ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 7 نخست 1 2 3 4 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 66

    مقاومت در برابر جادوی سیاه2 (مبارزه نهایی)

    • نویسنده کتاب:
    • ژانر: فانتزی
    • دنبال کننده: 18
    • ایجاد شده در: 2014/05/16
    • امتیاز:
    • کتاب کامل نیست!
    • فرستنده،نویسنده کتاب است
    • دارای خلاصه و کاور
    با سلامی دوباره!
    من دوباره اومدم!
    خب این تاپیک هم به مناسبت امتحاناست... می خوام از امتحانا بیفتید...
    چند وقتی بود که حرف از مقاومت زده می شد. که چرا جلد جدید رو شروع نمی کنم. قرار بود این تاپیک رو عید بزنم... اما خب به دلایلی نتونستم...
    ب اول از هرچیزی باید بگم که من یه ذره از خودم ناامیدم. راستش قلمم خیلی بیشتر از قبل پیشرفت کرده اما با این وجود باز هم عالی نیست. و می دونم که بابت جلد اول مقاومت، آشنایی با جادو، خیلی سختی کشیدید... خب درسته. اون اولین کار من بود و بسیار هم ناپخته. من هم وقتی دوباره از اول خوندمش واقعا نتونستم کار زیادی در رابطه با ویرایشش انجام بدم! ازتون عذر می خوام. جلد اول ویرایش می شه. الان نه! بعد از نوشتن جلد سوم. پس خواهشمندم این بار هم منو تحمل کنید و این جلد رو هم بخونید. و اگه تازه می خواید این مجموعه رو شروع کنید اگه از جلد اول خوشتون نیومد باز هم ادامه بدید... آخه واقعا چاره ای ندارم.
    خب چندین نکته!:
    1- به این دلیل این رمان رو جلد جلد کردم که هر جلد این رمان متفاوته با بقیه شون. جلد اول به طور تمام و کمال از دید اول شخص و با زبان محاوره بیان شد. این بار علاوه بر دید اول شخص به دید بقیه ی شخصیت ها هم می پردازیم و این قسمت ها به علت تفاوتشون با زبان ادبی بیان می شن.
    2- خواهش می کنم وقتی این رمان رو می خونید به آرومی و با توجه زیاد به کلمات بخونید. چون این باعث می شه رمان بیشتر به دلتون بشینه و بدونید که موقع تایپ این رمان تلاش شده چه احساساتی بیان بشن. خودم هم می دونم که نثر محاوره کمی سطح رمان رو پایین میاره اما اگه با دقت و تأمل خونده بشه خیلی این به چشم نمیاد. پس ممنون می شم با من همراهی کنید.
    خب اول جلد این رمان:
    http://upcity.ir/images2/68170973133532161483.jpg
    68170973133532161483.jpg
    این جلد توسط شیرین عزیزمدرست شده. ممنون شیرین .
    خلاصه: هانیه با دردی طاقت فرسا از جا بلند می شود و خود را در اتاقی بسته میابد. با کسی که خیلی وقت است می خواهد ازش فرار کند رو به رو می شود و تلاش می کند دوباره فرار کند اما...
    این هم تاپیک جلد اول این رمان: https://www.pioneer-life.ir/thread1617.html
    روی صفحه آراییش خیلی وقت گذاشتم
    دریافت فصول»:

    دانلود رایگان فصل یک تا چهار
    ویرایش توسط haniyeh : 2014/08/05 در ساعت 18:16
  1. 31
  2. #12
    تاریخ عضویت
    2012/10/25
    محل سکونت
    TEHRAN
    نوشته‌ها
    1,008
    امتیاز
    79,128
    شهرت
    6
    6,254
    مدیر بازنشسته
    نقل قول نوشته اصلی توسط vahidkia نمایش پست ها
    هانیه جون...اوایلش بهتر از قبلی بود ولی بازم زدی جاده خاکی...خیلی آرایه ها و غیره ی مربوط به ادبیاتت قویه ( اول یه تعریف بعد انتقاد )...ولی کلی مشکل داره..
    همونطوری که گفتم ما داستان نمیخونیم داریم با سرعت فلش های ذهنیت رو میبینیم...کش دادن یه عمل خیلی با توصیف یه صحنه فرق میکنه....به شخصه این آهنگیایی که تو داستان میذاری رو دوست ندارم...کلا به نظرم نباید بزاری..نقد نیست نظرمه.....اسم و تخیل و قدرت و .. خیلی زیاده...داستان مثل یه آش میمونه....نمیدونم شاید واسه من این طوریه...کل این 26 صفحت دو دقیقه واسم وقت گرفت بخونم...خیلی سرعت خوندنم بالاست..خیلی...( نمیخوام تعریف کنم..منظورم اینه که مشکل من به خاطر تند خوانی نیست آرومم میخونم این مشکل هست..نمیدونم کی این عیبو واسم گرفته بود ..گفته بود چون سریع میخونی این طوریه ولی نه آرومم میخونم همینطوره )..ولی خب وقتی دوباره بازخونی میکنم بازم این اشکالا رو میبینم...داستان یه حالت منسجم و یه قالب پایدار نداره..هر لحظه چیز جدیدی اضافه میشه وهر لحظه یه نفر یا اسم میاد و ....... بخوام تک تک بگم خیلی میکشه..حتی اینم نقد نیست یعنی واقعا نخواستم نقد بکنم...ولی اینا یه سری اشکالات ظاهریه...طرح داستانم خیلی نپختس...قبل از نوشتن سعی کن چند بار این صحنه رو مجسم کنی چیزای اضافیش رو حذف و کنی .. ..کلا نقد نکردم..دو سه نا پیشنهاد بر اساس اشکالای ظاهری دارم....
    ولی خیلی خوشحال میشم اگه یه متن ادبی بنویسی... تو ادبیات قوی هستیو خلاق...اگه متنی شعری نوشتی یا داری مینویسی بذار بخونیم

    البته من نویسنده نیستم فقط نظرم و میگم..موفق باشی
    خدا رو شکر نمی خواستی نقد کنی...



    خب، نوبت منه که داستانتو بنقدم.
    داستان نسبت به سن نویسنده متن ادبی خوبی داره... و این شعر و شاعری و فضای رومنس گونه که تو داستان فراوونه ناشی از سن کم نویسنده هستش!!!
    چون قاعدتاً نویسنده نمی تونه تو این سن صحنه های خشن و مبارزه رو( اگه داشته باشه) خوب از آب دربیاره...
    نکته دیگه اینکه جملات زیادی کوتاهه مثلاً همون اول داستان:
    سخت نفس می کشیدم، اما به طرز عجیبی نفس کشیدنم سریع بود. در جا غلتیدم. از درد زبونم رو گاز گرفتم.
    احساس کردم که اشکی تو چشمم جمع شده.
    باز دوباره تلاش کردم بلند شم. هق هق توداری کردم. نمی تونستم حرکت کنم. سینه م بالا و پایین می رفت. نمی
    تونستم چیزی به غیر از اونا ببینم. حتی دیدن اونا هم خیلی راحت نبود.


    از هم گسستگی و پرش توی داستان زیاد دیده می شه...
    بعد اینکه به نظر می رسه شخصیت داستان خود درگیری داره!!! دیگه خیلی داره از خودش سوال می پرسه... آدم دیوونه هم باشه انقدر با خودش صحبت نمی کنه که!!!

    خخخخخخ
    ولی ادامه بده تا ببینم به کجا می رسی!!!
    انشاا... قشنگ تر می شه
    تلاشت خوبه!!!
    ThundeRam
    Fire and Blood
  3. #13
    تاریخ عضویت
    2012/12/05
    نوشته‌ها
    155
    امتیاز
    16,613
    شهرت
    0
    506
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط smhmma نمایش پست ها
    جلد قبلی بد بود؟؟
    جدی؟؟
    پس چرا مردم می گن خیلی خوب بود؟؟؟
    من هنوزم نتونستم هیچ کتابی بخونم
    همونایی هم که وسطش بودم ول کردم
    خیلی ازش انتقاد شد... من موقع نوشتن عاشقش بودم... اما خب خیلی اشکال داشت... خیلی... شاید ایده ش خوب بود اما نثرش!
    مردم دیگه زیادی لطف دارن بهم
    بشین بخون خب!

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط PLUTO نمایش پست ها
    برادرم یکم تمرین کن!!!

    عضوی از یه سایت فانتزی کتاب نخونه؟
    حرفشو قبول دارم.

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط vahidkia نمایش پست ها
    هانیه جون...اوایلش بهتر از قبلی بود ولی بازم زدی جاده خاکی...خیلی آرایه ها و غیره ی مربوط به ادبیاتت قویه ( اول یه تعریف بعد انتقاد )...ولی کلی مشکل داره..
    همونطوری که گفتم ما داستان نمیخونیم داریم با سرعت فلش های ذهنیت رو میبینیم...کش دادن یه عمل خیلی با توصیف یه صحنه فرق میکنه....به شخصه این آهنگیایی که تو داستان میذاری رو دوست ندارم...کلا به نظرم نباید بزاری..نقد نیست نظرمه.....اسم و تخیل و قدرت و .. خیلی زیاده...داستان مثل یه آش میمونه....نمیدونم شاید واسه من این طوریه...کل این 26 صفحت دو دقیقه واسم وقت گرفت بخونم...خیلی سرعت خوندنم بالاست..خیلی...( نمیخوام تعریف کنم..منظورم اینه که مشکل من به خاطر تند خوانی نیست آرومم میخونم این مشکل هست..نمیدونم کی این عیبو واسم گرفته بود ..گفته بود چون سریع میخونی این طوریه ولی نه آرومم میخونم همینطوره )..ولی خب وقتی دوباره بازخونی میکنم بازم این اشکالا رو میبینم...داستان یه حالت منسجم و یه قالب پایدار نداره..هر لحظه چیز جدیدی اضافه میشه وهر لحظه یه نفر یا اسم میاد و ....... بخوام تک تک بگم خیلی میکشه..حتی اینم نقد نیست یعنی واقعا نخواستم نقد بکنم...ولی اینا یه سری اشکالات ظاهریه...طرح داستانم خیلی نپختس...قبل از نوشتن سعی کن چند بار این صحنه رو مجسم کنی چیزای اضافیش رو حذف و کنی .. ..کلا نقد نکردم..دو سه نا پیشنهاد بر اساس اشکالای ظاهری دارم....
    ولی خیلی خوشحال میشم اگه یه متن ادبی بنویسی... تو ادبیات قوی هستیو خلاق...اگه متنی شعری نوشتی یا داری مینویسی بذار بخونیم

    البته من نویسنده نیستم فقط نظرم و میگم..موفق باشی
    آخ آخ... انقدر بدم میاد نقد طولانی جواب بدم...
    ممنون... جدیدا بیشتر به ادبیات دقت می کنم تا به موضوع... شاید چون نوشتن سکوت ترانه سبک من رو خیلی تغییر داده...
    منظورت دقیقا از فلش های ذهنی چیه؟ یعنی این که داستان داره سریع پیش می ره؟ خب اگه این شکلیه من عذر می خوام... نهایت سعیم رو کردم فضای داستان آروم باشه... اما طبق برنامه و ذهنیتی که از قبل توی ذهنم ساخته بودم پیش رفتم... اگرچه خیلی از رمان ها رو دیدم که با همین روند پیش می رن... منظورم رمان های معروفه. نمی دونم! نظر شماست.
    مادر جان؟ حالت خوبه؟ برو فقط یه سر به نودهشتیا بزن... هر رمان محبوبی که بوده متن آهنگ توی داستانش داشته... یه رمان بود چرت تمام نصفش آهنگ بود! اونوقت به یه آهنگ کوچولو گیر می دی؟ البته ببخشید اینطوری می گم... خب من اون متن آهنگ رو نیاز داشتم تو داستان بیارم... برای توصیف شخصیت ها بعضی اوقات آدم مجبور می شه... مثلا تو الان که این دو فصل رو خوندی احساس نکردی که یاسمین آدم شوخ طبعیه؟ با همین دو چیز ساده می شه خیلی راحت شخصیت پردازی کرد...
    اون روز یه نظر سنجی کرده بودن تو نودهشتیا... که متن آهنگ به نظرتون باید تو داستان باشه یا نه؟ گفتن که خوبه اما به مقدار کم... من که زیاد از حد ازش استفاده نکردم! تازه نمی تونستم که بگم یه آهنگ رمانتیک و عاشقانه داشت پخش می شد و یاسمین در تلاش بود که نسترن را خفه کند! می تونستم؟ اون شکلی نمی تونستم این که زبان یاسمین قویه رو نشون بدم...
    ببین خوندن به این نیست که بخوای آروم بخونی یا سریع! می تونی سریع بخونی... اما موقعی که می خونی باید تک تک کلمات رو حس کنی... شاید برای همینه این احساسو داری... باور کن قبلا مثل تو بودم... یه سری جزئیات خیلی ریز رو تو رمانا می دیدم اما به خود متن توجه نمی کردم... اما با همون جزئیات کلی گریه می کردم... یادش به خیر! قدرت یه نویسنده به همینه! من که نویسنده ی قدرتمندی نیستم
    خب اون رو هم عذر می خوام اما اگه داستان پیش بره به مرور زمان درست می شه... این شخصیتایی که به رمان اضافه شدن نقش مهمی داشتن... من تو فصل دوم تمام شخصیت های مهم رو گرد هم آوردم. به مرور زمان می بینین که تمام این کارا برای چیه...
    به خدا من همراه با مجسم کردن رمان اونو نوشتم!227)) اگه مجسم نمی کردم که اصلا شخصیت هانیه اینی که الان هست از آب درنمیومد! ولی باشه... ممنون... نهایت تلاشم رو می کنم که به آرومی همه چیز رو تحت الشعاع قرار بدم...
    چشم حتما می ذارم... به محض این که سرم خلوت شد

