ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

    نبرد برای پادشاهی

    • نویسنده کتاب: AMIR-FIRE
    • ژانر: فانتزی
    • دنبال کننده: 0
    • ایجاد شده در: 2017/09/03
    • امتیاز:
    • کتاب کامل نیست!
    • فرستنده،نویسنده کتاب است
    سلام.امیر هستم نویسنده داستان نواده اژدها اکنون پروژه ی داستانی دیگری شروع کردم به نام نبرد برای پادشاهی که درباره کشمکش یک جوان به نام جک دراگون که از خانواده سلطنتی دراگون ها هستش و
    جانی فایر که اون هم از خاندان سلطنتی فایر هست روایت میشه جلد اول درباره این دو کاراکتر اصلی هست <اینکه میگم سلطنتی هر خاندان بخش خودشو داره و بر اون پادشاهی میکنه > خلاصه داستان پر از نبرد . خون ریزی .خشم هست و در عین حال روابط عاشقانه و طنز نیر در آن جریان داره فصل ها رو سعی میکنم زود زود بزارم .
  1. 3
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2017/08/24
    نوشته‌ها
    41
    امتیاز
    2,235
    شهرت
    0
    53
    کاربر انجمن
    مقدمه
    صدای شمشیر ها در سالن پیچیده بود . کف سالن با سنگ هایی که بر روی آنها نقاشی اژدها بود تزیین شده بودند پادشاه زرهی طلایی رنگ که در وسط زره نماد یک اژدهای در حال غرش بود .بر روی دو بازوی زره نقش اژدهای نشسته بود تخت پادشاهی به رنگ طلایی میدرخشید و به شکل یک اژدها از روبرو نمایان بود .در این هنگام پادشاه گفت:جک!جک! پسرم .....کجایی؟!!>> صدای قدم زدن شنیده می شد در تالار که از جنس زمرد بود باز شد و پسری
    قد بلند و 19-20ساله با موهایی قهوه ای که قسمت جلوی مو طلایی بود و هیکلی عضلانی و چشم های آبی پوستی سفید و چهره ای مسمم به سمت پادشاه راه افتاد چهره اش به حدی جدی بود که هیچکس جرات شوخی با او را نداشت علاوه بر این لقب او شاهزاده ی مرگ بود زیرا تا به حال 2 میلیون نفر را کشته است و حتی یک زخم هم بر نداشته به سمت پادشاه رفت و گفت:درود بر پادشاه ...امری داشتید؟|>> پادشاه که مردی 50-60 ساله به نظر می امد با محاسن و موهای طلایی رنگ و بدنی عضلانی بود گفت:جک باید بهت یه موضوعی رو بگم .....
    خب اینم از مقدمه

  3. #3
    تاریخ عضویت
    2014/04/04
    محل سکونت
    قم
    نوشته‌ها
    557
    امتیاز
    10,266
    شهرت
    2
    1,907
    نویسنده
    نقل قول نوشته اصلی توسط amir-fire نمایش پست ها
    مقدمه
    صدای شمشیر ها در سالن پیچیده بود . کف سالن با سنگ هایی که بر روی آنها نقاشی اژدها بود تزیین شده بودند پادشاه زرهی طلایی رنگ که در وسط زره نماد یک اژدهای در حال غرش بود .بر روی دو بازوی زره نقش اژدهای نشسته بود تخت پادشاهی به رنگ طلایی میدرخشید و به شکل یک اژدها از روبرو نمایان بود .در این هنگام پادشاه گفت:جک!جک! پسرم .....کجایی؟!!>> صدای قدم زدن شنیده می شد در تالار که از جنس زمرد بود باز شد و پسری
    قد بلند و 19-20ساله با موهایی قهوه ای که قسمت جلوی مو طلایی بود و هیکلی عضلانی و چشم های آبی پوستی سفید و چهره ای مسمم به سمت پادشاه راه افتاد چهره اش به حدی جدی بود که هیچکس جرات شوخی با او را نداشت علاوه بر این لقب او شاهزاده ی مرگ بود زیرا تا به حال 2 میلیون نفر را کشته است و حتی یک زخم هم بر نداشته به سمت پادشاه رفت و گفت:درود بر پادشاه ...امری داشتید؟|>> پادشاه که مردی 50-60 ساله به نظر می امد با محاسن و موهای طلایی رنگ و بدنی عضلانی بود گفت:جک باید بهت یه موضوعی رو بگم .....
    خب اینم از مقدمه

    همین تیکه کوتاه پر غلط و غلوطه.
    حالا گذشته از نثر که خیلی عادیه و جذابیت خاصی نداره...

    فعلای بخش قرمز به ترتیب: بود/بودند/بود. تکرار فعل یکی از اصلی ترین مشکلاتیه که نویسنده میتونه داشته باشه.

    سبز: اصلا گیریم که >> علامت بستن گیومه باشه... شما موقع گفتن دیالوگ فقط : گذاشتید و علامت « یا با کیبرد شما << رو اصلا نزاشتید که بخواید ببندیدش. کلیدهای ترکیبی برای گذاشتن گیومه شیفت+l و شیفت+k هستن.

    آبی: یه تاپیک برای آموزش عددنویسی تو سایت هست بخونید بد نیست. بخش کوچیکی از آموزش میگه که: عددهای غیر ترکیبی رو با حروف مینویسن.

    متوجه میشیم چی گفته ولی این جمله فکر کنم از پایه و اساس و از نظرساختاری کلا غلط باشه اگر هم نباشه خیلی جمله بد و مزخرفیه!

    و چهره ای مصمم... چیچی؟ چرا فعل نداره؟ نسیه حرف میزنید چرا؟ بعلاوه مصمم درسته نه مسمم

    بعلاوه:

    پیچیده بود. این فعل یا کلا غلطه، یا من ندیدم. فکر کنم درستش می پیچید باشه.

    پادشاه زرهی طلایی رنگ... باز هم نسیه حرف زدن!

    در این هنگام... فقط محیط رو توصیف کردی. کدام هنگام دقیقا؟ اصلا قبلش حرفی از زمان زده نشده!


    لقب او شاهزاده مرگ بود چراکه تا کنون 2 ملیون نفر را کشته است. بخش اول فعل گذشته بخش دوم فعل حال.

    موهای طلایی رنگ و بدنی عضلانی بود. برای مو و بدن فعل داشت یا دارد رو استفاده میکنن نه فعل بود!

    یک زخم هم بر نداشته... باز نسیه حرف زدن و جمله بدون فعل!

    جمعبندی اینکه قلمتون واقعا واقعا به تمرین زیاد نیاز داره!

    ویرایش توسط BOOKBL : 2017/09/12 در ساعت 12:20
    خودتو اذیت نکن. زندگی کوتاهه. اما عوض بقیه رو اذیت کن. خیلی حال میده.
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2013/12/27
    محل سکونت
    شمال شمال، غرب غرب، اورمیه
    نوشته‌ها
    540
    امتیاز
    48,951
    شهرت
    4
    1,673
    سردبیر نشریه
    سلام دوست عزیز
    ممنون که داستانت رو شروع کردی به اشتراک گذاشتن، ولی این تیکه برای نظر دادن خیلی کوتاهه و هنوز هیچی معلوم نیست.
    منتظر ادامه ش هستیم و سعی کن مشکلات نگارشی رو که بالا اشاره شده، اصلاح کنی و البته تکرار نکنی

    موفق باشی

    (بقیشو بذارهااا)
    امضا:

    A.Gh

    والا
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2017/06/16
    محل سکونت
    جهنم
    نوشته‌ها
    351
    امتیاز
    9,855
    شهرت
    12
    593
    ویراستار
    والو هر چی بود بانی جان گفت دیگه ...
    اممم.
    خب اصلا این متن برای مقدمه خوب نیست. مقدمه یه چیزیو میگه، از یه موضوعی که باید مدنظر گرفته بشه. بیشتر از یه عمل انجام شده توی گذشته یا حال میگه تا مخاطب رو مجاب به خوندن کنه.
    یه چیز دیگه هم که هست اصلاااا توصیفاتت جالب نبود، همونطور که بانی گفت و ادامه نمیدم میرم موضوع بعدی. این که ویراست بگیرید، و یا خودتون علایم و درست بذارید. بعد سعی کنید غلط املایی هم نداشته باشید دیگه ...
    و چیز دیگه‌ای که هست اینه که یه کاری کنید طرف صحنه‌ی مقابلش رو بفهمه و دقیقا توش فرو بره! این اصلا منو تو فاز داستان نبرد!
    بعد اون همه اژدها تو اژدها کرده بودید و فعل‌ها اشتباه بود داغووون شد که اصلا!
    اینجا سعی کردید ادبی بنویسید و از جملاتتون سنگین باشه ولی خب همین فعل‌ها کارو خراب کرده!
    نمیتونم از همین چند بند نقد حرفه‌ای بزنم و درباره‌ی نثر نظر بدم، ولی نثرت روون نبود.
    حالا اینا باشن نکته‌ی دیگه‌ای تو ذهنم اوند میگم.
    من به عنوان یه منتقد نقد کردم شما ناراحت نشو.
    ولی ازینا بگذریم منتظر بقیه‌ی داستانم. اینطور که معلومه باید جالب باشه ولی سعی کنید موضوعتون متفاوت باشه و داستان کلیشه‌ای نشه.
    انشاالله این مشکلاتو برطرف کنی خوب میشه متنت.
    دل‌های رفته را بگذارید در اوج افتخار بمیرند ...
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •