ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





کافه کتاب

   سیم‌ها

مطالعه‌ی این اثر به افراد زیر 18 سال توصیه نمی‌شود. خلاصه‌ی داستان: آرمین، یک موزیسین شکست خورده، با افسردگی شدید است که زندگی خود را بر لبه‌ی پرتگاه می‌بیند. او برای رسیدن به اهدافش و تمام چیزهایی که از دست داده مجبور می‌شود بر سر روحش معامله کند. (خلاصه‌ی داستان بزودی بروز می‌شود) (حتما مطالعه کنین و لطفا نظر بدین) قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم...

   داستان بلند: مرگ عزیز

با توجه به کنسل شدن داستان نصفی از نیمه شب گفتم محض رضای خدا یه داستان بذارم که تمومش کنم. :| البته قبلا روی این داستان کار شده ولی داستانه پریده پس اصلا دارم یه جور دیگه می‌نویسمش. بهرحال بشدت امیدوارم دوست داشته باشید! داستان حدود 40 قسمت اینا باید باشه که قول می‌دم زیاد باشه هر قسمت. (البته داستان تموم شده ولی چون باید تغییرش بدم یه هفته طول میکشه هر قسمت) کامنت کامنت و کامنت! ممنون! ------------ مقدمه: - دهنم سرویسه. از این حرفم می‌خندم و خونی که گوشه‌ی دهانم جمع شده را تف......

   رمان بلند | نصفی از نیمه شب

مقدمه‌ی شماره یک درون آینه خود را برانداز می‌کنم. کت و شلوار مشکی رنگ و پیراهن آبی تیره‌ی زیرش کاملا اندازه‌ام است ولی چشمان مضطربم اعتماد به نفس ساختگی لباس هایم را در هم می‌شکند. موهای مشکی رنگم را به عقب هل می‌دهم و بازهم مقداری عطر به زیر گردنم می‌زنم. دستانم می‌لرزند و نزدیک است شیشه‌ی عطر، روی سنگ مرمر زیر پایم سقوط کند. بوی تندش درون بینی‌ام نفوذ می‌کند. احساس اضطراب بیشتری می‌کنم. سال نوی زمینی، مرگ، درد و خون هایش همواره مایه‌ی وحشت من بوده. صورت استخوانی‌ام بازهم وحشت را انعکاس......

   13 | سینزده

نویسنده: خودم ژانر: حماسی | آخرالزمانی هفته ای یک قسمت خب امیدوارم دوست داشته باشید: سینزده: مقدمه نفس نفس می‌زنم؛ حس می‌کنم پاهایم سنگین شده‌اند طوری که انگار به هر کدامشان وزنه‌ی بزرگی... نه یک تریلی متصل است. موهای مشکی رنگم روی پیشانی ام پخش شده اند و شن، تقریبا حلق و تمام شُشم را پر کرده است. آفتاب، آن لعنتی بی رحمانه آخرین ذرات آب را مشتاقانه از زیر پوستم بیرون می‌کشد؛ بدون آنکه حتی یک تکه ابر در آن پس زمینه‌ی آبی جلوی این پرتوهای درنده را بگیرد. تشنه‌ام... تشنـــــــــــــــــــه!....

   ماه سیاه

نویسنده: طاها (من :| ) ژانر: وحشت/فانتزی تا اطلاع ثانوی بدون کاور هر هفته یک قسمت... مقدمه: نقطه‌ی شروع --- زندگی گاهی می‌تواند به طرز عجیبی تغییر کند؛ می‌تواند بچرخد و بچرخد، گاهی لبه هایش به دیوار سختی بگیرد و فرو بریزد و تو مجبوری مقاومت کنی. بایستی تا زمین بکوبدت و دوباره خود را از لبه های آسفالت داغی که درونش فرو رفته‌ای بیرون بکشی. ولی گاهی هم می‌رسد که "تو" زندگی دیگران را می‌چرخانی و آن ها خدا خدا می‌کنند بخشی از آن نباشی. این اتفاقی است که برای من افتاد... می‌دانی؟ اگر...

  تنظیمات نمایش کتاب‌ها

ترتیب نمایش کتاب‌ها:

طراحی صفحه اول کافه کتاب، طراحی پست‌های اول کافه کتاب و تبدیل به نسخه کتاب توسط JuPiTeR انجام شده است.