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط sjsh نمایش پست ها
    قشنگ بود دوس داشتم زودتر فصل جدید بده
    ممنون نظر لطفته... به محض این که امتحانا تموم شد حتما...

    - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط PLUTO نمایش پست ها
    خدا رو شکر نمی خواستی نقد کنی...



    خب، نوبت منه که داستانتو بنقدم.
    داستان نسبت به سن نویسنده متن ادبی خوبی داره... و این شعر و شاعری و فضای رومنس گونه که تو داستان فراوونه ناشی از سن کم نویسنده هستش!!!
    چون قاعدتاً نویسنده نمی تونه تو این سن صحنه های خشن و مبارزه رو( اگه داشته باشه) خوب از آب دربیاره...
    نکته دیگه اینکه جملات زیادی کوتاهه مثلاً همون اول داستان:
    سخت نفس می کشیدم، اما به طرز عجیبی نفس کشیدنم سریع بود. در جا غلتیدم. از درد زبونم رو گاز گرفتم.
    احساس کردم که اشکی تو چشمم جمع شده.
    باز دوباره تلاش کردم بلند شم. هق هق توداری کردم. نمی تونستم حرکت کنم. سینه م بالا و پایین می رفت. نمی
    تونستم چیزی به غیر از اونا ببینم. حتی دیدن اونا هم خیلی راحت نبود.


    از هم گسستگی و پرش توی داستان زیاد دیده می شه...
    بعد اینکه به نظر می رسه شخصیت داستان خود درگیری داره!!! دیگه خیلی داره از خودش سوال می پرسه... آدم دیوونه هم باشه انقدر با خودش صحبت نمی کنه که!!!

    خخخخخخ
    ولی ادامه بده تا ببینم به کجا می رسی!!!
    انشاا... قشنگ تر می شه
    تلاشت خوبه!!!

    ممنون! در رابطه با اون شعر و شاعری باشه دیگه شعر نمی گم... باشه... ولی خب یه لحظه خودتو جای یه دختر سیزده ساله بذار؟ دخترا احساساتین! این که هانیه انقدر دلنوشته می ذاره که ربطی نداره من خواستم نوجوون بودن هانیه رو نشون بدم نه نوجوون بودن خودم رو که!
    بعدا مبارزه هم دیده می شه... دیده می شه... الکی که اسمشو نذاشتم مبارزه ی نهایی
    اون نقد بود دیگه؟

    در اون مورد قبلا توضیح دادم... به مرور زمان درست می شه.
    دیگه خوددرگیری هانیه به من ربطی نداره بچه م خل شده....
    چشم ادامه می دم
    ایشالا... ایشالا خواننده ها هم کمتر غر می زنن

    ممنون از همگی بابت این که من رو قابل دونستید... این رمان رو خوندید و نقد کردید!


    راستی یکی از مدیرا بیاد این رمان رو منتقل کنه... فکر کنم تو بخش اشتباه زدم... تو بخش نویسندگان جوان نیست... ممنون می شم
    کس ندانست که من می سوزم
    سوختن هیچ نگفتن هنر است
  4. #14
    تاریخ عضویت
    2012/08/21
    محل سکونت
    ...
    نوشته‌ها
    404
    امتیاز
    7,066
    شهرت
    0
    2,567
    مدیر ارشد
    نه حانیه خانوم متوجه حرفام نشدین...منظور از فلش های ذهنی اینه که داستان انسجام لازمه رو نداره و یه صحنه به سرعت با یه صحنه ی دیگه تعویض میشه...گاهی سر یه موضوع ساده انقد کشش میدین که از قالبش خارج نمیشه....این به معنی توصیف و انسجام نیست...کش دادنه....در مورد اون آهنگم چیزی نمیگم انصافا نباید تو داستان باشه...حالا قبلا گفتم سلیقه ی شخصی خودتونه..( اگه یادم بود و میتونستم کامل میگفتم منظورمو ولی الان بعد یه هفته دو دقیقه این مشاورم میذاره بیام اینترنت ( بدبختیه دارم )( خدا ما رو از دست دیکتاتورا نجات بده ) اگه تونستم میگم...) شما داستانتون اگه یه مشابه نزدیک داشته باشه به نظر من هری پاتر و داستانای ریک ریوردنه...یه مقایسه با اونا بکنین...یا با رمان نویسنده ی محبوبم سینا...( البته اونم کلی اشکال داشت ولی خب من در اون حد نبودم ایراد بگیرم )..متوجه حرفام میشین..
    روز همتون خوش...خدا مارو قبول خرداد بکنه...صلواااات
    در پس هر تاریکی نوریست ، نوید روشنایی

    آنگاه که سرنوشتم تغییر کند

    من آن را دوباره خواهم ساخت ؛ با قدرتم

    چرا که قدرت از آن من است

    آنگاه که درهای سرنوشت بسته شوند

    تنها من محرم خواهم بود

    ای دست های ناپیدای سرنوشت

    من شمارا به مبارزه میطلبم
  5. #15
    تاریخ عضویت
    2012/12/05
    نوشته‌ها
    155
    امتیاز
    16,613
    شهرت
    0
    506
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط vahidkia نمایش پست ها
    نه حانیه خانوم متوجه حرفام نشدین...منظور از فلش های ذهنی اینه که داستان انسجام لازمه رو نداره و یه صحنه به سرعت با یه صحنه ی دیگه تعویض میشه...گاهی سر یه موضوع ساده انقد کشش میدین که از قالبش خارج نمیشه....این به معنی توصیف و انسجام نیست...کش دادنه....در مورد اون آهنگم چیزی نمیگم انصافا نباید تو داستان باشه...حالا قبلا گفتم سلیقه ی شخصی خودتونه..( اگه یادم بود و میتونستم کامل میگفتم منظورمو ولی الان بعد یه هفته دو دقیقه این مشاورم میذاره بیام اینترنت ( بدبختیه دارم )( خدا ما رو از دست دیکتاتورا نجات بده ) اگه تونستم میگم...) شما داستانتون اگه یه مشابه نزدیک داشته باشه به نظر من هری پاتر و داستانای ریک ریوردنه...یه مقایسه با اونا بکنین...یا با رمان نویسنده ی محبوبم سینا...( البته اونم کلی اشکال داشت ولی خب من در اون حد نبودم ایراد بگیرم )..متوجه حرفام میشین..
    روز همتون خوش...خدا مارو قبول خرداد بکنه...صلواااات
    هانیه هستم...
    خب فکر می کنم متوجه شدم چی گفتید... در این مورد که انسجام نداره... خب حق می دم... باشه... اه لعنتی الان تو وضعیتی گیر کردم که نمی تونم جواب بدم! بیشتر وقتا دوست دارم راجع به موضوعای ساده زیاد حرف بزنم... چون بعضی از موضوعای ساده خیلی هم ساده نیستن... و من دوست ندارم رمان بی محتوا باشه...
    خب این یکی از نقاط ضعف منه که نمی تونم ترکش کنم! می فهمید چی می گم؟
    خب در اون مورد هم حق می دم... تو هر رمانی اگه بخوایم نگاه کنیم - در رمان های چاپ شده البته - این کار قاعدتاً نباید انجام بشه... خب این استفاده از آهنگ امروزی تره... اه لعنت به من که حتی عرضه ی دفاع از خودمم ندارم!
    یعنی موضوعش تکراریه به نظر شما؟ یادمه که تو هری پاتر سه دوست بودن... کبری هم اگه در نقش لرد ولدمورت باشه... و کمپ رو هم کمپ داستانای ریودن در نظر بگیریم... ولی من واقعیتش بخوام بگم کلی رو ایده ی رمان وقت گذاشتم که تکراری نباشه! درواقع خیلی زیاد وقت گذاشتم... البته من داستان سینا رو نخوندم! راستش هنوز جرئتشو پیدا نکردم...
    ممنون...
    هعی... افسردگی گرفتم رفت...
    کس ندانست که من می سوزم
    سوختن هیچ نگفتن هنر است
  6. #16
    تاریخ عضویت
    2012/10/25
    محل سکونت
    TEHRAN
    نوشته‌ها
    1,008
    امتیاز
    79,128
    شهرت
    6
    6,254
    مدیر بازنشسته
    نقل قول نوشته اصلی توسط haniyeh نمایش پست ها
    هانیه هستم...
    من آخر سر نفهمیدم کدومتون حق دارید...
    منو دیوونه کردید ازبس دیدم تو گفتی هانیه اون یکی گفت حانیه!!! @Hermion
    ThundeRam
    Fire and Blood
  7. #17
    تاریخ عضویت
    2012/12/05
    نوشته‌ها
    155
    امتیاز
    16,613
    شهرت
    0
    506
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط PLUTO نمایش پست ها
    من آخر سر نفهمیدم کدومتون حق دارید...
    منو دیوونه کردید ازبس دیدم تو گفتی هانیه اون یکی گفت حانیه!!! @Hermion
    هم هانیه داریم هم حانیه... تلفظشون یکیه اما معنیشون فرق داره.
    کس ندانست که من می سوزم
    سوختن هیچ نگفتن هنر است
  8. #18
    تاریخ عضویت
    2013/08/10
    محل سکونت
    در هر لحظه در همه جا!
    نوشته‌ها
    613
    امتیاز
    16,585
    شهرت
    0
    2,986
    مدیر بازنشسته
    نقل قول نوشته اصلی توسط PLUTO نمایش پست ها
    من آخر سر نفهمیدم کدومتون حق دارید...
    منو دیوونه کردید ازبس دیدم تو گفتی هانیه اون یکی گفت حانیه!!! @Hermion
    داداش هر دوشون درسته. از اون مشابهات املایی مورد علاقه کنکوره
    [SIZE=4][COLOR=#800000][B]
    [LEFT].I don't know where I'm going, But I'm on my way [/LEFT]
    [RIGHT]Carl Sagan-[/RIGHT]
    [/B][/COLOR][/SIZE][CENTER]
    [SA][IMG]http://up.vbiran.ir/uploads/18141143526292613078_photo_2015-06-26_00-26-59.jpg[/IMG][/SA][/CENTER]
  9. #19
    تاریخ عضویت
    2012/10/25
    محل سکونت
    TEHRAN
    نوشته‌ها
    1,008
    امتیاز
    79,128
    شهرت
    6
    6,254
    مدیر بازنشسته
    نقل قول نوشته اصلی توسط Cyrus-The-Great نمایش پست ها
    داداش هر دوشون درسته. از اون مشابهات املایی مورد علاقه کنکوره
    ما که از کنکور خیری ندیدیم
    ThundeRam
    Fire and Blood
  10. #20
    تاریخ عضویت
    2012/12/05
    نوشته‌ها
    155
    امتیاز
    16,613
    شهرت
    0
    506
    نویسنده
    چه بحث اسپمی و شیرین و دل انگیزی
    کس ندانست که من می سوزم
    سوختن هیچ نگفتن هنر است
  11. #21
    تاریخ عضویت
    2012/10/25
    محل سکونت
    TEHRAN
    نوشته‌ها
    1,008
    امتیاز
    79,128
    شهرت
    6
    6,254
    مدیر بازنشسته
    نقل قول نوشته اصلی توسط haniyeh نمایش پست ها
    چه بحث اسپمی و شیرین و دل انگیزی
    صاب انجمن خودش اینجاست... واسه اینکه اسپم نشه..
    علیرضا منتقلش کن... @Cyrus-The-Great
    ThundeRam
    Fire and Blood
صفحه 2 از 7 نخست 1 2 3 4 ... آخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 66

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. طراحی هایی بی نظیر بر روی کتاب
    توسط Prince-of-Persia در انجمن بایگانی
    پاسخ: 11
    آخرین نوشته: 2015/01/21, 18:06
  2. هیاهوی بسیار بر سر مستند مرتضی پاشایی
    توسط khas در انجمن بایگانی
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2015/01/21, 16:03
  3. پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/12/22, 09:50
  4. مقاومت دربرابر جادوی سیاه( سفید در برابر سیاه)
    توسط haniyeh در انجمن داستان‌های بلند نویسندگان جوان
    پاسخ: 56
    آخرین نوشته: 2014/08/06, 00:55

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •