PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان سرلشگر



milad.m
2016/01/21, 18:12
به نام خدایی که در این نزدیکی است


http://s6.picofile.com/file/8234564626/Untitled.jpg



نویسنده : میلاد میرادی
صفحه آرا و کاور : امیر حسین زارع
مقدمه :
او را به خوبی نمی شناسم !
ولی از افرادم شنیده ام که می گویند او خیلی قوی است ! قوی تر از هر دشمنی که تا آن زمان داشته ام .
باید در نبردی سخت او را شکست دهم ولی مگر می شود ؟!
او مرد میدان های نبرد است !!
از کشورش میترسم ، کشوری که تاریخ جهان را رغم می زند . کشوری که جنگ هایی را پشت سر گذاشته است . جنگ هایی نابرابر و طاقت فرسا !
واقعا او کیست ؟!

قسمت اول (http://s7.picofile.com/file/8233393784/Doc1.pdf.html)

لینک دانلود
2016/01/21, 19:41
من واقعا این داستان رو به همه توصیه میکنم
واقعا از نظر اکشن زیبا و گیراست.

Anobis
2016/01/21, 22:55
داستان خوب و زيبايي هست و موضوع جالبي داره.
اما خب هيچ داستاني بي مشكل نيست ولي خوندن اين داستان رو به همه دوستان توصيه ميكنم

milad.m
2016/01/24, 14:00
من واقعا این داستان رو به همه توصیه میکنم
واقعا از نظر اکشن زیبا و گیراست.

ممنون دوست عزیز نظر لطفت است ، در حال نوشتن ادامه این داستان هستم در صورت اتمام قسمت دوم حتما قرار داده خواهد شد .

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


داستان خوب و زيبايي هست و موضوع جالبي داره.
اما خب هيچ داستاني بي مشكل نيست ولي خوندن اين داستان رو به همه دوستان توصيه ميكنم

دوست عزیز ممنونم .
امیدوارم بتونم تو قسمت بعد مشکلات داستان رو کمتر کنم بازم ببخشید ((119))

azam
2016/01/27, 09:49
داستان جالبی بود.
فقط یه کوچولو بیشتر روی تصیفاتت کار کن. روند داستان خیلی تند بود. با یکم فضا سازی بیشتر خیلی قشنگ تر میشد.
یه سوال! این ژنرال موقعی که از زندانش فرار میکنه، با وجود اینکه به پاش تیر خورده بوده چجوری میتونسته بدوه؟ اونم زیگزاگی؟؟
خسته نباشی. منتظر قسمت دومش هستم.((221))

milad.m
2016/01/27, 11:02
داستان جالبی بود.
فقط یه کوچولو بیشتر روی تصیفاتت کار کن. روند داستان خیلی تند بود. با یکم فضا سازی بیشتر خیلی قشنگ تر میشد.
یه سوال! این ژنرال موقعی که از زندانش فرار میکنه، با وجود اینکه به پاش تیر خورده بوده چجوری میتونسته بدوه؟ اونم زیگزاگی؟؟
خسته نباشی. منتظر قسمت دومش هستم.((221))

ممنون دوست عزیز بابت نظر دادن ((221))

شما کماندوها رو دست کم نگیر دوست عزیز ، این ژنراله قبل از این که ژنرال بشه کماندو بوده ! یک کماندو با یک تیر اونم به پاش از پا در نمیاد و برای نجات جونش هر کاری میکنه که دیدی تو داستان هر کاری کرد! ((58))
یا علی

milad.m
2016/06/05, 15:48
ادامه داستان به زودی قرار داده خواهد شد ...

MIS_REIHANE
2016/06/06, 16:03
داستان بسیار بسیار زیبایی بود.با یک دید متفاوت .اشکالاتی داشت :
پیچ و تاب زیادی ندشت و شاید امکانش هست که ووسطش خواننده داستانو ول کنه ولی وقتی صحنه های اکشن میومددیگه نمیتونستی جز کلمات به جایی نگا کنی و حواست به جایی باشه.
جملاتت رو با یک فعل سر میبندی و تموم میکنی در نتیجه جمله ناقص میشه.
وسط جنگ کتابی صحبت کردن درست نیست.رون و عادی صحبت کن.این یکی از دلایلی میشه که اون وسط حس به خاننده القا نمیشه و ان حالتی که خواننده باید کارکتر رو درک کنه ایجاد نمیشه.
توصیفاتتو افزایش بده.
رو فضا سازی کار کن تا بشه بهتر خوند داستانو.
تو یک نویسنده حرفه ایی هستی!سعی کن یکم با اب و تاب بنویسی سعی کن ابتدایی ننویسی و اون ابتدائی نویسی رو به حداقل برسونی.
سعی کن جایی اینکه تو داستان بگی:با خودم گفتم:.... بیای و فونتو عوض کنی یا ی کاری که اون فکر خودتو از داستان جدا کنه در حالی که پیوسته مینویسی.انسجام ایجاد شده یهتر از اون با خودم گفتم:میشه.
یه جاهایی هم بود که میتونستی خیلی بش اضاف کنی مثل اونجایی که میرفتن عملیات تروریستی انجام میدادن.
خب البته هر داستانی =زیبایی ها+اشکالات من که اصن در حد نقد نیستم ولی اشکالاشو گفتمجاهای خوب خوبشم میگمم:
خیلی به سلاح های ارتشی واردی و این یک نکته خوبه که میتونی خاننده رو به این ابزار جذب کنی و کشش ایجاد کنی.غافلگیری های جالبی داشت مثل اون اخر که سرلشکر حمید بش زنگ میزنه.اونجایی که سرلشکر مسلم جای سرلشکر حمید اومدم جالب بود.
داستان زییییییبا بود درکل. اون اکشنشو خیلی دوسداشتم.
خسته نباشی منتظر ادامش هستم به شددددت. ((48))((48))((48))((48))((48))

milad.m
2016/06/06, 23:47
داستان بسیار بسیار زیبایی بود.با یک دید متفاوت .اشکالاتی داشت :
پیچ و تاب زیادی ندشت و شاید امکانش هست که ووسطش خواننده داستانو ول کنه ولی وقتی صحنه های اکشن میومددیگه نمیتونستی جز کلمات به جایی نگا کنی و حواست به جایی باشه.
جملاتت رو با یک فعل سر میبندی و تموم میکنی در نتیجه جمله ناقص میشه.
وسط جنگ کتابی صحبت کردن درست نیست.رون و عادی صحبت کن.این یکی از دلایلی میشه که اون وسط حس به خاننده القا نمیشه و ان حالتی که خواننده باید کارکتر رو درک کنه ایجاد نمیشه.
توصیفاتتو افزایش بده.
رو فضا سازی کار کن تا بشه بهتر خوند داستانو.
تو یک نویسنده حرفه ایی هستی!سعی کن یکم با اب و تاب بنویسی سعی کن ابتدایی ننویسی و اون ابتدائی نویسی رو به حداقل برسونی.
سعی کن جایی اینکه تو داستان بگی:با خودم گفتم:.... بیای و فونتو عوض کنی یا ی کاری که اون فکر خودتو از داستان جدا کنه در حالی که پیوسته مینویسی.انسجام ایجاد شده یهتر از اون با خودم گفتم:میشه.
یه جاهایی هم بود که میتونستی خیلی بش اضاف کنی مثل اونجایی که میرفتن عملیات تروریستی انجام میدادن.
خب البته هر داستانی =زیبایی ها+اشکالات من که اصن در حد نقد نیستم ولی اشکالاشو گفتمجاهای خوب خوبشم میگمم:
خیلی به سلاح های ارتشی واردی و این یک نکته خوبه که میتونی خاننده رو به این ابزار جذب کنی و کشش ایجاد کنی.غافلگیری های جالبی داشت مثل اون اخر که سرلشکر حمید بش زنگ میزنه.اونجایی که سرلشکر مسلم جای سرلشکر حمید اومدم جالب بود.
داستان زییییییبا بود درکل. اون اکشنشو خیلی دوس داشتم.
خسته نباشی منتظر ادامش هستم به شددددت. ((48))((48))((48))((48))((48))

ممنون ریحانه بابت نقد حتما سعی میکنم در ادامه بهتر بنویسم امیدوارم از ادامش نیز خوشت بیاد ...