PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نکات کلیدی داستان پیشتاز



shery
2016/01/10, 01:00
سلام دوستان اینجا یک سری جمع بندی از قوانین و نکاتی که تا به حال در داستان هر شخص موظف به انجامش هست رو
قرار دادیم جهت هماهنگی بیشتر و یکی شدن این داستان گروهی ..و جلوگیری از گمراهی در روند داستان :

قوانین برای ارسال پست :

۱- اسپم ممنوع حداقل محتوای پستتون باید ۱۲ خط باشه
۲- چارت و جدول زمانی طبق توضبحات اول هر پست زده میشه . داستان بدون چارت قابل قبول نیست .
۳- قوانین داستان نویسی گروهی طبق توضیحات رعایت شده باشه .

۴ - تمامی افراد موظف به نوشتن ۴ مرحله ی داستانی در بخش اول هستن .


مراحل داستانی بخش اول :
- قدرت انتخابی خود را با مسول داستان هماهنگ کنید .
- در مرحله اول داستان پس از تایید قدرتون ، مشخص کردن فرایند ها ( تعریف کلیت قدرتتون ) و چه گونگی کشف ان برای اولین .
- در مرحله ی دوم تعریف گذشته ی خودتون و چه گونگی ورود به قصر پیشتاز ( توسط چه کسی و چه طور ) .
- در مرحله ی سوم افکار و اهداف و شغل خودتون رو در زمان حال مشخص کنید . ( احساسات کلی ) .
-در مرحله چهارم یک اتفاق ساده و توصیف کوتاه از زندگی الانتون در قصر ( میتونه با ماجراهای جالب و کوتاه باشه مثلا بر خورد با محمد حسین و یا توصیف اتاقتون .مشخص کردن روند روزانه ی شما و فعالیت هاتون در حال حاظر تو قصر )‌

- بخش اول داستان ، شامل ۱۳ روز است که تمامی افراد میتوانند تا مهلت مشخص شده ( جمعه ۲۵ دی ماه ) تمامی مراحل داستان خودشون رو به صورت پست های متفاوت ارسال کنند . (برای اطلاع از روز اول و تاریخ شروع ماجراها در زمان حال به اولین پست فاطمه مراجعه شود )


نکات کلیدی :
- ازدیالوگ گوی زیاد پرهیز کنید .
- پرش های زمانی را کم کنید . ( ۷ سال بعد . ۴ سال قبل ....)‌ و یا اگه پرش زمانی دارید سعی کنید در یک پست جدا متفاوت از زمان حال اون رو ارسال کنید .
- شخصیت خودتون رو بدون نقطعه ضعف طراحی نکنید . سعی کنید تمام خصوصیات بد و خوب رو باهم شرح بدید .
- داستان های همدیگه رو بخونید و سیر داستانی همدیگه رو دنبال کنید . هدایتگر همدیگه باشید تا یه خط مستقیم ایجاد بشه .
- به قوانین . نکات کلیدی . سیر داستانی تعریف شده . و تعاریف اولیه دقت کنید .
- چارت جمع بندی ‌: طبق مثال تمام دوستانی که تا به حال در داستان حضور داشته اند موظف هستند این چارت را پر کرده و در همین پست قرار دهند .
( هدف داشتن یه جمع بندی از هر شخصیت در داستان و جمع اوری یک خلاصه از کلیت بخش اول و تمامی نوشته های بچه ها است . )
مثال :

معرفی : شهرزاد . سن زمان حال : ۲۳ .
نقش در قصر : مدیر کار های داخلی قصر
قدرت : با قدرت چشمام میتونم بسته به انتخابم یک فردو از حرکت انجام هر چیزی جز فکر کردن باز دارم تا افزایش قدرتم که در ثانیه و پلک زدنی شخص به خاکسر تبدیل میشه . هنگامی که قدرتم میخواد عمل کنه چشمام برق کوتاهیی میزنه .
یکی از پدید های همراه قدرتم جذب خاطرات مهم هر شخص فقط در لحظه ی مرگشه که مثلا میتونم مهم ترین شخص زندگی یک فرود هنگام مرگش تو مردمکش لحظه ای ببینم .
ورود به قصر : ۳ سال بعد از نقطه شروع .
توسط چه کسی و چه طور : در ۱۰ سالگی توسط امیر حسین که در حال گشتو گذار بود به قصر اورده شدم .
گذشته : در کودکی با کشتن دوستانم خیلی اذیت میشم … امیر حسین که یه پسر بزرگ بوده کمکم میکنه به قصر بیام و کنار فاطمه و حانیه و دو سه نفر دیگه که جمعا ۱۲ نفر فقط تو قصر بودن بزرگ میشیم کنار هم .
در ۱۵ سالگی از اینکه به درد نمیخوردم کاری کنم تو قصر یه دور بیرون میزنم . سه سال بعد با اوردن دختر کوچیکی به نام نرگس دوباره به قصر میزنم و یک ماه بعدش با پیدا کردن تهمورث و کشتن یه مرد بچه ها دوباره من زخمیو به قصر میارن سعی در فرار میکنم اما چند ماه بعد برای اخرین بار بلاخره تسلیم قدرت و کشش قصر میشم و میمونم و اونجا مدیر داخلی قصر میشم .
افکار و هدف زمان حالم : به کشف و اداره کردن جاهای مختلف قصر ادامه مدم هدف خاصی ندارم و اصلا تمرین نمیکنم چون از قدرتم جز کم کردن روی بچه پرو ها استفاده ندارم . به تهیه نقشه از قصر پرداختم و نصبت به شوک و ترسیدن حساسم .
اتفاقات مهم از روز اول تا روز ۱۲ اول :‌ روز سوم اتفاقی باعث مرگ اعظم میشوم و بقیه روز ها مشغول حل کردن معماری ورود به کتابخانه ی مخفیم . و روز ۱۲ اهم اتفاقی وارد نقطه ی ۱۳ و اتاق داوری میشوم و چند روزی همراه سپهر و حریر غیب میشم .
و در اخر در چیز مهمی رو باهم کشف میکنیم .
برخورد با اشخاص در ۱۲ روز اول :
با اعظم در روز سوم که اتفاقی وارد اتاقم شد و باعث مرگش شدم . و روز چهارم هنگام توضیح کشف کتابخانه مخفی .
با حانیه در روز چهارم هنگام راضی کردنم برای خروج از اتاق .
با سپهر در روز چهارم و خشک کردنش .
با تهمورث در روز چهارم در حال گفت و گو .
با هادی در روز پنجم در سال مبارزه و روز های بعدش جهت تمرین و تخریب دیوار .
با مهسا در روز دوازهم زمانی که از انرژیش برای ورود استفاده میکنم .
با حریر : در روز دوازدهم زمانی که توسط دیوار جذب و مهو میشم .
با محمد حسین در روز دوازدهم زمانی که در دالان نا امید شده بودم .
با فاطمه . امیر کسرا . در روز های متفاوت . بر خورد کوتاه .

- چارت زمان بندی : طبق مثال در اول تمام پست ها قرار میگیرد . ( تاریخ . مکان . زمان داستان . راوی . اشخاص . ماجرا )
( هدف مشخص کردن زمان داستان هرشخص . جلوگیری از گیج شدن بچه ها . هماهنگی بیشتر . یکی کردن کلیت داستان )


مثال :
تاریخ : امروز روز ۱۲ اهم از شروع داستان .( صبح . )
مکان : ورودی کتابخانه مخفی .
زمان داستان : حال .
راوی : شهرزاد
اشخاص داخل داستان : شهرزاد . حریر . محمد حسین .
نوع ماجرا : در زمان حال اتفاق می افتد . از کشف ورودی نا امید شده ام . گپی با محمد حسین میزنم . بعدم مهو شدنم در دیوار .

مثال دیگه :
تاریخ : ۷ سال قبل از روز اول داستان .
مکان : خیابان در یک روستای قدیمی
زمان داستان : گذشته
راوی : شهرزاد
اشخاص داخل داستان : مردم دهکده . شهرزاد . دختر بچه .
نوع ماجرا :‌ در حال حاظر در یک اتاق هستم در افکارم به گذشته رجوع کرده ام .


و در اخر تعاریف کلی :

نقطه ی شروع : زمانی که سهراب و مرتضی و مهدی ،امیر حسین را ترک میکنند و او در قصر با محمد حسین تنها میشود . تمامی افراد تاریخ ورود خودشون رو به قصر از اون زمان به بعد مشخص میکنند. به طور مثال مشخص کنید من ۴ سال بعد از نقطه ی شروع به قصر امده ام .

پیر مرد : محمد حسین اولین شخص در قصر بوده است که درگذشته ۵ تا رهبر اصلی را ملاقات میکند … تمام اشخاص حداقل یک بر خورد کوتاه در داستان با او دارند .

۱۳روز اول : بخش اول داستان شامل ۱۳ روز اصلی میباشید . به معنی که کل بخش اول از کتاب پیشتاز ( شمال معرفی اشخاص ) در ۱۳ روز اتفاق می افتند .
روز اول از پست فاطمه و از خواب بلند شدنش تا ملاقاتش با سپهر در نیمه شب اتفاق می افتد . تمامی اشخاص موظف هستند که تمامی پست های خود را تاریخ گذاری کنند . و زمان اتفاق ماجرا های خود را تا قبل از ۱۲ روز اول بنویسند . به طور مثال : امروز روز چهارم بعد از شام
دقت کنید که این روزها خیالی و طبق داستان است . (دلیل ایجاد این ۱۳ روز .ایجاد یک نقطه ی اغاز برای ماجراهای دوستان است )

افکار : به دلیل انکه هرشخص گذشته ی خودش را با زمان حال ترکیب کرده یعنی بازه زمانی داره هعی پرش دارید …باید مشخص کنید که در حال حاظر در افکارتون به گذشته فکر میکنید .

کلیت قصر :‌ قصر شامل ۵ طبقه ی اصلی و دو دو طبقه زیر زمین است .از دو طرف با باغ و چمن زار و مرتع پوشیده شده است . از روبه رو با سوکی بزرگ اغاز میشود .
یک کتابخانه ی بزرگ . سالن های درس . اموزش . پلکان های چهار طرفه . سال های مختلف جهت تمرین . غذا خوری . گالری .و ... است . ورودی اصلی ان از سمت خیابان تنک و باریکی است . که پس از ورود با یک خانه ی کهنه و درب چوی که دسته ی اسب بالدار است روبه میشوید و بعد ورود با باغ بزگ سیب مواجه میشوید . و بعد از گذر از باغ و چمن زار و برکه به قصر میرسید .
ورودی دیگر ان شامل دو تنه ی بزرگ اسب غول پیکر که به ۵ متر میرسند که دروازه ی ورودی را روی شانه های خود حمل میکنند ( شبیه تخت جمیشید )
تمام جزییات اتاق ها . نقشه ی قصر و فضاهای ان در انتها بخش اول ( معرفی کاراکتر ها ) همراه عکس ها در اختیار شما قرار داده میشود .
پس خواهشا در داستان خود فقط . . از بزرگی ان . سال ناهار خوری و تمرین .کتابخانه . تعریف ظواهر اتاقتون طبق خواسته اتون ... و طبقه ی محل اقامتتون .همراه باغ و مرتع صحبت کنید . به توصیف جزییات ساختمون اصلی تا موقع اعلام نپردازید .

Magystic Reen
2016/01/10, 15:33
میشه یه پیشنهاد بدم؟ (:
به نظرم قابلیت همه کسایی که هستن رو هم مثلا توی همین پست بذارید که ادم قاطی نکنشون. خیلی زیادن (:
خود من بعضی ها رو اصن نفهمیدم چه قابلیتی دارن.

Dark 3had0W
2016/01/11, 12:27
امم یک سوال.من تازه این پست رو دیدم.آیا پست هایی که براشون تاریخ نزاشتم حذف میشن؟آخه مم تاریخو نن شتم بلکه تو پست هام معلومه که در ادامه ی حادثه ی خاصیهمثلا پست آخرم در واقع خوابی بود که بعد از حرف زدن با امیر حسین دیده بدمش و وا1ح بود فقط تاریخ نزده بودم.توی پست اولم هم تاریخ نزدم.در واقع تو پست دومم وقتی می رسم به قصر مشخص کردم که اون حوادث ماله یک سال قبل از زمان حاله.

طلایی
2016/01/20, 21:27
سلام من دلم میخواد تو داستان باشم اما الان تازه متوجه شدم کاش اطلاع رسانی میکردید حالا من چیکار کنم ((210))((210))((210))((210))((210))
داستان نویس خوبی هستم
نمیشه یه بار دیگه زمان رو تمدید کنید خواهش((10))

admiral
2016/01/20, 23:52
سلام من دلم میخواد تو داستان باشم اما الان تازه متوجه شدم کاش اطلاع رسانی میکردید حالا من چیکار کنم ((210))((210))((210))((210))((210))
داستان نویس خوبی هستم
نمیشه یه بار دیگه زمان رو تمدید کنید خواهش((10))
سلام دوست عزیز
متاسفانه نزدیک به یکماه بود دور نخست باز بود و هم بالای انجمن و هم در تلگرام و جای جای انجمن اطلاع رسانی میشد!((71))
دور نخست به پایان رسید. متاسفانه نمیتونیم درحال حاضر در خدمتتون باشیم انشالله یک زمان دیگه و در داستانی دیگه.
(البته اگه بازم استقبال حقیقی باشه احتمال داره با افتتاح دور دوم یک وقت اضافه برای شرکت بدیم پس گوش به زنگ باشید و کانال داستان رو در تلگرام دنبال کنید: Pioneer_story )
موفق باشید((71))

Amiryousef.s
2018/11/16, 18:41
پیشتاز ها خیلی قشنگ بود مخصوصا قسمت چهارم :فداکاری تروخدااااااااااا ادامش بدین خواهش میکنم((58)) اصلا با خوندن داستان حس میکردم وسط خود داستان هستم لطفااا ادامه بدین((200)) باتشکر از شما

admiral
2018/11/17, 23:56
پیشتاز ها خیلی قشنگ بود مخصوصا قسمت چهارم :فداکاری تروخدااااااااااا ادامش بدین خواهش میکنم((58)) اصلا با خوندن داستان حس میکردم وسط خود داستان هستم لطفااا ادامه بدین((200)) باتشکر از شما

سلام
خیلی خوشحالم که خوشتون اومده((200))
اما متاسفانه اون داستان به اتمام رسیده و دیگه امکان برگشتش نیست قبلا هم تلاش کردیم نشد ضمنا بچه‌های قدیم هم دیگه نیستن هیچکدوم که ادامش بدن
داستان گروهی‌های جدید هم دیگه نخواهیم داشت تا آینده‌های بسیار بسیار دور((200)) (sorry for the disppointment)

ghoghnous13
2018/11/18, 23:19
سلام
خیلی خوشحالم که خوشتون اومده((200))
اما متاسفانه اون داستان به اتمام رسیده و دیگه امکان برگشتش نیست قبلا هم تلاش کردیم نشد ضمنا بچه‌های قدیم هم دیگه نیستن هیچکدوم که ادامش بدن
داستان گروهی‌های جدید هم دیگه نخواهیم داشت تا آینده‌های بسیار بسیار دور((200)) (sorry for the disppointment)

این بسیار بسیار دوری که گفتی خیلی معنی ثقیلی داره ها ((207))((207))

admiral
2018/11/19, 23:34
این بسیار بسیار دوری که گفتی خیلی معنی ثقیلی داره ها ((207))((207))
نخواستم بگم دیگه نیست به هیچ وجه بگن چقد این پسره بد اخلاقه((200)) بسیار بسیار دور یعنی همون نیست ولی وجهه مظلوم خودم هم حفظ میکنم((37))

ملکه عشق
2018/11/21, 18:13
نخواستم بگم دیگه نیست به هیچ وجه بگن چقد این پسره بد اخلاقه((200)) بسیار بسیار دور یعنی همون نیست ولی وجهه مظلوم خودم هم حفظ میکنم((37))

هیچ وقت حفظ نخواهد شد.
دیگه شناخته شدی. تلاش نکن((200))((207))((37))

ghoghnous13
2018/11/29, 18:27
مظلوم کی بودی تووووو((207))((207))((207))

admiral
2018/11/30, 15:35
هیچ وقت حفظ نخواهد شد.
دیگه شناخته شدی. تلاش نکن((200))((207))((37))
کی گفته من مظلوم نیستم؟ اسماشونو بگید...
((89))

ملکه عشق
2018/12/08, 22:18
کی گفته من مظلوم نیستم؟ اسماشونو بگید...
((89))
هیچکی به خدا(همه((200)))