The Holy Nobody
2016/11/01, 16:44
سپیده دم را دوست دارم
همان موقع هاست که تو را میان چشمان خواب آلودم
میبینم که هراسان اطرافت را میگردی،
میان برگ های نارنجی خیس از باران پاییزی را،
دنبال کسی که نگاهت میکرد...
و من باز هم میلرزم؛
مبادا دستانت سرد باشند... آخر میدانی؟
دستان من حتی در تابستان هم یخ میزنند...
من ، در ساعتی که منتظری فرا برسد
به این اندیشه که
او را با خود بیاورد شاید...
جایی تاریک تر از اعماق قلبت،
هر سپیده دم اعدام میشوم...
و من هر سپیده دم میکشم؛
از این سیگار
از این زندگی
از این درد
و دستانت را
شاید برگردی...
آری،
من سپیده دم را دوست دارم،
و سیگارش
تو او را،
و دستانش...
#دل_نوشت
--------------
خرده نگیرید. میدونم جالب نبود ولی خب بخونید بد نیست...
همان موقع هاست که تو را میان چشمان خواب آلودم
میبینم که هراسان اطرافت را میگردی،
میان برگ های نارنجی خیس از باران پاییزی را،
دنبال کسی که نگاهت میکرد...
و من باز هم میلرزم؛
مبادا دستانت سرد باشند... آخر میدانی؟
دستان من حتی در تابستان هم یخ میزنند...
من ، در ساعتی که منتظری فرا برسد
به این اندیشه که
او را با خود بیاورد شاید...
جایی تاریک تر از اعماق قلبت،
هر سپیده دم اعدام میشوم...
و من هر سپیده دم میکشم؛
از این سیگار
از این زندگی
از این درد
و دستانت را
شاید برگردی...
آری،
من سپیده دم را دوست دارم،
و سیگارش
تو او را،
و دستانش...
#دل_نوشت
--------------
خرده نگیرید. میدونم جالب نبود ولی خب بخونید بد نیست...