ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





کافه کتاب

   هنگامی که باران پیانو مینوازد

سلام رفقا، حالتون خوبه؟! پیرو همون برنامهٔ قبلی اینبار یه کتاب کمی متفاوت تر از یک نویسنده نسبتا مشهور رو معرفی می‌کنیم. حقیقتش ابتدای کار دوست نداشتم این کتاب رو معرفی کنم به دو دلیل، 1. این سبک از نوشتن و داستان و درکل مینیمال های عاشقانه مخاطب های خودش رو داره و ممکنه برای دیگران جالب نباشه حتی غیرقابل تحمل و ناراحت کننده هم باشه! 2.اون هایی که مخاطب این نویسنده هستن و یا این سبک رو دوست دارن قطعا با این کتاب آشنا هستن پس اصلا دلیلی نداره که معرفیش کنم. ولی در نهایت! کتاب بر من پیروز شد،....

   ماه عسل در پاریس

سلام رفقا حالتون خوبه؟ با یه کتاب جدید در خدمتتون هستم، قرار نیس یه رومانس کلیشه ای باشه ها. یه شانسی بهش بدید! بعد موفقیت های زیاد کتاب "من پیش از تو" و "من پس از تو" توی بازار ایران، موفقیتی که خب بیشترش رو میشه گفت مدیون اکران به موقع فیلم توی جوی که یهویی ایجاد شده بود هستش. یک کتاب دیگه از این نویسنده منتشر شده. حقیقتا ده روز پیش که داشتم توی شهر کتاب اصفهان پرسه میزدم (به معنای واقعی اینقدر خلوت بود که پرسه میزدم!) یهویی چشمم به این کتاب افتاد و خب اولش متعجب شدم ...

   من پیش از تو

رفقا سلام (: میدونید نود درصد کتابهایی که تا به اینجا معرفی کردم قبل اینکه تصمیم خودم باشه، بر اثر روزمرگی های تا حدودی عجیبم به یادشون میفتم و معرفی میکنم! حوصلتون رو سر نمیبرم. بریم سر ماجرای امروز که باعث شد که من یاد این کتاب بیفتم و سرچ بزنم و ببینم وجود نداره و بخوام بیام معرفیش کنم. امشب تولد یکی از رفقا بود و البته من نیز تنها کاری که از دستم بر میومد رو انجام دادم، حضور در جلسه و لمباندن کیک! به هرحال موقع باز کردن کادو ها، یکی از رفقای مشترک یک کتاب به متولد شده (واژه جایگزین......

   مریخی

سلام رقثا ماجرا اینجوری بود که توی یکی از همین جلسات ادبی، اخرای کار که خودمونی شد(بله بله میدانم) طی یک ماجرای ضایعی به یک چالشی فراخوانده شدیم به نام، کتاب بجای فیلم! (: خلاصه همراه تمام این گرفتاری و این داستانا، این هم شروع شد! البته این داستان کم کم برای خودمم جالب شد تا اینکه چند وقت پیش توی صف انتظار یه جایی بودم و نفر بغل دستی منم بنا به عادت(شایدم به تقلید از جماعت اهل فرنگ!) مشغول خوندن این کتاب بود تا نوبتش بشه و منم شروع کردم به اختلاط و مابینش هم نیم نگاهی انداختم به این کتاب و......

   قصه قسمت

سلام رفقا (: امروز بعد از مدت ها فرصت کردم که بیام و به خودمم قول دادم حتما این کتاب رو کامل معرفی کنم! حقیقتا اصلا این کتاب رو یادم نبود که بخوام معرفی کنم و یه ماجرایی داره ولــی....خب به اونجام میرسیم ولی بزارید اول معرفیش کنم (: قصه قسمت در رمان کوتاه “قصه قسمت” هم صداها و قهرمانان آشنایند اما این بار کانون داستان در پایین‌ترین لایه طبقه کارگر، یعنی “زیر طبقه” – یا همان چیزی که مارکس به آن لمپن پرولتاریا می گفت – قرار دارد. این قشری است که پایه های معاشش بر روی شن روان اقتصادی......

   "قوچ" لاتی که نویسنده بود؛

سلام رفقا خوبید؟ اوضاع و احوالتون چطوره؟! حقیقتش این روزها یکمی با در نظر گرفتن مشغله های فکری و البته کاری و اینا (الان میاین میگین دوباره داره کلاس میزاره!، جون شما گرفتارم) و آشفته بازار فکری که اپیدمی وار داره کل مغزم رو تسخیر میکنه، معرفی کردن این کتاب زیاد هم بی ربط نبود (: از قصد توی عنوان کتاب، یه جلمه که برداشت خودم از داستان بود رو نوشتم که شاید تحریک بشید و یه نگاهی بنوازید، اسم این کتاب، "قوچِ" راوی داستان، یک پسر جوان پایین شهری هست که داره ماجرا رو تعریف میکنه، اد...

   دموکراسی یا دموقراضه

راستش ابتدای مواجهه من با کتاب تو یکی از کتاب فروشی های تقریبا میشه گفت، نیمه مجاز؛ خیلی قلقلکم داد! سریع شیرجه زدم و بازش کردم و اولش حقیقتا توقع داشتم با یک کتابی که سیاسی... (گونی؟!)... باشه رو به رو بشم ولی بعد نه تنها مایوس نشدم بلکه خیلی هم برام جالب بود. به علاوه اینکه کار یک نویسنده ایرانی هم بود! همین چند وقت پیش هم به انگلیسی (و البته چند زبان دیگر) ترجمه شد و در نمایشگاه کتاب ولاد خیلی کُفر (فرانکفورت نفرینی :دی) حضور پیدا کرد و البته چن وقت پیش هم متوجه شدم که به کتاب صوتی تبدیل......

   گوزن و گوسفند در سرزمین عجایب

از ابتدا هم رابطه ام با کمیک و این چیزها خوب نبود! چند وقت پیش هم اتفاقا بسیار مورد عنایت گرفتم سر این قضیه که در جمعی بودیم و طرفداران تعصبی dc مشغول ظهار نظر بودند و از آنجا که کنجکاوی بنده (نود درصد قضایا زیر سر همینه!) گل کرد یک سوال درباره یکی از شخصیت های شاخص فیلم بتمن پرسیدم. اینجا بود که بزرگ این جماعت یه نگاه عاقل اندر صحیفانه به اینجانب انداخت و گفت (عینا نقل قول میکنم!) :شما در کمیک مگه مشاهده نکردید که بارها... و اینجا بود که من با گفتن جمله ی "کمیک رو نخوندم! کلا نمیخونم "...

   پاندای محجوب بامبو به دست با چشم‌های دور سیاه در اندیشه‌ی انقراض

دقیقا یادم نمیاد که کِی بود ولی هوا به قدری سرد بود که این جمع چن نفره ی ما که در آن زمان درحال پرسه زدن در خیابان بود کم کم به ستوه آمد و خب بصورت خیلی یکهویی اینجانب را به درون یک کتابفروشی کشیدند! از آنجا که شبیه یکی از همان کلیشه هایی بود که با گفتن اسم کتابفروشی ما به یادش میفتیم(همان جای دنج و گرم و نرم و خلوت منظورمه! ) همگی مشغول پرسه زدن شدیم تا هم کمی گرم شویم و هم از معیشت با اهل فرهنگ، مستفیض! خلاصه همه مشغول شدن و من نیز کنار قفسه ی رومنس(به جان شخص شخیص شما اگه خودم فهمیده باشم......

   دَری وَری

ابراهیم رها رو قبلا با کتاب "چقدر خوبیم ما" معرفی کرده بودم بهتون و توضیحاتی راجبش داده بودم. این رمان که تازه هم از ایشون چاپ شده در واقع روایت مرگ پیرمردی نود و خورده ای ساله هست که ماجراهای بعد از این اتفاق و برخورد فرزندان اون با این موضوع رو نشون میده و روي کردی انتقادی داره. درواقع میشه گفت با مرگ شخصیت داستان اون وجدان خبیث(از برره کش رفتم :دی) اون ها موجودیت خودش رو نشون میده و اون فضای رئالیستی رو برای ما پدید میاره. عنصر غافلگیری در سراسر داستان حس میشه و اون رويکرد انتقادی...

   به زبان آدمیزاد

کتاب حول محور گزارش جلسه‌های کارگاهی برای کارشناسان معاونت پژوهشی وزارت علوم و تحقیقات و فناوری برگزار شده. نویسنده با لحن طنز و دیدگاه انتقادی و درواقع با استفاده از تمثیل های مختلف بحث ویراستاری را مطرح میکنه و البته گاهی هم کمی از فرم موضوع خارج میشه ولی نه اونقدر که بشه ایرادی گرفت. در واقع این کتاب نگارش به شیوه ی رسمی و به اصطلاح عامیانه اداری رو در قالب طنز آموزش میده و خودم فکر میکنم که کتاب گیرایی خودش رو داره. فک میکنم که خوندنش خالی از لطف نیست چون مباحث تخصصی رو به شیوه ای......

   راننده تاکسی

محمود فرجامی را اکثر ماها با "بیشعوری" و ماجراهای اون میشناسیم. اقای فرجامی علاوه بر ترجمه، روزنامه نگار نیز هست و البته دستی هم بر داستان نویسی داره که البته این کتاب هم جز اولین تجربه های ایشون هستش. در واقع راننده تاکسی یک شخصیت میانسال، با یک سمند قسطی و از قشر متوسط جامعه هست که داستان اون روایت همین برخورد با مسافران و گاها تحلیل شخصیت ها و نحوه برخورد موضوعات هست. این مجموعه داستان در ۱۸ داستان روایت شده و طنز ظریفی داره که جذابیت داستان رو چندین برابر کرده. به گفته ی اقای...

صفحه 1 از 2 1 2 آخرین
  تنظیمات نمایش کتاب‌ها

ترتیب نمایش کتاب‌ها:

طراحی صفحه اول کافه کتاب، طراحی پست‌های اول کافه کتاب و تبدیل به نسخه کتاب توسط JuPiTeR انجام شده است.