ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

موضوع: دلم پره

  1. #1
    تاریخ عضویت
    2014/09/12
    محل سکونت
    اصفهان شهر زیبای خدا...
    نوشته‌ها
    255
    امتیاز
    5,323
    شهرت
    0
    1,249
    گرافیست

    دلم پره

    خب می دونم داستان کوتاه نیس
    ولی خب نمی دونستم کجا بذارم
    خب خودم نوشتم و...

    (لطفا از نظر ادبی نقد کنین . و از طرفی هم نسبت به خود متن ( احساس متن) هم نقد یا چیزی هس بگین)
    (دوستان این رو واقعنی نوشتم احساس واقعیمه)
    (منظورم از تو شما نیستین منظورم از تو هیچ کس تو سایت نیس منظورمو بعضی ها که میدونن می فهمن پس به خود نگیرین که با شمام)
    ممنون

    دلم می خواد از دلم بگم...
    یه دل سیر یه دل پر...
    کلی چیز! چی کار کنم؟ چاره ندارم. مجبورم پر نگهش دارم. خالی که بشه واسه کسی، بد به بار میاره...
    چرا باید تا این حد پر باشه؟
    ولی چی بگم؟
    والا اصن یه وضیه
    هر کارمون باید زیر نظر 100 نفر باشه. خب ادم نابود می شه.
    غیر از اون هر چیزی رو داشتن و نداشتنش هم دست اطرافیانه. همش باید تو دستای اینو اون باشمو گیر هاشونو بشنوم و وقتی اجبارم می کنم مجبورم اجبارو انجام بدم حتی با بی میلی حتی با اشک حتی با...
    حتی با خیلی چیزا. اون وقته که مجبوری و واضح می فهمی که دارن مثه یه خمیر تو دستاشون به هر شکلی درمیای! علاقه کجاست؟ میل کجاست؟ خواستن کجاست؟ اینا کجان که حرفشونو می زنین؟؟؟
    وجود دارن؟ اگه وجود دارن چرا حق انتخابو گرفتن؟ چرا این حق نیست؟ این بد نیست؟!
    نه برای تو نه. چون تو من نیستی و نمی فهمی و چون تو اون چیزی که من می بینم با زاویه دید و احساس من نمی بینی و این مشکله که تو منو نمی بینی!
    نه! منو می بینی ولی یه جسمه. روح من برای خودمه و متاسفانه داری از بینش می بری!! این یه جسمه که برای روحش 10 تا جلد گذاشتم که تو ورقه های سیاه و سفید و کاهی و نازکش رو خراب نکنی. ولی از رو نمی ری...
    کتابمو با 10 تا جلد باز می کنی و باز گند میزنی بهش چون نمی دونی تیزی قلمت داره ورقه ها رو پاره می کنه و این روح یک نفره. این درون منه. صفحه های نامرئی ام رو نمی بینی و خواهش می کنم با جوهر قلمت صفحه های نامرئی و سفیدم رو کثیف نکن.
    کثیفی فقط کارای بد و نامشروع نیست که تو فکر می کنی. کثیفی همون جوهر زشت و سیاه تو هم هست!
    امید وارم
    امید وارم
    امید وارم یک روزی جوهرت تموم بشه. قلمت بشکنه و از خط خطی کردن کتاب من دست برداری
    اون موقع شاید به خواسته هایی که دیگه واسم مهم نیستن برسم البته اون موقع دیگه اهمیت نداره.
    ولی توی ورقه اخر لا اقل بنویسم "رسیدم، اما دیر رسیدم"
    دل که پر باشه حتی وقتی می خوای از دلت بگی موضوع منحرف می شه :'(
    به احترام آرزو های بر باد رفته ام سکوت می کنم
    بلند تر از فریاد


    زنده باد زندگی پیشتاز
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2014/07/11
    محل سکونت
    Shiraz
    نوشته‌ها
    239
    امتیاز
    9,783
    شهرت
    0
    454
    مترجم
    عالی بود اولش یه خورده محاوره ای تر بود ولی آخرش ادبی شد
    پ.ن:دلم گرفت خوندمش
    [CENTER][B][FONT=times new roman][SIZE=3][COLOR=#40E0D0],Who looses today[/COLOR][COLOR=#008080]
    [/COLOR][COLOR=#000000]won’t find tomorrow[/COLOR][COLOR=#008080]
    [/COLOR][COLOR=#40E0D0].There is nothing important as today[/COLOR][/SIZE][COLOR=#40E0D0]
    [/COLOR][/FONT]
    [/B][SIZE=2][FONT=b nazanin][COLOR=#000000][B]آن كه امروز را از دست مي دهد،
    [/B][/COLOR][COLOR=#40E0D0][B]فردا را نخواهد يافت[/B][/COLOR][COLOR=#000000][B]
    هيچ روزي از امروز مهم تر نيست.[/B][/COLOR][/FONT][/SIZE]
    [/CENTER]
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2014/11/30
    محل سکونت
    همونجا که همه فیکن :)
    نوشته‌ها
    291
    امتیاز
    11,695
    شهرت
    0
    1,700
    کاربر انجمن
    از نظر ادبی شاید یکم روی فعل هات کار میکردی بهتر میشد
    البته دلنوشتس دیه...داستان نیس که بتونی تغییرش بدی!.
    درباره ی اون موضوع هم حل میشه خواهرم نگران نباش
    [CENTER][SIZE=7](:[/SIZE][/CENTER]
    [CENTER][SIZE=6](:[/SIZE][/CENTER]
    [CENTER][SIZE=5](:[/SIZE][/CENTER]
    [CENTER][SIZE=4](:[/SIZE][/CENTER]
    [CENTER][SIZE=3]/:[/SIZE][/CENTER]
    [CENTER][SIZE=2]l:[/SIZE][/CENTER]
    [CENTER][SIZE=1]):[/SIZE][/CENTER]
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2014/05/19
    محل سکونت
    Battlenet
    نوشته‌ها
    87
    امتیاز
    6,664
    شهرت
    0
    573
    کاربر انجمن
    در مورد احساساتت ،
    اولا احساس که نقد نداره ! اصلا حس رو نه میشنه نقدش کرد و نه حتی میشه توصیفش کرد.شاید بشه تشبیه ش کرد.
    چون یکی ممکنه سره صحنه یک فیلم خیلی بخنده ، یکی نه و ... هزاران مثال دیگه.پس نمیشه احساس رو نقد کرد.اگرم کسی نقدش کنه داره از دید خودش تشبیه ش می کنه و بعد نقدش می کنه ، ولی قالبا با تو یکی نیست.(بعضیام شاید باشه ولی در نهایت درجه یا اندازشون بازم یکی نیست)
    دوما خوب بزرگ های ما معمولا ، مارو از یک سری کارها منع می کنن مخصوصا اگر بچه دختر باشه.و این به خاطر اینکه دوستت دارن و میخوان سالم بمونی.ولی راهو اشتباه میرن.در صورتی که نیت بدون استثنا مراقب بودن و حفاظت از عزیزاشونه.به عناون مثال ، می خوای امروز با دوستت بری بیرون ولی نمی ذارن بری ، کلی بحث جدل بینتون پیش میاد ، آخرشم هردوتاتون ناراحت میشین.حالا بگو ببینم این کار راحت تره ؟ یا اینکه بگن برو خدافظ !؟! یه مثال دیگه میشه زد ، یه بچه ای رو در نظر بگیر ! خیلی بچه هنوز عقل و شعورش رشد نکرده مثلا دو ساله یا یک ساله ! بعد میره روی پشت بوم و می خواد خودشو بندازه پایین ، یا میره روی میز می خواد وایسته (میز شیشه ای) ... حالا اگر مادر پدرش نبودن یا خانوادش که بگیرنش و از این کار منعش کنن چی میشد ؟ این وضعیت هم همینه و فقط فرقش اینکه دیگه بچه نیستیم و عقلمون بیشتر کار می کنه.ولی بازم تجربه رو ندارم. پس حفاظ کردن از عزیزاشون باسشون خیلی مهمه چون دوسشون دارن.ولی میگم ممکنه راهو اشتباه برن.اینجا باز برمیگرده به همون حسه.که گفتم نمیشه هم نقدش کرد و یکیم نیست با همه.اونا یک جور بیرون رفتن تورو تصور می کنن ، مثلا" میره بیرون کیفشو می دزدن و ... و شما اینطوری تصور می کنه که میرم خوش میگذرونم.در صورتی که شما نوک دماغو میبینی و اونا دور درست هارو.اینم نتیجش اینکه بزرگ تر های دنیا دیدین ، از ما بیشتر توی جامعه بودن ، تلخ شیرینشو بیشتر چشیدن و ... ولی شاید جامع نسبتا ناامنع امروز ما و مسائل اقتصادی دیگه هم توش دخیل باشن که در نهایت به این طرز فکر اونا منجبر میشن.
    در نهایت من میخوام بهت بگم از داشته هات استفاده کن ، هرچقدرم کم.شاید این مثال خوبی نباشه و من اصلا موافقش نیستم ولی خیلی جاها مجبور میشم بگم ، به اونایی فکر کن که وضع تو نسبت بهشون خداست ! یعنی عالیه.این لاقل حس برتری رو بهت منتقل می کنه و حس خوبی میده.ولی حسودی نباید بشه (بازم با گفتن این مثال مخالقم ولی کمک می کنه بعضی جاها) دومم همونطور که گفتم سعی کن از داشته هات نهایت استفاده رو ببری.همه چی به دید ما و نگرش ما بر میگرده.می تونی دید و نگرشتو کمی عوض کنی و این مهم ترین عاملیه که می تونه بهت کمک کنه.یعنی تو الان فکر می کنی دوست ندارن و ... ولی اینو بدون دارن که مواظبتن از راه خودشون.اینطوری خیلی خیلی خیلی راحت میشی و داشته هاتم میبینی.چون مطمین باش الان داشته هاتم کامل نمیبینی و درکشون نمی کنی.چون هنوز گیر کردی روی اون قضیه دوستم ندارن پس نمی تونی بری مرحله بعد !!!
    خلاصه حرفام ، اونا دوستت دارن و میخوان ازت محافظ کنن از دید خودشون ، نگرشتو عوض کن و بدون که دوست دارن در نتیجه داشته ها تو میبینی و در نهایت این منجبر میشه به بهتر شدن روحیت ، وضعت و ...
    موفق باشی.
    پ.ن:البته من برداشتم این بود که از خانواده گله داری پس اینارو گفتم.
    ویرایش توسط Angel of Death : 2015/07/29 در ساعت 21:18
    [CENTER]
    [/CENTER]
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2013/08/03
    محل سکونت
    Isfahan
    نوشته‌ها
    113
    امتیاز
    10,434
    شهرت
    0
    857
    ویراستار
    نقل قول نوشته اصلی توسط .AvA. نمایش پست ها
    خب می دونم داستان کوتاه نیس
    ولی خب نمی دونستم کجا بذارم
    خب خودم نوشتم و...

    (لطفا از نظر ادبی نقد کنین . و از طرفی هم نسبت به خود متن ( احساس متن) هم نقد یا چیزی هس بگین)
    (دوستان این رو واقعنی نوشتم احساس واقعیمه)
    (منظورم از تو شما نیستین منظورم از تو هیچ کس تو سایت نیس منظورمو بعضی ها که میدونن می فهمن پس به خود نگیرین که با شمام)
    ممنون

    دلم می خواد از دلم بگم...
    یه دل سیر یه دل پر...
    کلی چیز! چی کار کنم؟ چاره ندارم. مجبورم پر نگهش دارم. خالی که بشه واسه کسی، بد به بار میاره...
    چرا باید تا این حد پر باشه؟
    ولی چی بگم؟
    والا اصن یه وضیه
    هر کارمون باید زیر نظر 100 نفر باشه. خب ادم نابود می شه.
    غیر از اون هر چیزی رو داشتن و نداشتنش هم دست اطرافیانه. همش باید تو دستای اینو اون باشمو گیر هاشونو بشنوم و وقتی اجبارم می کنم مجبورم اجبارو انجام بدم حتی با بی میلی حتی با اشک حتی با...
    حتی با خیلی چیزا. اون وقته که مجبوری و واضح می فهمی که دارن مثه یه خمیر تو دستاشون به هر شکلی درمیای! علاقه کجاست؟ میل کجاست؟ خواستن کجاست؟ اینا کجان که حرفشونو می زنین؟؟؟
    وجود دارن؟ اگه وجود دارن چرا حق انتخابو گرفتن؟ چرا این حق نیست؟ این بد نیست؟!
    نه برای تو نه. چون تو من نیستی و نمی فهمی و چون تو اون چیزی که من می بینم با زاویه دید و احساس من نمی بینی و این مشکله که تو منو نمی بینی!
    نه! منو می بینی ولی یه جسمه. روح من برای خودمه و متاسفانه داری از بینش می بری!! این یه جسمه که برای روحش 10 تا جلد گذاشتم که تو ورقه های سیاه و سفید و کاهی و نازکش رو خراب نکنی. ولی از رو نمی ری...
    کتابمو با 10 تا جلد باز می کنی و باز گند میزنی بهش چون نمی دونی تیزی قلمت داره ورقه ها رو پاره می کنه و این روح یک نفره. این درون منه. صفحه های نامرئی ام رو نمی بینی و خواهش می کنم با جوهر قلمت صفحه های نامرئی و سفیدم رو کثیف نکن.
    کثیفی فقط کارای بد و نامشروع نیست که تو فکر می کنی. کثیفی همون جوهر زشت و سیاه تو هم هست!
    امید وارم
    امید وارم
    امید وارم یک روزی جوهرت تموم بشه. قلمت بشکنه و از خط خطی کردن کتاب من دست برداری
    اون موقع شاید به خواسته هایی که دیگه واسم مهم نیستن برسم البته اون موقع دیگه اهمیت نداره.
    ولی توی ورقه اخر لا اقل بنویسم "رسیدم، اما دیر رسیدم"
    دل که پر باشه حتی وقتی می خوای از دلت بگی موضوع منحرف می شه :'(
    فقط یک نظر میدم و اونم اینه که کاش نرسیم بجای اینکه دیر برسیم چون اونجوری میدونیم نرسیدیم ولی دیر که برسیم میفهمیم اگه زودتر رسیده بودیم داشتیمش اما الان... هعی
    Just free mind
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2013/08/19
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    34
    امتیاز
    7,536
    شهرت
    0
    149
    کاربر انجمن
    خواهری...گلم...تو سن ما کیه که دلش پر نباشه...چپو راس هرکی میره یه غمی به غمامون اضافه میکنه...اصن یه وضعی!!!
    مهم اینکه تو این شرایطا خودمونو بالاتر بدونیمو برای خودمون ارزش قائل بشیم...لاقل منکه تا الان اینجوری دووم آوردم!!!
    خدارو شکر تو این عصرم هزاران هزار راهو شیوه هس که آدم خودشو تخلیه کنه و به آرامش برسه...یکیش همین نوشتنه...
    همین با ارزش نیس که یه عده ای برا نوشته هات ارزش میذارن میان میخوننو باهات همدردی میکنن؟!
    البته من شرمندم اگه چیزی گفتم که نشون بده موضورو اشتباه برداش کردم...من چون احساس کردم اینا فق در حد نوشته نیستو حقیقت دارهو از درونته گفتم...
    بهر حال اگه متنی که نوشتی فقط فقط نوشتس بنظرم کارت خیلی خوبه ولی بازم جای پیشرفت داره...منکه منتظر نوشته های بعدیت هستم...خودتم میدونی آدم پایه ایم!!
    همین دیگه...ببشخید اگه زیادی حرفیدم!
    [CENTER]The [COLOR="#FF0000"]Great[/COLOR] Thing About [COLOR="#ffcc00"][FONT=Comic Sans MS]The Past[/FONT][/COLOR] Is that It Is In [COLOR="#ffcc00"][FONT=Comic Sans MS]The Past[/FONT][/COLOR][/CENTER]
    [CENTER]...The Past Is Past[/CENTER]
    [CENTER]...The [COLOR="#66cccc"][FONT=Lucida Console]Future[/FONT][/COLOR] Is Unclear[/CENTER]
    [CENTER]!Let's Just Think About [COLOR="#00ff99"][SIZE=4][FONT=Microsoft Sans Serif][B][I]PRESENT[/I][/B][/FONT][/SIZE][/COLOR][/CENTER]
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2013/08/20
    محل سکونت
    اراک
    نوشته‌ها
    252
    امتیاز
    10,379
    شهرت
    0
    1,022
    کاربر انجمن
    یه چیزایی همیشه منو اروم میکنه توی اینجور موقعیتا.
    یکیش اینه که میدونم توی این دنیا هیچ کس چیزایی رو که داره نمی خواد و تنها چیزایی رو میخواد که نداره.

    اینم بدون که بیشتر این دلخوریا به خاطر موقعیته، بعدا که بهشون نگاه کنی لذت بخش هم هستن.
    [IMG]http://www.upsara.com/images/z12q_imagine_sticker.jpg[/IMG]
  8. #8
    تاریخ عضویت
    2015/04/29
    محل سکونت
    یه جای خوب...
    نوشته‌ها
    220
    امتیاز
    1,587
    شهرت
    0
    1,150
    تیم فنی رادیو
    سلام دخترگل امیدوارم غم هات زود زود با دلت قهرکنن
    اینکه گاهی کسی نیست که آدم باهاش درد دل کنه سخته وسختر اونکه بخوای حرف دلت رو با آدم های غریبه درمیون بذاری شاید بفهمنن وشاید اشتباه قضاوتت کنن
    این پنجشنبه مزار رفتگان ،رفته بودم عجیب آروم شدم ... مردم رو دیدم در تب و تاب از دست دادن ... و فکر کردم به زندگی ام که هنوز دارم لمسش میکنن وبرخی دیگه نمیتونن
    نباید با غصه خوردن خرابش کرد اما حسرت ها باعث میشن فکری بکنیم برای دارم هامون پیش از اونکه داشتم بشن...
    قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآید (و همه جا رافراگیرد)،

    و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گیرد،

    كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ....


    (سوره ی ضحی_قرآن کریم)
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •