سلام
اینم شعر دومم که خودم خیلی دوستش دارم...
" قضاوت " تمام احساس منه وقتی کسی ناعادلانه قضاوتی می کنه...
منتطر نظراتتون هستم
مرا دیوانه می خوانند
همان ها که نمی دانند
چرا در چشم من اشک است!
چرا در سینه ام درد است!
همان ها که نمی فهمند
غم تنهایی یعنی چه؟
میان دشت آدام ها،
بی پناهی یعنی چه؟
مرا دیوانه می خوانند
چرا؟!
چون جنس من هم جنس آنها نیست
صدایم با صداشان هم نوا نیست
دلم با آنچه می خواهند به یک راه نیست
نگاهم آنچه را آنها نمی خواهند، میبیند
خیالم برلب آن بام که می خواهند، نمیشیند
و من دیوانه ام
چون آنچه می خواهم
به چشم مردم اطراف بی فکری است...