PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دنیایی فراتر از عقل ها



milad.m
2016/04/15, 16:04
به نام خداوند بخشنده و مهربان

http://royayema.ir/wp-content/uploads/2015/09/%D8%AA%D8%B9%D8%A8%DB%8C%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%A8-%D8%AC%D9%86.jpg

مقدمه : یک خانواده ، همه چیز خوب و عالی مثل روال همیشه همه تحصیل کرده و منطقی اما ....

فراتر از عقل ها قسمت اول (http://s6.picofile.com/file/8247297034/%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D9%81%D8%B1% D8%A7%D8%AA%D8%B1_%D8%A7%D8%B2_%D8%B9%D9%82%D9%84_ %D9%87%D8%A7.pdf.html)


فراتر از عقل ها قسمت دوم (http://s6.picofile.com/file/8247576126/%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D9%81%D8%B1% D8%A7%D8%AA%D8%B1_%D8%A7%D8%B2_%D8%B9%D9%82%D9%84_ %D9%87%D8%A7_2.pdf.html)

kiya
2016/04/16, 00:24
به عنوان مقدمه یه ذره ویرایش میشد مقدمه قشنگی بود با این حال بازم مثه داستان قبلیت احساس میکنم سیر حرکت داستان یه کم تنده ولی بازم موضوعش جذاب و عالی بود و نحوه اتفاقات عالی((86))ادامه...ادامه

MIS_REIHANE
2016/04/16, 15:20
داستانت ویرایش میخاد ینی هم از کلمات محاوره ایی استفاده کردی هم از رسمی . خیلی فعل های تکراری ب کار بردی. جملاتت ناقصی داره. توصیفات یکم شاخ و برگ میخاد تا خاننده اون حس بهش القا بشه. ولی خعلی باحال بود حتما ادام بده مشتااااقم((2))((200))((48))

milad.m
2016/04/17, 16:02
داستانت ویرایش میخاد ینی هم از کلمات محاوره ایی استفاده کردی هم از رسمی . خیلی فعل های تکراری ب کار بردی. جملاتت ناقصی داره. توصیفات یکم شاخ و برگ میخاد تا خاننده اون حس بهش القا بشه. ولی خعلی باحال بود حتما ادام بده مشتااااقم((2))((200))((48))

در قسمت دوم سعی در این بود که مشکلات ویرایشی و نگارشی کمتری رو برو بشوند دوستان .
امیدوارم تونسته باشم این مشکلات رو کمتر کرده باشم
یاعلی

Ajam
2016/04/17, 21:59
خب....نمیخواستم پای این داستان نظر بزارم ولی وقتی قراره ادامه دار بشه نظر میدم ( خودت میدونی چرا نمیخواستم نظر بدم)
خب اول میگم خیلی خیلی بهتر شده قلمت..... دیگه اون درهم ریختگی و گسستگی توی نوشته هات نیست...یوستگی داستانت حفظ میشه.
دوم سیر داستان خوبه، موضوعش خوبه و اتفاقاتیم که میوفته خوبه.
اما دو تا مشکل
اول اتفاقات خیلی خیلی سریع اتفاقات میوفتن، توصیفاتت به طرز وحشتناکی کمه...مثلا قسمتی که خواهرشو کشت....یعنی جنی که تسخیرش کرده بود هیچ مقاومتی نکرد؟ یا این که به همین راحتی یکی از قوی ترین جناها رو شکست داد؟ مثلا میبایست جن تا خنجرو میدید بترسه، و ادامه اون یه جنگ با زد وخورد حسابی باشه نه این که به همین سرعت تموم بشه، چاقو رو زد تو شکمشو تموم؟ بقیهقسمت هام همین مشکلو دارن توصیفاتت خیلی خیلی خیلی ....هنوزم خیلی خیلی کمن ( اینقدر خیلی میگم که خیلی سعی کنی)
و دوم یه ویراستار پیدا کن، کلی مشکل ویرایشی داری که خودشون به چند شاخه تقسیم میشن
1) حروف اضافه: بعضی جاها از حروف اضافه اشتباه استفاده کردی! بعضی جاها دو تا حرف اضافه استفاده کردی، بعضی جاها جمله بندی رو تغییر دادی اول جمله یه حرف اضافه میخواد اخرش یکی دیگه و...
2) جمله بندی ها: یکیشو که گفتم اول جمله ه جور دیگه است و اخرش یه جور دیگه مورد بعدم بعضی جاها محاوره ای گفتی و بعضی جاها ادبی ( بعضی جاها تو یه جمله از جفتش استفاده کردی)
3) پسر تو چرا اینقدر از ( و ) استفاده می کنی؟ اون قسمتی که محمود و نیما میخوان سوار ماشین بشن و برن ( بعد از ورود فرشته خاک) دهن ( و ) اسفالت کردی! برای ارتباط جمله ها و نیم جمله ها حتما قرار نیست از حروف اضافه مخصوصا ( و ) استفاده کنی، علائم نگارشی برا همین وقتان دیگه!
خودت حتما بخونش! فک کنم وقتی مینویسی سریع ارائه میدی و خودت نمیخونیش! بزار یکی دو روز بعد از نوشتن بخونش و ویرایشش کن ( مخصوصا از نظر نگارشی) بعد ارائه!
نوکرم و منظر بقیه داستان

milad.m
2016/04/18, 00:41
خب....نمیخواستم پای این داستان نظر بزارم ولی وقتی قراره ادامه دار بشه نظر میدم ( خودت میدونی چرا نمیخواستم نظر بدم)
خب اول میگم خیلی خیلی بهتر شده قلمت..... دیگه اون درهم ریختگی و گسستگی توی نوشته هات نیست...یوستگی داستانت حفظ میشه.
دوم سیر داستان خوبه، موضوعش خوبه و اتفاقاتیم که میوفته خوبه.
اما دو تا مشکل
اول اتفاقات خیلی خیلی سریع اتفاقات میوفتن، توصیفاتت به طرز وحشتناکی کمه...مثلا قسمتی که خواهرشو کشت....یعنی جنی که تسخیرش کرده بود هیچ مقاومتی نکرد؟ یا این که به همین راحتی یکی از قوی ترین جناها رو شکست داد؟ مثلا میبایست جن تا خنجرو میدید بترسه، و ادامه اون یه جنگ با زد وخورد حسابی باشه نه این که به همین سرعت تموم بشه، چاقو رو زد تو شکمشو تموم؟ بقیهقسمت هام همین مشکلو دارن توصیفاتت خیلی خیلی خیلی ....هنوزم خیلی خیلی کمن ( اینقدر خیلی میگم که خیلی سعی کنی)
و دوم یه ویراستار پیدا کن، کلی مشکل ویرایشی داری که خودشون به چند شاخه تقسیم میشن
1) حروف اضافه: بعضی جاها از حروف اضافه اشتباه استفاده کردی! بعضی جاها دو تا حرف اضافه استفاده کردی، بعضی جاها جمله بندی رو تغییر دادی اول جمله یه حرف اضافه میخواد اخرش یکی دیگه و...
2) جمله بندی ها: یکیشو که گفتم اول جمله ه جور دیگه است و اخرش یه جور دیگه مورد بعدم بعضی جاها محاوره ای گفتی و بعضی جاها ادبی ( بعضی جاها تو یه جمله از جفتش استفاده کردی)
3) پسر تو چرا اینقدر از ( و ) استفاده می کنی؟ اون قسمتی که محمود و نیما میخوان سوار ماشین بشن و برن ( بعد از ورود فرشته خاک) دهن ( و ) اسفالت کردی! برای ارتباط جمله ها و نیم جمله ها حتما قرار نیست از حروف اضافه مخصوصا ( و ) استفاده کنی، علائم نگارشی برا همین وقتان دیگه!
خودت حتما بخونش! فک کنم وقتی مینویسی سریع ارائه میدی و خودت نمیخونیش! بزار یکی دو روز بعد از نوشتن بخونش و ویرایشش کن ( مخصوصا از نظر نگارشی) بعد ارائه!
نوکرم و منظر بقیه داستان

ممنون بابت نظرو نقدت محمد عزیز خب چی میتونم بگم جز شرمندگی چیزی ندارم که بگم ولی نقدت رو حتما بهش فکر میکنم ولی از فکر تا عمل راه بسیار طولانی در پیشه .
من ایده به ذهنم میرسه و مینویسم از قوانین ادبی چیزی سر در نمیارم ...
من فقط شرمنده ام که وقت دوستان رو میگیرم با داستان هام ( داستان هایی که فقط ایده خوبی دارند نه چیز دیگری ) ...
موفق باشید
یاعلی

mixed-nut
2016/04/18, 01:01
هر متنی، هر نوشته ای، مهم نیست چی باشه، ارزش یک بار خوندن رو داره.
کسی با یک بار خوندن متنی وقتش تلف نمیشه.
نقدی ندارم ولی ممنون که به اشتراک گذاشتیش

Ajam
2016/04/18, 09:12
ممنون بابت نظرو نقدت محمد عزیز خب چی میتونم بگم جز شرمندگی چیزی ندارم که بگم ولی نقدت رو حتما بهش فکر میکنم ولی از فکر تا عمل راه بسیار طولانی در پیشه .
من ایده به ذهنم میرسه و مینویسم از قوانین ادبی چیزی سر در نمیارم ...
من فقط شرمنده ام که وقت دوستان رو میگیرم با داستان هام ( داستان هایی که فقط ایده خوبی دارند نه چیز دیگری ) ...
موفق باشید
یاعلی

اخی بمیرم برا شرمندگیات! جمع کن خودتو زود بقیشو بنویس، پیاز داغ صحنه ها رو هم زیاد کن میشه عالی!
من چه چیزی میتوانم بگویم جز شرمندی.. اه هملت.... بودن یا نبودن.... ژان والژان وارد می شود..... مسخره!

milad.m
2016/04/18, 14:58
اخی بمیرم برا شرمندگیات! جمع کن خودتو زود بقیشو بنویس، پیاز داغ صحنه ها رو هم زیاد کن میشه عالی!
من چه چیزی میتوانم بگویم جز شرمندی.. اه هملت.... بودن یا نبودن.... ژان والژان وارد می شود..... مسخره!

باشه همچین پیاز داغش رو زیاد کنم در قسمت سوم که نفهمی چی شد http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28129%29.gif

و ممنون که علاقه داری ادامش رو بفهمی .... ((73))

Ginny
2016/04/18, 16:14
سلام:دی
من الآن خیلی درگیر شدم یه راست میرم سر اصل مطلب
عاقا خیلییییییییییییی کتابیه:| یکمم اونور تر کتابیه حتی O_o قبول دارم تو یه خونواده متشخص بزرگ شده شخصیتت، ولی این خیلی بیش از حد کتابیه، ینی اون توضیحات (که به طور غیر قابل باوری کم بودن) باز خوب بود ولی مکالمات خیلی ناجور بودن. مثلا مکالمات عادی بین یه خواهر برادر نبودن حس میکردم دارم مکالمه دو شخص با کیبوردی که اتو کارکت ـش روشنه رو میخونم :|:|:|
بعد اینکه مشکلات ویرایشیو با یکی از ویراستارا حل کن، خیلی زیاد بودن جمله هایی که اصطلاحش اصن نیس!:دی
حالا من زیاد بخاطر حافظه ماهی قرمزیم اکثرش یادم نیس، ولی ی چندتاییو میگم:دی

دچار شکه شده است اصن ما همچین چیزی نداریم:دی این درستش اینه که : شک زده شده است، که اگه بخوای یکم از حالت کتابی درش بیاری میشه شکه شده :دی

به زودي به آن جا می روم واستعفا خود را روي دفتر مدیر بیمارستان قرار می دهم استعفا رو روی میز قرار می دهی؟ O_o به زودی به آنجا میروم و استعفا میدهم یا اینکه استعفای خودم را یه مدیر بیمارستان اعلام میکنم
بعد همون جوری که محمد اشاره کرد و هایی ک ب کار میبری ناجورن، الآن اینو ببین:

من رفتم و سوارماشین شدم و آن را روشن کردممن سوار ماشین شده و روشنش کردم. چرا اینقد زور میزنی باو:دی راحت باش
حالا بقیشو میگردم بعدا مینویسم برات میفرستم که درستشون کنی:دیدو:
بعد میرسیم به سخن شیرین توصیف :||
توصیف اصن نبووود! کل داستان با این موضوع به اینشه که که توصیف کنی، الآن من خواننده که ته داستانو بلد نیسم هیچ حسی ندارم، تو باید یکاری کنی خواننده وسط داستان یه 5-6 باری پشت سرشو نگا کنه ک کسی نباشه:|:)) و اینکه داستان باید آدمو جذب کنه، خواننده باید لحظه شماری کنه واسه قسمت بعد:دی حتی موقع تموم شده قسمتم نه، همه جا کشش باید باشه. مثلا وقتی خواهرشو داشت میکشت، باید یکم کشش داشته باشه که بره رو اعصاب و روان!:دی مث اون شوتای گل فوتبالیستا=))) هر چقد رو اعصاب باشه کاری کنه که بشینی پای تک تک قسمتاشو تا آخر ببینیش =)))) (توصیف بهتر نداشتم خو :)) )
میدونم زیاد چرت گفتم :دی
به هر حال، ایده ـش خیلییی خوب بود، سعی کن حتما این داستانو ادامه بدی :دی چیز خوبی در میاد :دی :دی
موفق باشی:دی

Ajam
2016/06/06, 20:00
ادامه این داستان چی شد؟

باید یه تصمیم بگیریم در مورد داستانای ناتمام! منو دق مرگ کردین! تا حالا هیچ داستان بلندی توی سایت تموم نشده باورتون میشه؟؟؟؟؟؟؟ خیلی حرف سنگینیه ها!!!! یه تشویق قرار بدین واسه داستانای بلندی که تموم میشن! یا یه تنبیه واسه داستانایی که تموم نمیشن! بابا گناه داریم! اینقدر خماری واقعا لازم نیستا!
با توجه به این که می ترسم مدیرا رو یاد کنم ( میترسم که نه اول باید از پایه برم بالا) رئیس بالا دست خودمو یاد می کنم master
ولی با توجه با این که میدونم علی اقا یه مدت دیر به دیر سر می زنه و این که چون گفتم می ترسم باید ثابت کنم نمی ترسم یکی از مدیرا رو هم یاد می کنم
کدوم مدیرو یاد کنم؟ اممممممممممممم امیر کسرا خوبه! admiral
و نویسنده داستان ( چون من از این داستان خوشم اومده) بیا تمومش کن (http://forum.pioneer-life.ir/member.php?3147-admiral) milad.m

milad.m
2016/06/06, 23:44
ادامه این داستان چی شد؟

باید یه تصمیم بگیریم در مورد داستانای ناتمام! منو دق مرگ کردین! تا حالا هیچ داستان بلندی توی سایت تموم نشده باورتون میشه؟؟؟؟؟؟؟ خیلی حرف سنگینیه ها!!!! یه تشویق قرار بدین واسه داستانای بلندی که تموم میشن! یا یه تنبیه واسه داستانایی که تموم نمیشن! بابا گناه داریم! اینقدر خماری واقعا لازم نیستا!
با توجه به این که می ترسم مدیرا رو یاد کنم ( میترسم که نه اول باید از پایه برم بالا) رئیس بالا دست خودمو یاد می کنم @master (http://forum.pioneer-life.ir/member10.html)
ولی با توجه با این که میدونم علی اقا یه مدت دیر به دیر سر می زنه و این که چون گفتم می ترسم باید ثابت کنم نمی ترسم یکی از مدیرا رو هم یاد می کنم
کدوم مدیرو یاد کنم؟ اممممممممممممم امیر کسرا خوبه! @admiral (http://forum.pioneer-life.ir/member3147.html)
و نویسنده داستان ( چون من از این داستان خوشم اومده) بیا تمومش کن @milad.m (http://forum.pioneer-life.ir/member4219.html)

برادر ، من فعلا در حال نوشتن سرلشگر هستم و نمی تونم این رو بنویسم ( بابا به جان خودم منم آدمم کارو زندگی و اینا هم دارم ) نمی تونم سه تا داستان رو با هم ادامه بدم و یک دفعه تمامشون کنم ، یواش یواش همشون رو تمام میکنم ((231))

master
2016/06/07, 01:51
من خیلی وقت پیش سر این موضوع با جناب snap صحبت کردم. من نظرم این بود ساز و کاری باشه برای اینکه تضمین بیشتری باشه وقتی کسی شروع کرد داستان بلندو به نهایت برسونه یا حداقل احتمال بیشتری برای اتمامش به وجود میاد. که نظر ایشون این بود که کلا داشتن همچین تضمینی از نویسنده میسر نیست. من نظرم اون موقع این بود نویسنده ها مخصوصا تازه کار ترها سوق داده بشن به سمت داستان کوتاه نویسی که هم راحت تر قابل نقد و تبادل نظره و هم مهارت نویسنده بهتر به چالش کشیده میشه.
در هر حال درسته نیاز به تشویق هست ولی وقتی نویسنده هم میل و رمقشو برای ادامه از دست میده کاریش هم نمیشه کرد. حال نکنه با ادامه دادنش گذاشتن فشار و تأکید برای اتمامش بی مورده به نظرم.
ممنون از یاد کردن و پیگیری. Ajam

admiral
2016/06/07, 12:22
ادامه این داستان چی شد؟

باید یه تصمیم بگیریم در مورد داستانای ناتمام! منو دق مرگ کردین! تا حالا هیچ داستان بلندی توی سایت تموم نشده باورتون میشه؟؟؟؟؟؟؟ خیلی حرف سنگینیه ها!!!! یه تشویق قرار بدین واسه داستانای بلندی که تموم میشن! یا یه تنبیه واسه داستانایی که تموم نمیشن! بابا گناه داریم! اینقدر خماری واقعا لازم نیستا!
با توجه به این که می ترسم مدیرا رو یاد کنم ( میترسم که نه اول باید از پایه برم بالا) رئیس بالا دست خودمو یاد می کنم @master (http://forum.pioneer-life.ir/member10.html)
ولی با توجه با این که میدونم علی اقا یه مدت دیر به دیر سر می زنه و این که چون گفتم می ترسم باید ثابت کنم نمی ترسم یکی از مدیرا رو هم یاد می کنم
کدوم مدیرو یاد کنم؟ اممممممممممممم امیر کسرا خوبه! @admiral (http://forum.pioneer-life.ir/member3147.html)
و نویسنده داستان ( چون من از این داستان خوشم اومده) بیا تمومش کن @milad.m (http://forum.pioneer-life.ir/member4219.html)
سلام
والا من دو فصل نوشتم اومدن گفتن ویراستش کن اینجوری افتضاحه... سپردم به سارا ک ویراستش کنه والا از اونموقع که داستانو شروع کردم هنوز مقدمه اشم تحویل نداده :)
محمد مهدیم ک قرار بود صفحه آرایی کنه براش که اونم تحویل داد ولی دوماه بعد :|
کلا آدم نامید میشه خو دیگه اصلا من دیگه یادم رفته واقعا داستانم چی بود :| :|
باید تقصیرو بندازم گردن سارا درواقع @julia (http://forum.pioneer-life.ir/member3582.html)

Ajam
2016/06/07, 15:50
برادر ، من فعلا در حال نوشتن سرلشگر هستم و نمی تونم این رو بنویسم ( بابا به جان خودم منم آدمم کارو زندگی و اینا هم دارم ) نمی تونم سه تا داستان رو با هم ادامه بدم و یک دفعه تمامشون کنم ، یواش یواش همشون رو تمام میکنم ((231))


من خیلی وقت پیش سر این موضوع با جناب @snap (http://forum.pioneer-life.ir/member136.html) صحبت کردم. من نظرم این بود ساز و کاری باشه برای اینکه تضمین بیشتری باشه وقتی کسی شروع کرد داستان بلندو به نهایت برسونه یا حداقل احتمال بیشتری برای اتمامش به وجود میاد. که نظر ایشون این بود که کلا داشتن همچین تضمینی از نویسنده میسر نیست. من نظرم اون موقع این بود نویسنده ها مخصوصا تازه کار ترها سوق داده بشن به سمت داستان کوتاه نویسی که هم راحت تر قابل نقد و تبادل نظره و هم مهارت نویسنده بهتر به چالش کشیده میشه.
در هر حال درسته نیاز به تشویق هست ولی وقتی نویسنده هم میل و رمقشو برای ادامه از دست میده کاریش هم نمیشه کرد. حال نکنه با ادامه دادنش گذاشتن فشار و تأکید برای اتمامش بی مورده به نظرم.
ممنون از یاد کردن و پیگیری. @Ajam (http://forum.pioneer-life.ir/member1256.html)


سلام
والا من دو فصل نوشتم اومدن گفتن ویراستش کن اینجوری افتضاحه... سپردم به سارا ک ویراستش کنه والا از اونموقع که داستانو شروع کردم هنوز مقدمه اشم تحویل نداده :)
محمد مهدیم ک قرار بود صفحه آرایی کنه براش که اونم تحویل داد ولی دوماه بعد :|
کلا آدم نامید میشه خو دیگه اصلا من دیگه یادم رفته واقعا داستانم چی بود :| :|
باید تقصیرو بندازم گردن سارا درواقع @julia (http://forum.pioneer-life.ir/member3582.html)
با تشکر از مدیران محترم و نویسنده گرامی!
من یه راه کار پیدا کردم نه برا نویسنده ها واسه خواننده ها! داستانای بلندو تا تموم نشدن نخونین! فقط زیر تاپیک بنویس منتظر پایان برای شروع! خخخخخ
امیرکسرا خوب استکه فکر بشود به حال ویراستاری و گرافیک و اینو دیگه ( میدونم اثر نداره ولی بهتر از هیچیه!)

admiral
2016/06/07, 18:16
با تشکر از مدیران محترم و نویسنده گرامی!
من یه راه کار پیدا کردم نه برا نویسنده ها واسه خواننده ها! داستانای بلندو تا تموم نشدن نخونین! فقط زیر تاپیک بنویس منتظر پایان برای شروع! خخخخخ
امیرکسرا خوب استکه فکر بشود به حال ویراستاری و گرافیک و اینو دیگه ( میدونم اثر نداره ولی بهتر از هیچیه!)
خب میخوای خودت ویراستاریشو انجام بدی ؟
:)
اگه میخوای میتونم فصولو بفرستم ک تو هم تو خماری نمونی و دق مرگ نشی((92))

Ajam
2016/06/07, 23:02
خب میخوای خودت ویراستاریشو انجام بدی ؟
:)
اگه میخوای میتونم فصولو بفرستم ک تو هم تو خماری نمونی و دق مرگ نشی((92))

ای شکارچی ماهی از اب گل الود... من نه ویراستارم نه حال ویراستاری دارم نه وقتشو
و اینی که گفتم در مورد کلیه داستان ها بود نه لوزالمعدشون خخخخ در مورد تمام داستانا بود یعنی یه تیم چند نفره باشه که یکی نه اون یکی بتونه کارو انجام بده که کار بچه ها نمونه زمین و داستانشو بره هوا

Leyla
2016/06/09, 10:40
ما نیز تشکر مینموییم بابت بحث و پیگیری همه


من یه راه کار پیدا کردم نه برا نویسنده ها واسه خواننده ها! داستانای بلندو تا تموم نشدن نخونین! فقط زیر تاپیک بنویس منتظر پایان برای شروع! خخخخخ

مزه نوشتن داستان به نقدشه خوب
بعضی نوشته ها واقعا به یک ویراستاری نیاز دارن، چه فایده اشتباهی بارها و بارها تو کل کتاب تکرار بشه، و ماه ها بعد از تموم شدنش دوستان بگن :|
از یه طرف، دیگه کسی به داستانای بلند نویسنده های تازه کار اعتماد نداره. فصل اول و دوم با ذوق تشویق میکنی بعد هیچی به هیچی...
پیشنهاد من اینه: کتاب رو تموم کنید، موقع بازنویسیش فصل ها رو منتشر کنید (و حتما بگین تمومش کردین :-?). هم کیفیت کار بالا میره هم استقبال.

Ajam
2016/06/09, 13:10
اون شوخی بود که نخونین!
پینهادت خوبه ولی واقعا تیم مدیریت هیچ اقدامی برا این موشوع نمی تونه انجام بده؟