PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : "سایه نوشته...."



narges.o
2016/01/02, 23:40
دستامونگاه میکنم.......هنوزدارم فکرمیکنم ، کلمات روی خودکتاب محومیشن ومن بیشتر غرق درصفحه کتاب روبه رو ، غرق درچهره تو!.......ازشدت هیجان نفسم حبس میشه وبعد.....اون حس سرمامثل قطعه ای یخ ، مثل مردن.......میپیچه توجونم....
سویی شرتم رومیپوشم که بدنم کمتربلرزه و کمتر تو سرمای حرفات وفکرات که گذشته ؛ منجمدشم...نه این حس داره اوج میگیره!فک بالاوپایینم بهم میچسبن.....پالتومو میپوشم!تاشاید حالم بهترشه...امانمیری..... ! انگاراین حس خودتی بایه هجوم شدید دلتنگی.....
توذهنم بت میگم داری حرصم میدی....میگی اره خییییللللییییییییییی!
دیگه تمام صبرم میشکنه واولین اشک گرم سر می خوره ودرانتهای صورتم یخ میزنه!
و ثانیه ای نمیگذره.....توسقوط میکنی توتک تک سلول های بدنم! به خودم باچشمای کاملاگردنگاه میکنم! انگارازحصارت آزادمیشم...وفکم آزادمیشه!یه قلپ ازچایی سردم میخورم.........بازم به توفکر کردم وچاییم تلخه............................!


ن.ا

قاصدک
2016/01/07, 22:35
تنهایی من پر میشود از تو
تنهایی من میشود یاد های تو
میسازم تو را به شکلی جدید
تا نرود از قلبم حس تو
من دوست دارم کبود شوم به ضرب تو
تا کبودیم تو را بیشتر بیادم آورد


قشنگ بود خیلی...حس آشنای اکثریت...