PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سه گانه نگهبان قدرت



Armin__nz
2018/06/09, 00:37
زاده شده از دو قوم از دو قدرت شاهزادی ای نا خالص زاده نیرو وارث بر حق نگهبان قدرت
الکس پسر 14 ساله ای هست که با خاله خود زندگی آرومی دارد ولی با ورود لوسی زندگی او دچار دگرگونی می شود دگرگونی از جنس جنگ از جنس قدرت از جنس خیانت و در آخر چه می شود؟ نابودی دنیا و یا بازگشت تعادل و صلح در هفت دنیا
سلام دوستای گلم لطفا با نظرتون هر فصل این کتاب رو جذاب تر از قبلش کنید

فصل اول (http://s8.picofile.com/d/8328710850/43fd309d-2771-4b54-b03a-330eab7d7150/%D9%81%D8%B5%D9%84_%D8%A7%D9%88%D9%84.pdf) - فصل دوم (http://s8.picofile.com/file/8328813268/%D9%81%D8%B5%D9%84_%D8%AF%D9%88%D9%85.pdf.html)

نیمه شب
2018/06/09, 01:43
سلام
برای شروع یه کار جدید بهت تبریک میگم
درباره کتابت یکم توضیح بده ازین مقدمه هیچی نفهمیدم
یه مقدمه جزاب تر براش بذار
معرفی نامه برای جذب خواننده خیلی مهمه
خیلیا فقط همینو میخونن بعد برای خوندن کتاب تصمیم می‌گیرن
در باره فصل دهی و زمانشم بگو فصل اولت کجاست

Banoo.Shamash
2018/06/09, 11:44
سلام :)
قبل از اینکه شروع کنم به خوندن داستانت، یه چندتا درخواست داشتم.
لطفا یه کاور واسه کتاب آماده کن و توی همین توضیحات تاپیک بزار که خواننده با دیدنش، مشتاقتر بشع برای خوندنش.
بعد این کتاب کلا چند جلده؟ موضوعش دقیقا چیه؟
منظورم این نیست که همه داستانو توی چند جمله بگی، فقط بگو مسیر اصلی این داستان چیه.
مقدمه جالبی نوشتی ولی کافی نیس. توضیحاتی هم باید بهش اضافه کنی. اصلا بار چندمه که داری داستان مینویسی. از کی الهام گرفتی.
اینا چیزایی هست که بد نیست ب توضیحات تاپیک اضافه کنی :)
موفق باشی و قلمت سبز

Armin__nz
2018/06/09, 12:20
سلام :)
قبل از اینکه شروع کنم به خوندن داستانت، یه چندتا درخواست داشتم.
لطفا یه کاور واسه کتاب آماده کن و توی همین توضیحات تاپیک بزار که خواننده با دیدنش، مشتاقتر بشع برای خوندنش.
بعد این کتاب کلا چند جلده؟ موضوعش دقیقا چیه؟
منظورم این نیست که همه داستانو توی چند جمله بگی، فقط بگو مسیر اصلی این داستان چیه.
مقدمه جالبی نوشتی ولی کافی نیس. توضیحاتی هم باید بهش اضافه کنی. اصلا بار چندمه که داری داستان مینویسی. از کی الهام گرفتی.
اینا چیزایی هست که بد نیست ب توضیحات تاپیک اضافه کنی :)
موفق باشی و قلمت سبز
سلام
ممنون از راهنمایی خوبت در مورد کاور به فکرش هستم سعی میکنم زودتر آمادش کنم این کتاب کلا 3 جلد هست موضوعش هم در مورد پسری هست که از خانواده واقعی خودش چیزی نمیدونه ولی با گذشت زمان درگیر اتفاقاتی میشه که خانوادش برای اون در نظر گرفتن یا شایدم اصلا کار سرنوشت بوده در مورد الهام گرفتن هم تقریبا میتونم بگم چندین کتاب و افسانه مختلف کمک کرد این کتاب رو شروع به نوشتن کنم و این که امید وارم خوشتون بیاد ((48))((70))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -


سلام
برای شروع یه کار جدید بهت تبریک میگم
درباره کتابت یکم توضیح بده ازین مقدمه هیچی نفهمیدم
یه مقدمه جزاب تر براش بذار
معرفی نامه برای جذب خواننده خیلی مهمه
خیلیا فقط همینو میخونن بعد برای خوندن کتاب تصمیم می‌گیرن
در باره فصل دهی و زمانشم بگو فصل اولت کجاست
سلام
دوست خوبم از راهنماییت ممنونم خلاصه رو سعی کردم بیشتر توضیح بدم فصل اول رو قرار دادم دومم شب میزارم سعی میکنم هرچه سریع تر فصل های بعدی هم قرار بدم

نیمه شب
2018/06/10, 00:25
سلام فصل اول رو خوندم
داستان جذابی داره
خیلی سری به پسره درباره دنیا ها گفت و پسره هم واکنشش خیلی خشک و رباتیک بود نه سوالی نه هم تعجبی هیچ احساسی رو بروز ندادیا صحنه رو برو شدنش با مرلین یا اون یکی استادش
دبیرستان واقعا یکم خلاقیت بخرج بده و از دست دوره ها ی انسانی خودتو خلاص کن یه اسم و دوره خاص روش برار
مخصوص دنیای که ساختی نه کپی شده از رو دنیای روز مره
از دنیای واقعی ایده بگیر ولی وقتی میخوای استفادش کنی بسته بهنیاز دنیات تغیرش بده
اینطوری باور پذیریش بیشتر میشه و البته زیباتر

ولی یکم تند رفتی به یه ویراستار احتیاج داری
با صفحه آرای خیلی بهتر میشه فونتت اگه ب‌نازنین بهتره یکمم نوشته هارو بزرگتر کن و فاصله بین خطوط رو یکم بیشتر کن
وقتی که فصل اول رو میخوندم چشمام رو اذیت می کرد

داستان رو کامل نوشتی
یا همین که میری جلو مینویسی
در باره زمان فصل دهی هم بگی ممنون میشم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ازت می خوام که قول بدی که کتاب رو تموم می‌کنی
تعداد خیلی زیادی از کتابا رو نصفه ول کردن
و هیچ کسم پاسخگو نیست
و هیچ احترامی برای یه خواننده قائل نیستند

Armin__nz
2018/06/10, 12:27
سلام فصل اول رو خوندم
داستان جذابی داره
خیلی سری به پسره درباره دنیا ها گفت و پسره هم واکنشش خیلی خشک و رباتیک بود نه سوالی نه هم تعجبی هیچ احساسی رو بروز ندادیا صحنه رو برو شدنش با مرلین یا اون یکی استادش
دبیرستان واقعا یکم خلاقیت بخرج بده و از دست دوره ها ی انسانی خودتو خلاص کن یه اسم و دوره خاص روش برار
مخصوص دنیای که ساختی نه کپی شده از رو دنیای روز مره
از دنیای واقعی ایده بگیر ولی وقتی میخوای استفادش کنی بسته بهنیاز دنیات تغیرش بده
اینطوری باور پذیریش بیشتر میشه و البته زیباتر

ولی یکم تند رفتی به یه ویراستار احتیاج داری
با صفحه آرای خیلی بهتر میشه فونتت اگه ب‌نازنین بهتره یکمم نوشته هارو بزرگتر کن و فاصله بین خطوط رو یکم بیشتر کن
وقتی که فصل اول رو میخوندم چشمام رو اذیت می کرد

داستان رو کامل نوشتی
یا همین که میری جلو مینویسی
در باره زمان فصل دهی هم بگی ممنون میشم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ازت می خوام که قول بدی که کتاب رو تموم می‌کنی
تعداد خیلی زیادی از کتابا رو نصفه ول کردن
و هیچ کسم پاسخگو نیست
و هیچ احترامی برای یه خواننده قائل نیستند
مرسی از نقد خوبت فصل دومش هم قرار دادم کتاب اول آمادس فقط یه کم جزعی کاری داره که درستش میکنم هر فصل میزارم در مورد فصل دهی هم بستگی داره ولی دیگه نهایتش بین دو فصل بیشتر از 3 روز فاصله نمی افته .

mixed-nut
2018/06/10, 15:10
دوست عزيز، ممنون كه داستانت و با ما به اشتراك گذاشتي. فصل اولش رو خوندم و به نظرم داستان جالبي اومد.
نقدهايي كه دوستان قبلي كردن رو من هم دارم،
از جمله اين كه داستانت به شدت به يه ويراستار احتياج داره. به شدت هاااااااا، علائم نگارشي نداره و چندين و چندجا هم غلط املايي ديده ميشد. پاراگراف بندي خوبي نداره و لحنت مدام بين كتابي و محاوره اي تغيير ميكنه.
نكته ديگه سرريز شدن يهويي اطلاعات بود. به نظرم (البته من هيچي از نقد حاليم نيست، صرفا با توجه به كتابايي كه خوندم و از سبكشون خوشم اومده ميگم) بهتر بود كه اين اطلاعات رو تيكه تيكه دريافت ميكرد؛ مثلا اولش توي خونه خاله فقط در مورد غيرعادي بودنش و سفرشون گفته ميشد، بعد كم كم بقيه اطلاعات بهش داده ميشد.
آخرين نكته توصيفاتت در مورد وفق دادن الكس با اين همه تغيير عجيبه كه يهو توي زندگيش رخ داده. هيچي؟ فقط تعجب و وحشت؟ فكر ميكنم اگه لابلاي توضيحات لوسي، راوي به حال و احوال خودش هم اشاره ميكرد بهتر بود.
براي ويراست داستانت ميتوني از تيم ويراست سايت كمك بگيري. سعي كن از فصل هاي بعدي، نكاتي كه گفته شد و به نظرت منطقي اومد رو اعمال كني و اگر انتقادي به نظراتمون داري هم بگو :)
موفق باشي


آهان يادم رفت بگم، نويسنده هاي سايت (اونا كه كارشون حسابي تاييد ميشه) معتقدن كه يه داستان رو بايد چندين و چندبار قبل از به اشتراك گذاشتنش خوند. خيلي به ارتقاي كيفيتش كمك ميكنه.

BOOKBL
2018/06/10, 17:51
از نقطه استفاده کن+علائم نگارشی دیگه هم همینطور
درواقع ادم موقع خوندن سرسام میگیره.
حتماحتما یه مطلب درمورد علائم نگارشی و جای استفاده‌شون بگیر و بخون و عمل کن بهش.
+بیشتر و بیشتر کتاب بخون
+خیلی عالیه که کتاب رو تموم کردی و بعد میخوای قرارش بدی ولی بهتر بود قبلش به یک یا چنتا منتقد یا نویسنده یا ویراستار ماهر نشون میدادی. به طور عجیبی کمکت میکرد.
++هیچ چیز خاصی نمیدونم که داستان داره به کجا میره ولی کاملا تکراری بودن رو حس میکنم... حداقل شروعش. یادت باشه خیلیا با صفحه اول تصمیم میگیرن داستان رو بخونن یا نه. سعی کن برای داستانای بعدی حداقل دنبال ایده های جدیدتری بگردی. عناصر کلیشه ای احساس میشه کاملا.
متن شکسته نویسی داره -چیزی که با محاوره اشتباه میگیرنش- شکسته نویسی برای متن داستان - نه دیالوگ- درست نیست و هیچ نویسنده ای نمیاد شکل گفتاری کلمات رو بکار ببره تو متن.
بگذریم از ایرادای نگارشی و کلی، یکم که نه کاملا عجله کردی. نمیدونم از کجا شروع کنم به گیر دادن یعنی. حجم زیاد اطلاعات رو دادی که هیچ، ایراد منطقی. هیچی درمورد افسانه ها شنیدی؟؟ :|
+کاملا شبیه هری پاتره داستان.
معمولا به کتابا نمره میدم طبق نظر شخصیم به کتابا... ولی خب الان بی خیال میشم چون کاملا معلومه اول راهی ������

evil.
2018/06/10, 20:19
الان تو سایت ثبت نام کردم که بهت بگم وجدانن داستانو نیمه کاره ول نکن وگرنه((89))((89))((89))((89))((89))

Banoo.Shamash
2018/06/11, 00:13
سلامی دوباره :)
من خودم تجربه نویسندگی رو دارم و یه کتاب ناموفق هم داشتم. یه سری از تجربیاتم رو بهت میگم.
موقع به اشتراک گذاشتن کتاب یا حتی نوشتنش، ممکنه حسابی شور و شوق یا عجله داشته باشی که همین باعث میشه یه جاهایی رو مرتکب اشتباه بشی.
عجله چرا؟ :) اصلا قبل از اینکه فصل دوم رو بزاری، یه ویراستار پیدا کن که کمکت کنه. پیدا نکردی، صبر کن تا پیدا بشه. باور کن ارزشش رو داره. ( اینو میگم چون ممکنه ویراستارامون سرشون شلوغ باشه. هم با کتابای بقیه هم با زندگی روزمره خودشون. )

ممکنه وقتی داری متن داستانت رو مینویسی، تو ذهن خودت، تصاویری از اطراف و احساسات شخصیت ها و غیره داشته باشی. اینجا تویی که دانای تمام داستانی و ممکنه همین به اشتباه بندازتت ک خواننده هم مثل تو از احساسات شخص خبر داره. معلومه ک اصلا همچین چیزی ممکن نیست! :) پس توصیف، توصیف و فقط توصیف! هرچی دم دستت میرسه رو توصیف کن (نه خیلی که از داستان دور بشع و خواننده یادش بره ک قرار بود چه اتفاقی بیوفته! ) از احساسات شخص بگیر تا پدیده های طبیعی. از وزش باد روی صورت و حس خوبش بگیر تا کنش و واکنش. خودت رو بزار جای شخصیت داستانت. تو با شنیدن خبر، شوکه شدی. همون رو دقیقا بنویس. به قول یکی از دوستان، نزار متنت یه حالت رباتیک واری پیدا کنه.
اگر میتونی قبل از تایپ کردن، بدی به یکی از اطرافیانت که بخونتش هم که چه بهتر! :)
ببخشید زیاد حرف زدم((220)) :دی

نیمه شب
2018/06/11, 11:49
سلام

داخل انجمن های دیگه هم قرارش بده
اینجوری هم مخاطبینت بیشتر میشه
هم می‌تونی از تجربه نویسنده اهی دیگر انجمن ها استفاده کنی

نیمه شب
2018/06/12, 12:46
سلام کجا رفتی
دو روزه نیومدی

evil.
2018/06/12, 13:43
حداقل بعد یه هفته داستانو ول میکردی ((203))((203))((203))

kianick
2018/06/13, 14:35
باو میاد دیگه :|
اینقدر اسپم ندید حس پاک کردن نیس :| :))

MNMN
2018/06/14, 13:26
سلام ؛ خیلی قشنگ بود ، نباید زود می رفتی تو بطن داستان ، باید دست کم چندین صفحه ی دیگه طولش می دادی . بقیه اش ؟ کی میذاری ؟ زودتر بذار ، منتظریم .

نیمه شب
2018/06/24, 12:48
سلام کجا رفتی
بیا یه چیزی بگو

Niko
2018/06/24, 23:42
لطفا با لحن مهربانانه بخون اینا رو ������
شروع داستانتو دوست داشتم و اینکه داستانو هدایت کردی به سمت اینکه خونه رو توصیف کنی.
لحن نوشتنت یه حالت دوست داشتنی مخفی خوبی داره ...(مخفی������)
ولی خیلی جاها دیده میشه که لحن ادبی نوشتنت تغییر میکنه و عامرانه میشه ( همینو بهش میگن؟������)
مثلا
آخر خط هفت ، صفحه ی اول= خونه ( خانه باید بشه که یکنواختی از دست نره)
و این خارج شدن از حالت ادبی یهو تا خط نه ادامه داره
خط هشت= قرار داره_ درسته ( اینو برش دار. به نظرم کسی نمیتونه چنین حدسی بزنه که بخواد درست باشه. اونم رییس جمهور چهارم) _ میگم
خط نه= رو ( را)
خط چهارده = تلوزون( تلویزیون) و اینکه یه فعل قرار دارد هم بعدش انگار جا افتاده ___ ای کاش کتابتو دست یه ویراستار میدادی که این چیزای خیلی کوچولو رو برات درست کنه+ به علاوه ی اینکه + تو چرا انقدر با نقطه و ویرگول و این چیزا قهری؟ یه عالمه جا نقطه لازم بود و یه عالمه جا ویرگول
کتابتو به ویراستار بده حتما . حیفه فصلای به این قشنگی با چیزای به این کوچیکی خدشه دار بشن.
به ویراستار بدی دیگه لازم نیست وقت بزاری رو درست کردن این چیزا و وقتی ویراستار برات اینا رو درست میکنه، خودت بقیه ی فصلاتو مینویسی.

آخر خط بیست و دو = و بله میرسیم (" و بالاخره میرسیم " بهتر نیست؟)
نوشتی برای مهمان اتاقی... ( "اثاثیه ز اتاق مهمان شامل ..‌" نظرت درمورد این چیه؟) یه چراغ مطالعه هم بزار برای بیچاره������ شاید از تاریکی بترسه بخواد شب روشن بزارتش ������������(به این میگن گیر الکی)

خط ده= ازدحاد جمعیت ( به نظرم کلا بنویس" منطقه ای شلوغ و پر ازدحام است")

یه جا هم نوشته بودی اتاقی شیری رنگ ( اتاقی با دیوار های شیری رنگ)
خط بیست و سه= جایی که داخل که شوی(" جایی که وقتی داخل شوی" تکرار که داره)
خط بیست و پنج و بیست و شش و بیست و هفت هم همون قضیه ی از حالت ادبی در اومدن رو داره
یکنواختیش یهو به هم میخوره . سعی کن درستش کنی و اگه سخت بود یا ادبیش بیریخت میشد، یکم جمله بندیتو عوض کن تا قشنگ دربیاد.
صفحه ی دو خط دو در مورد شلوار دیگه دوباره پوشیدمو نگو همون یبار کافی بود(" اما به آن توجهی نکردم و به طرف آشپرخانه راه افتادم)
یه تو صفحه ی اول حدودای خط بیست و هفت نوشتی " میتونه به کل روزم را خراب کنه ( به اضافیه و یکم تغیرش بده که یکنواخت شه )

یه جایی تو صفحه ی دو������( " خاله مارگارت درحالی که لباسی سفید و جین آبی برتن داشت صبحانه را آماده میکرد" اینطوری چطوره؟)

آقا من بخوام این روند گیر دادن ریز به ریزو ادامه بدم یه دفتر بیست برگ لازم دارم . و گناه داری واقعا. چون داستانت خیلیم قشنگه و خیلیم دوست داشتنیه .

گیر آخرم اینه که چرا آلکس تو هر جمله ش میگه خاله مارگارت . اصلا نگه اشکالی داره. مورد بوده دو بار تو یه جمله ی نیم خطی کلمه ی خاله مارگارت اومده ) معمولا نوجوونا اینقدرام دیگه مودب نیستن ، میتونی کلا بر داری کلمه شو.
البته هز طور خودت صلاح میدونی
موفق باشی

Arya
2018/07/09, 20:21
سلام داداش
تازه داستانتو خوندم.
کی قراره ادامهش رو بزاری؟
نصفه که ولش نمیکنی؟؟😢😢
مردیم از انتظار

Armin__nz
2018/08/10, 20:32
مرسی از نقد های خوبتون سعیمو میکنم که از بین ببرمشون درمورد فصل دهی هم یه کم بخاطر کارم سرم شلوغه ولی ادامش میدم با معذرت از تاخیر

نیمه شب
2018/08/10, 23:12
بلاخره اومدی فکر میکردم نمییای
خوب کی ادامش میدی

helen orsineh prospro
2018/08/31, 21:33
یه لحظه صبر کن آقا.
قاطی کردم پاک.
سلام چطوری خوبی. تو خیلی جذابیا! اه راستی تو جادوگری. هفت تا سرزمینن که همه جادویین. من ششب تا صبح بهت تمرین می دادم تا مقاوم بشی. پدر و مادرت جادوگر بودن و تو دورگه ای.
سریع لباساتو جمع کن تا بریم یه جهان دیگه.
- اوکی من حاظرم.
چه خبرا بابا. یه مقدمه چینی ای. یه تعجبی. همین ط.ر راح تقبول می کنه. به خودت همینا رو بگن که نمیتونی درک کنی مخت می هنگه. چرا این بلا رو سر شخصیتای داستان میاری.
نکته ی بعد:وقتی داری خونه رو توصیف می کنی از فعول مختلف استفاده کن. هی نگو داریم. داریم.
نکته ی بعد:«ایده ی داستانت جالبه. اما داری اشتباه استفاده اش می کنی. سعی کن یکم بیشتر روی ایده فکر کنی که چطور استفاده اش کنی.
نکته ی بعد:یهو همه چی رو درباره ی الکس می گی و خلاص. یکم احتیاط به خرج بده. تو اطلاعات دادن به خواننده ها خسیس باش.
نکته ی بعد:«خواننده را منتطر و تشنه نگه دار. یکم هیجان، یکم اشتیاق وارد داستان کن.
نکته:بازم می گم، یهو نیا همه چیو درباره ی طبقه بندی سرزمین و خدایان توضیح بده.
کلمه های غنی استفاده می کنی، که خلی خوبه.
یک رو صفحه آراییش دقت کن. علاعم نگارشی و به وقتش یه اینتر بزن.
یه کم قیافه ی این شخصیتاتو توصیف کن.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

نکته:این بخش کتاب سخنگو رو دوست داشتم و هوشمندانه بود. اما ایکاش یکم برای این گروه ها خصوصیات متمایزی تایین می کردی

rosela
2018/09/01, 18:43
سلام هر کاری کردم نشد دانلود کنم((119))