت بنويس بنويس،و بعد فهميديم كه منظور خط روشن و خاموش شونده ي نشانگره رو خيلي دوست داشتم
    بازم بنويس،نذار ذوقت از بين بره
    (راضيم ازت)
    مهم نیست که شما چه هستید،فقط مهم این است که مردم چه فکری در مورد شما می کنند.
    [COLOR=#ff0000]لانس مورو[/COLOR]
صفحه 2 از 2 نخست 1 2
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 13 , از مجموع 13

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اموزش داستان نویسی"زاویه دید"
    توسط MIS_REIHANE در انجمن آموزشگاه
    پاسخ: 2
    آخرین نوشته: 2016/08/20, 13:25
  2. اموزش داستان نویسی"شخصیت پردازی"
    توسط MIS_REIHANE در انجمن آموزشگاه
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2016/08/08, 18:13
  3. "بازی تقلید" جایزه انتخاب مردمی تورنتو ۲۰۱۴ را به دست آورد
    توسط Sherlock Holmes 221b در انجمن اخبار فیلم، سریال و انیمه
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/09/16, 12:47
  4. پاسخ: 44
    آخرین نوشته: 2014/02/28, 20:23
  5. ستاره سريال "Lost" در فيلم "بتمن مقابل سوپرمن"
    توسط wingknight در انجمن فیلم و سریال و انیمه
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/02/09, 12:19

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •