ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 2 نخست 1 2
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17

    آخرین دروازه

    • نویسنده کتاب: سیده کوثرغفاری
    • ژانر: فانتزی
    • دنبال کننده: 4
    • ایجاد شده در: 2015/11/06
    • امتیاز:
    • کتاب کامل نیست!
    • فرستنده،نویسنده کتاب است
    • دارای خلاصه و کاور


    درباره کتاب:
    بی آنکه بخواهی ، انتخاب شده ای برای سفری شگفت . اما تا رسیدن به آخرین دروازه ممکن نیست از این سرزمین بیرون بیایی. زمانی که به آخرین دروازه رسیدی بی گمان خود را خواهی دید. رازهایی هست که باید برایت آشکار شوند تا آخرین دروازه راه قدرت را برایت باز کند و اینگونه به بی نهایت خواهی پیوست لکن این راه هرگز آسان نخواهد بود.
    با داستانی جذاب همراه شوید با فضای فانتزی ایرانی تجربه ای متفاوت از رمان خواندن داشته باشید.
    سوار بر واژه ها بتازید، بال های کاغذی را بر دوش ذهنتان احساس کنید و لابه لای خطوط پر ماجرا، به عمق وقایع رخنه کنید،
    مثل اینکه کاغذ ها شفاف شده باشند و بشود دنیا را از آن سوی جاده های جملات دید.
    اگر درست گوش کنید صدای افسانه ها را از زندگی خود می شنوید
    یک مسیر یک سرنوشت و قدرتی که به شما داده شده تا فراتر از تغییر سرنوشت آن را بسازیید!
    اکنون زمان آن فرا رسیده که حصارها را کنار بزنید. از اسطوره ها و افسانه ها عبور کنید تا فراتراز یک قهرمان، از یک زندگی معمولی و تکراری جداشوید و خودتان به ماورا سفر کنید...









    دانلود فصل اول تا (بخش اول)فصل چهارم


    فصل جدید

    تصاویر پیوست شده

    1.jpg  


    ویرایش توسط JuPiTeR : 2017/07/16 در ساعت 08:17
  1. 14
  2. #12
    تاریخ عضویت
    2015/04/29
    محل سکونت
    یه جای خوب...
    نوشته‌ها
    220
    امتیاز
    1,587
    شهرت
    0
    1,150
    تیم فنی رادیو
    سلام فصل سوم کامل ارایه شد:
    فصل سوم
    خواهران شوم
    زاکی دانا
    دروازه ی دوازدهم(انتخاب شده)
    وارث ماه(بانوی پنهان)
    زندان زایان
    دریچه ی مخفی(دیگران)

    از متن فصل سوم:

    امیر درست می گفت. وقتی جلوی دروازه رسیدیم کریستین آنجا بود ولی کارهای عجیبی می کرد. گاهی خم می شد و دستش را روی زمین می گذاشت. یکدفعه بلند می شد و پایش را بر زمین می کوبید. آخرش داشت لای موهایش دست می کشید که کنارش رسیدیم. و قبل از اینکه چیز بپرسیم کریستین گفت:"بازم یه معمای دیگه"
    به پایین پای کریستین نگاه کردم.همان علامت های عجیب، جای یک پا که با نقره پر شده بود. جای یک دست که رگه هایی از یاقوت قرمز در آن به چشم می خورد. و در آخر رَدِ یک نخ طلایی که به شکل دایره دورتا دور علامتها کشیده شده بود.
    سارا در حالی که گوشه ی لبش را گاز می گرفت با کلافگی گفت:"اینا که فقط سه تاست!"
    کریستین دستی به سرش کشید و گفت:"من جای دست و پا رو امتحان کردم هیچ اتفاقی نیفتاد." من نگاهی به او انداختم و گفتم: این جای دست خیلی ظریفه معلومه دستت توش جا نمیشه.
    بعد دستی به روی شانه اش کشیدم و تار موی طلایی از روی شانه اش برداشتم و آرام روی دایره گذاشتم. دایره درخشید و از سطح زمین کمی بالاتر آمد.
    امیر جلو آمد پایش را روی علامت جای پا گذاشت. زیر پایش درخشید و کمی فرو رفت. همگی به سمت سارا برگشتیم. آهسته جلو آمد. دستش را نزدیک نشانه ی دست برد و نگاهی به من انداخت. با اطمینان چشم هایم را برهم زدم. و او با احتیاط دستش را روی نشانه گذاشت.
    ناگاه کوه به لرزه در آمد. چند قطعه سنگ از بالای کوه جدا شدند ولی بالای سرمان متوقف شدند. دل کوه شکافت و مارپیچ بزرگی پدیدار شد. چیزی شبیه یک پازل بزرگ با تودرتوی پوشیده از خزه و خار، انگار جنگل و بیابان به هم تنیده شده بودند، و آبشار بسیار بلندی ورودی آن بود...




    ویرایش توسط skghkhm : 2017/03/29 در ساعت 23:46
    قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآید (و همه جا رافراگیرد)،

    و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گیرد،

    كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ....


    (سوره ی ضحی_قرآن کریم)
  3. #13
    تاریخ عضویت
    2017/03/13
    نوشته‌ها
    3
    امتیاز
    1,035
    شهرت
    0
    11
    کاربر انجمن
    رمان فانتزی ایرانی؟؟؟چه جالب!


    میخونم میام نظرمیدم
  4. #14
    تاریخ عضویت
    2016/03/30
    محل سکونت
    ابادانجلس
    نوشته‌ها
    315
    امتیاز
    9,283
    شهرت
    0
    760
    تایپیست
    بعله! مرسی کوثر جان!دانلود میشه و به لیست داستان های نقدی اضافه میشه !
    خسته نباشی (:
    اصلا حسین جنس غمش فرق میکند.
  5. #15
    تاریخ عضویت
    2017/03/13
    نوشته‌ها
    3
    امتیاز
    1,035
    شهرت
    0
    11
    کاربر انجمن
    خوشم اومد،خیلی قشنگ بود
    میشه زودتر بقیه اشو بذارید؟
    (میخوام ببینم سارا چطور با جادوگر سرخ میجنگه)
    منتظریم!
  6. #16
    تاریخ عضویت
    2015/04/29
    محل سکونت
    یه جای خوب...
    نوشته‌ها
    220
    امتیاز
    1,587
    شهرت
    0
    1,150
    تیم فنی رادیو
    نقل قول نوشته اصلی توسط lovebook نمایش پست ها
    خوشم اومد،خیلی قشنگ بود
    میشه زودتر بقیه اشو بذارید؟
    (میخوام ببینم سارا چطور با جادوگر سرخ میجنگه)
    منتظریم!
    تازه کجاشو دیدی قول میدم بخش آخر غافلگیر کننده و باحال تر از همه ی بخشا باشه
    راستش
    باید وقت تایپ پیدا کنم نوشتم ولی رو کاغذ
    سرم یکم خلوت تر بشه چشم
    قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآید (و همه جا رافراگیرد)،

    و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گیرد،

    كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ....


    (سوره ی ضحی_قرآن کریم)
  7. #17
    تاریخ عضویت
    2015/04/29
    محل سکونت
    یه جای خوب...
    نوشته‌ها
    220
    امتیاز
    1,587
    شهرت
    0
    1,150
    تیم فنی رادیو
    داستان جدید اضافه شد
    قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآید (و همه جا رافراگیرد)،

    و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گیرد،

    كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ....


    (سوره ی ضحی_قرآن کریم)
  8. #18
    تاریخ عضویت
    2017/07/30
    محل سکونت
    زیر آسمون خدا
    نوشته‌ها
    49
    امتیاز
    2,399
    شهرت
    0
    41
    کاربر انجمن
    سلام
    دیگه ادامه نداره؟
    when this madness ,when this poison in your head
    when this sadness ,leaves you broken in your bed
صفحه 2 از 2 نخست 1 2
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •