ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: اساطیر ژاپن

  1. #1
    تاریخ عضویت
    2016/07/20
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    7,264
    شهرت
    0
    210
    تایپیست

    اساطیر ژاپن

    یوکی-اونا یا همان زن برفی، یک روح در فولکلور ژاپن است. وی چهره‌ای محبوب در ادبیات ژاپنی، مانگا و همینطور در انیمیشن‌ها محسوب می‌شود. یوکی-اونا گاهی اوقات با یاما-اوبا («عجوزه کوهستان») اشتباه گرفته می‌شود، اما باید دانست که این دو با هم یکی نیستند.

    یوکی-اونا، در اساطیر و فولکلور ژاپن روحی خبیث و خطرناک است که در کولاک و برف بر مردمان نمایان می‌شود و با واداشتن آنان به خوابیدن، آنان را طعمهٔ مرگ می‌سازد.
    یوکی ئونا در هیئت زنی زیبا و رعنا بر افراد نمایان می‌گرددد. افسانه‌ای از هرندو جوان از بوران و برف به کلبه‌ای کوهستانی پناه بردند. نیمه شب، یوکی ئونا به کلبه درآمد و با دمیدن نفس خود بر چهرهٔ جوان بزرگتر، جان او را گرفت و بعد به سراغ جوان دیگر رفت و گفت به جوانی و زیبایی او رحم می‌کند، به شرطی که او هم این ماجرا را فراموش کند و از قتل جوان دیگر با نفس یوکی ئونا با هیچکس سخن نگوید.فردای آن روز، مردم آن منطقه دو جوان را یافتند که یکی از سرما یخ زده بود و دیگری از ترس، مدهوش بود. مردم، جوان مدهوش را به هوش آوردند و او با یادآوری شرط زن برفی، از او سخنی نگفت. چند سال گذشت و جوان با زنی زیبا به نام یوکی آشنا شد و با او ازدواج کرد. یوکی به معنای برف است، امّا این نام در ژاپن نامی رایج است و شنیدن این نام در جوان وحشتی برنیانگیخت.سالها گذشت و یوکی با گذشت این سالها ثابت کرد زنی خوب و برای مادر شوهر خود نیز عروسی مطلوب است. شبی از شبها شوهر همسر خویش را در کنار آتش دید که در حال دمیدن بر آتش بود و در این حال نوری عجیب از چهرهٔ او پرتو می‌افکند که او را به یاد زن برفی و حادثهٔ دوران جوانیش انداخت. مرد که قول خود را پس از گذشت سالها فراموش کرده بود، از ماجرای کلبهٔ کوهستانی و ملاقات خویش با یوکی ئونا با همسرش سخن گفت.ناگهان چهرهٔ یوکی از خشم برافروخته شد و قول پیشین را به شوهر خویش یادآوری کرد و به او گفت اگر یک بار دیگر، فقط یک بار دیگر از این ماجرا با کسی سخن بگوید، فرزندشان را خواهد کشت. با گفتن این حرف و در همین لحظه، یوکی ئونا آب شد و به زمین رفت و از آن پس بر خانوادهٔ میرای خویش نمایان نشد.

    حالا یاما اوبا که گفتیم نباید با یوکی اونا اشتباه گرفته بشه نام ارواح کوهستانی است که معمولا از همشون به پلیدی یاد میشه اما این بین مادر کینتارو یه اثتثناعه راجع به کینتارو هم میذارم مطلب براتون...
    نظرتون در مورد زن برفی چیه
    شما داستان دیگه ای در موردش نمیدونید؟

    (مبع: اساطیر ژاپن، ژولیت پیگوت)
    ویرایش توسط Melisandre : 2017/07/07 در ساعت 18:45
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2015/03/29
    محل سکونت
    جایی که کانون خورشیده
    نوشته‌ها
    321
    امتیاز
    24,395
    شهرت
    0
    1,123
    نویسنده
    چه جالب بود! _____۰
    فقط اینکه آخرش میگه بچه‌شون رو میکشه، یعنی بچه بدنیا اومده یا بچه بدنیا نیومده؟!
    پ.ن: درحال ایده پردازی برای داستان جدید
    .
    .
    .
    .
    وقتی منتشرش میکنم که یه قلم نوری درست و حسابی داشته باشم
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2016/07/20
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    7,264
    شهرت
    0
    210
    تایپیست
    کینتارو:
    کینتارو یا همان پسر زرین از زمان کودکی دارای قدرت مافوق بشری و برتر بود. او توسط عجوزه کوهستان در کوهی به نام کوه آشیگارا، که در ناحیه‌ای کوهستانی قرار داشت، بزرگ شد.
    او به عنوان ملازم یا نوکر، برای سامورایی میناموتو نو یورمیتسو خدمت کرد و تمامی توانمندی‌هایی که برای یک مبارز ضروری شناخته می‌شود را به خوبی کسب نمود و به عنوان یک مبارز تمام عیار شناخته شد.
    کینتارو به ابهت و داشتن نیروی بدنی بسیار و وفادار بودن شهرت دارد. می‌گویند که مادر کینتارو از ارواح کوهستان بود و یاما-اوبا نام داشت. همچنین در افسانه‌هایی دیگر گفته می‌شود که پدر کینتارو از جنگاوران غضبناک دربار و مادر او زنی میرا بود که زندگانی خود را وقف خدمت به شوهر خویش کرد.
    کینتارو بعد از مرگ پدر زاده شد و در عزلت کوهستان با مادر خویش و حیوانات وحشی بزرگ شد. گفته می‌شود که پوست بدن او طلایی رنگ بود و در خردسالی، کودکی بسیار زیبا و چندان قوی بود که می‌توانست هر درختی را با یک دست ریشه کن کند. حریف کُشتی او از روزگار خردسالی، خرسی قوی پنجه بود. کینتارو مزید بر داشتن نیروئی شگفت انگیز، بسیار فرزانه و مورداطمینان نیز بود و این ویژگی قابل اطمینان بودن او، چنان بود که حتی حیوانات وحشی نیز به او اعتماد می‌کردند. می‌گویند که کینتارو هیچ حیوانی را نکُشت و از حیوانات نکته‌های بسیار آموخت.
    پس از اینکه امپراتور، کینتارو را شناخت و از نیروی بدنی او آگاهی یافت، کینتارو را به دربار فراخواندند و بدین ترتیب او در کیوتو در شمار ملازمان یوری میستو که یکی از قهرمانان و رهبران اولیهٔ میناموتو بود، درآمد.
    کینتارو سرانجام در کیونو نام پدر خویش را زنده ساخت و در شمار قهرمانان بزرگ ژاپن درآمد.

    (منبع: اساطیر ژاپن، ژولیت پیگوت)
    ویرایش توسط Melisandre : 2017/07/07 در ساعت 21:02
    ایستادی سر چهارراه تردید
    درگیری
    که بمونم و
    مظلوم تر شم بذارم همه از روم رد شن
    یا بشم یه
    نامرد که با طبیعت خودشو وقف داد با مرگ آدمیت

  4. #4
    تاریخ عضویت
    2014/07/20
    محل سکونت
    تهران
    نوشته‌ها
    250
    امتیاز
    10,102
    شهرت
    4
    507
    نویسنده
    سلام. هر دو تا مطلب قشنگ بود. البته سؤال بانو شمس در مورد مطلب اول برای منم پیش اومد. لطفا اگر چیزی میدونی به ما هم بگو.
    مطالبت رو ادامه بده لطفاً
    کانال شعر خودم توی تلگرام

    ghoghnous13_1365@
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2016/07/20
    نوشته‌ها
    69
    امتیاز
    7,264
    شهرت
    0
    210
    تایپیست
    نقل قول نوشته اصلی توسط ghoghnous13 نمایش پست ها
    سلام. هر دو تا مطلب قشنگ بود. البته سؤال بانو شمس در مورد مطلب اول برای منم پیش اومد. لطفا اگر چیزی میدونی به ما هم بگو.
    مطالبت رو ادامه بده لطفاً
    سلام مرسی ازت
    ولی چرا همچین سوالی پیش اومده براتون؟
    معلومه بچه به دنیا اومده دیگه... بچشون رو میکشه بچه یا که دارند
    ایستادی سر چهارراه تردید
    درگیری
    که بمونم و
    مظلوم تر شم بذارم همه از روم رد شن
    یا بشم یه
    نامرد که با طبیعت خودشو وقف داد با مرگ آدمیت

  6. #6
    تاریخ عضویت
    2016/08/02
    محل سکونت
    رؤیا و تخیلات
    نوشته‌ها
    61
    امتیاز
    3,600
    شهرت
    0
    100
    کاربر انجمن
    ای جان یه تاپیک در مورد اساطیر کشور مورد علاقه من! بسیار هم عالی! از این مطالب بیشتر بذار ممنون و خسته نباشی
    [SIZE=5]
    هر چه از دست می رود بگذار برود...
    چیزی که به التماس آلوده باشد نمی خواهم...
    [COLOR=#ff0000]هرچه باشد...حتی زندگی...[/COLOR][/SIZE]
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •