PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ساعتگرد



The Naïve Vigilante
2018/06/17, 18:37
سلام.
ساعتگرد یک داستان علمی-تخیلی تریلر است که در حال نوشتن آن هستم در حال حاضر. فعلاً هفت فصل نوشته شده از داستان و تا وقتی داستان به اتمام نرسه احتمال اینکه دستخوش تغییر قرار بگیرند وجود داره. امیدوارم لذت ببرید.
همچنین دقت داشته باشید داستان شامل کلمات رکیک و صحنه‌هایی‌ست که احتمالاً مناسب همه سنین نمی‌باشد. ترجیحاً حداقل 16 سال داشته باشید.
خلاصه داستان: اسم من... خب اسمم را نمی‌توانم به شما بگویم. اجازه ندارم. در همین حد بدانید که من راوی این داستان هستم و می‌خواهم برای شما قصه دختر بچه‌ای بینوا را تعریف کنم که از زمان بدنیا آمدنش زمین و زمان بر سر او خراب شده. کاش در توانم و در توانتان بود که کمکش کنیم اما نه در برنامه‌نویسی من چنین پروتکلی موجود است نه شما به دنیای ما دسترسی دارید. دستانم بسته و تنها کاری که از دستم برمی‌آید تعریف داستانش است بلکه دردش را درک کنید. و من همیشه خاموش مانده‌ام.

مقدمه (http://s9.picofile.com/file/8329419376/Revised_Introductory_Act_Draft_II.pdf.html)
فصل یک: بایوسِ فاسد (http://s8.picofile.com/file/8329419400/Chapter_1_Beta_Phase_Draft_III.pdf.html)
فصل دو: جاده 57 تهران
(http://s9.picofile.com/file/8329419450/Chapter_2_Draft_I_Revision.pdf.html)فصل سه: Holy
(http://s8.picofile.com/file/8329419776/Chapter_3_Revision.pdf.html)فصل چهار: ایندکس
(http://s8.picofile.com/file/8329419876/Chapter_4_Draft_III.pdf.html)فصل پنج: وقت آهن است
(http://s9.picofile.com/file/8329419968/Chapter_5_Draft_II.pdf.html)فصل شش: Chronocuts
(http://s8.picofile.com/file/8329420034/Chapter_6_Draft_I.pdf.html)فصل هفت: The (http://s9.picofile.com/file/8329420092/Chapter_7_Draft_I.pdf.html)
فصل هشت: ضد الگوها (http://s8.picofile.com/file/8329854800/Chapter_8_Draft_II.pdf.html)
فصل نه: Morbid Curiosity (http://s8.picofile.com/file/8334508626/Chapter_9.pdf.html)
فصل ده: High Octane (http://s9.picofile.com/file/8338242418/Chapter_10_Draft_I.pdf.html)
فصل یازده: Error. Error. Error. Repeat. (http://s9.picofile.com/file/8338242618/Chapter_11_Draft_I.pdf.html)
(http://s9.picofile.com/file/8338242618/Chapter_11_Draft_I.pdf.html)فصل دوازده: زیر مشت‌ها (http://s9.picofile.com/file/8338778818/Chapter_12_Draft_I.pdf.html)
فصل دوازده و نیم: Williams Mix (http://s9.picofile.com/file/8341924150/Chapter_12_5.pdf.html)
فصل سیزده: White Context Clues (http://s9.picofile.com/file/8341923984/Chapter_13.pdf.html)
(http://s9.picofile.com/file/8341923984/Chapter_13.pdf.html)

Niko
2018/06/18, 00:33
بابا ایول انگلیسی قوی.
این فصلا قطعا ویراستاری لازم دارن.
قطعا
تاکید میکنم ؛ قطعا احتیاج به ویراستاری دارن چون حیفه ، با یه دور ویرایش خیلی بهتر میشه.
و اینکه کلمات انگلیسی زیاد توش دیده میشن. مثلا لود کردن و بُلد، انتیتی و...هزار تا کلمه ی اینطوری دیگه.
من شخصا مقدمه رو سه بار خوندم تا یه چیزایی ازش فهمیدم
یکم گنگ و یه دفعه ای بود همه چیز.
اما میتونه کتاب خوبی بشه چون نوشتن بلدی .از هارمونیش خوشم اومد.هرکسی نمیتونه داستان بنویسه.
ولی کار لازم داره تا بهتر بشه.
تو مقدمه یه کلمه تهیگی بود؛ این کلمه درسته؟ و دوتا کلمه ی دیگه بعدش
توصیفاتت رو زیبا ادا میکنی ولی کلمات انگلیسی خیییلی زیاد پیدا میشن و شخصا احساس میکنم اتفاقا خیلی سریع دارن میفتن .
آقا من الان یه دور دیگه مقدمه رو خوندم. هیچی نمیفهمم ازش ...مشکل از منه؟
و یه چیز دیگه اینکه الان برام شخصیت اصلی روشن نیست .
یکم شخصیت پردازی بیشتر فکر کنم . البته جسارت نباشه شاید مدل داستان اینطوریه.
لحن داستان تعریف کردنتو شخصا خیلی خوشم اومد .
این کتاب یه ویراستار لازم داره با چهار بار تاکید
موفق باشی

mixed-nut
2018/06/18, 01:14
من مقدمه رو ندیدم، پریدم فصل یکو خوندم :|
شرمنده :|
ولی خیلی خوشم اومد، ببینم در ادامه چه میکنی :)

نقدهای نیکو رو منم دارم :دی

The Naïve Vigilante
2018/06/18, 06:31
سلام و خیلی ممنون که خوندین.



آقا من الان یه دور دیگه مقدمه رو خوندم. هیچی نمیفهمم ازش ������...مشکل از منه؟������

نه والا. من شخصاً هدفم این بوده مقدمه رو مثل یه جور نویز سفید و برفکی بسازم که از پشتش صداهایی داره میاد. یعنی هدف این نیست که همه جملات معنی بدن و منظورشون مشخص باشه. هدف فضاسازیه صرفاً. و خب این فیلتر نویز سفید تو داستان و فصل‌های آتی هم دیده می‌شه. بعضی جاها کمتر بعضی جاها بیشتر.



تو مقدمه یه کلمه تهیگی بود؛ این کلمه درسته؟ و دوتا کلمه ی دیگه بعدش
تا جایی که من اطلاع دارم بله :دی



توصیفاتت رو زیبا ادا میکنی ولی کلمات انگلیسی خیییلی زیاد پیدا میشن و شخصا احساس میکنم اتفاقا خیلی سریع دارن میفتن .

اینکه کلمات و حتی جملات انگلیسی توی داستان پیاده بشه یه تصمیم شخصی و تعمدی بوده برای من. و خب هدف اول زیبایی‌ای بوده که توش می‌دیدم و هدف دوم فضاسازی و یک جورایی به رخ کشیدن فرهنگ نیمه‌جونیه که الآن داریم و اکثر نردها یه تن واژه دخیل انگلیسی تو کلماتشون ظاهر می‌شه. به نظر من این چیزیه که نیاز هست توی کتب ثبت بشه و مردم آینده بدونن توی سال 97 مثلاً آدمایی بودن که این مدلی حرف می‌زنن یا لااقل به ذهنشون رسیده که این شکلی حرف بزنن. و خب یه نقل قولی بکنم از این دوستی که داستانم رو خونده بود:


یعنی جدای از هر چیز زبانه اتفاقا زبانیه که می خوره به یه داستان سایبرپانکی که تو ایران داره نوشته میشه. یه هایبرید از کلمات تکنیکیه انگلیسی، که می خواد خودشو تو دل یه ساختار مزخرف کهنه جا بکنه.

و این حرف رو در توصیف داستانم زد و من ایده‌ام رو از همینجا گرفتم.



و یه چیز دیگه اینکه الان برام شخصیت اصلی روشن نیست .
یکم شخصیت پردازی بیشتر فکر کنم . البته جسارت نباشه شاید مدل داستان اینطوریه.

شخصیت پردازی شخصیت اول داستان (یعنی خب در حالت ایده‌آل اگه درست اجراش کرده باشم) قراره به این شکل اتفاق بیفته که اوایل داستان مثل یک بوم سفیده و به مرور رنگ‌های مختلف روش پرتاب می‌شه و ما واکنشش رو می‌بینیم نسبت به این مسائل. و خب دوست ندارم اسپویل کنیم چیزی رو برای همین تا همین توضیح امیدوارم کافی باشه :دی



این کتاب یه ویراستار لازم داره

قطعاً. ولی سعی دارم ویراستارش خودم باشم که بتونم خودم اهدافی که دارم رو به شکل مطلوب روی داستان پیاده سازی کنم. برای همین اگر نکاتی هست حتماً بهم بگید.



من مقدمه رو ندیدم، پریدم فصل یکو خوندم
:|

شرمنده
:|

ولی خیلی خوشم اومد، ببینم در ادامه چه میکنی
:)
خیلی ممنون امیدوارم لذت برده باشید.

Niko
2018/06/18, 17:52
من ریپلای کردن بلد نیستم بنابراین به ترتیبی که نوشتی میگم
درمورد مقدمه ؛ مشخصه که یه چنین حالتی رو داری ایجاد میکنی ولی اینکه توش مکالمه هست یکم برام عجیبش کرده بود
نصف صفحه بود و اتفاقایی که شرح میدادی به اندازه ی یه اشاره کوچیک بودن اما یه مکالمه کوتاه داشت. نه اینکه مشکلی داشته باشه. فقط یکم گیج کننده بود. و یهویی درست وسط دل داستان سر در اورده بود . میشه یکم توضیحات بیشتر واضح ترش کرد؟
دوم اینه جملات انگلیسی زیاد بود توی متنت که به شدت تعداد خواننده های کتابتو پایین میاره. چون زبانت به وضوح قویه و تعداد افراد با زبان بالاتر از اینترمدییت که علاقه به خوندن کتاب فانتزی داشته باشن به نظر من بسیار کمه.
پس این کار به ضرر خودت تموم میشه.
به شدت به ضررت میشه.
درمورد اوردن کلمات فینگلیش هم هدف جالبی داری و قابل ملاحظه ست ولی راه درستی رو براش انتخاب نکردی به نظرم. ببین ، اگه میخوای نشون بدی که کلی کلمات بیگانه وارد زبانمون شده و توی سال های اخیر مردم خیلی از این کلمات استعاده میکنن ، نباید از راوی داستانت مایه بزاری.
راوی داستانت چه اول شخص باشه چه دانای کل باشه چه حتی یکی از شخصیتای داستانت غیر لز شخصیت اصلی باشه ، باید به زبان معمول داستانو برای خواننده بگه.
داری میگی میخوای نشون بگی مردم اینطوری حرف میزنن. حب باشه، مکالمات دایتانتو این طوری کن. حرفایی که در طول داستان بین افراد رد و بدل میشه رو پر کن از این کلمات تا نشون بدی مردم چطوری با هم حرف میزنن ؛ ولی این کارو با راوی داستانت نکن. بیشتر از اینکه تاثیر مثبت بگیری ، تاثیر منفی نصیب داستانت میشه.
درمورد ویراستار. حتما حتما توصیه میکنم حداقل به یه نفر بسپری کتابو. بگو هرجایی که اشکال داشتو برات رنگی کنه، تغییر نده تا خودت ببینی و تصمیم بگیری. ولی یه هیچ وجه نظرات و توانایی یه ویراستارو از دست نده، به نفع کتابته.
ویراستار دست به محتوای کتاب نمیبره، اکثرا غلط املایی ها و اشتباهات محاوره ای و گرامری و این چیزا رو درست میکنه. کاری به محتوای داستان نداره. کتاب خودته و هرکاری دلت بخواد میتونی بکنی در کنار یه ویراستار.
به شدت توصیه میکنم کلمات انگلیسی رو از متن راوی داستانت دربیاری و فارسی جایگزینشون کنی . مطمئنم تواناییشو داری که کلمات خوبی انتخاب کتی و متنتو دوبرابر بهتر کنی.
اگه بخوای کلمات فینگلیش تو متنت باشه،عملا فقط داری روی آتیش بلایی که سر زبانمون اوردیم نفت میریزی و اینطور به نظر میاد که داری کاملا تاییدش میکنی و ازش پیروی میکنی.
ببخشید که نظراتمو راحت بیان میکنم
فقط بخاطر این میگم چون حیفه کتابت، مطمئنم چیز خیلی خوبی میتونی ازش دربیاری

The Naïve Vigilante
2018/06/18, 18:10
من یه جورایی درک می‌کنم نگرانی‌هایی رو دارید و باید در کمال احترام بگم نمی‌تونم این کار رو انجام بدم. :دی
من خودمو محصولی از محیط اطرافم به حساب میارم و اتفاقاً دوست دارم روش نفت بریزم و ازش پیروی کنم چون جوریه که زندگیم باهاش پیوند خورده. و البته اگه بگم من داخل این ترکیب ناهمگون زیبایی نمی‌بینم دروغ گفتم. اتفاقاً زیبایی دیدم که به این نتیجه رسیدم که باید یکی از پایه‌های نثر و روایتم باشه. این یکی از سیمپتوم‌های دنیای امروزه ماست و نه لزوماً چیز بدیه و نه چیز خوب، به نوبه‌ی خودش. می‌تونه تبدیل به یک چیز زیبا بشه و هدف من هم در این داستان همینه. اگر قصد فارسی نویسی رو داشتم از همون اول همین کارو می‌تونستم انجام بدم. من الآن 4 ساله دارم فارسی می‌نویسم. :دی



نصف صفحه بود و اتفاقایی که شرح میدادی به اندازه ی یه اشاره کوچیک بودن اما یه مکالمه کوتاه داشت. نه اینکه مشکلی داشته باشه. فقط یکم گیج کننده بود. و یهویی درست وسط دل داستان سر در اورده بود . میشه یکم توضیحات بیشتر واضح ترش کرد؟

اینا قراره به بار بازخوانی داستان اضافه بکنن. یعنی وقتی مخاطب داستان رو کامل خوند و دوباره برگشت سر مقدمه توش معنای تازه‌ای درمیابه. همین نویزها هم هدفمند نوشته شده‌ان چون جمله‌هایی هستن که معنی‌هایی دارن من خودم هیچ‌وقت راضی نمی‌شم چرت و پرت بنویسم که مثلاً یه فضاسازی خاصی رو ایجاد بکنه.



دوم اینه جملات انگلیسی زیاد بود توی متنت که به شدت تعداد خواننده های کتابتو پایین میاره. چون زبانت به وضوح قویه و تعداد افراد با زبان بالاتر از اینترمدییت که علاقه به خوندن کتاب فانتزی داشته باشن به نظر من بسیار کمه.

اشکال نداره. همینکه اونایی که می‌خونن و متوجه می‌شن لذت ببرن دل من شاد می‌شه چون مطمئنم همچین چیزی جاهای دیگه زیاد پیدا نمی‌شه. من چون خودم به متن‌های اکسپریمنتال و عجیب علاقه دارم درک می‌کنم این عده رو. :دی



راوی داستانت چه اول شخص باشه چه دانای کل باشه چه حتی یکی از شخصیتای داستانت غیر لز شخصیت اصلی باشه ، باید به زبان معمول داستانو برای خواننده بگه.
داری میگی میخوای نشون بگی مردم اینطوری حرف میزنن. حب باشه، مکالمات دایتانتو این طوری کن. حرفایی که در طول داستان بین افراد رد و بدل میشه رو پر کن از این کلمات تا نشون بدی مردم چطوری با هم حرف میزنن ؛ ولی این کارو با راوی داستانت نکن. بیشتر از اینکه تاثیر مثبت بگیری ، تاثیر منفی نصیب داستانت میشه.

بله درسته این حرف ولی یکم سنتیه این طرز فکر. یعنی خب یه راوی استاندارد باید همچین خصوصیاتی داشته باشه. لذا بنده سعی داشتم حرکت رو به جلو داشته باشم در این داستان و زمینه‌های جدیدی رو امتحان کنم. و خب راوی هم فاکتوریه که تو داستان می‌شه باهاش بازی کرد نمی‌دونم چرا انقدر ترس وجود داره پیرامون این مسئله. اگر همه داستان‌ها از یه فرمول خاص پیروی بکنن پس خلاقیت و نوآوری کجا می‌ره؟



درمورد ویراستار. حتما حتما توصیه میکنم حداقل به یه نفر بسپری کتابو. بگو هرجایی که اشکال داشتو برات رنگی کنه، تغییر نده تا خودت ببینی و تصمیم بگیری. ولی یه هیچ وجه نظرات و توانایی یه ویراستارو از دست نده، به نفع کتابته.
ویراستار دست به محتوای کتاب نمیبره، اکثرا غلط املایی ها و اشتباهات محاوره ای و گرامری و این چیزا رو درست میکنه. کاری به محتوای داستان نداره. کتاب خودته و هرکاری دلت بخواد میتونی بکنی در کنار یه ویراستار.

ایده خوبیه. فعلاً قصد اتمام داستان رو دارم بعد اینکه حداقل یک جلدش به اتمام رسید و تمام بازنویسی‌های لازم انجام شد درباره این مسئله فکر می‌کنم.

با تشکر

Niko
2018/06/18, 18:20
کاملا حدس میزدم اینا رو بگی.
موفق باشی

setareh yakhy
2018/06/18, 18:44
سلام دو تا جلد اول رو خوندم تا حدی با نظر نیکو موافق بودم . میدونم دوست داری تفاوت نوشته تو با نوشته های دیگه کاملا مشخص باشه اینجای کارت رو دوست دارم اما باید بدونی برای انجام تغییرات از کم شروع کنی تا توی دل خواننده بشینه تا حس راحتی با متنت و داستان بکنه اگه تو توی شهر خودت باشی راحت با مردم ارتباط برقرار می کنی یا وقتیکه با آدم فضایی ها باشی ؟ البته شجاعتت رو دوست دارم اما این کار باعث میشه محبوبیت داستان کم بشه .
در مورد داستان هنوز متوجه بیسش نشدم یک مقدار گنگه اگر یکم جریان داستان مشخص بود بهتر بود ببین داستانی موفقه که خواننده بتونه تو ذهنش اون رو تصور کنه و با هاش به یه جهان که تو نویسنده ساختی بره.این هدف کتابه .باید یه مقدار بیشتر جهان مورد تصویرت رو توجیه کنی کتاب خوبی بود نیاز به بازبینی هم داره موفق باشی

The Naïve Vigilante
2018/06/18, 19:33
سلام. ممنون که خوندین



در مورد داستان هنوز متوجه بیسش نشدم یک مقدار گنگه اگر یکم جریان داستان مشخص بود بهتر بود ببین داستانی موفقه که خواننده بتونه تو ذهنش اون رو تصور کنه و با هاش به یه جهان که تو نویسنده ساختی بره.این هدف کتابه .باید یه مقدار بیشتر جهان مورد تصویرت رو توجیه کنی کتاب خوبی بود نیاز به بازبینی هم داره موفق باشی
با این مورد موافقم اتفاقاً. و خب جذابیت داستان توی فصل‌های ابتدایی خیلی روی روایت افتاده و خب فعلاً نتونستم پلات رو جوری تقسیم کنم که تا فصل 8 استارت بخوره. برای همین سعی کردم کاری کنم روایت یکم بار جذابیت داستان رو به عهده بگیره و به مرور شخصیت پردازی و از فصل 8 شروع به استارت زدن پلات بکنم.
یکم صافکاری نیاز داره قطعاً سعی خودم رو می‌کنم تو بازنویسی دندونه‌هاش رو صاف تر بکنم.

MIS_REIHANE
2018/06/19, 00:55
نمیدونم فصل فرنگیس رو اینجا گذاشتی یا نه.تو سایت مرجعت خاستم ج بدم واست ک متاسفانه نمیشد.عاااااااااااالییییی ییییییییی بود عااااالی.ینی واقعا کیف کردم اینقد ادمو میگرفت ک نیمشد در بیای.خیلی خوب بود.یادمه قول داده بودم اینو بخونم.واسه اولن بارم ک شده عمل کردم:دی
در هر صورت.تیکه های عالی توش بود.خیلی خوبه از ازادی اینجوری بهره بردن.صد در صد بومی یه جاهایی بورینگ میشه واقعا و اگر این سبک میتونه کمک کنه جذاب بشه پس حتمن همینطوری بنویس.
درود بر تو.

The Naïve Vigilante
2018/06/22, 18:32
دوستان فصل هشت اضافه شد

The Naïve Vigilante
2018/08/14, 19:04
دوستان فصل نه اضافه شد

The Naïve Vigilante
2018/09/25, 21:50
فصل ده و یازده اضافه شد

The Naïve Vigilante
2018/10/02, 20:11
فصل دوازده اضافه شد

The Naïve Vigilante
2018/11/05, 23:43
فصل‌های دوازده و نیم و سیزده اضافه شدند
همچنین بنده فایل پی دی افی آماده کردم از مقدمه تا فصل دوازده و نیم برای کسایی که می‌خوان تازه شروع بکنن به خوندن و نیاز نداشته باشن فصلارو تکی تکی دانلود کنن: دانلود (http://s8.picofile.com/file/8340192542/%D8%B3%D8%A7%D8%B9%D8%AA%DA%AF%D8%B1%D8%AF.pdf.htm l)

girl of wind
2018/12/22, 22:54
درود
میدونم خیلی از اخرین پست تو این تاپیک گذشته ولی من این روزا متاسفانه برای کارای درست و حسابی زیاد وقت گیر نمیارم(البته تنبل بودنم رو نفی نمی کنم) بنابراین خیلی طول کشید داستان رو بخونم و باز طول کشید تا بیام نظر بدم. در هر صورت من دلم می خواد نظر بدم.
خب
اول تشکر از نویسنده ی عزیز. ممنون داستانت رو در اشتراک گذاشتی.
جدا امیدوارم ادامه اش بدی و منتظر بازنویسی-ویراستاری هستم (اصلا معنی میده ادم انقد زحمت بکشه سرِ یه کتاب بعد نصفه کاره رهاش کنه؟). (داری ادامه میدی دیگه؟)
خب برم سراغ خود داستان:
من واقعا گیجم!
یکی از دلایلی هم که منتظر ادامه داستانم همینه که از گیجی دربیام.
ترجیح میدم که در مورد متن و واژگان و دستور زبان و ساختار کلا نظر خاصی ندم. کاملا واضح بود که تقریبا همه چیز عمدی بوده. از اونایی هم نیستی که بخوای زبان فارسی رو پاس بداری(البته اینو ادم نمیتونه زود قضاوت کنه.ببخشید اگه اشتباه میکنم.). تمام اون ناهمسانی های کلمات و دستور زبان و قاطی کردن ساختار کهن با ساختار تازه به دوران رسیده(این یکی فک کنم همه جا نبود) و... رو از قصد انجام دادی، به نظرت زیبا بوده و از کارت هم خوشت اومده قطعا. اگه در این بین مشکلی هم بوده یکی مثل من نمیتونه از حالت عادیِ داستان تشخیصش بده. در مورد درست و غلط بودنش هم باز من کی ام که بخوام چیزی بگم.(هر چند به نظر نمیرسه غلظ تشخیص دادنش توسط دیگران برات مهم باشه)
یه جا در جواب گفته بودی اگه همه از یه فرمول خاص پیروی کنن پس خلاقیت و نوآوری کجا میره؟ راستش من اینو بیشتر یه ساختار شکنی معترضانه و انکار هرچی تا حالا بوده و هست و یه بی بندوباری محض میدونم تا خلاقیت و نوآوری.
زبانش واقعا سنگین بود. فهمش نیاز به دانش و تجربه زیادی داشت. من به شخصه چندیییین بار دست به دیکشنری شدم، باز هم فک نمی کنم معنای همشو فهمیده باشم. همونطور که گفتن این به شدت از خواننده ها کم میکنه، حتی اگه کسی از لحاظ فهم منظور و مفهومی داستانت هیچ مشکلی نداشته باشه و قادر باشه باهاش ارتباط برقرار کنه، نداشتن توانایی راحت خوندن و معنی کردن اکثر جمله ها براش مثل یه سد عمل می کنه. بقیه اش هم به صبر خواننده ربط داره که معنای دونه دونه کلمات رو پیدا کنه. میتونی برای هر فصل یه لینک ارجاع بذاری برای اخر کتاب و معنای کلماتی که بیشتر مردم بلد نیستن رو اونجا بنویسی. اونجوری خوندنش ساده تر میشه.
سرعت پیشروی داستان واقعا زیاد بود. البته من فکر میکنم بخشی از هویت داستان همین سریع بودنش بود(ناگفته نماند بخشی از گیجی من به خاطر همین جریان تندِ؛ بنابراین میتونی نظرم رو نادیده گرفته فکری به حال این موضوع بکنی).
یه بخش هایی از داستان رو کاملا به صورت یه چیزی مثل شعر انگیلیسی نوشته بودی، اینجوری خیلی خوب از توصیف ریز به ریز اون صحنه ها و جزئیاتشون فرار کرده بودی. دیگه نیاز نبود صحنه هایی که سریع اتفاق می افتن توصیفشون دو ساعت طول بکشه. کاملا سیر سریع و تا حدی مغشوش و اتفاق افتادن همه چیز در چند لحظه رو میتونست منتقل کنه. اینکه به زبان مادری خواننده نبود هم کمک به درک اینکه این اتفاقات چطور انقدر سطحی و سریع و دور از ادراک و منطق اون فرد اتفاق می افتن، کمک میکرد. (امیدوارم منظورت همون چیزی باشه که فکر می کنم)
و یه پیشنهادی دارم: بعد از این که کتاب کاملا تموم شد یه جلسه ی توجیهی بذار. خواننده ها بیان سوالاتشون رو بپرسن ببینن موضوع از چه قرار بوده، صرف جهت شفاف سازی.
یه جایی هم حرف از سایت مرجع اومده بود. کجاست؟
در اخر امیدوارم اینو بخونی.
پیروز باشی!

The Naïve Vigilante
2018/12/31, 21:59
سلام.
اول از همه که خیلی ممنون داستان رو خوندید. فکر نمی‌کردم کسی اینجا دیگه این داستان رو بخونه و الآن هم خیلی شانسی به شکل خیلی ناخودآگاه سایت رو باز کردم و در کمال تعجب دیدم تاپیک داستانم توی پستای اخیر هستش. :دی
اول از همه باید بگم من داستان رو بیشتر از همه برای خودم نوشتم. یه چیزی هستش داخلم، یه جور تنشگی خاصی دنبال یه چیز خاصی هستم که پیدا نمی‌کنم و برای همین این داستان رو نوشتم که به اون برسم. برای همین از آخرین باری که گفتم چرا این داستان این شکلی نوشته شده جواب‌هام فرق کرده چون طرز فکرم تکامل پیدا کرده تا حدودی. در واقع حق با شماست کاملاً. این بیشتر یه ساختار شکنی و بی بند و باری هستش تا خلاقیت و نوآوری. و خب دلیلش اینه که من از اینکه شخصیتم به جایی که توش به دنیا اومدم بافته بشه خوشم نمیاد. دوست دارم خودمو توی داستان رپریزنت کنم تا مثلاً ایران و فرهنگ ایرانی رو. چیزایی که خودم می‌دونم و بهشون باور دارم. یه جور پانک آماتوری هستش در واقع و خب در حال حاضر بهتر می‌شناسم و می‌دونم اپروچ خودمو.
البته اینجوری نیست که من دغدغه‌های فرهنگی هم نداشته باشم. اینکه این استایل خاص رو انتخاب کردم و روش سرمایه‌گذاری کردم همه از علاقه خودم نشئت می‌گیره. من خواستم از تمام دانسته‌های خودم استفاده کرده باشم و یک چیز جدید خلق کرده باشم. بیشتر از همه شاید خواسته باشم افرادی که مثل من بزرگ شدن رو رپریزنت کنم. نسل من خیلی زبان فارسی رو بد یاد گرفتن و از لحاظ فرهنگی خیلی در رشدشون کم‌لطفی شده و نتیجه‌اش به بار اومدن اشخاصی مثل من شده. من خواستم این بی‌فرهنگی و این ملغمه بی‌سروتهی که ما هستیم رو نشون داده باشم. این دلسردی و ناامیدی که من از زبان فارسی دارم به خاطر تربیت و آموزش بد. اینم جزئی از فرهنگ ایرانیه که در حال حاضر برای خودمون ساختیم. این هم جزئی از واقعیتیه که روزانه انکار می‌شه.
درباره ارجاعات... مخالف چنین کاری نیستم راستش. من خودم ذاتاً آدم کنجکاوی هستم و آثار پیچیده که در نگاه اول خیلی غیرقابل‌فهم میان و ایزوله هستن رو خیلی دوست دارم، چون مثل یه پازل می‌بینمشون که با هر بار تجربه کردنش یه ذره بیشتر می‌فهممش و می‌تونم منظور خالقش رو بفهمم. و خب طبیعیه این علاقه‌مندیم باعث شده داستانی که نوشتم هم همین شکلی از آب دربیاد. برای همین من خیلی مخالف اینکه توضیح بدم نکات داستان و افکارم رو نیستم، ولی در عین حال می‌خوام تشویق کنم که خودتون سعی کنید نتیجه‌های خودتون رو از اتفاقاتی که در داستان می‌افته بگیرید و تجربه منحصر به فرد خودتون رو از توش دربیارین. یعنی این رویکردیه که من سعی دارم در مقابله با آثار اکسپریمنتال دیگه داشته باشم. سعی می‌کنم بفهممش و با سدی که جلوم می‌ذاره مبارزه کنم. که البته که این مبارزه و کشمکش برای خودمم جذاب و فان هستش اعترافاً.
برای سرعت داستان دقیقاً همچین فکر و قصدی توی ذهنم بوده ولی این به این معنی نیست که در حال حاضر این به نظرم بهترین رویکرد میاد. فعلاً قصد دارم پیرنگ داستان رو به پایان برسونم و بعد یه بازنویسی کلی بکنم که داستان از لحاظ محتوایی یکم باارزش‌تر بشه.
حقیقتش اگه کسی خواستار جلسه توجیهی باشه به شدت استقبال می‌کنم! من به شدت از بحث و تبادل نظر لذت می‌برم و این می‌تونه تبادل اطلاعات و دیدگاه‌های مفیدی باشه برای همه.
در آخر خیلی ممنون که خوندید. حقیقتش ادامه می‌دمش حتماً فقط این اواخر خیلی با درسای دانشگاه درگیر بودم و راستش تا حدودی به کمبود ایده هم برخورد کردم. منتها داستان ادامه پیدا می‌کنه گرچه قصد دارم در خفا ادامه بدمش برای همین احتمالاً دیگه فصل جدید جایی منتشر نمی‌کنم. البته احتمالش هم هست که نظرم عوض بشه.

پ.ن. درباره سایت مرجع حرفی نزدم چون نمی‌خواستم این تصور پیش بیاد که می‌خوام تبلیغ بکنم. انجمنی هست به اسم هزارتو.

The Naïve Vigilante
2019/04/04, 19:39
اکت اول داستان به پایان رسیده: دانلود (http://s8.picofile.com/file/8356519376/Clockwise_ACT_I_wornStrings.pdf.html)
ولی این احتمالاً آخرین باری هست که این داستان رو به این فرم خواهید دید، چون من تصمیم گرفتم که پیرنگ داستان رو بازنویسی کنم و تغییراتی روش اعمال کنم که روند همسان‌تر و یکپارچه‌تری داشته باشه. برای همین احتمالاً تا تابستون داستان خیلی پیشرفت زیادی به خودش نمی‌بینه.
با این از تمام عزیزانی که داستان رو خوندن و حالا خوششون اومد و نیومد تشکر می‌کنم به خاطر وقتشون. داستان ادامه پیدا می‌کنه ولی دیگه بیشتر از این ازش جایی منتشر نمی‌شه فعلاً.
با تشکر از همگی