PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بداهه سرایی!



The Holy Nobody
2016/11/09, 17:44
درود
این تاپیکو تو سایت ندیدم راستش!
تصمیم گرفتم اینجا رو تاسیس کنم (:|) که توش یه حرکتی بزنیم (نمیدونم جای درستی زدمش یا نه)
شما میاید متن های کوتاه و بداهه �از چند خط تا یکی دو پاراگراف� رو می‌نویسید و قرار می‌دید دقت کنید که باید متن ها بداهه باشن! یعنی به هیچ وجه ویراستاری نکات نگارشی و تغییر متن نوشته شده رو ندارید! من که نمیفهمم ولی با این کار به هدف تاپیک احترام نمی‌ذارین :/
مهم ترین نکته اینکه متن هاتون �باید� ادبی باشند یا بار ادبی داشته باشن!!!
هر هفته با کمک یه سری از دوستان نقاد، بهترین بداهه نویسی انتخاب قراره بشه :دی
مثال متن بداهه به این صورته که مثلا:

منم و یک مهمانی سه نفره: من، من و من
هوایی که هرکدام آن ها در آن نفس می‌کشند، دم و بازدمش حرام است...


سه دشمن سر یک میز...
کاش هیچکدامشان زنده نماند.�

یا تو این مایه ها...
با تچکر! :|

Melisandre
2016/11/09, 20:26
بسم الاـه
ابتدا کمی اسپم بزنیم در غیر یان صورت اهداف شیطانی مان از درون ما را خواهند خورد :| :|
سپس بسیـــــــــــــــــــــا ر سپاس گزار از همچی تاپیکی
و بعد از آن:

خیلی وقت است، رو به رویم در آینه، پیرزنی می ایستد که من می دانم کمتر از سی سال سن دارد . . .

The Holy Nobody
2016/11/10, 16:56
گاهی می‌شود شده باشیم کسی دور از خودمان
کسی که خود قبلیمان نگاهش کند و
همانطور که اشکش را پاک می‌کند بگوید: این من جدید بهتر است، منِ واقعی نمی‌آیم به این مردم...
و رگش را هزاران بار بزند...



- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

دوستان طبع ادبیتون کجا رفته؟! :دی بشتابید و چیزی بنویسید...

mixed-nut
2016/11/11, 12:07
هر روز
بیش‌تر از نان شب
فریب می‌خوریم
تا سر گرسنه بر بالین نگذاریم

Percy Jackson
2016/11/11, 19:29
گذر زمان اصطکاکی دارد با ورقه ی واقعیت
و گرمای حاصلش
به آتش میکشد روح و جان مرا
(اثرات فیزیک خوندن زیاده :دی )

The Holy Nobody
2016/11/11, 21:17
سردرگمم؛
می‌چرخم؛ درون خودم اما، جسمم ساکن است...
می‌گریم، درون خودم اما؛ جسمم ساکت است...
کودکم، درون خودم اما؛ جسمم بالغ است...
داد می‌کشم، درون خودم نه اینبار، جسمم منفجر می‌شود از پس این همه پنهنکاری...
کاش بگذرد سریع تر، بیفتند این نقاب های کثیف
سرم روی شانه‌ی کسی باشد نه سینه‌ی خودم...
من پریشانم شدیدا،
درون خودم اما،
جسمم کاذب است...

Percy Jackson
2016/11/12, 15:27
بارها با خود می اندیشم
که اگر زیباترین بانوی دنیا را نیز ببینم
باز هم در نظرم به زیبایی مادرم نیست
که به بهای زیباییش از کودکی شکستنی مردی ساخت
که اکنون قد و بالا به رخ می کشد!

The Holy Nobody
2016/11/13, 11:00
دل به او دادیم و سر را هم به باد
زد زخمی بر تنم موصون ز پاد
#یهویی_اومد

FATAN
2016/11/15, 12:22
متن امضام رو میذارم چون اون هم بداهه بوده و ویرایش نشده. فقط خیلی وقت پیش نوشتم نمیدونم میشه یا نه... اما از روی متن دیگه ای نبود و کاملا ناگهانی بود!



اعتماد به فرد دیگه‌ای آسونه. چون تو اونو کاملاً نمی‌شناسی و نمی‌دونی دقیقاً چی توی فکرش می‌گذره! فکر می‌کنی کارش خیلی درسته! پس خودتو راحت می‌کنی و بهش اعتماد می‌کنی. مشکل اینه که بقیه بهت اعتماد کنن. چون تا به خودت اعتماد نداشته باشی نمی‌تونی مورد اعتماد واقع بشی، و اعتماد داشتن به خودت خیلی سخته! چون تو کاملاً خودتو می‌شناسی و می‌دونی دقیقاً چی توی فکرت می‌گذره!

Melisandre
2016/11/15, 19:22
دلم می خواهد قلمی باشد همچو کوه
و
مرکبی از جنس دریا
تا بر تن ابر ها بنویسم:
بیدم! اما نمی لرزم به این باد ها...

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

دلم می خواهد قلمی باشد همچو کوه
و
مرکبی از جنس دریا
تا بر تن ابر ها بنویسم:
«بیدم! اما نمی لرزم به این باد ها...»

The Holy Nobody
2016/11/16, 16:12
بر نمی‌آید از من، بنویسم خط ها و صفحه ها درباره‌اش... مهلتم نمی‌دهد زمان وقتی شروع کنم
من می‌نویسم یک خط،
با خون،
به طول افق،
به سرخی غروب...

The Holy Nobody
2016/11/16, 19:23
داستان کوتاه:
و او نمی‌فهمید چرا باید می‌رفت...

Nasakh
2016/11/16, 23:29
هرچی بزرگتر شدم سهمم از زندگی کوچیک تر شد
اخرش یه چاله ی 1 در 2متره:(

The Holy Nobody
2016/11/18, 22:14
مرد گریه نمی‌کند... مرد ضجه نمی‌زند...
مرد می‌خورد همه‌اش را و هنگامی که حس کند نزدیک است منفجر شود،
راه می‌رود.
آن قدر می‌رود تا نرسد... از نقطه شروع می‌گذرد از مقصد نیز هم.
مرد، گریه نمی‌کند...
غروب های جمعه فقط چشمانش را می‌بندد و در پس تاریکی آن ها، در خیالش های های اشک می‌ریزد؛
مرد اما، جلوی دیگران هرگز،
گریه نمی‌کند.

The Holy Nobody
2016/11/25, 22:41
خب، استثنائا بداهه‌ی برتر این هفته های اخیرو خودم تنهایی انتخاب میکنم. ولی از بین بداهه های شما؛ «اکثر بداهه ها مال من بودن :| »
از نظر معنا، سادگی و روان بودن متن خانم FATAN بعنوان بداهه برتر ماه انتخاب میشن. - عه این رنگه چرا تا اینجا اومد :| - پس از ایشون خانم Mixed-nut هم متنشون بعنوان نفر دوم انتخاب میشه.
بهشون تبریک میگم و منتظر بداهه های زیباتون هستم.((78))

MIS_REIHANE
2016/11/26, 20:18
می نشود بی تو گریختن زین دیار اشک و شور
می شود بمانی و بخوانی از شوق و سرور
از تمام بی کسی ها رد شوی بی دغدقه
از دیار خستگان هجرت کنی بدور دور
#خیلیـ بداهه :دی

The Holy Nobody
2016/11/27, 22:16
و مقابل من در آینه سال هاست مردی است، هزاران سال از من دور، تنها و افسرده در درون خود. شبیه من است اما من... نه من نیستمً! نمی‌توانم من باشم...

Melisandre
2016/11/28, 11:28
دیدید باران که می خواهد ببارد، هوا دم دارد، کثیف است، بغض دارد... باران که بارید و تمام شد، هوا گویی از بندی آزادش کرده باشند، تمیز و خوشبوست!
انگار باریدن باران سبکش می کند. می دانی، انسان ها نیز این چنین اند...
بباریم!؟ سبک خواهیم شد...

The Holy Nobody
2016/11/28, 22:28
متنفرم!
از تک تک آدم های دورم
از نگاه هایشان
از صداهایشان
از رفتارشان
از تنفرشان حتی...
متنفرم تا روزی که تو بازگردی و
عشق بورزم به همشان و از تو...


این بار با تمام وجود متنفر از تو باشم!
کاش میشد...

MIS_REIHANE
2016/11/29, 12:25
با تو عاشق تمام معادلات ریاضیم وقتی مجهولم تو باشی تا اخرین نفس با سینوس ها در پیکارم و با گرانش عمومی ها در میدان.این وضع من است زمانی ک نام تو در میان باشد.physics~_~

The Holy Nobody
2016/12/06, 23:13
کاش مردن صدا داشت؛
فریاد می‌زد، غرورمندانه ولی سرشار از شکست؛
که آی آدم هایی که هنوز زندانی هستید،
من این را هم بردم ها!
چه کسی را زخم خواهید زد زین پس؟
چه کسی را به گریه خواهید انداخت؟
چه کسی هر شب با لعنت کردن شما به خواب برود. ها؟
چقدر این دنیا برایتان بدون این خالی خواهد شد...

The Holy Nobody
2016/12/23, 15:56
تو را به خدا قسم،
گاهی بگذار نگذاری بگذرم...

Melisandre
2016/12/25, 14:15
- اه بسه دیگه حالم داره بهم می خوره از این زندگی!
- چرا؟
- بابا معدمو بهم ریخته! چقدر پایین و بالا؟ خسته شدم به خدا...
- خوب ایینو بالا مگه بده؟ نباشه که دیگه زندگی نیست هست؟
- آره، یه زندگی ایده آل و آروم...
- بدون فرود و سقوط ، وقتی نوار زندگیت بشه یه خط... خوب مردی دیگه! فقط مرگ آرومه...

ویرایش: ملت اگه به نویسندگی علاقه دارید بذارین یه چیزی رو بهتون بگم...
این تاپیکی که این دوست خوبمون زده از نظر کارشناسی بهترین چیز ممکن برای رشد در نویسندگیه و طرحش رو هم چندین نفری که خیلی قبولشون دارم و انصافا خیلی هم نویسنده اند تأیید می کنن... اصلا درست نیست اینجا این همه کساد باشه... بازم یکی که خیلی قبولش دارم :دی یه بار یه لطفی کرد بهم و وقتی داشت نصیحتم می کرد که چی کار کنم که بهتر بنویسم گفت هر روز حداقل یک جمله بنویس مهم نیست چی باشه فقط بنویس! حتی فحش... ملت بیاین هر روز یه جمله بنویسین و بداهه هاتون که همون جمله هان به اشتراک بذارین! این تایک واقعا فوق العاده است لطفا ازش استفاده کنید زشته این همه کساده برای یه سایت ادبی بده...

The Holy Nobody
2016/12/25, 17:23
و من یقین دارم، آسمان نبض کثیفی داشت وقتی می‌رفتی ...
ابرهایش اخم در هم کشیده بودند و مداد چشم آسمان، روی آن ها ریخته بود. اشک میریـ.... صبر کن! آسمان که گریه نمی‌کند چرا تخیلی‌اش کنیم؟
می‌بارید. صادقانه می‌بارید و چه چیزی غم انگیز تر از صادقانه باریدنِ پاییز روی برگ های سرخ؟

The Holy Nobody
2016/12/27, 15:17
لبا لب پرتگاه لب هایت بودم.
پرتم کردی، در نگاهت غرق شدم.

س.ع.الف
2017/01/01, 13:37
در آخرین دیدار
بر سرم فریاد زد
بر او تشر زدم
اخم هایش را!
وقتی این گونه اخم میکنی
بانمک میشوی میدانی؟
اشک در چشمانش حلقه زد
هیچ نگفت
تنها آرام اشک ریخت
و رفت
من
راضی از کار خویش
ترکش کردم
***
او همیشه زیبا بود...
چه اخم میکرد و چه میخندید
چه داد میزد چه آرام نجوا میکرد


اما حالا
حتی برای سکوتش هم دلتنگم
تا باز در چشمانم خیره شود
و هیچ نگوید
میخواهم این بار
این من باشم که آب میشوم
زیر آن نگاه
چون میدانم که چه کرده ام.

The Holy Nobody
2017/01/07, 23:08
می‌گفت می‌رود. تنها سلاحش همین بود انگار. کُلت رفتنش را روی شقیقه‌ام می‌گرفت و مرتب فلز سردش را روی پوست بی حسم فشار می‌داد.
می‌دانی؟ معلوم نیست انسان ها عاشق می‌شوند یا خلع سلاح. آخر همش رفتنشان را اسلحه می‌کنند.

MIS_REIHANE
2017/01/10, 13:35
از کوه هایی که در چنگال افتاب اسیرند

از اسمانی که به ان ستاره تحمیل شده
از سکوت تنی ک شکستنش گناه است
ازاوارگی چشمانم در خیابان
از من و تو هایی ک نمیتوان بویید و دید
از انکار فرداهای بد
و تمام فریاد های ما در عمق لال بودن ..
دچار زهر خند روزگارم
حتی اگر پادزهر روبرویم باشد
حس روزانه ایی در من تراوش نمیکند
و بخیه ی حرف های که حامِلِشان بودم
هنوز بر لبانم است
سرانجام اغازم مرا به دار می اویزد
و تنها کسی ک به پایم مینشیند سایه ام است
در اخرت
ن بوسه ایی هست و ن سوختن
تنها تنهاییت
بدون تو
بر دامان خدا چنگ میزند
برای اینکه اورا بیدار کند
و تو
الوده ب مرگی
دور تر از دور های دور

پشت تر از کوه ها
بالاتر از اسمان
و زیر تر از قبر
اسوده ای و رهسپار اغازت "نیستی"

The Holy Nobody
2017/02/22, 19:23
رفتم. آنقدر عجولانه که حتی وسایلم هم پیش او جا ماند. خالی‌ست حالا... روی قفسه ها، توی کمد ها و جایی درون قفسه سینه‌ام.

The Holy Nobody
2017/03/07, 16:58
و او می‌دانست باید نماند، گاه به خاطر دوست داشتن

MIS_REIHANE
2017/03/07, 19:50
و گاهی اگر بروی مانده ایی.
( ب جان طاها اگه اسپم در نظر بگیرین :| )

The Holy Nobody
2017/03/21, 11:37
قسم به شبی
که سقط می‌کرد
روزی که به آن آبستن بود را...

Lord_SaM@N
2017/03/21, 17:42
کینه سدیست پولادین بر موفقیت
با موج نرم بخشش این سد را بشکنید
و رودی از محبت جاری سازید

MIS_REIHANE
2017/03/21, 18:37
در برابر غرور تو نا خود اگا صدایم در میاید.شکستن چیزی نیست ک بی صدا باشد.
از اتاق فرمان می فرمایند: اون صدای قلبت نیس احمق!صدای ظرفایی ک زدی شکوندی!بلد نیستی دو تا بشقاب بشوری :|