ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 2 نخست 1 2
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18

    «زمزمه‌ی باد»

    • نویسنده کتاب: سجّاد.ک
    • ژانر: فانتزی
    • دنبال کننده: 0
    • ایجاد شده در: 2016/08/28
    • امتیاز:
    • کتاب کامل نیست!
    • فرستنده،نویسنده کتاب است
    • دارای خلاصه و کاور
    خب
    چطوری یه تاپیک‌ داستانو شروع می‌کنن.
    مقدّمه‌ رو می‌ذارم. کوتاهه و هنوز دقیق ویرایش نشده. به‌هرحال امّیدورام بخونید. هرگونه نقد و اینا هم باعث خوش‌حالیِ‌ ماست
    و این‌که، فصل‌هایِ بعدی رو کم‌کم می‌ذارم اگه استقبال شد.

    سوّم‌شخص
    ژانر: فانتزی‌ حماسی (کلاً این‌ می‌شه. ولی ژانرهایِ دیگه‌ام توش هستن. تقریباً همه‌شون )
    خلاصه: داستان از دید چهار شخصیّتِ اصلی روایت می‌شه. دختری که از شرق سفرِ خطرناکش رو شروع می‌کنه، خواهر و برادری که به‌دنبالِ سرنوشتشون به جنوب می‌رن و مردی که در آستانه‌ی پیری، به‌دنبالِ گم‌شد‌ه‌اش می‌گرده. (همیشه با خلاصه‌هام مشکل داشتم یا داستان رو لوو می‌دن کلاً یا هیچی ازشون فهمیده نمی‌شه! )

    پی‌نوشت: همه‌ی حقّ و حقوق نوشتن و نویسنده‌ که خودم باشم و اینا هم محفوظ است!
    پی‌نوشت2: منتظر نظراتتون هستم.

    مقدّمه
    pass: MD00
    فصل اوّل
    pass: SD11
    ویرایش توسط ^ Mad Hatter ^ : 2016/09/01 در ساعت 18:05
  1. 7
  2. #12
    تاریخ عضویت
    2015/06/29
    محل سکونت
    سمنان
    نوشته‌ها
    85
    امتیاز
    5,679
    شهرت
    0
    179
    ویراستار
    خوب بود امیدوارم ادامه بدی و نصفه ولش نکنی
  3. #13
    تاریخ عضویت
    2016/08/28
    محل سکونت
    سرزمین عجایب :|
    نوشته‌ها
    18
    امتیاز
    1,822
    شهرت
    0
    39
    کاربر انجمن
    :black cat
    واوووو، مقدمه رو دان کردم، واقعا جالب بود، نثرت منو یاد گیرایی داستان هایی مثل دلتورا یا دریای زمین و شاید هم کمی اسپایدرویک و پنج گانه ی افسانه می انداخت، در کل به نظرم خیلی جالب و زیبا بود،.مرسی ازت. منتظر ادامه اش و فصل اول هستم.راستی یک چیزی ولش نکنی یک وقتا! حتما ادامه اش بده
    مرسی. دلتورا رو کامل نخوندم ولی دریایِ زمینِ ارسولاک لوژوان یکی از بهترین‌ کتاب‌هایی بود که خوندم! بعد از نغمه البّته. خوش‌حالم اگه نثر حتّی شده یه‌درصد به دریای زمین شباهت داره

    ملکه عشق:
    خوب بود امیدوارم ادامه بدی و نصفه ولش نکنی
    ممنون. ادامه می‌دم حتماً. فصلِ یک رو هم به‌زودی می‌ذارم امّیدوارم دنبال کنید
    [CENTER][COLOR=#2f4f4f][SIZE=4][B]You haven't Seen my Bad side Yet[/B][/SIZE][/COLOR][/CENTER]
  4. #14
    تاریخ عضویت
    2013/12/27
    محل سکونت
    شمال شمال، غرب غرب، اورمیه
    نوشته‌ها
    540
    امتیاز
    48,951
    شهرت
    4
    1,673
    سردبیر نشریه
    من نیز خواندمش و خیلی خوشم اومد.
    راستی از دفعه بعد متنو از دو طرف تراز کن.
    و این که اگه کسی ایستاده باشه و روش برف بریزه، زیر برف فرو نمیره، دفن میشه

    منتظر بقیه‌ش هستم
    امضا:

    A.Gh

    والا
  5. #15
    تاریخ عضویت
    2013/02/17
    نوشته‌ها
    63
    امتیاز
    11,278
    شهرت
    0
    114
    نویسنده
    جالب بود.من که مشتاق شدم ادامه شو بخونم

    فقط یه چیزی دانه های سفید برف در هوا معلق شدند و ایستادند یکم یه جوریه فکر کنم مینوشتی دانه های سفید برف معلق در هوا،متوقف شدند و ایستادند قشنگ تر بود.

    اینجا رو درست متوجه نشدم:نوری که در نیم پپش قلب بعد تر از بین رفته بود....منظورت همون زمان کوتاهه درسته؟یه چیزی مثل همون در یک چشم به هم زدن؟

    بقیش خوب بود.موفق باشی
  6. #16
    تاریخ عضویت
    2016/08/28
    محل سکونت
    سرزمین عجایب :|
    نوشته‌ها
    18
    امتیاز
    1,822
    شهرت
    0
    39
    کاربر انجمن
    فصل اوّل؛ طوفان
    دانلود از:
    پیکوفایل
    رمز: SD11

    + پست اوّل ویرایش شد.
    منتظر نقدها و نظراتتون هستم
    _____________________________________________
    mixed-nut:
    من نیز خواندمش و خیلی خوشم اومد.
    راستی از دفعه بعد متنو از دو طرف تراز کن.
    و این که اگه کسی ایستاده باشه و روش برف بریزه، زیر برف فرو نمیره، دفن میشه

    منتظر بقیه‌ش هستم
    ممنون از نظرتون. اون مشکل متنو درست کردم.
    درضمن، راجبِ این‌که دفن بشه یا فرو بره، من یه چیزی رو در نظر گرفتم،‌ اونم این‌‌که وقتی می‌گیم "دفن شد" ینی یه‌جورایی، چطوری بگم. شدتش زیادتره ینی انگار طرف یهو برف اومده روش و نابود شده ولی وقتی می‌گیم فرو رفت، یکم شدتش کم‌تره. چون من قبلش گفتم "درحالی که ایستاده بود" ینی می‌خواستم طوری نشون بدم که اون مرد بدونِ هیچ‌مقاومتی زیرِ برف فرو رفته. مثلاً نیوفتاده یا پرت نشده یا نترسیده و اینا. نمی‌دونم تونستم خوب توضیح بدم یا نه! ولی خب فک می‌کردم "فرو رفتن" بیش‌تر برایِ توصیفِ اون حالتی که هست مناسب باشه.

    psnd:
    جالب بود.من که مشتاق شدم ادامه شو بخونم

    فقط یه چیزی دانه های سفید برف در هوا معلق شدند و ایستادند یکم یه جوریه فکر کنم مینوشتی دانه های سفید برف معلق در هوا،متوقف شدند و ایستادند قشنگ تر بود.

    اینجا رو درست متوجه نشدم:نوری که در نیم پپش قلب بعد تر از بین رفته بود....منظورت همون زمان کوتاهه درسته؟یه چیزی مثل همون در یک چشم به هم زدن؟

    بقیش خوب بود.موفق باشی
    ممنون.
    اون تیکه‌ی دانه‌های برف رو تغییر می‌دم.
    + آره همون معنی رو می‌ده




    ویرایش توسط ^ Mad Hatter ^ : 2016/09/01 در ساعت 18:14
    [CENTER][COLOR=#2f4f4f][SIZE=4][B]You haven't Seen my Bad side Yet[/B][/SIZE][/COLOR][/CENTER]
  7. #17
    تاریخ عضویت
    2013/02/17
    نوشته‌ها
    63
    امتیاز
    11,278
    شهرت
    0
    114
    نویسنده
    فصل اولو خوندم.خیلی قشنگ بود.فقط:
    جمله ی اول می نوشتی ابرها دیده می شد قشنگ تر از وجود داشت بود.
    بعد از جمله ی کار در شیرینی فروشی ...طی سه سال گذشته رو میذاشتی و به هر حال کنار روگس بودنو اخر سر می نوشتی قشنگ تر می شد.
    مشغول بافتن موهایش شد بهتره.حصیری اضافه بود.
    یه چیزی، آوری شانزده سالشه بعد سه سال پیشو به یاد میاره که ده سال بیشتر نداره!نباید می نوشتی شش سال پیش را به یاد آورد؟
    مشکلات تایپی وجود داشت که زیاد مهم نیست برای همه پیش میاد.مثلا یه جا قبل (برابر)یادت رفته بود(در)بذاری .خط بعدیشم دو بار (از)گذاشته بود.یه جام بعد از شش، (سال)
    یادت رفته بود.
    صفحه آخر می نوشتی:طوفان آشوب عظیمی به پا کرده بود...قشنگ تر بود.
    در آخر کادر و شماره صفحه بذاری و اندازه ی خط ها رو تنظیم کنی خیلی بهتره و روی مخاطب تاثیر مثبت بیشتری میذاره.
    توصیفات خیلی قشنگ بود.همه چیزو به راحتی می تونستم تصور کنم.جمله بندی و اینام در حدی که من می دونم عالی بود. از تیکه خداحافظیشونم خیلی خوشم اومد.خودمم از این کارا
    دارم تو داستانم.ولی این نحوه ی خداحافظی جالب بود.
    موفق باشی.
  8. #18
    تاریخ عضویت
    2016/08/28
    محل سکونت
    سرزمین عجایب :|
    نوشته‌ها
    18
    امتیاز
    1,822
    شهرت
    0
    39
    کاربر انجمن
    جمله ی اول می نوشتی ابرها دیده می شد قشنگ تر از وجود داشت بود.
    عه این‌جا! موقع ویرایش هم بینِ "دیده می‌شد" و "وجود داشت" مونده بودم خودم

    یه چیزی، آوری شانزده سالشه بعد سه سال پیشو به یاد میاره که ده سال بیشتر نداره!نباید می نوشتی شش سال پیش را به یاد آورد؟
    اوپس می‌دونی این باید این‌جوری باشه: « سه‌سالِ‌ پیش را به‌یاد آورد که سیزده‌سال بیش‌تر نداشت.» چون سه ساله که توی شیرینی فروشی کار می‌کنه. می‌شه از سیزده‌سالگی یکم با این تاریخ‌ها مشکل پیدا کردم موقع ویرایش قاطی شده

    مشکلات تایپی وجود داشت که زیاد مهم نیست برای همه پیش میاد.مثلا یه جا قبل (برابر)یادت رفته بود(در)بذاری .خط بعدیشم دو بار (از)گذاشته بود.یه جام بعد از شش، (سال)
    ممنون که گفتین اینا واقعاً از زیر چشم آدم فرار می‌کنن! درستشون کردم. من تو حرف زدن عادیمم بعضی کلمه‌ها جا میوفته حالا داستان بماند...

    ممنون. خوش‌حال شدم که خوندین و خوب بوده
    [CENTER][COLOR=#2f4f4f][SIZE=4][B]You haven't Seen my Bad side Yet[/B][/SIZE][/COLOR][/CENTER]
  9. #19
    تاریخ عضویت
    2016/12/12
    نوشته‌ها
    2
    امتیاز
    1,021
    شهرت
    0
    1
    کاربر انجمن
    سلام قلم خوبی داری بهت تبریک میگم
    ادامه بده،موفق میشی شک نکن
صفحه 2 از 2 نخست 1 2
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •