ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: برهان بوعلی

  1. #1
    تاریخ عضویت
    2014/07/15
    نوشته‌ها
    71
    امتیاز
    10,192
    شهرت
    0
    279
    نویسنده

    برهان بوعلی

    به نام خدا
    برهانی که ر زیر میبینید برهان بوعلی یا سینوی است که حداقل از نظر من یکی از قوی ترین براهین در حوزه ی خودش است.این رو من از سایت رجبیه(نسخه قدیمیش این رو داره،توی سایت جدیدشون هم هست،کلمه نسخه قدیمی)دانلود کردم.و اگر خواستید بخوندید.
    جالبه
    برهان سینوی
    باسمه تعالي
    همانطور كه ميدانيم سه روش براي اثبات ذات حق تعالي وجود دارد: اول برهان‌هاي فطري, دوم برهان‌هاي علمي و سوم برهان‌هاي عقل.
    در بين برهان‌هاي عقليِ اثبات ذات خداوند متعال، شايد برهان وجوب و امكان يكي از بهترين و ساده ترين براهين باشد كه توسط ابن سينا اقامه شده است. وي اين برهان را برهان صديقين ناميد زیرا كه در اثبات ذات حق سعي كرد مخلوقات جهان را واسطه قرارندهد, والحق كه برهان زيبايي اقامه کرده است. هر چند صدر المتالهين(ملاصدرا) بعدها برهاني ديگر آورد و آنرا برهان صديقين ناميد و برهان ابن سينا به برهان سينوي معروف گشت, ولي اين از زيبايي و اهميت و ارزش برهان بوعلي نمي كاهد.
    ما در این مختصربه شرح این برهان می پردازیم و باید بگوییم که فهم عميق اين برهان نيازمند مقدماتِ فلسفي است ولي سعي ما براين است كه به ساده ترين روش به طرح آن بپردازيم وحتي الامكان اصطلاحات مخصوص فلسفه و منطق را بكار نبريم.
    اكنون مي خواهيم معني اين سه اصطلاح ، يعني وجوب و امكان و امتناع را بيان كنيم و كوشش مي‌كنيم با يكي دو مثال آسان، مطلب را توضيح دهيم: این سه قضيه را در نظر بگيريد:
    1- عدد چهار زوج است. 2- عدد چهار معرف چهار عدد سيب است. 3- عدد چهار فرد است.
    چه تفاوتي ميان سه قضيه مي بينيم؟ با كمي دقت مي توانيم بگوئيم كه قضيه اول ، قضيه اي است كه ضرورتاً درست است و محال است كه غلط باشد. بر خلاف آن, قضيه سوم محال است درست باشد وحتماً نادرست است . اما قضيه دوم ممكن است درست باشد و ممكن است درست نباشد. اگر در قضيه اول رابطه « عدد چهار » و « زوج بودن » را در نظر بگيريم مي بينيم زوج بودن ازچهار جداشدني نيست و ما نمي توانيم چهاري تصور كنيم كه زوج نباشد , در اينجا اصطلاحاً مي گويند آنچه بر رابطه ميان « چهار » و « زوج بودن » حكمفرماست ، « وجوب » و « ضرورت » است. اما قضيه سوم هيچگاه نمي تواند درست باشد. عدد چهار هرگز « فردبودن » را نمي پذيرد . پس آنچه بر رابطه ميان آن دو حاكم است « امتناع » است. ولی قضيه دوم هيچ يك از اين دوحالت را ندارد , عدد چهار هم مي تواند معرف چهار سيب باشد و هم مي تواند معرف چهار عدد كتاب. درست بودن اين قضيه، امري نيست كه وجوب و ضرورت داشته باشد. به همين ترتيب اين قضيه ، قضيه اي نيست كه محال و ممتنع باشد. هم صدق و هم كذب آن، امكان دارد. به همين جهت اصطلاحاً مي گويند را بطه ميان « چهار بودن » و « معرف چهار سيب بودن » ، نه « وجوب » است نه « امتناع » بلكه « امكان » است. حال به عنوان يك نمونه ديگر ، به سه قضيه زير توجه كنيد:
    1- درختي كه دو متر طول دارد ، دو متر طول دارد. 2- درختي كه دو متر طول دارد ، درخت كاج است. 3 - درختي كه دو متر طول دارد ، پنج متر طول دارد.
    آيا قضيه اول مي تواند غلط باشد؟ و آيا قضيه سوم مي تواند درست باشد؟ بديهي است كه پاسخ هر دو سئوال منفي است. بر قضيه اول
    « وجوب » حاكم است و بر قضيه سوم « امتناع » يعني قضيه اول نمي تواند غلط باشد و قضيه سوم نمي تواند درست باشد. اما قضيه دوم ممكن است درست و ممكن است نادرست باشد. پس رابطه « درختي كه دو متر طول داشته باشد » با « كاج بودن »، « امكان » است . آنچه مخصوصاً بايد بدان توجه داشت اين است كه وجوب و امكان و امتناع حاكم بر اين سه قضيه ، امري نيست كه تابع شرايط و اوضاع و احوال خاصي باشد، بلكه اعتبار مطلق دارد، يعني نمي توان گفت در شرايط فعلي چهار زوج است اما اگر شرايط عوض شود همين عدد چهار مي تواند فرد باشد.
    اكنون كه ضمن اين مثالها با مفاهيم وجوب و امكان و امتناع آشنا شديم رابطه اشياء را با وجود از لحاظ اين جهات سه گانه مورد دقت قرار
    مي دهيم: هر شيء يا مفهومي را كه ما در ذهن خود فرض كنيم رابطه‌اش با وجود(هستي) تنها مي‌تواند يكي از اين سه حالت را بپذيرد:
    ياوجود مطلقاً از اوجدا شدني نيست. كه در اين صورت آن را « واجب الوجود » مي‌ناميم(چيزيكه نبودنش محال است). يا وجود مطلقاً با او همراه شدني نيست كه در اين صورت آن را « ممتنع الوجود » مي‌خوانيم( چيزيكه بودنش محال است ). و يا آنكه چنان است كه هم مي تواند وجود داشته باشد و هم مي تواند وجود نداشته باشد كه در اين صورت آن را « ممكن الوجود » مي گوئيم( چيزيكه بودن و نبودنش هيچكدام محال نيست). به عبارت ديگر واجب الوجود، وجودي است كه چون آن را در نظر آوريم نمي توانيم فرض كنيم كه وجود نداشته باشد، و ممتنع الوجودآن است كه نمی توانیم فرض كنيم كه وجود داشته باشد و ممكن الوجود آن است كه فرض موجود بودن يا معدوم بودن آن، هر دو ممكن است.
    براي درك بهتر مقصود رابطه اشياء عالم را با روشنائي بررسي مي‌كنيم كه آن نيز بيرون از اين سه حالت نيست : يا روشنايي از آن مطلقاً جدا شدني نيست ( يعني نمي‌تواند تاريك باشد). يا روشنايي هرگز با آن همراه شدني نيست ( يعني نمي‌تواند روشن باشد). يا چنان است كه مي‌تواند روشن باشد و يا آنكه روشن نباشد. نور، واقعيتي است كه روشنايي از آن جدا شدني نيست ، يعني نمي توان نوري فرض كرد كه روشن نباشد ، پس رابطه نور و روشنائي ، « وجوب » است. از طرف ديگر ظلمت چنان است كه روشنايي هرگز با آن جمع نمي‌شود و اين فرض كه تاريكي، در عين حال روشن هم باشد امري محال و ممتنع است. پس رابطه ظلمت و روشنايي (امتناع) است. اما رابطه اشياء معمولي مانند ديوار و قلم وكاغذ و پرده با روشنائي(امكان) است، يعني ميتوانند روشن باشند و ميتوانند روشن نباشند0
    حال دوباره به رابطه اشياء با وجود باز مي گرديم و پیش از آنكه درباره شيء يا اشيائي كه واجب الوجود يا ممكن الوجودند بحثي كنيم، چند نمونه از امور ممتنع الوجود را ذكر مي كنيم, اين گونه امور، محال است كه موجود شوند. از نور هستي و وجود گريزانند و همواره در ظلمت عدمند. همه تناقص ها و تضادهاي منطقي ممتنع الوجودند. محال است يك امري كه مشتمل بر تناقص يا تضاد منطقي باشد وجود پيدا كند. به مثال‌هاي زير توجه كنيد:
    درختي كه در آن واحد هم 2 متر طول داشته باشد و هم 5 متر 0 انساني كه در آن واحدهم زنده باشد و هم مرده 0 شكلي كه در عين حال كه دايره است مربع نيز باشد0 دو خط كه در عين حال كه موازي باهم هستند متقاطع نيز باشند0 كسي كه قبل از بدنيا آمدن ، بدنيا آمده باشد0 اينها همه اموري هستند كه رابطه‌شان با وجود ( امتناع) است و ممتنع الوجودند، يعني محال است هستي با آنها همراه شود0
    مطابق آنچه گفتيم ما موجودي كه ممتنع الوجود باشد نداريم . بنابراين بايد بگوئيم كه موجودات عالم يا واجب الوجودند يا ممكن الوجود, يعني رابطه آنها با وجود ، يا وجوب است يا امكان0 اکنون بايد ديد اگر در عالم موجودي باشد واجب الوجود ، يعني فرض نبودن آن محال باشد، در آن صورت آن موجود ضرورتاً چگونه است و از چه صفاتي برخوردار است0 درباره چنين موجودي بايد گفت كه :
    اولاً : نمي تواند سابقه نيستي داشته باشد، يعني نمي تواند ابتدا نبوده باشد و سپس هستي پيدا كرده باشد، زيرا واجب الوجود، موجودي است كه هستي از آن جدا ناشدني است و تصور اينكه واجب الوجود، پس از نيستي ، هستي پيدا كرده باشد با اصل تعريف واجب الوجود ناسازگار است.
    ونیز به همان دليل كه واجب الوجود نميتواند سابقه نيستي داشته باشد، نمي تواند از هستي به نيستي برود وبعدا نیست گردد. به عبارت ديگر نه در گذشته و نه در آينده، عدم، در واجب الوجود راه ندارد.
    ثانیاً : واجب الوجود نمی تواند محدودیت مکانی داشته باشد . یعنی نمی تواند در بعضی جاها نباشد. زیرا اگر فرض کنیم در مکانی وجود نداشته باشد معنایش این است که بپذیریم واجب الوجود از بین برود ونیست شود. زیرا نبود واجب الوجود یعنی نیستی او , واین با فرض واجب الوجود بودن منافات دارد. فرض کنید از سمت خارج بسوی واجب الوجود حرکت کنیم . معنایش این است که ابتدا واجب الوجود نیست سپس هست شد. یعنی چند لحظه پیش نبود سپس موجود شد. واین خلاف فرض است.
    از فرض اول ودوم می فهمیم که واجب الوجود هیچ حدی را نمی پذیرد واصطلاحا " لاحد" است.
    ثالثاً : چنين موجودي نمي تواند مركب از اجزاء ومقادير باشد، که در آن صورت براي موجود بودن محتاج وجود اجزاء خويش است( اگر چه آن اجزاءطوری با هم ترکیب شده باشند که شیء جدید کاملا مستقل باشد, مثل آب که از ترکیب اکسیژن و هیدروژن بوجود می آید و خواص آن هیچ ربطی به آن دو اتم ندارد) زیرا با فرض جدا شدن يكي از اجزاء از او، وجودش از دست خواهد رفت . بنابراین اگر واجب الوجود مركب باشد نمي‌تواند وجودی مستقل داشته باشد و وجودش واجب باشد، زيرا هستي اش مشروط و منوط به هستي اجزاء اوست و به يك معني مي توان گفت هستي او از آن خودش نيست بلكه هستي را از اجزاء خود گرفته است و اين با فرض واجب الوجود بودن منافات دارد. نتیجه اینکه واجب الوجود بایستی بسیط باشد و چیزی جز هستی مطلق نباشد.
    رابعاً : اگر در عالم واجب الوجودي باشد، جز يكي نمي تواند باشد, محال است واجب الوجود متعدد باشد. زيرا لازمه تعدد، مركب بودن است. چرا كه اگر دو واجب الوجود داشته باشيم رابطه‌ي آن‌ها از سه حالت خارج نيست: يا اينكه از هر جهت كاملاً عين هم هستند یعنی دقیقا آنچه که در یکی هست عین همان در دیگری نیز باشد (واین غیر از مثل و مانند است) , بنابراین ديگر دو تا نيستند.
    و يا از هيچ جهتي باهم اشتراك ندارند و دو موجود متباین هستند که باز هم فرض دوتا بودن در مورد آنها معنا ندارد. اما حالت سوم , بدین معنا که در بعضي جنبه ها اشتراك و از پاره‌اي جهات تفاوت داشته باشند(كه همان مفهوم شباهت دو چيز است)،در این صورت هر یک از آنها بایست از دو جزء تشکیل شوند, يك جزء مشترك با دیگری و يك جزء غير مشترك , و اين همان مركب بودن از اجزاء است كه با وجوبِ وجود سازگار نيست. بنابراين واجب الوجود- اگر باشد - يكي است و نه بيشتر.
    حقیقت این است که اصولا تصور دومی برای واجب الوجود نا ممکن است (یعنی وحدت حقیقی دارد) , نه اینکه دومی ندارد (که مفهوم وحدت عددی است ). زیرا واجب الوجود هستی محض وبسیط است و حکما می گویند: "صِرف الشیء لا یتثنّی و لایتکرّر". هر چیز که بسیط باشد نه دومی دارد ونه تکرار میپذیرد. بنابر این وحدت واجب الوجود یک وحدت حقیقی است که نمی تواند دومی داشته باشد.
    خامساً : هيچ تغيير و تغيّري نمي‌تواند در واجب الوجود راه پيدا كند. زيرا اولا اگر فرض كنيم كه واجب الوجود در يك زمان حالتي داشته باشد و در زماني ديگر، حالتي ديگر؛ در آن صورت بايد واجب الوجود را مركب بدانيم ازيك ذات و يك حالت، كه آن حالت مي تواند عوض شود و گفتيم واجب الوجود نمي تواند مركب باشد. ثانيا واجب الوجود، چون مركب نيست و جزء ندارد و بسيط است (يعني وجود محضِ بحتِ بسيط وهستي مطلق)، اگر تغيير كند، همه ذاتش تغيير خواهد كرد نه بعضي از اجزاء و احوال او. از اين رو پس از تغيير، از واجب الوجود بودن مي افتد چون تمام هويت او( كه همان وجوب وجود است) دستخوش تغيير مي گردد. ثالثا هر موجود متغيري، مركب از دو جنبه قوه و فعل است, يعني بالفعل واجد حالات و خصوصياتي است و پس از تغيير مي تواند واجد صفات (بالقوه) ديگري گردد. و همين تركيب از قوه و فعل، با واجب الوجود بودن ناسازگار است. رابعا هر تغييري علت مي خواهد, و تغيير در ذات واجب الوجوديا علتي دروني دارد و يا بيروني. علت تغيير نمي تواند دروني باشد چون لازمه آن اين است كه جزئي از ذات، جزء ديگر را تغيير دهد و اين مستلزم تركيب در ذات واجب الوجود است که محال است. علت تغيير بيروني هم نيست چون بيرون از واجب الوجود ، يا موجودي است كه مخلوق اوست و يا موجودي همانند اوست، اگر همانند اوست كه در اين صورت تعدد واجب الوجود پيش مي‌آيد كه با وحدت او منافات دارد و اين محال است. و اگر مخلوق است، مخلوق همه چيز خود را از خالق دارد و متكي به اوست و هستي خود را از او مي گيرد و نمي تواند در او تغيير ايجاد كند.
    اكنون قبل از ادامه سخن، يك بار آنچه را كه گفته ايم خلاصه مي كنيم. نخست سعي كرديم با ذكر چند قضيه معناي وجوب و امكان و امتناع را در رابطه ميان دو چيز بيان كنيم . آنگاه رابطه امور را با وجود در نظر گرفتيم و گفتيم اشياء بر حسب فرض ذهني ما، يا واجب الوجودند يا ممكن الوجود و يا ممتنع الوجود، اما اشيائي كه در واقع وجود دارند يا بايد واجب الوجود باشند يا ممكن الوجود . وبالاخره گفتيم اگر واجب الوجودي در عالم باشد چه خصوصياتي بايد داشته باشد و يا بهتر بگوئيم آن كدام قيد و خصوصيت است كه واجب الوجود نبايد داشته باشد. حال نگاهي به اطراف خود مي كنيم و مي پرسيم آيا واجب الوجودي در عالم وجود دارد ؟
    ممكن است كسي بگويد همين اشياء مادي كه در جهان مي بينيم ، همين سنگ و در و ديوار و انسان و درخت وحيوان، واجب الوجودند. اما ديديم كه واجب الوجود نمي تواند سابقه نيستي داشته باشد، و نيز نمي تواند از هستي به نيستي برود. (وحتي نمي شود تصورنيستي آن را كرد) مي تواند مركب از اجزاء باشد و نمي تواند متعدد و متغير باشد و حال آنكه جهاني كه ما مي بينيم جهان تحول و تغير و تعدد و رفتن از هستي ها به نيستي و آمدن از نيستي به هستي هاست.
    چگونه مي توانيم ماده را واجب الوجود بدانيم و حال آنكه ماده، به هر شكل و صورت كه باشد، پاي بند كميّت است و هر جا كميت باشد كثرت هست و تركيب از اجزاء هست و هيچ موجود مركبي نمي تواند واجب الوجود باشد، زيرا هستي موجود مركب ، نه از آن خود او، بلكه متعلق به همان اجزائي است كه گرد هم جمع شده و او را بوجود آورده‌اند. پس اين اشياء كه ما در عالم مادي مي بينيم نمي توانند واجب الوجود باشند ، ممتنع الوجود هم كه نيستند زيرا واقعاً وجود دارند، بنابراين ناچار بايد آنها را ممكن الوجود بدانيم .
    ممكن الوجود، چگونه وجودي است؟ ياد آوري مي كنيم كه هرگاه شيئي چنان باشد كه هم بتواند وجود داشته باشد و هم بشود فرض كرد كه وجود نداشته باشد، آن شيء ممكن الوجود است. ممکن الوجود در ذات خود نه اقتضای وجود دارد ونه اقتضای عدم. نه هستی برایش واجب است نه نیستی . ( بلکه اصطلاحا لا اقتضا است). ذاتا فقیر و نیازمند است . از خود چیزی ندارد . اگر به او هستی دهند , موجود می شود . واگر هستی را از او بگیرند , معدوم می شود. و به اصطلاح حکما وجود ربطی دارد.
    اکنون سؤال این است که جهان مخلوقات که همگی یکسره ممکن الوجود هستند چرا وجود دارند ؟ اَم خُلِقُوا مِن غَیرِ شيءٍ اَم هم الخالقون؟ (سوره طور آیه 35) آیا بی دلیل وعلت موجود شده و از نیستی به هستی آمده اند ؟ و یا خود خالق و علت خود هستند؟ اگر جواب هر دو سؤال منفی است, پس باید یک واجب الوجودی باشد که این فقیر بالذات را دستگیری کرده از ورطه عدم به هستی آورده باشد. یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید إن یشأ یُذهِبکم ویأتِ بخلقٍ جدیدٍ و ما ذلک علی الله بعزیز (فاطر آیه15-17). این ممکنات اگر موجود شده اند واگر هستند همه به ریسمان او آویزان و متکی هستند. در وجود و در بقاء خود به او نیازمند هستند. اوست که اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالبها.
    آری بايد واجب الوجودي باشد كه هستي او از خود او باشد و او ديگر براي هست شدن محتاج و متكي به غير نباشد. او هستي قائم به ذات خود بوده و به همه هستي داده باشد. اين واجب الوجود، كه جهان نمي تواند از او خالي باشد و درست تر بگوئيم جهان بدون او نمي تواند وجود داشته باشد، همان (خدا) ست و خدا چون واجب الوجود است يكي است و از هرگونه تغير و تحول و تركيب منزه است و عدم از هيچ سو بدو راه ندارد. هر جا وجودي هست، از اوست . دست نياز همه موجودات به سوي او دراز است و جهان و قوانين جهان متكي به اوست. روشنايي او از خود اوست، باقي هرچه هست، به نور او روشن است. آري، الله نور السموات والارض ….
    اینچنین است که بر اساس برهان بوعلی سینا هر گاه چشم خود را باز کردیم و جهان ( ممکنات) را دیدیم بلافاصله حکم به وجود ذات حق تعالی(واجب الوجود ) می نماییم.
    -------------------------------------------
    (1) ممكن است كسي بگويد وقتي ما در اتاقي كه تاريك است وچراغ را روشن مي كنيم، تاريكي را مبدل به روشنايي كرده ايم ، پس ميتوان گفت كه تاريكي، با روشنايي جمع شده و روشن شده است0 پاسخ اين است كه در همان اتاق تاريك هم، اين نور است كه روشنائي آورده والا تاريكي، روشن نمي شود و فرض ظلمتي كه روشن باشد همان اندازه محال است كه نوري كه تاريك باشد0


  2. #2
    تاریخ عضویت
    2015/04/29
    محل سکونت
    یه جای خوب...
    نوشته‌ها
    220
    امتیاز
    1,587
    شهرت
    0
    1,150
    تیم فنی رادیو
    واجب الوجود هرگز مرکب نیست و بی تغییر است وهمهیشه بوده وهستی هر چیز به او وابسته است.یکتا خالق بی نیاز وبی شریک خدا...
    عالی بود تشکر
    قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآید (و همه جا رافراگیرد)،

    و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گیرد،

    كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ....


    (سوره ی ضحی_قرآن کریم)
  3. #3
    تاریخ عضویت
    2015/10/18
    محل سکونت
    زیر بلیط خدا
    نوشته‌ها
    32
    امتیاز
    3,984
    شهرت
    0
    146
    کاربر انجمن
    دستت درد نکته بابا خیلی باحالیییییییییییییییییییی یییییییییییییییییییییی.دو داشتم
    [CENTER][SIZE=6][COLOR=#a52a2a]هو الجمیل[/COLOR]
    به[COLOR=#a52a2a] مجنون [/COLOR]گفتند:قرآن بخوان!
    خواند:
    سبحان الذی اسری بعبده لیلاً[COLOR=#a52a2a]...لیلا...لیلا[/COLOR][/SIZE]
    [/CENTER]
  4. #4
    تاریخ عضویت
    2015/05/07
    محل سکونت
    TeH
    نوشته‌ها
    103
    امتیاز
    2,343
    شهرت
    0
    415
    کاربر انجمن
    این برهان رو قبل یکی برام اثبات کرده بود!داشتیم بحث منطق وفلسفه میکردیم!دانشجوی فیریک بود!7نفرآدم بودیم!هیچ جوره نشد ایراد بهش بگیریم!
    وآخر سر هم بعد2ساعت بحث همه افتادیم!
    آخراثباتش فشارهممون افتاده بود!!!وجالبتر اینکه بدجورم قانع شدیم درباره اثبات وجود خداوند!
    حتما یه بار درباره اش بحث کنید!
    [CENTER][COLOR=#40e0d0][SIZE=3][FONT=verdana] [/FONT][/SIZE][/COLOR][COLOR=#40e0d0]من آوازم که می روم به سینه ی قبیله ای
    [/COLOR][CENTER][COLOR=#40e0d0]نه به پرواز چشم من نمانده خواب پیله ای[/COLOR][COLOR=#008000]
    [/COLOR][COLOR=#99cc00]سبز دریچه شو بکن زیان زرد پرده را[/COLOR][COLOR=#008000]
    به شعر و شاخه می رسد خیال خام ریشه ها[/COLOR]
    [/CENTER]
    [COLOR=#ff8c00]منو تو وارث خورشید و ماهیم
    [/COLOR][COLOR=#ff8c00]منو تو نغمه ای بی اشتباهیم[/COLOR][COLOR=#40e0d0]
    [/COLOR][COLOR=#800080]تا زمینی می چرخد تا هوا هواست[/COLOR][COLOR=#40e0d0]
    [/COLOR][COLOR=#000080]منو تو در جنونی سر به راهیم [SIZE=3][FONT=verdana]
    [/FONT][/SIZE]
    [/COLOR][/CENTER]
  5. #5
    تاریخ عضویت
    2013/08/25
    نوشته‌ها
    4
    امتیاز
    6,898
    شهرت
    0
    24
    کاربر انجمن
    سلام! من برگشتم! (حالا مگه تو کی بودی؟) خوب کسی انتقادی به برهان بوعلی نداشت؟ من زنگ اول رو می زنم هر چند تاپیک مال 2 ماه پیش هست.
    اولین انتقاد من به بهم ریخته بودن تقریر هست، نگارنده یک جاهایی رو باید خیلی خوب توضیح می داد مثل فرمولاسیون برهان که کلی گویی کرده و یک جاهایی که نیازی به یک مثال بیشتر نبوده، زیاده گویی کرده، به نظر من که بهم ریخته و ثقیل نوشته شده و هزار ساعت هم روش فکر کنید با این بهم ریختگی وقتتون رو تلف کردید!

    انتقاد من به برهان وجوب و امکان از اینجا شروع میشه که فرمودند" اکنون سؤال این است که جهان مخلوقات که همگی یکسره ممکن الوجود هستند چرا وجود دارند ؟ آیا بی دلیل وعلت موجود شده و از نیستی به هستی آمده اند ؟ و یا خود خالق و علت خود هستند؟ اگر جواب هر دو سؤال منفی است"

    خیر جواب هر دو سوال منفی نیست! یا اگر هست، نیاز به اثبات دارد، سوال این است که چرا ممکن الوجود نیاز به علت دارد؟ چرا نمی توان تصور کرد که چیزی که می تواند باشد یا نباشد بدون هیچ علتی به وجود آید؟ شما ممکن الوجود را همواره معلول فرض کرده اید ولی توضیح ندادید که ملاک این معلولیت و نیازمندی به غیر چیست؟ چیزی که ممکن است باشد و یا ممکن است نباشد و نسبتش به قول فلاسفه با عدم و وجود یکسان است، لزوما نیازمند نیست، یعنی ممکن بودن، وابسته بودن را نتیجه نمی دهد. این ایراد اول

    ایراد دوم بر می گردد به تعریف های بی موردی که برای مفهوم "واجب الوجود" کردند، انگار نگارنده به زور می خواسته مفهوم خدا را در واجب الوجود بچپاند! معمولا میگن خداوند، یک موجود واجب الوجود است، نه این که واجب الوجود یک خداست! فقط خدا هم واجب الوجود نیست که ما واجب را معادل خدا بگیریم! گزاره ها واجب الوجود هستند، ایا این یعنی گزاره ها خدا هستند؟! نگارنده بعدا سعی می کند براهین صفات خدا را برای واجب الوجود به کار ببرد و شروع به توصیف چنین موجودی می کند، در صورتی که واجب الوجود فقط یک ویژگی دارد اونم روی اسمش هست، یعنی موجودی که نمی تواند نباشد را میگن واجب الوجود، همین!

    "اولاً : نمي تواند سابقه نيستي داشته باشد، يعني نمي تواند ابتدا نبوده باشد و سپس هستي پيدا كرده باشد، زيرا واجب الوجود، موجودي است كه هستي از آن جدا ناشدني است و تصور اينكه واجب الوجود، پس از نيستي ، هستي پيدا كرده باشد با اصل تعريف واجب الوجود ناسازگار است."

    من با اولا شدیدا موافقم! این از تعریف واجب الوجود نتیجه می شود، موجودی که نمی تواند نباشد، باید همیشه باشد! و در نتیجه واجب الوجود ازلی و ابدی هست، این درسته

    "ثانیاً : واجب الوجود نمی تواند محدودیت مکانی داشته باشد . یعنی نمی تواند در بعضی جاها نباشد. زیرا اگر فرض کنیم در مکانی وجود نداشته باشد معنایش این است که بپذیریم واجب الوجود از بین برود ونیست شود. زیرا نبود واجب الوجود یعنی نیستی او , واین با فرض واجب الوجود بودن منافات دارد"

    من با ثانیا شدیدا مخالفم! اگر یک موجود در یک مکان نباشد، هرگز بدان معنا نیست که از هستی ساقط شده است! مثلا بنده چند ماه در این فروم نبودم ولی در جهان وجود داشتم!
    اگر واجب الوجود در یک مکانی نباشد دلیل نمی شود که بگوییم نیست شده است! اصلا محدودیت مکانی چه ربطی به وجوب واجب الوجود دارد؟ واجب الوجود فقط باید همیشه وجود داشته باشد، اینکه کجا وجود داشته باشد روی وجودش تاثیری ندارد! به بیان دیگر واجب الوجود "همه زمان" است ولی لزومی ندارد که " همه مکان" باشد

    ثالثاً : چنين موجودي نمي تواند مركب از اجزاء ومقادير باشد، که در آن صورت براي موجود بودن محتاج وجود اجزاء خويش است( اگر چه آن اجزاءطوری با هم ترکیب شده باشند که شیء جدید کاملا مستقل باشد, مثل آب که از ترکیب اکسیژن و هیدروژن بوجود می آید و خواص آن هیچ ربطی به آن دو اتم ندارد) زیرا با فرض جدا شدن يكي از اجزاء از او، وجودش از دست خواهد رفت . بنابراین اگر واجب الوجود مركب باشد نمي‌تواند وجودی مستقل داشته باشد و وجودش واجب باشد، زيرا هستي اش مشروط و منوط به هستي اجزاء اوست"

    اولا که هر موجودی نمی تواند بدون اجزای ذاتش اش وجود داشته باشد و این فقط خاص واجب الوجود نیست! شما اب بدون اکسیژن و هیدروژن مگر می توانید داشته باشید؟ اگر اکسیژن و هیدروژن را از اب بگیریم، چیزی که باقی می ماند دیگر اب نخواهد بود! ولی از این موضوع نتیجه نمی شود که پس اب نباید مرکب باشد و باید بسیط باشد! فقط معلوم می شود که خصوصیات ذاتی اب را نباید از ان جدا کرد، در مورد واجب الوجود هم همین است اگر اجزاء ذاتی واجب الوجود رو ازش جدا کنیم از بین می رود، پس می توان نتیجه گرفت سلب واجب الوجود از اجزای ذات اش ناممکن است ولی نتیجه نمی شود که واجب الوجود جزء نباید داشته باشد، واجب الوجود می تواند مرکب از هزار جزء باشد و هیچ کدام را هم نتوان از ان جدا کرد! تازه بستگی به ماهیت اون اجزاء هم دارد اگر اجزاء عرضی باشند و جدا کردنشان روی کیفیت وجود واجب تاثیر نداشته باشد چه؟! مثلا رنگ اب عرضی است و می توان رنگ اب را از اب جدا کرد چیزی که باقی می ماند بازم اب هست!

    دوما این مفهوم محتاج به اجزاء خود کمی عجیب است، احتیاج را برای غیر بکار می برند و می گویند محتاج به غیر ولی محتاج به خود ما نداریم! محتاج به خود می شود همان مستقل و بی نیاز، واجب الوجود نباید محتاج به غیر باشد ولی اینکه محتاج به خود(مستقل) باشد چه ایرادی دارد؟ اصولا مستقل یعنی همین که به خود متکی هست ولی نگارنده می گوید اگر واجب الوجود به اجزای خودش متکی باشد، نمی تواند مستقل باشد!

    "رابعاً : اگر در عالم واجب الوجودي باشد، جز يكي نمي تواند باشد, محال است واجب الوجود متعدد باشد. زيرا لازمه تعدد، مركب بودن است. چرا كه اگر دو واجب الوجود داشته باشيم رابطه‌ي آن‌ها از سه حالت خارج نيست: يا اينكه از هر جهت كاملاً عين هم هستند یعنی دقیقا آنچه که در یکی هست عین همان در دیگری نیز باشد (واین غیر از مثل و مانند است) , بنابراین ديگر دو تا نيستند."

    لازمه تعدد مرکب بودن نیست! فرض کنید من یک توپ بسیط و بدون جزء دارم، وقتی یکی دارم، خوب می توانم دو تا داشته باشم، اصلا هزار توپ بسیط داشته باشم، هزار توپ بسیط مرکب نمی شود، واجب الوجود هم همینطور می توان تصور کرد هزاران واجب الوجود وجود دارند که بسیط هم هستند، حالا چونکه ماهیت این ها یکی است دلیل نمی شود که وجودشان هم یکی باشد! نگارنده می گویند این غیر از مثل و مانند است، منظور من هم همان مثل و مانند است! چه ایراد دارد یک هزار قلوی واجب الوجودی داشته باشیم؟ چه ایراد دارد دو واجب الوجود داشته باشیم که هیچ وجه اشتراکی با هم ندارند به غیر از اینکه وجود هر دوی این ها واجب است؟ چرا واجب الوجود ها نمی توانند شبیه هم باشند؟ گفتم که واجب الوجود می تواند مرکب هم باشد
    خمسا و بقیه صفات هم بر همان مبنای غلطی هست که واجب الوجود نمی تواند مرکب باشد، بله خدا نمی تواند مرکب باشد! خدا نمی تواند دو تا باشد، خدا نمی تواند محدودیت مکانی داشته باشد، ذات خدا تغییر نمی کند، اینها همه صفات خداست نه واجب الوجود، نگارنده هم باید ثابت کند خدا واجب الوجود است نه اینکه واجب الوجود خداست!
    برخی صفات خداوند با واجب الوجود در تضاد است مثلا اگر خدا واجب الوجود باشد، وجود موجودات دیگر مستلزم وجود خداونذ خواهد بود، پس به دنبال وجود خداوند، وجود موجودات دیگر هم ضروری می شود، در نتیجه وجود موجودات دیگر ناشی از وجود خداست نه از اختیار و انتخاب ازادانه خدا، به عبارت دیگر خدا دیگر نمی تواند چیزی را آزادانه خلق کند، بلکه همه موجودات مانند او لزوما وجود دارند!

    انتقاد اخرم هم به این تقسیم بندی" وجوب و امکان و امتناع" است، ملاک این تقسیم بندی چیست؟ درست است ما در ذهن خودمان می توانیم موجودات را به واجب الوجود و ممکن الوجود و ممتنع الوجود تقسیم کنیم ولی ایا این تقسیم بندی ذهنی در دنیای واقعی هم اعتبار دارد؟ یعنی وجود خارجی دارند این ها؟ ممتنع الوجود که اصلا وجودش محال است و در دنیای خارج محقق نمی شود! واجب الوجود هم تا به حال دیده نشده و هر چه ما در دنیای واقعی دیدیم ممکن الوجود بوده، یعنی کسی تا به حال واجب الوجود را کشف نکرده است، میماند فقط ممکن الوجود که مصداق واقعی دارد و تمام موجودات جهان ممکن هستند! یعنی از این تقسیم بندی موجودات، دو قسم ان اساسا وجود خارجی ندارد و یک قسم ان فقط دیده شده است.

    مثل اینکه بندی بگم انسان ها به سه دسته تقسیم می شوند بی دماغ ها، یک دماغ ها و دو دماغ ها! بی دماغ که محال است انسان باشد! دو دماغ هم که نداریم می ماند همان یه دماغ ها و همه ما جزء یک دماغ ها هستیم! قصد من البته تمسخر بوعلی و برهانش نیست، چراکه در قضایای منطقی می توان از تقسیمات امکان و وجوب استفاده کرد، عرض بنده اینکه این تقسیمات روی موجودات کارایی ندارد و فقط در همان ذهن و قضایای منطقی اعتبار دارد، نه موجودات واقعی!

    هیچ کس را شما در دنیا پیدا نمی کنید که بگه من خدا رو قبول دارم بخاطر برهان بوعلی! یا فلان برهان. هیچ کس هم بخاطر نادرست بودن برهان بوعلی ایمانش به خدا کم نمیشه، علت این تناقضات اینکه اصولا وجود خداوند برای ما قابل درک نیست که ما با عقل و منطق به اثبات خدا بخواهیم برویم، هر چند تلاش هایی می شود ولی اینها بیشتر جنبه بازی کلامی پیدا می کنند.
    [SIZE=3] از "دالایی لاما" پرسیدم: عالى جناب، بهترین دین کدام است؟ خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودایى» دالایى‌لاما کمى درنگ کرد، لبخندى زد و به چشمان من خیره شد، آنگاه گفت: «بهترین دین، آن است که شما را به خداوند نزدیک‌تر سازد. دینى که از شما آدم بهترى بسازد، هر چیز که شما را دل‌رحم‌تر، فهمیده‌تر، مستقل‌تر، بى‌طرف‌تر، بامحبت‌تر، انسان دوست‌تر، با مسئولیت‌تر و اخلاقى‌تر سازد، دینى که این کار را براى شما بکند، بهترین دین است»[/SIZE]
  6. #6
    تاریخ عضویت
    2012/02/07
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته‌ها
    1,534
    امتیاز
    64,504
    شهرت
    0
    7,570
    رئیس پليس سایت
    سلاملیکم

    برهان امکان و وجوب ابن سینا یه برهان مستقل نیست و خودش به برهان علیت و قبول اون نیاز داره.
    همچنین یه مقدار خدشه دار هست و شک و شبهه درش هست
    یه مورد دیگه اینکه برهان صدیقین نیست.
    من فقط مقداری از متنو خوندم و یه جوری گفته بود انگار که یکی از استقرارهای برهان صدیقینه درحالی که برهان امکان وجوب یه چیز مستقله
    قبل از توضیح این برهان هم باید مفهوم کامل و دقیق علیت و دلیل منطقی بودنش رو با اصول منطق نه تجربه اثبات کرد.
    مفاهیمی مثل عدم اجتماع نقیضین رو هم برای اثبات علیت و برهان امکان وجوب باید توضیح داد.
    پس پیشنهاد می کنم تاپیک رو ویرایش و کامل کنید چون اینجوری تنها کسانی که دنبال توجیح بودن این برهان رو بی چون و چرا قبول کردن. توجیح چیزی که خودشون از قبل قبول داشتن.
    :Its my family's house,Its my children's house




نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 11
    آخرین نوشته: 2015/09/13, 17:16
  2. مجموعه ی ماورائیان
    توسط abramz در انجمن کتاب‌ها
    پاسخ: 7
    آخرین نوشته: 2015/07/09, 21:59
  3. معرفی و دانلود مجموعه آخرین خون آشام
    توسط abramz در انجمن پنداری[فانتزی،علمی تخیلی و هراس](زبان اصلی)
    پاسخ: 6
    آخرین نوشته: 2015/06/29, 11:51
  4. مجموعه ی اهریمن
    توسط abramz در انجمن کتاب‌ها
    پاسخ: 0
    آخرین نوشته: 2014/08/28, 12:36

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •