بارها و بارها قسم خوردم که فراموش نکنم و بعدها حتی قسمم را هم فراموش کردم.

بارها و بارها خواستم از عمق وجودم تا فراموش کنم و جمع تمام جهان هم نتوانسته فراموشی را به من ارزانی کند.

کاش میشد به اختیار خودت باشد این فراموش کردن ها و به یاد اوردن ها و در یک کلام فکر کردن.

و فکر کردن همان بودن است در دنیایی که می تواند حتی مال تو هم نباشد.

و این بودن عذاب است و هر لحظه به وجودت چنگ می اندازد.

کاش میشد حتی یک لحظه بودنت را متوقف کنی. در سکونی ابدی باشی و هیچ نباشد.

مرگ یک موهبت است حتی اگر پوچی باشد.

خيلي متنت رو دوست داشتم....
واقعا به دلم نشست
بازم بنويس،خيلي دوست داشتم..

درمورد يك لحظه نبودن و فكر نكردن هم يك چيزي هست به اسم خلسه ي اختياري..
دارم روش كار ميكنم تا بتونم انجام بدم!

خیلی قشنگه
فراموشی موهبتیه که خیلی ها آرزوش رو دارن و برای به دست آوردنش دست به هر کاری، به هر کاری میزنن...
و نهایتا مرگ... به نظر راه چارۀ قابل قبولی میاد...

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

نوشته اصلی توسط س.ع.الف

خيلي متنت رو دوست داشتم....
واقعا به دلم نشست
بازم بنويس،خيلي دوست داشتم..

درمورد يك لحظه نبودن و فكر نكردن هم يك چيزي هست به اسم خلسه ي اختياري..
دارم روش كار ميكنم تا بتونم انجام بدم!

میگم میشه یاد گرفتی به ما هم یاد بدی؟ اطفا؟

نوشته اصلی توسط mixed-nut

خیلی قشنگه
فراموشی موهبتیه که خیلی ها آرزوش رو دارن و برای به دست آوردنش دست به هر کاری، به هر کاری میزنن...
و نهایتا مرگ... به نظر راه چارۀ قابل قبولی میاد...

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -




میگم میشه یاد گرفتی به ما هم یاد بدی؟ لطفا؟

خخخ،راستش يه خرده زيادي سخته.......
و صد البته خطرناك!!!!
(لطفا!كلمه ي جادويي....!خخخ)

نوشته اصلی توسط س.ع.الف

خيلي متنت رو دوست داشتم....
واقعا به دلم نشست
بازم بنويس،خيلي دوست داشتم..

درمورد يك لحظه نبودن و فكر نكردن هم يك چيزي هست به اسم خلسه ي اختياري..
دارم روش كار ميكنم تا بتونم انجام بدم!

به نظرم هیچ جوری نمیشه اون "هیچ" رو به دست اورد. چون اگه اختیاری باشه و اگه بشه، که دیگه حسرت نیست

نوشته اصلی توسط narsisa

به نظرم هیچ جوری نمیشه اون "هیچ" رو به دست اورد. چون اگه اختیاری باشه و اگه بشه، که دیگه حسرت نیست

بستگي داره هيچ رو چي تعريف كني
فكر كردن به هيچ چيز رو خلسه ي اختياري معنا ميكنن
شايد با خودت بگي اينكه خيلي كار ساده ايه،ولي كافيه امتحان كني،اون وقت ميبيني كه نمي توني
اولين فكري هم كه تمركز رو به هم ميزنه فكر فكر نكردن به هيچه!!!
خودم هنوز نتونستم بهش برسم،ولي خيلي دوست دارم تواناييش رو پيدا كنم
رسيدن به هيچ به معناي فراموشي نيست،بلكه به معناي رسيدن به همه چيزه
و به محض برگشت هم دوباره تمام چيز ها بر ميگرده...

خيلي نمي خوام بحث رو فلسفي كنم،ولي لگه بخواين مي تونيم در موردش صحبت كنيم.

نوشته اصلی توسط س.ع.الف

بستگي داره هيچ رو چي تعريف كني
فكر كردن به هيچ چيز رو خلسه ي اختياري معنا ميكنن
شايد با خودت بگي اينكه خيلي كار ساده ايه،ولي كافيه امتحان كني،اون وقت ميبيني كه نمي توني
اولين فكري هم كه تمركز رو به هم ميزنه فكر فكر نكردن به هيچه!!!
خودم هنوز نتونستم بهش برسم،ولي خيلي دوست دارم تواناييش رو پيدا كنم
رسيدن به هيچ به معناي فراموشي نيست،بلكه به معناي رسيدن به همه چيزه
و به محض برگشت هم دوباره تمام چيز ها بر ميگرده...

خيلي نمي خوام بحث رو فلسفي كنم،ولي لگه بخواين مي تونيم در موردش صحبت كنيم.

فک کنم خیلی بد گفتم اون چیزی که میخواستم بگم رو.
منظورم این نیست که غیرممکنه. منظورم اینه که وقتی یه بار هم که شده تجربه اش کنی دیگه یه حسرت نیست. اون وقت میشه اشتیاق. و به نظرم اشتیاق نسبت به "هیچ" خطرناکه.

نوشته اصلی توسط narsisa

فک کنم خیلی بد گفتم اون چیزی که میخواستم بگم رو.
منظورم این نیست که غیرممکنه. منظورم اینه که وقتی یه بار هم که شده تجربه اش کنی دیگه یه حسرت نیست. اون وقت میشه اشتیاق. و به نظرم اشتیاق نسبت به "هیچ" خطرناکه.

حس ميكنم شما هم منظور منو درست متوجه نشدين
مفهوم به هيچ فكر نكردن با رسيدن به هيچ كمي متفاوته
اگه كتاب سه گانه ميراث رو خونده باشين توجهتون رو به اونجايي جلب ميكنم كه اراگون اون قدر ديد تا ديگه چيزي نبينه و تو دنياي اطرافش غرق شد
موضوع فكر نكردن به هيچه نه رسيدن بهش،رسيدن به همه چيز و رها شدن
حس آزادي خارق العاده اي داره،حس آزادي و آرامش.

فهمیدم بالاخره.
با این حال من بیشتر میخواستم روی جنبه حسرته کار کنم اگه منظورم رسیده باشه