توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تیغه های جنگنده جلد اول: شمشیر زن سیاه
Mh.pharsi
2019/01/12, 14:59
یک جمله در باره داستان:
آنگاه که زاده شود پسری از دو نسل، آنگاه است که ققنوس سفید باز خواهد گشت.
خلاصه:
داستان درباره پسریه که خانوادش توسط ارواح شیطانی از بین میرن و اون تازه متوجه میشه که تو چه دنیای عجیبی زندگی میکنه. دنیایی پر از جادو و جادوگری...
لیست فصول داستان شمشیرزن سیاه
لینکهای دانلود فصول
1
شمشیرزن سیاه فصل اول
دانلود فصل اول (http://opizo.com/CiGWvr)
2
شمشیرزن سیاه فصل دوم
دانلود فصل ۲ (http://opizo.com/Sp4B7O)
3
شمشیرزن سیاه فصل سوم
دانلود فصل ۳ (http://opizo.com/f4FI5L)
4
شمشیرزن سیاه فصل چهارم
دانلود فصل ۴ (http://opizo.com/Zhaqw6)
5
شمشیرزن سیاه فصل پنجم
دانلود فصل ۵ (http://opizo.com/oPP0S9)
6
شمشیرزن سیاه فصل ششم
دانلود فصل ۶ (http://opizo.com/3IUkwE)
7
شمشیرزن سیاه فصل هفتم
دانلود فصل هفتم (http://opizo.com/2XfCMH)
8
شمشیرزن سیاه فصل هشتم
دانلود فصل ۸ (http://opizo.com/gClVeV)
9
شمشیرزن سیاه فصل نهم
دانلود فصل ۹ (http://opizo.com/B8lCTC)
سلام.
نثر و توصیفاتت به شدت جای کار دارن. مثلا افعال تکراری:
هیچ کدوم از اینا فکر نمیکردم و داشتم تو خیالت خودم سیر میکردم. ❌
به هیچکدام از اینها فکر نمیکردم و در خیالات خودم غرق بودم. ✔
یا مثالهای دیگه!
محاورهای و ادبی قاطی شده بودن، علائم نگارشی رعایت نشده بودن و ...
ضمن اینکه اطلاعات داستان ضد و نقیض بودن کاملا!
یه حا گفته بود نمیخوام تو کارگاه کار کنم و خستهکنندهاس و دوست ندارم و ...، یکجا گفته بود که خودم به پدرم بهم گفتم کار یاد بده! خب در این صورت دیگه این غرغرها اصلا شایسته نیست!
ضمن اینکه دوست عزیز، به نظر من و نظر شخصی من بر اساس اصول اخلاقی، حتی توی داستان هم اینچنین صحبت کردن و اعلام نفرت از پدر واقعا کار شایستی نیست. شاید پدرش یکسری اشکالات داشته بود اما تمرکز کردن روی اونها و پررنگکردنشون اصلا کار جالبی نیست! خواننده هم اینطور زده میشه از داستان!
و خب رک بگم پتانسیل و استعداد خوبی توی تو میبینم! واقعا اگر تمرین کنی میتونی از استعدادت به خوبی استفاده کنی!
عرضم به حضورت که به نظر من برای قویتر شدن قلمت، بهتر نیست در آغاز شروع کنی به نوشتن داستانهای کوتاه؟
یا میتونی تمارین تقویت قلم که انواع مختلفی دارن رو انجام بدی. یا بهتر از همهی اینها میتونی خیلی راحت، یه داستان رو پیش خودت چندین بار بازنویسی کنی! هر بار قلمت و داستانت از بار قبل بهتر میشه. حتما این مورد رو امتحان کن.
موفق باشی ((48))
Mh.pharsi
2019/01/12, 18:59
خیلی بابت انتقاد ممنونم.
و اینکه اون بخاطر این از پدرش خواسته کارکدن بهش یاد بده،
چون کار دیگه که باب میلش باشه نبوده تو رمانم ذکرش کردم.
تازه این داستان ادامه هم داره و حتما بهتون قول میدم که درستش کنم.
و اگه یه ویراستار خوبم سراغ دارید لطفا بهم معرفیش کنید.
با تشکر
سلام
نثرت به شدت مشکل داره
طوری که خواننده از همون اول داستان زده میشه وگرایش پیدا نمیکنه به خوندن مثال:
شمشیر زنی همیشه راحت نیست، گاهی اوقات باید برای نجات جون خودت یا دیگران شمشیر بزنی یا گاهی برای بردن تو مسابقه ای که آرزو ها رو برآورده میکنه.
بله آرزو ها، آرزو هایی که گاهی دنیا رو به تباهی میکشونه یا گاهی به مردم زندگی میبخشه.
اگه دلی پاک داشته باشی قطعا به خواسته هات خواهی رسید و بهترین خواهی بود تو جمع دیگران.
پس هرگز اجازه نده که سیاهی قلبت رو تیره کنه و پاکی رو ازش بگیره.
اگه اینجوری مینوشتی خیلی بهتر بود البته نظرمنه:
شمشیر زنی همیشه راحت نیست گاهی باید برای نجات جان خودت یادیگران شمشیر بزنی گاهی برای پیروزی درمسابقه ای که سبب تحقق ارزوهاست
بله ارزوها ارزوهایی که گاهی دنیارا به تباهی میکشاند یا گاهی به مردم زندگی میبخشد
اگردلی پاک داشته باشی قطعاً به خواسته هایت خواهی رسید ودرجمع خواهی درخشید
پس هرگز تاریکی را درقلبت راه نده ونگذار قلب روشنت را تیره وتار کند
فک کنم میخوای خودمونی بنویسی وباخوانندهارتباط بهتری برقرار کنی اما متاسفانه این راهش نیست بهتره کتابی بنویسی
تنها راهی که میتونی بهتر بنویسی یه چیزه
اینه که :بخونی بخونی بخونی بخونی بخونی وفقط بخونییییییی
ارزوی موفقیت((48))((48))
محاورهای نوشتن به خودی خود بد نیست البته. اگه داستان جذاب باشه و لحن به داستان بشینه، محاورهای نوشتن خوب هم هست.
ولی با نظر دوستان در مورد داستان کوتاه نوشتن موافقم. وقتی هنوز دارید تمرین میکنید و دارید زبان و لحنتون رو پیدا میکنید، شاید بهتر باشه پروژههای کوتاهتر انتخاب کنید.
انتخاب بین راوی اول شخص و سوم شخص سخته.
خیلی وقتا نویسنده ترجیح میده که از راوی اول شخص استفاده کنه، اینجوری راحتتر میتونه احساسات و درونیات قهرمان داستان رو ارائه کنه. از اون طرف مشکل راوی اولش شخص اینه که بعضی وقتها داستان توی احساسات و افکار قهرمان داستان گم میشه. فکر میکنم (و شاید اشتباه میکنم) که راوی اول شخص گزینهی سختتریه برای روایت داستان.
از اون طرف راوی سوم شخص (چه از زاویهی دید یه شخصیت باشه، چه دانای کل) این مزیت رو داره که نویسنده میتونه چیزهایی رو به خواننده ارائه بده که از زبون راوی اول شخص سختتره.
حالا باز هم به سلیقهی نویسندهاست و درست نیست من خواننده بیام به شما بگم اینطوری بهتره و اونطوری بدتره، ولی شاید وقتی تو شروع کار نوشتنید، راوی سوم شخص انتخاب بهتری باشه.
فاصلهای که بین راوی و قهرمان میافته به نظرم کمک میکنه نویسنده بتونه روایت منسجمتری رو ارائه بده. حالا باز هم شاید اشتباه از من باشه.
چیز دیگهای که میخواستم بگم اینه که، لازم نیست راوی همهی وقایعی که اتفاق میافته رو تعریف کنه: همهی مسیری که راه رفتند، حمام کردن، شام خوردن، نشستن.
بعضی وقتها برای پیشبرد داستان و پرورش شخصیتها شما یه سری جزئیاتی رو به داستان اضافه میکنید. ولی بعضی وقتها این جزئیات شاید کمکی به پیشبرد داستان نکنند.
شاید شمای نویسنده از تصویر «قهرمان توی وان حمام دراز میکشه و از گرما لذت میبره» خوشش اومده و میخواد توی داستان بذاره. منم نمیتونیم ایراد بگیرم که چرا این تصویر رو گذاشتید و یه تصویر دیگه نذاشتید. ولی وقتی شما داستان رو مینویسید، باید به این هم فکر کنید که این تصویری که میذارید، این صحنهای که توصیف میکنید، چقدر به پیشبرد داستان کمک میکنه؟
حالا بر اساس اسم کتابی که قهرمان داستان میخونه و اسم داستان، شاید که خوندن اون کتاب و اشاره به اسمش توی فصلهای بعدی داستان یه نقشی داشته باشه، ولی الآن که فصل اول رو میخونم، یه سری اطالاعته که کمک خاصی به من برای درک بهتر داستان، یا قهرمانش نکنه.
از اون طرف به جای اینکه راوی اول داستان به ما بگه که روحها توی جنوب به مردم حمله کردن، یکی از اعضای خانواده میتونست سر میز شام این موضوع رو بگه و این اطلاعات یه جور طبیعیتری به خواننده منتقل شه.
منظورم اینه که شما میتونید بین صحنههایی که توی ذهنتون دارید، اونهایی رو انتخاب کنید که داستان رو بهتر پیش میبرند.
حالا البته قبول دارم که اینجوری فرمولی نگاه کردن به داستان کار خوبی نیست و شاید بهتر باشه که از همون تصویری که تو ذهنتون بوده استفاده کنید.
هر کسی هم یک طوری داستان مینویسه، یکی داستان براش از یه شخصیت شروع میشه، یکی از یه ماجرا، یکی از یه صحنه. بعضیها هم کل داستان رو همونطور که توی ذهنشون اومده ارائه میکنند.
ولی خوب بعضی وقتها جلو و عقبکردن صحنهها و تغییر زاویهی دید اینکه چه اطلاعاتی رو چه وقتی به خواننده بدیم به پیشبرد داستان کمک میکنه.
شاید من زیادی گیر دادم به قضیهی حمام کردن، توی پیغام خصوصی هم فکر کنم یه ایرادی بهش گرفته بودم. حالا قول میدم بعد از این غر نزنم در موردش و قهرمان داستان هر طوری که حمام کرد من چیزی نگم.
من یه جستجوی کوچیکی کردم، وان حمام بسته به اندازهاش بین ۱۵۰ تا ۳۰۰ لیتر آب میگیره. یک لیتر آب هم یک کیلوگرمه. برای ابعادش، بطری نوشابه خانوادهی یک و نیم لیتری رو در نظر بگیرید.
خلاصه میخوام بگم که صد کیلو آب بالا آوردن کار سختیه.
توی پیام خصوصی هم گفتم که همه مثل من ایرادگیر نیستن و شاید بقیهی دوستانی که داستان شما رو میخونند به این فکر نمیکنند که چند کیلو چوب لازمه برای گرم کردن یک وان حمام.
منم قول میدم دیگه به حمام کردن قهرمان داستانتون ایرادی نگیرم.
حالا که اینقدر حرف زدم فکر نکنم کسی حوصله کنه که بخونه.
خلاصهی پیشنهادم اینه که:
- داستان کوتاه رو امتحان کنید
- راوی سوم شخص رو هم امتحان کنید.
موفق باشید.
Mahdi mmj
2019/01/13, 14:07
مشکلات نگارشی کم و بیش دیده میشد
اما چیزی که منو اذیت میکرد این بود که یه دفعه از فاز ادبی به محاوره ای میپریدی
تو خط اول بهتر بود مینوشتی باد نسبتا ضعیفی از اطراف پنجره وارد کارگاه میشد
من با استفاده ار قرتی پریدن تو یه متن کاملا مخالفم
تو اینجا (کشوری خیلی خوشگل و بزرگ که هر سال هزاران هزار نفر میومدن تو این کشور تا از جنگل های بزرگش لذت ببرن)
میتونستی بگی کشوری زیبا که باداشتن جنگل باشکوه هر سال میزبان هزاران تن گردشگر هست
mahdiking
2019/01/30, 20:08
سلام و دروود!
گفتنی ها هرچه بود با تجربه ها گفتن فقط یه نکته به نظرم رسید: اگه روی انتخاب اسم بیشتر کار کنی بهتر میشه سعی کن اسم جذابیت بیشتری داشته باشه... درضمن روی طراحی شخصیت و شخصیت پردازی هم کار کن موقع خوندن داستان همه شخصیت ها یک شکل به نظر می رسیدن، اگر هم قرار نیست شخصیت نقشی داشته باشه که در ادامه تاثیری بذاره بهتره خیلی روی حضورش تاکید نکنی.
ترشی نخوری یه چیزی میشی، ادامه بده((200))
Mh.pharsi
2019/02/03, 18:19
مرسی بابت انتقاد حتما از فصل دوم به بعد بهتر میکنمش. فصل یکم تموم شدش رو الان میزارم.
لینک فصل اول
شمشیرزن سیاه فصل اول (http://opizo.me/24PTcm)
فصل دوم هم دارم مینویسم تا چند روز دیگه میزارمش.
با تشکر
Mh.pharsi
2019/02/07, 21:59
فصل دوم
شمشیرزن سیاه فصل دوم (http://opizo.me/YyPznV)
Mh.pharsi
2019/02/09, 18:25
لحن رو عوض کردم امیدوارم خوشتون بیاد
شمشیرزن سیاه فصل اول و دوم. ویرایش شده (http://opizo.me/nH6Msu)
Mh.pharsi
2019/02/12, 19:14
ببخشید کسی نیست که یه انتقاد کنه؟
داستان رو بهترش کردم ها؟
Mh.pharsi
2019/02/12, 21:51
فصل سوم:
دانلود (http://opizo.me/4c9FEj)
Mh.pharsi
2019/02/14, 09:48
سلام.
نثر و توصیفاتت به شدت جای کار دارن. مثلا افعال تکراری:
هیچ کدوم از اینا فکر نمیکردم و داشتم تو خیالت خودم سیر میکردم. ❌
به هیچکدام از اینها فکر نمیکردم و در خیالات خودم غرق بودم. ✔
یا مثالهای دیگه!
محاورهای و ادبی قاطی شده بودن، علائم نگارشی رعایت نشده بودن و ...
ضمن اینکه اطلاعات داستان ضد و نقیض بودن کاملا!
یه حا گفته بود نمیخوام تو کارگاه کار کنم و خستهکنندهاس و دوست ندارم و ...، یکجا گفته بود که خودم به پدرم بهم گفتم کار یاد بده! خب در این صورت دیگه این غرغرها اصلا شایسته نیست!
ضمن اینکه دوست عزیز، به نظر من و نظر شخصی من بر اساس اصول اخلاقی، حتی توی داستان هم اینچنین صحبت کردن و اعلام نفرت از پدر واقعا کار شایستی نیست. شاید پدرش یکسری اشکالات داشته بود اما تمرکز کردن روی اونها و پررنگکردنشون اصلا کار جالبی نیست! خواننده هم اینطور زده میشه از داستان!
و خب رک بگم پتانسیل و استعداد خوبی توی تو میبینم! واقعا اگر تمرین کنی میتونی از استعدادت به خوبی استفاده کنی!
عرضم به حضورت که به نظر من برای قویتر شدن قلمت، بهتر نیست در آغاز شروع کنی به نوشتن داستانهای کوتاه؟
یا میتونی تمارین تقویت قلم که انواع مختلفی دارن رو انجام بدی. یا بهتر از همهی اینها میتونی خیلی راحت، یه داستان رو پیش خودت چندین بار بازنویسی کنی! هر بار قلمت و داستانت از بار قبل بهتر میشه. حتما این مورد رو امتحان کن.
موفق باشی ((48))
فصل جدید اومد بهتره ها
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام
نثرت به شدت مشکل داره
طوری که خواننده از همون اول داستان زده میشه وگرایش پیدا نمیکنه به خوندن مثال:
شمشیر زنی همیشه راحت نیست، گاهی اوقات باید برای نجات جون خودت یا دیگران شمشیر بزنی یا گاهی برای بردن تو مسابقه ای که آرزو ها رو برآورده میکنه.
بله آرزو ها، آرزو هایی که گاهی دنیا رو به تباهی میکشونه یا گاهی به مردم زندگی میبخشه.
اگه دلی پاک داشته باشی قطعا به خواسته هات خواهی رسید و بهترین خواهی بود تو جمع دیگران.
پس هرگز اجازه نده که سیاهی قلبت رو تیره کنه و پاکی رو ازش بگیره.
اگه اینجوری مینوشتی خیلی بهتر بود البته نظرمنه:
شمشیر زنی همیشه راحت نیست گاهی باید برای نجات جان خودت یادیگران شمشیر بزنی گاهی برای پیروزی درمسابقه ای که سبب تحقق ارزوهاست
بله ارزوها ارزوهایی که گاهی دنیارا به تباهی میکشاند یا گاهی به مردم زندگی میبخشد
اگردلی پاک داشته باشی قطعاً به خواسته هایت خواهی رسید ودرجمع خواهی درخشید
پس هرگز تاریکی را درقلبت راه نده ونگذار قلب روشنت را تیره وتار کند
فک کنم میخوای خودمونی بنویسی وباخوانندهارتباط بهتری برقرار کنی اما متاسفانه این راهش نیست بهتره کتابی بنویسی
تنها راهی که میتونی بهتر بنویسی یه چیزه
اینه که :بخونی بخونی بخونی بخونی بخونی وفقط بخونییییییی
ارزوی موفقیت((48))((48))
همه چیزو درس کردما
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
محاورهای نوشتن به خودی خود بد نیست البته. اگه داستان جذاب باشه و لحن به داستان بشینه، محاورهای نوشتن خوب هم هست.
ولی با نظر دوستان در مورد داستان کوتاه نوشتن موافقم. وقتی هنوز دارید تمرین میکنید و دارید زبان و لحنتون رو پیدا میکنید، شاید بهتر باشه پروژههای کوتاهتر انتخاب کنید.
انتخاب بین راوی اول شخص و سوم شخص سخته.
خیلی وقتا نویسنده ترجیح میده که از راوی اول شخص استفاده کنه، اینجوری راحتتر میتونه احساسات و درونیات قهرمان داستان رو ارائه کنه. از اون طرف مشکل راوی اولش شخص اینه که بعضی وقتها داستان توی احساسات و افکار قهرمان داستان گم میشه. فکر میکنم (و شاید اشتباه میکنم) که راوی اول شخص گزینهی سختتریه برای روایت داستان.
از اون طرف راوی سوم شخص (چه از زاویهی دید یه شخصیت باشه، چه دانای کل) این مزیت رو داره که نویسنده میتونه چیزهایی رو به خواننده ارائه بده که از زبون راوی اول شخص سختتره.
حالا باز هم به سلیقهی نویسندهاست و درست نیست من خواننده بیام به شما بگم اینطوری بهتره و اونطوری بدتره، ولی شاید وقتی تو شروع کار نوشتنید، راوی سوم شخص انتخاب بهتری باشه.
فاصلهای که بین راوی و قهرمان میافته به نظرم کمک میکنه نویسنده بتونه روایت منسجمتری رو ارائه بده. حالا باز هم شاید اشتباه از من باشه.
چیز دیگهای که میخواستم بگم اینه که، لازم نیست راوی همهی وقایعی که اتفاق میافته رو تعریف کنه: همهی مسیری که راه رفتند، حمام کردن، شام خوردن، نشستن.
بعضی وقتها برای پیشبرد داستان و پرورش شخصیتها شما یه سری جزئیاتی رو به داستان اضافه میکنید. ولی بعضی وقتها این جزئیات شاید کمکی به پیشبرد داستان نکنند.
شاید شمای نویسنده از تصویر «قهرمان توی وان حمام دراز میکشه و از گرما لذت میبره» خوشش اومده و میخواد توی داستان بذاره. منم نمیتونیم ایراد بگیرم که چرا این تصویر رو گذاشتید و یه تصویر دیگه نذاشتید. ولی وقتی شما داستان رو مینویسید، باید به این هم فکر کنید که این تصویری که میذارید، این صحنهای که توصیف میکنید، چقدر به پیشبرد داستان کمک میکنه؟
حالا بر اساس اسم کتابی که قهرمان داستان میخونه و اسم داستان، شاید که خوندن اون کتاب و اشاره به اسمش توی فصلهای بعدی داستان یه نقشی داشته باشه، ولی الآن که فصل اول رو میخونم، یه سری اطالاعته که کمک خاصی به من برای درک بهتر داستان، یا قهرمانش نکنه.
از اون طرف به جای اینکه راوی اول داستان به ما بگه که روحها توی جنوب به مردم حمله کردن، یکی از اعضای خانواده میتونست سر میز شام این موضوع رو بگه و این اطلاعات یه جور طبیعیتری به خواننده منتقل شه.
منظورم اینه که شما میتونید بین صحنههایی که توی ذهنتون دارید، اونهایی رو انتخاب کنید که داستان رو بهتر پیش میبرند.
حالا البته قبول دارم که اینجوری فرمولی نگاه کردن به داستان کار خوبی نیست و شاید بهتر باشه که از همون تصویری که تو ذهنتون بوده استفاده کنید.
هر کسی هم یک طوری داستان مینویسه، یکی داستان براش از یه شخصیت شروع میشه، یکی از یه ماجرا، یکی از یه صحنه. بعضیها هم کل داستان رو همونطور که توی ذهنشون اومده ارائه میکنند.
ولی خوب بعضی وقتها جلو و عقبکردن صحنهها و تغییر زاویهی دید اینکه چه اطلاعاتی رو چه وقتی به خواننده بدیم به پیشبرد داستان کمک میکنه.
شاید من زیادی گیر دادم به قضیهی حمام کردن، توی پیغام خصوصی هم فکر کنم یه ایرادی بهش گرفته بودم. حالا قول میدم بعد از این غر نزنم در موردش و قهرمان داستان هر طوری که حمام کرد من چیزی نگم.
من یه جستجوی کوچیکی کردم، وان حمام بسته به اندازهاش بین ۱۵۰ تا ۳۰۰ لیتر آب میگیره. یک لیتر آب هم یک کیلوگرمه. برای ابعادش، بطری نوشابه خانوادهی یک و نیم لیتری رو در نظر بگیرید.
خلاصه میخوام بگم که صد کیلو آب بالا آوردن کار سختیه.
توی پیام خصوصی هم گفتم که همه مثل من ایرادگیر نیستن و شاید بقیهی دوستانی که داستان شما رو میخونند به این فکر نمیکنند که چند کیلو چوب لازمه برای گرم کردن یک وان حمام.
منم قول میدم دیگه به حمام کردن قهرمان داستانتون ایرادی نگیرم.
حالا که اینقدر حرف زدم فکر نکنم کسی حوصله کنه که بخونه.
خلاصهی پیشنهادم اینه که:
- داستان کوتاه رو امتحان کنید
- راوی سوم شخص رو هم امتحان کنید.
موفق باشید.
رمان بهتر شده ها
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
مشکلات نگارشی کم و بیش دیده میشد
اما چیزی که منو اذیت میکرد این بود که یه دفعه از فاز ادبی به محاوره ای میپریدی
تو خط اول بهتر بود مینوشتی باد نسبتا ضعیفی از اطراف پنجره وارد کارگاه میشد
من با استفاده ار قرتی پریدن تو یه متن کاملا مخالفم
تو اینجا (کشوری خیلی خوشگل و بزرگ که هر سال هزاران هزار نفر میومدن تو این کشور تا از جنگل های بزرگش لذت ببرن)
میتونستی بگی کشوری زیبا که باداشتن جنگل باشکوه هر سال میزبان هزاران تن گردشگر هست
درس کردمشا
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام و دروود!
گفتنی ها هرچه بود با تجربه ها گفتن فقط یه نکته به نظرم رسید: اگه روی انتخاب اسم بیشتر کار کنی بهتر میشه سعی کن اسم جذابیت بیشتری داشته باشه... درضمن روی طراحی شخصیت و شخصیت پردازی هم کار کن موقع خوندن داستان همه شخصیت ها یک شکل به نظر می رسیدن، اگر هم قرار نیست شخصیت نقشی داشته باشه که در ادامه تاثیری بذاره بهتره خیلی روی حضورش تاکید نکنی.
ترشی نخوری یه چیزی میشی، ادامه بده((200))
درس کردمشا
omidcanis
2019/02/15, 13:14
من داستان رو قبلا هم خونده بودم و از دفعه قبل بهتر بود و روند پیشرفتی داشتی خیلی خوبه همینجور ادامه بده فصلایه بعد رو بهتر کن سعی کن تو نثر کتابی کمتر از کلمات محاوره استفاده کنی مثلا . بابام . تقریبا آدم گیج میشه یا از وقایع اطرافت کمتر تعریف کن مثلا در مورد دلیل گرد و خاک درون کارگاه پدرت . داستان قشنگی و ایده جالبی داره ادامه بده و با پشتکارت هر فصل رو بهتر از قبلی کن((48))
Mh.pharsi
2019/02/15, 19:58
دوست عزیزم ممنون بخاطر نظرت.
قول میدم حتما بهترش کنم.
سلام
مقدمهاش خوب بود.
الان شروع میکنم بخونمش🤓
ولی انتظار زیادی من نداشته باش
چون نقاد خوبی نیستم😋😎
سلام
با سرعت بالا پیش رفتم و الان صفحهی ۶ ام😁
تا اینجا چند تا چیز بنظرم اومد
۱. گویش ثبات نداره، تو یه جملهی بلند در یک خط گویشت هم محاورهای بود هم رسمی، تو کل مطالب همین طور بود و البته محاورهای بودنش خیلی بیشتر بود. دیالوگ بین افراد رو نمیگمها یه چیزایی مثل همون مقدمهی صفحه اول که انگار قرار بوده رسمی بیان بشه ولی حس میکنم محاورهایه.
۲. صفحهی ۳ یا ۴ دربارهی آسیابی که برادر بزرگتر توش کار میکنه؛ "از گندم گرفته تا جو" چطور بگم... خیلی درست نیست
باید اصلاحش کنی.
۳. پاراگراف اول ۵ شدیدا نیاز به اصلاحات داره. فعلش رو عوض کن، شاخ و برگ بده، اخه بدجور شبیه گزارش کار شده.
تا این جاش خوب بود
برم بقیهاش رو بخونم
تا بعد
Mh.pharsi
2019/02/22, 22:34
مرسی بابت نقد
Mh.pharsi
2019/02/23, 19:11
فصل چهار رو گذاشتم
دانلود فصل چهارم (http://opizo.me/o5KTau)
Mh.pharsi
2019/02/28, 11:28
بابا هیچکی اینو نخوند؟
اخه با مغزم کار نمیکنه. بیاین یکم نقد کنید انگیزه بگیرم برم بهترش کنم. قبلی ها هم همشون رو استفاده کردم الان بهتر شده.
بابا سنی الله گلون بیدنه نقد الیون
Mh.pharsi
2019/02/28, 22:54
فصل پنجم اومد
دانلود فص ۵ (http://opizo.com/oPP0S9)
Mh.pharsi
2019/03/05, 18:36
منتظر نقدما ((203))((203))
سلام
میخوام یکم نظراتم رو بگم امیدوارم کارساز باشه:
اول اینکه داستان جذابه و خواننده رو دنبال خودش میکشه اما حس می کنم داره یکم سریع پیش میره
رمان شما یکمی داره زیاد به سمت کپی میره ، بعضی وقتا نویسنده ها داستان هاشون رو به سبک یه نویسنده دیگه مینویسن و توی این کار سبک کپی میشه نه عیناً اتفاقات و دیالوگ ها
من حس کردم یه سری از اتفاقات داستان های سفیر کبیر و هری پاتر تو داستان شما تکرار شده
یه سری از عبارت ها و کلمات اگه معادلشون استفاده میشد یا حتی به صورت دیگه نوشته می شد بهتر بود مثلا اون قسمت توی فصل 5 که گفته بودین "میدان سنگ فرش شده را به میدان طلا فرش شده تبدیل کرده بود " می نوشتین "میدان سنگ فرش شده به میدانی که با طلا فرش شده بود تبدیل شد" بهتر بود یا توی قسمت" از دروازه ورودی تا وسط ورزشگاه یک قسمت سنگ
فرش شده وجود داشت که وقتی به وسط آنجا میرسید به یک دایره بسیار بزرگ تبدیل می شد." می نوشتین "از دروازه ورودی تا وسط ورزشگاه یک قسمت سنگ
فرش شده وجود داشت که به یک محوطه دایره ای شکل بزرگ تبدیل می شد " متن قشنگ تر جلوه می کرد
Mh.pharsi
2019/03/29, 20:04
سلام
میخوام یکم نظراتم رو بگم امیدوارم کارساز باشه:
اول اینکه داستان جذابه و خواننده رو دنبال خودش میکشه اما حس می کنم داره یکم سریع پیش میره
رمان شما یکمی داره زیاد به سمت کپی میره ، بعضی وقتا نویسنده ها داستان هاشون رو به سبک یه نویسنده دیگه مینویسن و توی این کار سبک کپی میشه نه عیناً اتفاقات و دیالوگ ها
من حس کردم یه سری از اتفاقات داستان های سفیر کبیر و هری پاتر تو داستان شما تکرار شده
یه سری از عبارت ها و کلمات اگه معادلشون استفاده میشد یا حتی به صورت دیگه نوشته می شد بهتر بود مثلا اون قسمت توی فصل 5 که گفته بودین "میدان سنگ فرش شده را به میدان طلا فرش شده تبدیل کرده بود " می نوشتین "میدان سنگ فرش شده به میدانی که با طلا فرش شده بود تبدیل شد" بهتر بود یا توی قسمت" از دروازه ورودی تا وسط ورزشگاه یک قسمت سنگ
فرش شده وجود داشت که وقتی به وسط آنجا میرسید به یک دایره بسیار بزرگ تبدیل می شد." می نوشتین "از دروازه ورودی تا وسط ورزشگاه یک قسمت سنگ
فرش شده وجود داشت که به یک محوطه دایره ای شکل بزرگ تبدیل می شد " متن قشنگ تر جلوه می کرد
خیلی ممنون از نظرت حتما روش کار میکنم. و بهترش میکنم. اره این دو فصل اخرم زیادی مثل کپی ها شده اونم از سفیر ولی قول میدم درسش کنم. فصل ششم هم بزودی میزارم.
فصل ششم رسید:
دانلود (http://opizo.com/3IUkwE)
با سلام
من منتقد نیستم که بخوام در مورد کتابتون نقد بنویسم، کار نقد هم نکردم که بگم تخصصی در این زمینه دارم پس تنها چیزی که میتونم دربارۀ کتابتون بیان کنم یک سری پیشنهاد هست که امیدوارم موثر باشن.
تازه خوندن فصل اول رو تموم کردم و اون مسائلی رو که بیشتر به چشم اومد براتون شرح میدم: نخست اینکه داستان شما روایت اول شخص رو داره و باید استانداردهای زاویه اول شخص در اون رعایت بشه. در بعضی جملات این استانداردها رعایت نشده بود، یه جورایی زاویه سوم شخص و اول شخص در این موارد اشتباه گرفته شده بودن که به نظرم نیاز به اصلاح داره. یک موردش درباره افعال هست، بعنوان مثال جمله: << من آدم تنبلی "نبودم" ولی از کارکردن در کارگاه پدرم بدم "میآمد"...>> باید به این جمله تغییر پیدا کنه: <<من آدم تنبلی "نیستم" ولی از کارکردن در کارگاه پدرم بدم "میآید"...>> و موارد اینچنینی دیگه ای که اگه متن رو مرور کنین می بینیدشون. اصولا در زاویه دید اول شخص چیزی که قطعیت داره اینه که راوی در داستان کشته نمیشه پس به کار بردن فعل "بود" و نظیر این افعال معنا نداره بلکه باید افعال زمان حال به کار برده بشه. در ادامه وقتی توصیف خانوادۀ نیک رو انجام میدادین هم چنین افعالی به کار برده بودین (با توجه به رده سنی داستانتون که نوجوان هست فکر نمی کنم داستان اونقدر تاریک باشه که خانواده نیک در ادامه کشته بشن) اما حتی اگه چنین اتفاقی هم بیافته، به کار بردن افعال گذشته در داستان اول شخص میتونه از همون ابتدا ادامه داستان رو لو بده و اسپویل کنه پس باز هم نباید به کار برده بشه. <<...او همیشه با من مهربان "بود" و همیشه به من کمک "میکرد"...>> (او خیلی مهربان است و همیشه به من کمک میکند) به موارد مربوط به زاویه روایت داستان توجه بیشتری داشته باشین.
دوم اینکه توصیفات (چهره، عادت های اشخاص، جغرافیای سرزمین) رو خیلی سریع انجام دادین و سریع هم از کنارش رد شدین در صورتیکه اگه روایت داستان رو کش بدین و تعداد صفحات رو بیشتر کنید و یا توصیفات رو نگه دارین و زمانیکه لازمه ارائه بدین(توی فصول آینده یا صفحات دیگه) هم برای خواننده جا میفته و بهتر توی ذهنش می مونه و هم داستان شبیه به یک کتاب توضیحی و درسی نمیشه.
سوم اینکه اگه داستان فانتزی می نویسین حتما به این نکته توجه داشته باشین که نقشه سرزمین رو از قبل ترسیم کرده باشین و موقعیت جغرافیایی مناطق رو حفظ باشین(حتی اگه نقشه رو داخل فایل کتاب قرار ندین ولی خودتون همیشه داشته باشینش و همیشه پیش از نوشتن یکبار مرورش کنین) این کار خطر خطاهای سهوی در مورد موقعیت مناطق رو از بین میبره.
اینها موارد اساسی بود که به ذهنم رسید، یک سری جزئیات هم بود که اگه بخوام همه ش رو شرح بدم کامنتم خیلی طولانی تر میشه.
امیدوارم مفید واقع شده باشه. موفق و پیروز باشید.
Violet J Aron
2019/04/01, 23:14
داستان خوبیه اما احساس می کنم موضوعش یه کمی تکراری و کلیشه ای شده. در کل بگم که برای شروع قلم خیلی خوبی دارید و اگه سعی کنید از کتاب های فانتزی معروف برای بهتر شدن قلمتون بهره بگیرید پیشرفت خوبی پیدا می کنید. و اما یه نکته درمورد فصل ششم: فصل به طرز ناگهانی و غیرمنتظره به اتمام رسیده؛ در حالی که شما باید فصل رو طوری تموم کنید که خواننده رو ترغیب به خوندن فصل بعد کنه. برای مثال، استفاده از یه جمله که اطلاعاتی درمورد اتفاقات آینده در داستان ارائه می کنه باعث می شه آدم دلش بخواد هر چه زودتر فصل بعد رو بخونه.
امیدوارم ایراداتتون روز به روز کم تر و نقاط قوتتون بیش تر بشه.((48))
Mh.pharsi
2019/04/02, 20:39
داستان خوبیه اما احساس می کنم موضوعش یه کمی تکراری و کلیشه ای شده. در کل بگم که برای شروع قلم خیلی خوبی دارید و اگه سعی کنید از کتاب های فانتزی معروف برای بهتر شدن قلمتون بهره بگیرید پیشرفت خوبی پیدا می کنید. و اما یه نکته درمورد فصل ششم: فصل به طرز ناگهانی و غیرمنتظره به اتمام رسیده؛ در حالی که شما باید فصل رو طوری تموم کنید که خواننده رو ترغیب به خوندن فصل بعد کنه. برای مثال، استفاده از یه جمله که اطلاعاتی درمورد اتفاقات آینده در داستان ارائه می کنه باعث می شه آدم دلش بخواد هر چه زودتر فصل بعد رو بخونه.
امیدوارم ایراداتتون روز به روز کم تر و نقاط قوتتون بیش تر بشه.((48))
ممنون بابت نظرت حتما درستش میکنم و اینکه هنوز فصل شش ویرایش نشده. برای همین اونطوریه. قول میدم درستش کنم.
lord of philosophy
2019/04/13, 21:21
سلام به نظرم داستان خیلی خامه و اطلاعات لازم رو به خوانده نمی ده موضوع که برای مثال کشته شدن پدر و مادر هست قابل فهم نبود باید توی توصیف شخصیت و فضا خیلی بیشتر کار بشه و چالش هم به وجود بیاد این داستان الان هیچ چیزی که خواننده را جذب کنه نداره ولی به هر حال ممنون
Mh.pharsi
2019/04/14, 17:06
سلام به نظرم داستان خیلی خامه و اطلاعات لازم رو به خوانده نمی ده موضوع که برای مثال کشته شدن پدر و مادر هست قابل فهم نبود باید توی توصیف شخصیت و فضا خیلی بیشتر کار بشه و چالش هم به وجود بیاد این داستان الان هیچ چیزی که خواننده را جذب کنه نداره ولی به هر حال ممنون
ممنون به خاطر نظرت. منم میدونم که فصلای اول تا سوم اونجورین. ولی از فصلای بعد بهتر شده. تازه اینم اولین رمانمه که دارم ادامش میدم. اگه کم و کاستی دیدین به پای بی تجربگیم بزارید. تازه قسمت هایی که مربوط به جادو هستن هم از فصل چهار به بعده دوست عزیز.
ممنون
Violet J Aron
2019/04/19, 10:48
به نظر من که داری پیشرفت میکنی. اگه هنوز دبیرستانی نیستی و درسات سنگین نیست میتونی بیشتر واسه ی داستان نوشتن وقت بذاری چون من خودم 16سالمه و تقریبا دو ساله که شروع کردم.ااماامسال به خاطر حجم سنگینی درسا فقط تونستم مطالعه رو ادامه بدم.
در کل باید بگم که شما فکر میکنی هرچی چیزای جادویی و عجیب و غریب توی داستانت بیشتر باشه جذاب تره؛ درصورتی که چیزی که واسه ی هر خواننده ملاکه سیر اتفاقات و حوادث و قلم نویسنده ست. وقتی داستان هیچ اتفاق جذاب و متفاوتی نداشته باشه یا هیچ چیزی قهرمان داستان رو به مبارزه نطلبه داستان آبکی و نچسب میشه. امیدوارم موفق باشید. ((58))
Mh.pharsi
2019/04/23, 11:35
به نظر من که داری پیشرفت میکنی. اگه هنوز دبیرستانی نیستی و درسات سنگین نیست میتونی بیشتر واسه ی داستان نوشتن وقت بذاری چون من خودم 16سالمه و تقریبا دو ساله که شروع کردم.ااماامسال به خاطر حجم سنگینی درسا فقط تونستم مطالعه رو ادامه بدم.
در کل باید بگم که شما فکر میکنی هرچی چیزای جادویی و عجیب و غریب توی داستانت بیشتر باشه جذاب تره؛ درصورتی که چیزی که واسه ی هر خواننده ملاکه سیر اتفاقات و حوادث و قلم نویسنده ست. وقتی داستان هیچ اتفاق جذاب و متفاوتی نداشته باشه یا هیچ چیزی قهرمان داستان رو به مبارزه نطلبه داستان آبکی و نچسب میشه. امیدوارم موفق باشید. ((58))
مرسی بابت نظرت. ولی این هنوز اول داستانه و به خاطر همین اینطوریه وگرنه ایده های جدیدی برای داستان دارم. ممنون که داستان رو دنبال میکنی.
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.