PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ستاره ی مشرقی



saeed_mindi
2018/03/24, 05:53
از اونور شب میام، به سمت روشنایی میرم. روشنایی دلیل منه ولی همیشه از من فرار میکنه، هرچی نزدیکتر میشم اون خودش و عقب می کشه.
من زمان زیادی توی خاموشی گذروندم اما بالاخره نور خودش و به من نشون داد. فراموش کرده بودم که چه قدر قشنگه، حالا که من به سمت روشنایی حرکت می کنم اون خودش و دور می کنه. درسته، من خیلی وقته که با امیدم، قهر بودم. حالا خودم تبدیل به تاریکی شدم. با وجود نوری که توی سینه هر روز می تپه. نوری که هیچوقت از بین نمیره و وجودش از تمام تاریکی که اطرافم هست قدرتمندتره، فقط میدونم این امید برای من کمه، من باید از دیواری عبور کنم که بین روشنایی و تاریکیه دنیای کوچیکه من کشیده شده. دیواری که خودم آجر به آجر ساختم. اونقدر محکم ساختم که کسی ازش رد نشه و دیر فهمیدم این حتی برای خودمم خیلی بلند ساختمش.
حالا منم و یه آسمونه بی دلیل، منم توی یه قفس پر از درد، درحالی که التماس می کنم: ای ستاره ی شبای مشرقی پر پرواز من و ازم نگیر.