PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : وحشی



Ajam
2016/01/28, 20:43
با سلام و خسته نباشید
نیمچه داستانی دیگر از اینجانب!
خب میدونم احتمالا بعد از خوندنش میگین چرا با این حجمکم فایل پی دی اف گذاشتی!
به چند دلیل!
1- اینجوری با اماز دانلود میتونم بفهمم چند نفر خوندن و اینقدر بد بوده که نظر ندادن!
2- پی دی اف قشنگ تره
3- پی دی اف دوس دارم
4- موز خیلی دوس دارم

http://s7.picofile.com/file/8235832168/%D9%88%D8%AD%D8%B4%DB%8C.pdf.html

گوشه ای از متن: قهقهه اهریمنان و ناله های کودکش بی مفهموم دورش می چرخید
داستان دو صفحه ای می خواین بیشتر از این خلاصه بزارم؟؟؟؟
اقا من نقد می خوام یالا!!!
بخونین و نظر ندیدن حلال نمی کنم!!!

mixed-nut
2016/01/28, 20:55
خخخ اولین دانلود((200))

این پست جهت کسب حلالیت نیست.

خیلی قشنگ بود. یه شکار که در نظر، معمولی بود، چنان توصیفش کرده بودی که آدمو متأثر میکرد.
ممنونم.
فقط ار صحنه شکار توله چیزی نگفته بودی.
همش منتظر بودم نجات پیدا کنه...

f.s
2016/01/28, 21:42
خب مثه همیشه قلمت فوق العاده بود!!!

و کلا خوشت میاد تحت تاثیر باقی بزاری ملتو!!!(بیچاره توله‌ش)

به مقدار زیادی متاثر شدم چون تاحالا از این زاویه نگاه نکرده بودم به قضیه!!!

پ.ن: چون خیلی خوبه حرفی نیست بگیم واسه همین نظر نمیدیم!!!

milad.m
2016/01/28, 22:08
داستان بسیار زیبا و عالی بود .
فقط همه چیز داستان خوب بود ولی یک مشکل که داشت .
دیالگ ها محاوره ای بود و
راوی به صورت ادبی و رسمی داستان را بیان می کرد
این به نظر من به داستان لطمه میزد !
ولی باز هم داستان عالی بود .
موفق باشی .
یا علی

Magystic Reen
2016/01/28, 22:47
حوصلم نمیاد دانلود کنم :|

Ajam
2016/01/28, 22:47
حوصلم نمیاد دانلود کنم :|

مرسی واقعا! حالا می بایست اینو بگی بزنی تو ذوق من؟؟؟
کلا دو صفحه است واس دل من بخونش! خخخ

Magystic Reen
2016/01/28, 22:51
مرسی واقعا! حالا می بایست اینو بگی بزنی تو ذوق من؟؟؟
کلا دو صفحه است واس دل من بخونش! خخخ

فکرشم نمی کردم (: جالب بود ولی همین جا میذاشتی دیگه (:

Ajam
2016/01/28, 22:51
بعله من نفهمیدم چی شد! بلاخره دانلود کردی یا نه؟؟؟ خونید یا نخوندی؟؟ خوب بود یا بد بود؟

Magystic Reen
2016/01/28, 22:53
بعله من نفهمیدم چی شد! بلاخره دانلود کردی یا نه؟؟؟ خونید یا نخوندی؟؟ خوب بود یا بد بود؟

خودمم نفهمیدم |:
خوب بود ولی. خوب بود (:

Ajam
2016/01/28, 23:09
خخخ اولین دانلود((200))

این پست جهت کسب حلالیت نیست.

خیلی قشنگ بود. یه شکار که در نظر، معمولی بود، چنان توصیفش کرده بودی که آدمو متأثر میکرد.
ممنونم.
فقط ار صحنه شکار توله چیزی نگفته بودی.
همش منتظر بودم نجات پیدا کنه...

مرسی
خب شکار توله می بایست از زبون یکی دیگه به جز خرس گفته میشد، چون خرس اون لحظه درکش نسبت به محیطو از دست داده بود و اگه می خواستم این کارو بکنم می بایست کلا سبک داستان یه چیز دیگه باشه! البته لازمم نبود شکار توله توصیف بشه! لازم بود؟؟
توله نجات پیدا کنه؟؟ به سبک من می خوره اصلا؟؟

خب مثه همیشه قلمت فوق العاده بود!!!

و کلا خوشت میاد تحت تاثیر باقی بزاری ملتو!!!(بیچاره توله‌ش)

به مقدار زیادی متاثر شدم چون تاحالا از این زاویه نگاه نکرده بودم به قضیه!!!

پ.ن: چون خیلی خوبه حرفی نیست بگیم واسه همین نظر نمیدیم!!!

ممنونم! اصلا سبک من میگه باید اخرش ادم بفهمه دنیا همیشه خوب تموم نمیشه! به قول دارن شان ( نقل به مضمون از کتاب فاجعه اسلایتر از مجموعه دمونتا) : پایان های خوب مال قصه های جن و پریه!
اقا بلاخره هر داستانی یه جای مشکل داره دیگه، رو همون نقطه زوم کنین بزنین داستان و نویسنده رو بترکونین! خخخ

داستان بسیار زیبا و عالی بود .
فقط همه چیز داستان خوب بود ولی یک مشکل که داشت .
دیالگ ها محاوره ای بود و
راوی به صورت ادبی و رسمی داستان را بیان می کرد
این به نظر من به داستان لطمه میزد !
ولی باز هم داستان عالی بود .
موفق باشی .
یا علی
خب اینو من بارها شنیدم! بعضیا میگن گفت و گو هم باید ادبی باشه ولی تعدا بیشتری میگن گفت و گوی محاوره داستانو جذاب تر می کنه! خب من خودمم همین نظرو دارم ولی باید بک بار برای همیشه شر این موضوعو از داستانام بکنم! بفهمم کدوم بهتره!
مرسی از نظر

حوصلم نمیاد دانلود کنم :|


فکرشم نمی کردم (: جالب بود ولی همین جا میذاشتی دیگه (:


خودمم نفهمیدم |:
خوب بود ولی. خوب بود (:
ما که نفهمیدیم ولی مرسی چاکر همه!

kiya
2016/01/29, 00:12
خیلی قشنگ بود ممنون توصیفات خیلی قشنگی داشت

narges.o
2016/01/29, 13:06
آخی........چه دید قشنگی بود........
توله خرسه ایده خیلی خوبی بود به داستان یه جو خاصی داد:)
الهی....دلم سوخت...!:(
خیلی خوب بود محمد افرین مثل همیشه خیلی خوب بود:)

Leyla
2016/01/29, 19:36
بسی زیبا... مثل همیشه...
فقط...
خیلی کم بود... ((204)) (@kiya)

Ajam
2016/02/03, 10:04
خیلی قشنگ بود ممنون توصیفات خیلی قشنگی داشت

ممنونم مرسی

آخی........چه دید قشنگی بود........
توله خرسه ایده خیلی خوبی بود به داستان یه جو خاصی داد:)
الهی....دلم سوخت...!:(
خیلی خوب بود محمد افرین مثل همیشه خیلی خوب بود:)
بازم ممنونم مرسی

بسی زیبا... مثل همیشه...
فقط...
خیلی کم بود... ((204)) (@kiya)

بازم ممنونم مرسی
بس بود دیگه هدف دار بود و برای رسیدن به هدف باید از کوتاه ترین مسیر حرکت نمود( حال کردین؟ از اینم جمله ها بلدین شماها؟؟؟)

مدیونین فک کنین الان نقل قول کردم که تاپیک بیاد بالا یه چند نفر دیگه هم بخوننا!!! خخخخخخخخخخخخ

admiral
2016/02/03, 14:20
آخجون یه ذهن مریض مثه خودم پیدا کردم((209))
تو هم پس معتقدی مرگ شخضیت های داستان خیلی چیزه خوبیه((72))
ولی یه چیزی هدفش چیبود؟
به جز هدف داستان که برام گنگ بود تصویر سازیت خیلی خوب بود((71))

Ajam
2016/02/03, 14:40
آخجون یه ذهن مریض مثه خودم پیدا کردم((209))
تو هم پس معتقدی مرگ شخضیت های داستان خیلی چیزه خوبیه((72))
ولی یه چیزی هدفش چیبود؟
به جز هدف داستان که برام گنگ بود تصویر سازیت خیلی خوب بود((71))

ذهن مریض؟؟؟ خودتی!!!!
نخیر من معتقدم بستگی به موضوع و هدف مرگ شخصیت میتونه تاثیر داستانو بیشتر کنه، مرگ یه نفر که خواننده دوسش داره معمولا تاثیر گذاره!
هدفش چی بود؟ یعنی واقعا معلوم نبود؟؟؟ به نظرم خیلی مشهود بودا! میخواست بگه وحشی ادمایین که حیوونای وحشی رو با وحشی بازی و الکی مکشند نه اون حیوونایی که برای دفاع از خودشون وحشی بازی در میارن!( حال کردین چقدر وحشی استفاده کردم؟؟؟)

یه بار دیگه تاکید می کنم ذهن مریض خودتی!!! خخخخ
مرسی بابت این که خوندی و نظر دادی! تشکر

master
2016/02/04, 17:24
چند تا چیز تکنیکی که به ذهنم رسید:
"وحشت زده بود. ترسیده بود و ترس دیوانه اش کرده بود"
"ترس چشمان ریزش را سرخ کرده بود"
"وحشت چنگ انداخته بر سینه اش..."
"می لرزید نه از ترس، نه از..."
"درد پنجه ترس را محکم تر کرد"

فکر کنم متوجه منظورم شدی. تعداد نسبتا زیاد تکرار از الفاظ ترس و وحشت. حرف جدیدی نیست قبلا هم توی نقدها بعضی جاها گفتم. زمانی که هدف القا و بیان حس یا فضایی هست، چه بهتر که اون حس یا فضا را غیر مستقیم و به صورتی که خواننده خودش اونها را پیدا کنه خلق کنیم. احساس میشه تو تاکید روی ترس داشتی و باعث شده از "لفظ" ترس یا وحشت زیاد استفاده کنی. اگر در توصیفات یا فضاسازی جریان می دادی این حسو قوی تر می شد.

نکته دیگه در مورد توصیفات، جزئیات خوبی از چشم، دهان خرس یا نیزه و شمشیر و... ایجاد کردی ولی مثلا چیزی از محیط اطراف توصیف نکردی. دقت کن اینجا فقط محیط از لحاظ "مادی" بودنش موثر نیست. چیزیه که قبلا هم گفتم، از نظر من توصیف محیط زمانی که منجر به خلق فضای "معنوی" یا اتمسفر عمیقتر میشه اهمیت بیشتری پیدا می کنه.(فکر کنم قبلا کمی مفصل تر در این باره حرف زدم) به عنوان مثال چیزی درباره زمان روز (صبح یا شب) نگفتی. چیزی درباره اینکه مثلا قضیه کنار یه غار که می تونه جای زندگی خرسه باشه یا وسط یه دشت، بالای کوه، کنار رودخونه و... نگفتی. ممکنه نظر بعضی بر این باشه که اینا مهم نیست و توی یه داستان کوتاه دو صفحه ای حاشیس، ولی از نظر من باعث میشه داستان در سطح عمیقتری شکل بگیره که میشه باهاش ارتباط نزدیکتری برقرار کرد. اگر من بودم زمان مرگ خرس؛ وقتی می خواد چشماشو ببنده مثلا از رنگ آسمون و شکل ابرا حرف می زدم. ببین یه موقع هست تو توصیفاتت در حد ساده تر و کلی تریه و این مربوط به خودته که چقدر توصیف می خوای وارد کنی. ولی از نظر شخص من وقتی اونقدر دقیق درباره حالات چشم و حرکات خرس حرف می زنی و در مقابلش توصیفات فضا ناقص و کار نشدس، یه عدم تعادلی به وجود میاد که چه بسا از دید خواننده محسوس هم نباشه ولی به نظرم روی قوت داستان تاثیر میزاره. و همینطور به نظر میرسه شرح جزییات نبرد مهم تر و اساسی تره که حس می کنم این زیاد با روحیه داستان و حرفی که می خواستی بزنی زیاد جور درنمیاد. تو می خواستی بگی اون خرس روح و احساس داره و در مقابل این انسانها هستن که از دید او وحشی به نظر میان. خب اینو می تونی با تاکید بیشتر در نوشتت بیاری تا جزییاتی که در این مسیر همراهی نمی کنن. دقت کن که من نمی گن اون جزییات اضافه و بیهودن. دارم میگن تعادله کمک می کنه در مسیری که می خوای حرفتو بزنی.

از نظر من اینکه گفت و گوها محاوره ای باشه یا ادبی به نویسنده و درکش نسبت به داستان و فضاش بستگی داره. یه جا ممکنه فکر کنه محاوره ای بودن کمک کنه جای دیگه ادبی بودن. یا با توجه به موقعیت و شخصیتها می تونه بعضی گفت و گوها ادبی و بعضی محاوره ای باشه. به عنوان مثال صحبت شاه با وزیرش می تونه ادبی باشه و گفت و گوی وزیر با یه نفر دیگه محاوره ای (حتی گفت و گوی شاه با وزیر هم می تونه متناسب با شرایط داستان محاوره ای بشه. فرض کن شاه و وزیر توی یه چاه افتادن و در حال مرگن، اونجا می تونه محاوره ای بشه، یا اصلا نویسنده می تونه تصمیم بگیره همه گفت و گوها ادبی باشن، به نظرم بستگی به خواست و تسلط نویسنده داره)

چند جا ایراد تایپی داشتی. (شمشیر درخشش را در پشمهای خرس خاموش کند) و دو سه تای دیگه.

معدود صحبتهایی که وجود داشت تا حدی تصنعی به نظر می اومدن " سلطان مطمئنیم که شما هم لذت بردید" می دونم گفتنش راحته و در عمل پیدا کردن چیزای بهتر کار سختیه. صرفا به عنوان خواننده نظرمو میگم.

در نهایت هم نظرم درباره سیر نوشتنت اینه که در توصیف چیزی که می خوای به یه پختگی نسبی رسیدی. از بین الفاظ و جمله بندی ها می تونی چیز مناسبی بیرون بکشی. اما منتظر اتفاقی فراتر از این هستم. منتظرم از حد این آرایش جملات و توصیفات بگذری. منظورم اصلا این نیست که خوب نیستن یا بی فایدن. صادقانه بگم فکر می کنم این نوشته ها از جنس تمرینن و البته لازمن. حرفم اینه نباید هیچ وقت راضی باشی به چیزی که داری و قانع باشی به سطحی که می تونی توش بنویسی. مدام باید در تلاش برای کاویدن و رسیدن به جاهای عمیقتر باشیم. صرفا پیشنهاد منه ولی ایده بعدی که به ذهنت رسیدو سعی کن با یه آزادی و رهایی بیشتری بنویسی.در مرحله اول کمتر گیر استفاده از جملات شکیل باش و بعد می تونی برگردی و با دید بازتر و کلی تر اصلاحشون کنی. کاملا می دونم که کار راحتی نیست. شاید هم احساس کنی که اصلا این کار به دردت نمی خوره یا نمی تونی باهاش ارتباط برقرار کنی. مهم نیست، صرفا نظر من بود و می تونی هر وقت که مناسب دونستی امتحانش کنی. قصدم بردن داستان (در واقع خودت) به سطح عمیقتره و رسیدن به جاهای نابتر و دست نخورده تر توی وجود خودته.

تکه ای از شعر والت ویتمن:
Oh me! Oh life! of the questions of these recurring
Of the endless trains of the faithless, of cities fill’d with the foolish
Of eyes that vainly crave the light
What good amid these, O me, O life?

the answer

That you are here—that life exists and identity
That the powerful play goes on
and you may contribute a verse

جلاد
2016/05/17, 13:08
واااوووووووو چه خوب بود خلصت دانلود كردم انشالله بعد نغمه ميخونمش
پ.ن الان جلد اول نغمه ام صفحه 20روزي هم قبل خواب 10 صفحه ميخونم

Ajam
2016/06/12, 23:32
واااوووووووو چه خوب بود خلصت دانلود كردم انشالله بعد نغمه ميخونمش
پ.ن الان جلد اول نغمه ام صفحه 20روزي هم قبل خواب 10 صفحه ميخونم

بعد از نغمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟پس دیگه واسم اس ام اس کن بهشت نظرتو....خخخخخ
ایشالله

sir m.h.e
2016/06/12, 23:50
خب داستان رو خوندم ایده ش رو دپست داشتم
علی آقا هم که زحمت کشیده و حسابی نکات رو گفته دستش درد نکنه
خوب تونسته بودی اون خوی حیوانی انسان رو به تصویر بکشی
دمت گرم
بازم بنویس

Scarlet
2016/06/12, 23:53
خیلی خوب بود دوست داشتم زاویه دیدشو
خرسه ادمها را هیولا میبینه پس حرفاشونا نباید بفهمه پس اون قسمت اخرش که گفتی خرس شنیده اگه یه تغییر زاویه دید میدادی به داستان و از دید شکارچیا مینوشتی جالب تر میشد به نظرم
بعد خرس ها رو بچه هاشون خیلی حساسن اخربار اگه خرسه واقعا معنی جمله شکارچیا را فهمیده که میخوان برن سراغش دوس داشتم احساسات خرسو نسبت به توله اش لحظات اخر بنویسی
ببخشید زیاد حرف زدم به هرحال بازم بنویس مرسی

اشوزُشت سپید
2016/06/13, 00:54
داستان خوبی بود.
گرچه اشکالات زیاد زبانیش، برای منی که رو این موارد حساسم، خیلی تو ذوقم میزد و باعث شد اونطور که باید و شاید، از داستان لذت نبرم.
بیشتر جملات مبهم بودند که بیشترش هم به خاطر نادرست به کار بردن واژه ها بود. از علائم نگارشی درست استفاده نشده بود، علائم نگارشی باعث به‌خوانی متن میشن.
ایده ش، خوب بود؛ گرچه منو یاد انیمیشن "خرس برادر" انداخت.
با جمله بندی مناسب و رفع اشکالاتی که پایین گفتم، داستان بهتر خواهد شد :) البته من سواد نقد ندارم و از روی تجربه نقد میکنم. تنها اونایی که با منطق خودتون سازگارن رو بپذیرید :)

جملاتی که تو سه خط نخست نوشته شدن اشکال دارن؛ یعنی چه جوری بگم، خوندنشون راحت نیست و از نظر ساختاری هم یه جورایی اشکال دارن.
«وحشت زده بود» و «ترسیده بود» یکی هستن و این یعنی حشو. و حشو تو متن درست نیست! آوردن «ترس دیوانه اش کرده بود» بعد از «ترسیده بود» مناسب نیست!
«قبل از آن که شمشیر درخشش را درون پشم های خرس خاموش کند، چنگالی قلبش را بیرون کشید» اگه درست فهمیده باشم، باید یه "ش" به "درخشش" و "شمشیر" اضافه کنید! شاید جمله اینجوری بهتر باشه : شمشیرش درخشش خود را.... و قسمت دوم جمله اولش برام نامفهوم بود و بعدش فهمیدم منظورش قلب مرده! به نظرم "قلب او" بنویسید بهتر باشه.
« سگها وحشیانه می غریدند، جلو دویدند، ده ها سگ، صدها پنجه، صدها دندان. » به نظرم اگه « ده ها سگ » حذف بشه بهتره؛ چون اولش "سگ" رو آوردید.
و این که، چشم خرس سیاه سیاهه و مردمک کشیده نداره! (تو گوگل سرچ بزنید، بیشتر، گربه سانان و خزنده ها مردمک کشیده دارن) پس مردمکش، به اندازه ی کل چشمشه (این نتیجه گیری خودم از چیزاییه که خوندم و دیدم و مطمئن نیستم :) ) و چون چشمش سیاهه، پس سرخ نمیشه! چون سرخی حاصل پر خون شدن رگ های چشمه و تو خرس این رگ ها معلوم نیستن، چون چشمش سیاهه دیگه :دی
منظور از «هیولا» انسان ها هستن؟ اگه نمیدونه چی هستن، چرا اولش گفته «مردان» ؟! «شیاطین» و « اهریمن » مناسب یه خرس نیست! میشه قبول کرد که یه حیوون یه موجودی که مثلا نمیشناسه رو هیولا بخونه ولی "شیطان" و "اهریمن" مختص انسان هاست. و زیاد خوشایند به نظر نمیرسه که تو یه متن دو صفحه ای، از چندین واژه با معانی تقریبا یکسان استفاده کنید! یکی دو تا کافیه. چون تاحدودی باعث پراکندگی ذهن خواننده میشه.
« هیولاهایی که میخواستند تکه تکه اش کنند، » از کجا میدونه میخوان تکه تکه ش کنن؟ دارید از زبون یه خرس مینویسید، پس سعی کنید مثل اونا دنیا رو ببینید.
« اما بدنش فرمان نبرد نیزه میان سینه.....» گاهی اوقات برای بهتر خوند هشدن بهتریه که علائم مناسب رو بذارید. "نبرد" این نیاز رو داره.
« درد پنجه ي ترس را محکم تر کرد » الان برای "ترس" تشخیص قائل شدید؟ پس باید جمله ر وبهتر بگید.
« تولشو بزنید » "توله شو" درستشه.
« تاحالا حیوونی به این قدرت ندیده بودم » فکر نکنم "به" حرف اضافه ی مناسبی باشه.
« بازایستاد » شاید خوب نباشه، چون "ّباز" یه جور القاکننده ی "بار دوم" یه عمله. "ایستاد" بهتره.

پیروز باشید.

sir m.h.e
2016/06/13, 04:16
داستان خوبی بود.
گرچه اشکالات زیاد زبانیش، برای منی که رو این موارد حساسم، خیلی تو ذوقم میزد و باعث شد اونطور که باید و شاید، از داستان لذت نبرم.
بیشتر جملات مبهم بودند که بیشترش هم به خاطر نادرست به کار بردن واژه ها بود. از علائم نگارشی درست استفاده نشده بود، علائم نگارشی باعث به‌خوانی متن میشن.
ایده ش، خوب بود؛ گرچه منو یاد انیمیشن "خرس برادر" انداخت.
با جمله بندی مناسب و رفع اشکالاتی که پایین گفتم، داستان بهتر خواهد شد :) البته من سواد نقد ندارم و از روی تجربه نقد میکنم. تنها اونایی که با منطق خودتون سازگارن رو بپذیرید :)

جملاتی که تو سه خط نخست نوشته شدن اشکال دارن؛ یعنی چه جوری بگم، خوندنشون راحت نیست و از نظر ساختاری هم یه جورایی اشکال دارن.
وحشت زده بود و ترسیده بود یکی هستن و این یعنی حشو. و حشو تو متن درست نیست! آوردن ترس دیوانه اش کرده بود بعد از ترسیده بود مناسب نیست!
قبل از آن که شمشیر درخشش را درون پشم های خرس خاموش کند، چنگالی قلبش را بیرون کشید اگه درست فهمیده باشم، باید یه "ش" به "درخشش" و "شمشیر" اضافه کنید! شاید جمله اینجوری بهتر باشه : شمشیرش درخشش خود را.... و قسمت دوم جمله اولش برام نامفهوم بود و بعدش فهمیدم منظورش قلب مرده! به نظرم "قلب او" بنویسید بهتر باشه.
سگها وحشیانه می غریدند، جلو دویدند، ده ها سگ، صدها پنجه، صدها دندان. به نظرم اگه ده ها سگ حذف بشه بهتره؛ چون اولش "سگ" رو آوردید.
و این که، چشم خرس سیاه سیاهه و مردمک کشیده نداره! (تو گوگل سرچ بزنید، بیشتر، گربه سانان و خزنده ها مردمک کشیده دارن) پس مردمکش، به اندازه ی کل چشمشه (این نتیجه گیری خودم از چیزاییه که خوندم و دیدم و مطمئن نیستم :) ) و چون چشمش سیاهه، پس سرخ نمیشه! چون سرخی حاصل پر خون شدن رگ های چشمه و تو خرس این رگ ها معلوم نیستن، چون چشمش سیاهه دیگه :دی
منظور از هیولا انسان ها هستن؟ اگه نمیدونه چی هستن، چرا اولش گفته مردان ؟! شیاطین و اهریمن مناسب یه خرس نیست! میشه قبول کرد که یه حیوون یه موجودی که مثلا نمیشناسه رو هیولا بخونه ولی "شیطان" و "اهریمن" مختص انسان هاست. و زیاد خوشایند به نظر نمیرسه که تو یه متن دو صفحه ای، از چندین واژه با معانی تقریبا یکسان استفاده کنید! یکی دو تا کافیه. چون تاحدودی باعث پراکندگی ذهن خواننده میشه.
هیولاهایی که میخواستند تکه تکه اش کنند، از کجا میدونه میخوان تکه تکه ش کنن؟ دارید از زبون یه خرس مینویسید، پس سعی کنید مثل اونا دنیا رو ببینید.
اما بدنش فرمان نبرد نیزه میان سینه..... گاهی اوقات برای بهتر خوند هشدن بهتریه که علائم مناسب رو بذارید. "نبرد" این نیاز رو داره.
درد پنجه ي ترس را محکم تر کرد الان برای "ترس" تشخیص قائل شدید؟ پس باید جمله ر وبهتر بگید.
تولشو بزنید "توله شو" درستشه.
تاحالا حیوونی به این قدرت ندیده بودم فکر نکنم "به" حرف اضافه ی مناسبی باشه.
بازایستاد شاید خوب نباشه، چون "ّباز" یه جور القاکننده ی "بار دوم" یه عمله. "ایستاد" بهتره.

پیروز باشید.

سلام دوست عزیز
تا قبل از این که خود نویسنده بیاد به یه مورد جواب بدم با اجازه ش
درباره غلط ها ویرایشی حق با شماست و خوب چون داستان کوتاه ها اکثرا ویرایش نمیشه طبیعیه
اما در مورد << هیولاهایی که میخواستند تکه تکه اش کنند، از کجا میدونه میخوان تکه تکه ش کنن؟ دارید از زبون یه خرس مینویسید، پس سعی کنید مثل اونا دنیا رو ببینید. >>
اگه کمی دقت میکردید متوجه میشدید زوایه دید داستان سوم شخصه نه اول شخص که تو زاویه دید سوم شخص راوی از افکار و رفتار و چیزی که قراره اتفاق بیفته و ... همه شخصیت ها باخبره
ایرادی که شما گرفتید وقتی درست بود که زاویه دید داستان اول شخص و از دید خرس میبود

جلاد
2016/06/13, 08:06
بعد از نغمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟پس دیگه واسم اس ام اس کن بهشت نظرتو....خخخخخ
ایشالله

بهشت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ته تهش ته ته جهنمم بهشت!!!!!!!!!!
داداش زامبي رو خوندي؟؟؟؟؟

Ajam
2016/06/13, 13:35
خیلی خوب بود دوست داشتم زاویه دیدشو
خرسه ادمها را هیولا میبینه پس حرفاشونا نباید بفهمه پس اون قسمت اخرش که گفتی خرس شنیده اگه یه تغییر زاویه دید میدادی به داستان و از دید شکارچیا مینوشتی جالب تر میشد به نظرم
بعد خرس ها رو بچه هاشون خیلی حساسن اخربار اگه خرسه واقعا معنی جمله شکارچیا را فهمیده که میخوان برن سراغش دوس داشتم احساسات خرسو نسبت به توله اش لحظات اخر بنویسی
ببخشید زیاد حرف زدم به هرحال بازم بنویس مرسی

اخر داستان روی این که صداها بی مفهمون براش، مجهولن و اینجور چیزا خیلی مانور دادما!


بهشت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ته تهش ته ته جهنمم بهشت!!!!!!!!!!
داداش زامبي رو خوندي؟؟؟؟؟

زامبی رو نخوندم نه!

جلاد
2016/06/13, 15:49
خوندمش !!!!!!!!!!!!!واقعا بگم خوب بود من خيلي خوشم اومد ترشي نخوري يه چيزي ميشي اين من رو ياد شمشير حقيقت انداخت
كلا بگم خيلي خوشم اومد عالي

اشوزُشت سپید
2016/06/14, 13:05
@sir m.h.e (http://forum.pioneer-life.ir/member930.html)

سلام دوست عزیز... تا قبل از این که خود نویسنده بیاد به یه مورد جواب بدم با اجازه ش
درباره غلط ها ویرایشی حق با شماست و خوب چون داستان کوتاه ها اکثرا ویرایش نمیشه طبیعیه
اگه کمی دقت میکردید متوجه میشدید زوایه دید داستان سوم شخصه نه اول شخص که تو زاویه دید سوم شخص راوی از افکار و رفتار و چیزی که قراره اتفاق بیفته و ... همه شخصیت ها باخبره. ایرادی که شما گرفتید وقتی درست بود که زاویه دید داستان اول شخص و از دید خرس میبود
درود بر شما
فکر نمیکنم آنچنان هم طبیعی باشه! "داستان کوتاه بودن" بهونه ی خوبی برای اشکال دار بودن متن نیست! نویسنده با رعایت اصول نگارشی به متن و خواننده ی متن احترام میذاره. و به نظرم اینا چیزایین که هر نویسنده ای باید بلد باشه و به کار ببره.
راجع به مسئله ی سوم شخص نظر خاصی ندارم، چون سواد ادبی ندارم :) فقط حس کردم اونجاش اشتباهه و از نویسنده هم خواستم هر موردی که به نظر خودش منطقی بود بپذیره. نتیجه گیری ای که خودم از نوشته های مختلف کردم اینه که سوم شخص گاهی محدود میشه؛ مثلاً اینجا بیشتر، راوی از دید خرس میگه و کمتر از دید مردمان؛ برای همین نویسنده باید توجه کنه که یه خرس دنیا رو چجوری میبینه!
در هر صورت، پوزش میخوام اگه چیز اشتباهی گفتم :)

Ajam
2016/06/14, 13:33
@sir m.h.e (http://forum.pioneer-life.ir/member930.html)

درود بر شما
فکر نمیکنم آنچنان هم طبیعی باشه! "داستان کوتاه بودن" بهونه ی خوبی برای اشکال دار بودن متن نیست! نویسنده با رعایت اصول نگارشی به متن و خواننده ی متن احترام میذاره. و به نظرم اینا چیزایین که هر نویسنده ای باید بلد باشه و به کار ببره.
راجع به مسئله ی سوم شخص نظر خاصی ندارم، چون سواد ادبی ندارم :) فقط حس کردم اونجاش اشتباهه و از نویسنده هم خواستم هر موردی که به نظر خودش منطقی بود بپذیره. نتیجه گیری ای که خودم از نوشته های مختلف کردم اینه که سوم شخص گاهی محدود میشه؛ مثلاً اینجا بیشتر، راوی از دید خرس میگه و کمتر از دید مردمان؛ برای همین نویسنده باید توجه کنه که یه خرس دنیا رو چجوری میبینه!
در هر صورت، پوزش میخوام اگه چیز اشتباهی گفتم :)

خواهر هر چی گفتی خوب کاری کردی نظرت بوده! اینقدر واسه کار درست پوزش نطلب!!!!
از این زندگی 17-18-19-20 نمیدونم چند سالمه یه چیزی یاد گرفته باشم اینه بی خودی فک کنی کارات اشتباهن بعدا میزنن کارای درستتم اشتباه می کنن! جمالت قصار خودم خخخخ

خب هر چی گفتی قبول ولی سوم شخص: دانای کل حساب میشه، دانای کل دید خرسو می بینه و واقعیت رو هم می بینه بنا براین توضیح میده اون چیزایی که از دید خرس هیولان در واقع ادمن، یا بقیه مسائل!
علائم نگارشی و اینا یکی به من یادشون بده به کار می برم خخخ

اشوزُشت سپید
2016/06/14, 13:41
خواهر هر چی گفتی خوب کاری کردی نظرت بوده! اینقدر واسه کار درست پوزش نطلب!!!!
از این زندگی 17-18-19-20 نمیدونم چند سالمه یه چیزی یاد گرفته باشم اینه بی خودی فک کنی کارات اشتباهن بعدا میزنن کارای درستتم اشتباه می کنن! جمالت قصار خودم خخخخ
خب هر چی گفتی قبول ولی سوم شخص: دانای کل حساب میشه، دانای کل دید خرسو می بینه و واقعیت رو هم می بینه بنا براین توضیح میده اون چیزایی که از دید خرس هیولان در واقع ادمن، یا بقیه مسائل!
علائم نگارشی و اینا یکی به من یادشون بده به کار می برم خخخ
چشم جناب 17-18-19-20 ساله! ((72))
من بازم نظری راجع به سوم شخص ندارم ((42)) یعنی درواقع هنوز روی همون نظر خودم سوم شخص محدود هستم! خودم سوم سخص رو به این خاطر استفاده میکنم که میشه باهاش فضا رو خوب توصیف کرد ولی بیشتر، محدوده به شخصیت اصلی! کسی نمیتونه به این مشکل پاسخ بده؟!
میشه یاد داد، ولی خودت هم میتونی یاد بگیری، فقط باید موقعی که یه نوشته رو میخونی که میدونی قبلا ویراستاری شده، دقت کنی ببینی کجا و چه جوری واژه ها و علائم استفاده شدن :)

Ajam
2016/06/14, 13:44
چشم جناب 17-18-19-20 ساله! ((72))
من بازم نظری راجع به سوم شخص ندارم ((42)) یعنی درواقع هنوز روی همون نظر خودم سوم شخص محدود هستم! خودم سوم سخص رو به این خاطر استفاده میکنم که میشه باهاش فضا رو خوب توصیف کرد ولی بیشتر، محدوده به شخصیت اصلی! کسی نمیتونه به این مشکل پاسخ بده؟!
میشه یاد داد، ولی خودت هم میتونی یاد بگیری، فقط باید موقعی که یه نوشته رو میخونی که میدونی قبلا ویراستاری شده، دقت کنی ببینی کجا و چه جوری واژه ها و علادم استفاده شدن :)

خب این قضیه سوم شخصو حل میکنم! یه مدت باید صبر کنی!
علائم نگارشی بخونم یاد بگیرم؟ من خیلی دقت کنم به یا نوشته میفهمم موضوعش چیه! خخ

این رنگ روشن واسه نوشته خوب نیست نمیشه خوندش!

اشوزُشت سپید
2016/06/14, 13:50
خب این قضیه سوم شخصو حل میکنم! یه مدت باید صبر کنی!
علائم نگارشی بخونم یاد بگیرم؟ من خیلی دقت کنم به یا نوشته میفهمم موضوعش چیه! خخ
این رنگ روشن واسه نوشته خوب نیست نمیشه خوندش!
سپاسگزار خواهم بود :)
خب پس باید بری درسشو بخونی :دی
چه کنیم؟ خوشم میاد رنگی رنگی بنویسم :) همه ش سیاه، خیلی یکنواخت و بی روحه! شمام لطفا عادت کنید :دی

Ajam
2016/06/14, 13:58
سپاسگزار خواهم بود :)
خب پس باید بری درسشو بخونی :دی
چه کنیم؟ خوشم میاد رنگی رنگی بنویسم :) همه ش سیاه، خیلی یکنواخت و بی روحه! شمام لطفا عادت کنید :دی

رنگی رنگی بنویس ولی رنگی بنویس که روی پس زمینه سفید چشمو نزنه! یا فونتو درشت کن!

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

پای تاپیک خودم، توی انجمن خودم چقدر اسپم زدم!
من یه پدیده ام به خدا! خدا منو نگهداره براتون

اشوزُشت سپید
2016/06/14, 14:02
رنگی رنگی بنویس ولی رنگی بنویس که روی پس زمینه سفید چشمو نزنه! یا فونتو درشت کن!
پای تاپیک خودم، توی انجمن خودم چقدر اسپم زدم!
من یه پدیده ام به خدا! خدا منو نگهداره براتون
چشم! (این رنگو خیلی دوست دارم :دی)
خدایا نگهش دار ((64))
به نظرم اگه به توله هه بیشتر بپردازی خیلی خوب میشه، چون خرسا بدجور رو توله هاشون حساسن! و اول داستان، یکم حس وحشت خرس و وحشی گری آدما رو بیشتر نشون بدی و یکم بیشتر ابهام هم قاطیش کنی عالی میشه :)

Ajam
2016/06/14, 14:05
چشم! (این رنگو خیلی دوست دارم :دی)
خدایا نگهش دار ((64))
به نظرم اگه به توله هه بیشتر بپردازی خیلی خوب میشه، چون خرسا بدجور رو توله هاشون حساسن! و اول داستان، یکم حس وحشت خرس و وحشی گری آدما رو بیشتر نشون بدی و یکم بیشتر ابهام هم قاطیش کنی عالی میشه :)
هی من اومدم اینو نگم نمی زاری که
روی هم من 5 دقیقه وقت نزاشتم برا نوشتن این داستان! فقط یه تمرین بود و این که ایده رو بیارم رو کاغذ! گیر نده اینقدر! خخخخخخ

اشوزُشت سپید
2016/06/14, 14:10
هی من اومدم اینو نگم نمی زاری که
روی هم من 5 دقیقه وقت نزاشتم برا نوشتن این داستان! فقط یه تمرین بود و این که ایده رو بیارم رو کاغذ! گیر نده اینقدر! خخخخخخ
((205))((66))
به نظرم این جزء بزرگ ترین اشتباهاته! زمانی که برای نوشتنش صرف میشه آنچنان مهم نیست. ولی بازخوانی باعث بهتر شدن نوشته میشه. به شخصه برخی داستان کوتاهامو نزدیک 20 بار خوندم! (کاری ندارم خوبن یا بد) با هر بار بازخوانی ممکنه چیزی اضافه یا کم بشه که به نفع نوشته باشه :)

Ajam
2016/06/14, 14:25
((205))((66))
به نظرم این جزء بزرگ ترین اشتباهاته! زمانی که برای نوشتنش صرف میشه آنچنان مهم نیست. ولی بازخوانی باعث بهتر شدن نوشته میشه. به شخصه برخی داستان کوتاهامو نزدیک 20 بار خوندم! (کاری ندارم خوبن یا بد) با هر بار بازخوانی ممکنه چیزی اضافه یا کم بشه که به نفع نوشته باشه :)

درسته ولی وقتی که یه داستان نوشته باشی نه وقتی که فقط یه تمرین واسه داستان نوشتن بوده!

master
2016/06/14, 19:13
با سلام خدمت همه دوستانی که مشارکت داشتن در این تاپیک. بنده قبلا 1 بار نظر و نقدمو در مورد داستان ابراز کردم. فقط نکاتی در مورد بحثهای به وجود آمده می خواستم بگم.


((205))((66))
به نظرم این جزء بزرگ ترین اشتباهاته! زمانی که برای نوشتنش صرف میشه آنچنان مهم نیست. ولی بازخوانی باعث بهتر شدن نوشته میشه. به شخصه برخی داستان کوتاهامو نزدیک 20 بار خوندم! (کاری ندارم خوبن یا بد) با هر بار بازخوانی ممکنه چیزی اضافه یا کم بشه که به نفع نوشته باشه :)
البته که حرف کاملا درستیه بنده هم قبلا در تاپیکهای دیگه چندجا گفتم این نکته رو که بازخوانی و بازنویسی چقدر تأثیر داره و در مقابل حرف نویسنده Ajam عزیز که گفتن این فقط یه تمرین نوشتن بوده می گم این دلیل و توجیه مناسبی نیست. به نظر من در داستان (و کلی تر بخوام بگم در مقوله "هنر") اهمیت و اصالت با مسیره نه نتیجه. قبل اینکه مهم باشه داستان یا اثر شما در نهایت چقدر ارزشمند شده، مسیری و روند خلقش اهمیت داره. شما اگه بازنویسی و باخوانی رو در یک تمرین انجام ندی پس کجا قراره انجام شه؟ فرقی مگه بین تمرین و غیر تمرین وجود داره اصلا؟ مرزی مشخص که کسی بخواد تعیینش کنه؟ به نظر من همه چیز تمرینی است برای بهتر شدن و خب این وسط آثاری برجسته تر توسط هنرمند خلق می شن.

در مورد بحث زاویه دید و نوع اطلاعاتی که باید داده شه بر اساس اینکه از دید خرس هست یا دانای کل به نظر من محدودیت و مرز مشخصی وجود نداره. اینکه حتی وسط داستان هرچندبار از دید هر چیز یا هر کسی روایت شه هم به نظرم امکان پذیره و به انتخاب و مهارت نویسنده بستگی داره. یاد یکی از داستانام افتادم که شروعش از دید یه برج دیده بانی فرسوده و تخریب شده بود تا محیط و فضای اطراف رو از دیدش توصیف کنم. بعد دانای کل می شد و بعد اول شخص مردی که زیر برج گذر می کرد. داستان رو نویسنده خلق می کنه و خدای جهانشه. البته نظر هر مخاطبی و نقدش باید مورد استفاده قرار بگیره. میشه گفت که اگه این توصیف در این قسمت داستان از دید خرس بود یا نبود بهتر می شد یا نه، کاملا درسته ولی در مورد حکم کلی و قطعی دادن من باهاش مخالفم. در خیلی از داستانها (هاینریش بل رو من می ستایم در این زمینه) چندین بار روایت از اول شخص شخصیتهای مختلف به سوم شخص عوض می شه و بر می گرده. البته این کار رو نویسنده به سبب مهارت و تسلطش به خوبی انجام می ده.

در نهایت هم تشکر می کنم از همه دوستانی که چه در این تاپیک یا تاپیکهای دیگه نقد و نظراتشون رو به اشتراک می زارن برای ارتقای داستانها و رشد انجمن نویسندگان جوان.

skghkhm
2016/06/14, 19:29
عاخه چرا؟ :(
قشنگ بود
واقعا بی انصافیه برا تفریح جون یه موجود رو بگیرن
(نمیشه سلطانو از طرف من از اسب پرت کنی پایین؟((72)))

Ajam
2016/06/14, 19:33
عاخه چرا؟ :(
قشنگ بود
واقعا بی انصافیه برا تفریح جون یه موجود رو بگیرن
(نمیشه سلطانو از طرف من از اسب پرت کنی پایین؟((72)))

نوچ.... اسهال خونی می گیره می میره! خوبه؟
واسه تفریح اره واقعا کار بدیه ولی واسه خوردن خوبه! وقتی ضرر میزنه هم خوبه!( موجود سنگ دلیما!)

admiral
2016/06/14, 20:56
به به باریکلا تو استعداد داری پسر جان :دی
به لیست معاونین من خوش آمدی :دی خوی درندگی و پایان های ناخوش! من دنبال جذب همچین ستاره هایی هستم ((72))
اما نقد!
خرس ک زبون ادما رو نمیفهمه بهتر میشد اگه اون تیکه رو از زبون خود پادشاه میگفتی نه حیون
بعدم شکار خرس اینجوری نیستا ((62)) تا جایی ک میدونم خرس و گرگ رو با تله شکار میکنن قدیما هم اصلا نزدیک نمیشدن تیر میزدن و زخمی میکردن بعد وارد عمل میشدن
میتونست خشانتش بیشتر باشه ^_^ مثلا قلبشو درمیوردی پوستشو میگفتی همونجا کندن انداختن رو شونه پادشاه... پادشاه میره قلب بچه خرسو درمیاره میده دخترش داغ داغ بخوره ^_^ پسرش دندونای بچه خرسه رو میکنه میگه میخوام برام گردنبد درست کنن *_*

MIS_REIHANE
2016/09/19, 17:06
تیم نقد تقدیم میکند:
ملکه عشق (http://forum.pioneer-life.ir/member3727.html)
خب اینم نقد نگارشی

کوه پیکر؟ کوه؟ یه خرس رو دیدی؟ می دونی چه قده بزرگه؟ اسبببببببببب؟ خرسسسسسسسسس؟ کوه؟

کاسه هایی خون گرفته

خب: درون کاسه های خون گرفته
یک دونه ی اضافه داشت

نمی دونم دویدن برای توصیف گردش مردمک چشم مناسب باشه ولی اگه مناسبه که ما حرفی نداریم فقط فکر کردم یه جوریه(وایییییییی نزن منو)

وحشت چنگ انداخته بر سینه اش صدای نفس ......

وحشت بر سینه اش چنگ انداخته و صدای نفس هایش را به .....

بازم می گم بهتره ساختار فعل خفظ بشه با اینکه جملت درسته و حس بدی در ادم ایجاد نمی کنه ولی بازم ساختار جمله اس دیگه

چنگالی قلبش را بیرون کشید

می دونی خرس خرسه قلب سرش نمی شه بیچاره بعدم خرس پنجول می اندازه دست نمی اندازه وسط قفسه سینت قلبتو در بیاره که برادر من مگه خون اشامه بدبخت؟

سگها وحشیانه می غریدند، جلو دویدند،....... جنگید، درد کشید

خب چرا فعل اول با بقیه فعل ها نمی خونه؟ هماهنگ نیست؟

غرق خون

غرق در خون

نعره زد و تیر هایی کوچک.......
نعره زد ربطی به تیر ها نداره پس و نیاز نیست

افتاد.....زمین افتاد

خب توقع نداشتم اینجوری باشه اینجور نگارش برای افرایه داستان رو اروم و تیکه تیکه می خونن با صدای بم و گرفته و از این جور چیزا وی برای کسی که داره ساده و بدون احساس و اهنگی تو صداش می خونه ای جمله خیلی یه جوریه

صداهایی مبهم دورش می شنید

صداهای اطرافش را به شکل مبهم می شنید

تولشو بزنید

خب بزنید فکر نمی کنی با بکشید عوض بشه بهتره؟

حرفها مبهم تر .....

بهتر بود می گفتی صداها ها چون تو جمله های قبلی از مبهمی صدا گفته بودی و از تر استفاده کردی.

امشب حسابی جشن می گیرم

خب من نفهمیدم می گیرم کی جشن می گیره؟ سلطان؟ افرادش؟ سلطان و افرادش؟

مرگ بالاخره قلبش را فشرد

خب فشرد یعنی چی فشرد؟

و در اخر سینه.....
و بالاخره می گفتی بهتر بود.

یه چیز دیگه مئ نفهمیدم بچه خرسه بعد از اینهمه کشمکش جلو روش چرا فرار نکرد وقتی کسی حواسش بهش نبود و چرا خرسه یکم عاطفه یا نگرانی نسبت به بچه خرسه نداشت اصلن به این بخش توجهی نکردی و بهتر بود این چیزا رو هم می گفتی؟ خرسه می جنگید خودش نمیره در صورتی که وقتی بچش اونجا بود از روی غریزه باید می جنگید بچش نمیره ها؟ اینطور نیست؟

MIS_REIHANE (http://forum.pioneer-life.ir/member4599.html)
سطح داستانی متوسط.زاویه ی دید متفاوت و لی با همون سبک نوشتاری همیشگی.یکم خلاقیت خوبه.تو زمینه های دیگه نوشتن خیلی ذهن نویسندگیتو باز میکنه.بهتره رمنس رو هم امتحان کنی.یا راز الود.پتانسل نویسندگیشو ابدا نداری مخصوصا رمنس چون سبکو سیاقت اینطوری نیست ولی تجربه ی خوبی میشد.
شروع خوبی بود.فضا سازی ها تقریبا ضعیف.بیشتر باید پرداخته میشد.کشش کافی داشت و جذاب بود.طرح کلیشه ایی و با نتیجه ایی معلوم.پایان دارک دوس دارم! افرین.همیشه شخصیت باید بمیره تا یکم تاثیر گذار باشه.هدف دار بود این داستان؟بله من فکر میکنم هدفی داشت.کار انسانی اینجا شر محسوب میشه و داره شرارت انسانی رو نشون میده.جالب بود.پس نتیجه میگریم درونمایه داره.افرین.

دیالوگا خشک .باید بیشتر میبود تا جالب تر باشه.توصیفات کم.توی صحنه پردازی و جملات زیبا به کار بردن ضعیفی.سراسر توصیف نباشه ولی خوب یکم احساسات رو شامل بشه.کشمکش احساسی خرس متوسط بود.یکم بیشترش میکردی نثرو سنگین میکرد و دلو میزد.یکم کمترش میکردی نثر خشک و عاری از احساسات میشد.متوسط بودو قابل قبول.بعضی از نویسنده ها به اندازه میگن ولی ی طوری میگن ک دلت بریزه.من چنین چیزی تو این داستان ندیدم و وایه همین هول و لایی نبود برام.اخر می مرد.همین.تمام.
سیتینگ داستانی ضعیف.صب بود ظهر بود شب بود؟جو حاکم شده چجوری بود؟این فضا ی جای خاص بوده مثلا؟باید یکم اشاره ی بیشتر میکردی!هومم من میتونم بگم بر فرض مثال این اتفاق داشته تو ی می خونه می افتاده ک خیلی تصادفی ی درختم داشته(ک این توله هه بالاش بوده) . نویسنده ی گرامی میتونه بگه نه؟اگه بگه من میگم پس چرا یکم اطلاعات ندادی؟چرا یکم توصیف نکردی تا درک بهتری از فضا داشته باشم؟چرا ی کاری نکردی ک ملموس باشه؟پس صرفا این متن رو برای چی در اختیارم گذاشتی وقتی حتی نمیدونم ک کجا داره اتفاق میفته.؟
باید یکم باید از مکان اطلاعاتت میدادی.یکم توصیف برای درک بهتر.
هومممم من میتونم بگ ک نویسنده ی گرامی داشته پایه ی داستان رو تفسیری بنا میکرده.ولی صرفا اومده و ی گریزی به هرکدوم از حالات زده و رد شده.یکم و فقط اندکی باید و باید بیشتر و پر شاخو برگ تر میبود.با این سایز نوشتار و با چنین ایده ایی می طلبید ک نویسنده بیشتر بنویسه.باید بیشتر مینوشتی تا جالب تر در بیاد.ن اینکه جالب نبود.نه!ولی در حد کافی نبود.اضافه گویی و بازنویسی میخواست.اضافه گویی کم ولی بازنویسی زیاد.هرچند خیلی کم باید بهش اضافه میشد.ولی همین خیلی کم هم موثمره ثمره و زیبا تر میکنه داستانو.
و اینکه.ی سوالی داریم که بعد از خوانش داستان خواننده باید از خودش بپرسه و دیدگاه من گفته میشه:
ایا شما این داستان را دوباره میخوانید؟چند بار؟
این داستانو اگه بخوام ی بار دیگه میخونم.و اگه مجبور باشم یک ونیم دور میخونم.چون چیز خاصی نداره ک بخوام بهش فکر کنم .بهران درگیر کننده ایی نداره.
حالا ی سوال
چرا از این زاویه دید؟