ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2015/04/07
    نوشته‌ها
    40
    امتیاز
    4,171
    شهرت
    0
    215
    کاربر انجمن

    لبخندهایی که.


    لبخندهایی که



    به قاب پیش رو خیره شده ای. قابی که باید تو را بخنداند، ترکیبی از دیوانگی های محض سه برادر که بر بستر بی احساس سینما سوار شده و تو غرق تماشای آنی.

    تصویر قطع می شود و قاب سیاه. آن قدر که تو درونش نقش می بندی، انعکاس صورتی که لبخندی بر لب ندارد.

    این نوشته نه یک داستان سورئال است و نه یک نوشته ی نمادین. این تویی؛ بی هیچ پرده و نقابی. با خودت توی قاب سیاه روبرو شده ای و انگار اهمیتی ندارد. باید برخیزی و به سراغ کارهایت بروی. کارهای حیاتی، کارهایی که باید.

    برمی خیزی، صبحانه، دیدن همسرت توی تخت و شستن دست و صورت. بعد ریتم تصویر تند می شود، تو می دوی، به سرعت، حتی با چشم نمی شود تعقیبت کرد.

    سرگشته به نظر می آیی، اما خودت خوب می دانی مقصدت کجاست.

    توی اتاق کارت ضرب آهنگ تصویر باز کند می شود. کش می آید و تو مثل خمیر کش می آیی. تمام سطح اتاق را پر می کنی. دو بعدیِ دو بعدی.

    و ظهر، آب می شوی و آرام، بدون صدا از زیر در اتاق کارت جاری می شوی توی خیابان.

    دوباره روی دور تندی، اصوات هم به شکل غریبی در هم ریخته و تند به نظر می آیند.

    خوردن نهار توی رستوران و چرخیدن توی شهری که حسی به آن نداری و بعد صحبت با همسرت. قراری برای خرید و افتادن به جان مغازه هایی که نمی دانی چه از جانت می خواهند.

    و شب توی خانه ای، باد کرده و افتاده در کنج زاویه ای از خانه.

    تلوزیون روشن است و تو چشمانت سرخ.

    صحنه تاریک می شود. افتاده ای روی تختی که از بس تنت را لمس کرده شکل تو شده. سر، دست، پا و موها. همه را دارد و از زیر تو را در آغوش کشیده.

    دراز کشیده ای و خواب می بینی.
    سایه ی لبخندی روی لبت افتاده، انگار که می خندی.

    تصویر کمی می چرخد و روی پنجره ی اتاقت یک آگهی تبلیغاتی است. لبخندی که تبدیل به یک نشان تجاری شده. چراغ های شب سایه اش را روی لبت انداخته. چراغ هایی که روی یک تابلو تبلیغاتی بزرگ است. تابلویی که آسمان را پوشانده.

    پ.ن: خوشحال می شم نظراتتون رو بخونم
    ویرایش توسط sandermon : 2015/08/14 در ساعت 13:31
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2012/12/02
    نوشته‌ها
    319
    امتیاز
    24,777
    شهرت
    0
    1,781
    تایپیست
    صادقانه میگم من هیچی نفهمیدم!!!


    اگر خواستی چیزی را پنهان کنی لای یک کتاب بگذار
    این ملت کتاب نمی‌خوانند....

    احمد شاملو


    A.A
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2014/07/10
    نوشته‌ها
    223
    امتیاز
    11,600
    شهرت
    0
    1,117
    مترجم
    اول سلام.
    بعد باز هم مثل همیشه عالی. خیلی خوندنش لذت داشت.
    خب منم اول هیچی نفهمیدم دو بار خوندم تا متوجه موضوع شدم ولی خب این نقطه ی ضعف که نیست هیچی به نظرم نقطه ی قوته.
    برداشت من این بود که شخصیت داستان، اولش داره یه فیلمی رو می بینه بعد یهو اون تصویر محو می شه و به جاش انگار فیلم زندگی خودش رو می بینه. یه زندگی معمولی، از صبح تا شب.
    فقط یه چند جا رو من مثل همیشه درست نگرفتم


    این نوشته نه یک داستان سورئال است و نه یک نوشته ی نمادین. این تویی؛ بی هیچ پرده و نقابی. با خودت توی قاب سیاه روبرو شده ای و انگار اهمیتی ندارد. باید برخیزی و به سراغ کارهایت بروی.

    این جا داره یه چیزی نگاه می کنه بعد یهو می گین این نوشته نه داستان سورئال است نه نوشته ی نمادین. راستش من نفهمیدم ربط نوشته به اینجا چی بود مگه فیلم نگاه نمی کنه مثلا نباید بگین این فیلم نه یک فیلم سورئال است یا همچین چیزی؟

    سرگشته به نظر می آیی، اما خودت خوب می دانی مقصدت کجاست.
    فقط محض کنجکاوی(می دونم خود خواننده باید برداشت کنه و اینا ) منظور از این جمله چیه تو کل داستان؟ یعنی می گین شاید زندگی هر کس به نظر یکی از بیرون مسخره و پوچ بیاد ولی خودش برای خودش هدفی داره؟

    توی اتاق کارت ضرب آهنگ تصویر باز کند می شود. کش می آید و تو مثل خمیر کش می آیی. تمام سطح اتاق را پر می کنی. دو بعدیِ دو بعدی.
    من نفهمیدم اینجا چرا تو اتاق کارش کش می اید؟ یعنی وقت زیادی رو اون جا می گذرونه؟ بعد اون دو بعدیش خیلی جالب بود. من برداشتم این بود که دارین اینو میگین که وقتی داره کار می کنه صرفا یه چیزی شبیه رباته بدون احساس. یه همچین چیزی مثلا.

    تصویر کمی می چرخد و روی پنجره ی اتاقت یک آگهی تبلیغاتی است. لبخندی که تبدیل به یک نشان تجاری شده. چراغ های شب سایه اش را روی لبت انداخته. چراغ هایی که روی یک تابلو تبلیغاتی بزرگ است. تابلویی که آسمان را پوشانده.

    من اینو نفهمیدم کلا
    چراغ سایه ی لبخند انداخته رو صورتش؟چرا؟کدوم تابلو؟

    چرا من حس می کنم کلا داستانو اشتباه فهمیدم
    ولی خیلی خیلی خوب بود. مرسی
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2015/03/27
    محل سکونت
    FarAway
    نوشته‌ها
    126
    امتیاز
    6,070
    شهرت
    0
    724
    f.s
    کاربر انجمن
    خیلی عالی بود مثله همیشه!!!
    من فکر کنم بجز قسمت آخر (تابلوی تبلیغاتی) بقیشو فهمیدم!!!
    [CENTER][IMG]http://www.8pic.ir/images/33838584135123073412.jpg[/IMG]
    [/CENTER]
    [CENTER];Dear My Problems
    [/CENTER]
    [CENTER].My [SIZE=4][COLOR=#ff0000]GOD[/COLOR][/SIZE] Is [COLOR=#ff8c00][SIZE=4]Bigger[/SIZE][/COLOR] Than [COLOR=#ffd700][SIZE=4]You[/SIZE][/COLOR]
    [/CENTER]
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2015/05/07
    محل سکونت
    TeH
    نوشته‌ها
    103
    امتیاز
    2,343
    شهرت
    0
    415
    کاربر انجمن
    میگم قلم خیلی خوب وقوی ای داری...ایول
    اگه اطلاعاتتوبیشترکنی درهرزمینه ای داستانتومیتونی پرکشش ترکنی ویکم راحتتر(ینی کمترنیازبه فلسفه بافی برای فهم داشته باشه!)...بااینکه یکم گیج شدم اخرش(لبخند....وتبلیغات!)اما مسیرخیلی خوبی روداستانت داشت....حتماااااطلاعاتتوقوی کن(اطلاعات عمومی)خیلی روی نوشته ات اثرداره....موفقترباشی ازهمیشه
    [CENTER][COLOR=#40e0d0][SIZE=3][FONT=verdana] [/FONT][/SIZE][/COLOR][COLOR=#40e0d0]من آوازم که می روم به سینه ی قبیله ای
    [/COLOR][CENTER][COLOR=#40e0d0]نه به پرواز چشم من نمانده خواب پیله ای[/COLOR][COLOR=#008000]
    [/COLOR][COLOR=#99cc00]سبز دریچه شو بکن زیان زرد پرده را[/COLOR][COLOR=#008000]
    به شعر و شاخه می رسد خیال خام ریشه ها[/COLOR]
    [/CENTER]
    [COLOR=#ff8c00]منو تو وارث خورشید و ماهیم
    [/COLOR][COLOR=#ff8c00]منو تو نغمه ای بی اشتباهیم[/COLOR][COLOR=#40e0d0]
    [/COLOR][COLOR=#800080]تا زمینی می چرخد تا هوا هواست[/COLOR][COLOR=#40e0d0]
    [/COLOR][COLOR=#000080]منو تو در جنونی سر به راهیم [SIZE=3][FONT=verdana]
    [/FONT][/SIZE]
    [/COLOR][/CENTER]
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2013/08/20
    محل سکونت
    اراک
    نوشته‌ها
    252
    امتیاز
    10,379
    شهرت
    0
    1,022
    کاربر انجمن
    یه کم روشنگری نیاز داره مثه اینکه.
    یه چیزایی فهمیدم. البته فک کنم.
    حالتش رو ولی دوست داشتم
    [IMG]http://www.upsara.com/images/z12q_imagine_sticker.jpg[/IMG]
  7. #7
    تاریخ عضویت
    2015/04/07
    نوشته‌ها
    40
    امتیاز
    4,171
    شهرت
    0
    215
    کاربر انجمن
    صادقانه میگم من هیچی نفهمیدم!!!
    سلام. و ارادت. خب این که چیز عجیبی نیست. نویسنده خودشم نفهمیده چی گفته. خلاصه نویسنده ها را باید کشت.

    اول سلام.
    بعد باز هم مثل همیشه عالی. خیلی خوندنش لذت داشت.
    خب منم اول هیچی نفهمیدم دو بار خوندم تا متوجه موضوع شدم ولی خب این نقطه ی ضعف که نیست هیچی به نظرم نقطه ی قوته.
    سلام پروانه ی عزیز. شما لطف داری. و خوشحالم که لذت بردی.

    برداشت من این بود که شخصیت داستان، اولش داره یه فیلمی رو می بینه بعد یهو اون تصویر محو می شه و به جاش انگار فیلم زندگی خودش رو می بینه. یه زندگی معمولی، از صبح تا شب.
    خب تقریبا برداشت کاملی بود. با کمی اختلاف از منظور من که البته ایراد مطمئنا از منه. اون بخشی که تصویر سیاه می شه و این مرده تصویر خودش رو توی شیشه ی تلوزیون می بینه. در واقع تلوزیون رو خاموش کرده و داره بازتاب صورت خودش رو توش می بینه. و در نتیجه باقی کار توی تلوزیون نیست، واقعا زندگی خود شخصه.


    سرگشته به نظر می آیی، اما خودت خوب می دانی مقصدت کجاست.
    فقط محض کنجکاوی(می دونم خود خواننده باید برداشت کنه و اینا ) منظور از این جمله چیه تو کل داستان؟ یعنی می گین شاید زندگی هر کس به نظر یکی از بیرون مسخره و پوچ بیاد ولی خودش برای خودش هدفی داره؟
    خب آره معنی اصلی این جمله دقیقا همینه. و مقصدش کجاست؟ سر کار. تو کل داستان ما متوجه می شیم که این بنده خدا زندگی نمی کنه حتی لبخندشم حاکمیت مصرفگرایانه ی اطرافش ایجاد می کنه. و این یعنی در واقع هدفش رو هم همین جامعه معلوم کرده. اما معنی جمله همونه که گفتین.


    توی اتاق کارت ضرب آهنگ تصویر باز کند می شود. کش می آید و تو مثل خمیر کش می آیی. تمام سطح اتاق را پر می کنی. دو بعدیِ دو بعدی.
    من نفهمیدم اینجا چرا تو اتاق کارش کش می اید؟ یعنی وقت زیادی رو اون جا می گذرونه؟ بعد اون دو بعدیش خیلی جالب بود. من برداشتم این بود که دارین اینو میگین که وقتی داره کار می کنه صرفا یه چیزی شبیه رباته بدون احساس. یه همچین چیزی مثلا.
    آره کش اومدن دقیقا منظورم همینه زمان کند می گذره و شما صداها رو روی دور کند پلی کنید. کاملا کش میان. اینجا از این قضیه استفاده کردم. و دو بعدی هم آره منظورم همینه، اینکه دیگه حتی اون انسان بیرون هم نیست. صرفا کار می کنه بی هیچ وقفه و حسی. البته با کش اومدن هم همگرایی تصویری خوبی داره. شما یه آدماش رو که بکشین یا هر حجم دیگه ای رو بعد یه مدت به یه سطح تبدیل می شه. سطح دو بعدی.


    من اینو نفهمیدم کلا
    چراغ سایه ی لبخند انداخته رو صورتش؟چرا؟کدوم تابلو؟

    چرا من حس می کنم کلا داستانو اشتباه فهمیدم
    ولی خیلی خیلی خوب بود. مرسی
    آره دقیقا نور چراغ اون تابلوی تبلیغاتی باعث شده سایه ی لبخند روی لبش بیافته. چون روی پنجره ی اتاقش یه برچسب تبلیغاتیه که تصویر یه لبخندم توشه.
    و اینه نور از یه تابلو تبلیغاتی میاد که بالای یه برجه(آسمان را پوشاینده) لبخند هم که واسه یه برچسب که تبلیغ یه چیزیه. این یعنی حتی لبخندش رو هم این دنیای حاکم مصرفگرا داره می سازه و فقط شبیه لبخنده. سایه ای از لبخند.

    و اینکه اتفاقا داستان رو خوب متوجه شدین.
    خیلی ممنون بابت نظر مفدیتون. تشکر.


    خیلی عالی بود مثله همیشه!!!
    من فکر کنم بجز قسمت آخر (تابلوی تبلیغاتی) بقیشو فهمیدم!!!
    سلام مهسای عزیز. ممنونم بابت تعریفت. و شما به من لطف داری. قسمت تبلیغ رو هم توضیح دادم برای پروانه. احتمالا خودت متوجه اش شده بودی.
    ممنون بازم بابت نظر مفیدت.


    میگم قلم خیلی خوب وقوی ای داری...ایول
    اگه اطلاعاتتوبیشترکنی درهرزمینه ای داستانتومیتونی پرکشش ترکنی ویکم راحتتر(ینی کمترنیازبه فلسفه بافی برای فهم داشته باشه!)...بااینکه یکم گیج شدم اخرش(لبخند....وتبلیغات!)اما مسیرخیلی خوبی روداستانت داشت....حتماااااطلاعاتتوقوی کن(اطلاعات عمومی)خیلی روی نوشته ات اثرداره....موفقترباشی ازهمیشه
    سلام نرگس عزیز.
    ممنون قلم ما که نازک و شکستنیه. شما لطف داری به بنده.
    ممنون بابت توصیه های ارزشمند و آموزندت، سعی خودم رو می کنم تا اطلاعاتم رو کامل کنم. بازم تشکر از نظر خوب و مفیدت.


    یه کم روشنگری نیاز داره مثه اینکه.
    یه چیزایی فهمیدم. البته فک کنم.
    حالتش رو ولی دوست داشتم
    سلام نارسیسای عزیز.
    راستش این رو می خواستم فیلم نامه ی کوتاه کنم منتها با رفیقم یه ایده ی دیگه رو انتخاب کردیم.
    برای همین احتمالا گنگ شده.
    انشاالله بعدا داستانای بهتری می نویسم.
    بازم ممنون.


    از همه دوستان تشکر می کنم.
    در امان خدا باشید و موفق.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 13
    آخرین نوشته: 2016/06/20, 03:47
  2. صد سال تنهایی
    توسط Alaveh در انجمن کلاسیک و تاریخی
    پاسخ: 14
    آخرین نوشته: 2016/06/11, 18:19
  3. پاسخ: 26
    آخرین نوشته: 2015/07/23, 04:58
  4. پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2012/11/02, 18:10

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •