ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2014/03/08
    نوشته‌ها
    336
    امتیاز
    19,797
    شهرت
    0
    2,616
    نویسنده

    معرفی رمان برباد رفته

    نویسنده: مارگارت ميچل

    برنده جایزه پولتيزر

    از محبوب ترين كتابهای که تاکنون به چاپ رسیده است

    با بیش از 28 میلیون نسخه فروش در سطح جهان

    مترجم: كيومرث پارساي

    ناشر: دبیر

    تعداد صفحه: 1184

    خلاصه ی کتاب:"بر باد رفته" اولین و تنها رمان مارگارت میچل است. خبرنگار جوان و مشهوری که بر بسیاری از همکاران مرد خود برتری داشت. کسی که در اوج شهرت برای اینکه وقت بیشتری را در خانه و برای همسرش صرف کند، خبرنگاری را رها کرد و خانه نشین شد. بر باد رفته ماحصل سالهای خانه نشینی خانم میچل است. این رمان در مدت زمان اندکی چندین بار به چاپ رسید و با اقبال زیادی روربرو شد. ولی خانم میچل مدت اندکی پس از شهرت دوباره ، در اثر تصادف با اتومبیل جان خود را از دست داد.
    بربادرفته، برشی 12 ساله است از زندگی دخترکی اهل آمریکای جنوبی. اسکارلت اوهارا. روایت از اسکارلت 16 ساله*ی زیبا، با شور جوانی و جذاب برای پسران همسایه شروع می*شود. فرزند خانواده ای ثروتمند و آبرودار که دنیا برایش، مثل تمام مردان جوان دور و برش رام رام است.
    با شروع جنگ بین دو آمریکای شمالی و جنوبی بر سر برده داری، چهره دیگری از روزگار برای اسکارلت نمایان می*شود. اسکارلت زیبا که دستهای ظریفش تا حالا بدون دستکش افسار اسب را لمس نکرده، پنبه می کارد و درو می*کند. در آتلانتای در حال جنگ که برای مردان هم نا امن است، کارگاه چوب فروشی به راه می اندازد. سه بار ازدواج می کند و سه کودک به دنیا می آورد، آن هم در جامعه*ی بسته و بسیار سنت گرای آمریکا. دوبار با مردانی که دوستشان نداشته و یکبار با مردی که در فساد مالی و اخلاقی شهره است. بانوی جوانی که با تمام توان می*جنگد ولی نه مثل مردان آمریکایی بر سر برده*داری یا برای پیروزی جبهه خودی، بلکه او در این گیرودار فقط و فقط بر اساس رهنمود غریزه*اش می*جنگد، برای دو چیز، پول و عشق اشلی ویلکز.
    اسکارلت در تمام این مدت، عشق مردان زیادی را در کنارش دارد. ولی او از همان ابتدا عاشق اشلی است، پسر رویاپرداز طناز و ظریف خانواده سرشناس ویلکز. که همه در خفا می گویند انگار روی ابرها راه می رود. اسکارلت هیچ وقت چیزی از حرفهای اشلی درباره شعر و فلسفه نمی*فهمد، کتاب خواندن*هایش را نمی*تواند تحمل کند ولی دیوانه*وار عاشق موهای طلایی و قامت بلند و چشمهای روشن اشلی است، که حالا همسر ملی ویلکز و صاحب یک پسر شده است.
    اسکارلت همیشه و در حالی که بانوی خانه مرد دیگری است، در آرزوی لحظه*ای است که بتواند بدون قید، اشلی را فقط برای خودش داشته باشد. اشلی هم بین محبت همسرش و اسکارلت نمی*تواند یکی را انتخاب کند. در آخر داستان وقتی که ملی در حال مرگ است، هر دو می*فهمند که آن*چیزی که بخاطرش خودشان را این*همه در معرض تهمت قرار داده بودند، فقط تصور خوشبختی بوده، در حالی که هر دو تا آن زمان خوشبختی واقعی را در خانواده خود داشته بودند و بی*توجه از کنارش می*گذشته*اند.


    پی نوشت:خدای من این کتاب عالیه تا حالا ک تو لیست بهترین کتابایی ک خوندم دارای رتبه ی اوله چندین و چند بار خوندمش و هنوزم واسم خسته کننده نشده!اگه تا حالا این رمان بی نظیرو نخوندین بهتون توصیه میکنیم خیلی زود شرو کنین ب خوندنش
    هوف..
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •