شاید بیشتر شهرت عبید زاکانی به سبب اشعار طنز و هزل او باشد اما در اینجا یک شعر عاشقانه از دیوان اشعار او را برای شما عزیزان قرار دادم امیدوارم که خوشتون بیاد :

ز حد گذشت جدایی ز حد گذشت جفا
بیا که موسم عیشست و آشتی و صفا
*

لبت به خون دل عاشقان خطی دارد
غبار چیست دگر باره در میانه‌ی ما
*

مرا دو چشم تو انداخت دشر بلای سیاه
وگرنه من که و مستی و عاشقی ز کجا
*

کجا کسی که از آن چشم ترشک‌وا پرسد
که عقل و هوش جهانی چرا کنی یغما
*

ز زلف و خال تو دل را خلاص ممکن نیست
که زنگیان سیاهش نمی‌کنند رها
*

دلم ز جعد تو سودائی و پریشانست
بلی، همیشه پریشانی آورد سودا
*

عبید وصف دهان و لب تو می‌گوید
ببین که فکر چه باریک و نازکست او را
******


دیوان اشعار نجم الدین عبیدالله زاکانی
شاعر و نویسنده بزرگ ایرانی
قرن هشتم هجری