PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اساطیر سلت



julia
2015/12/25, 19:42
اساطیر قوم سلت، که به صورت مکتوب از ابتدای قرون وسطا به این طرف بازمانده، مشتمل بر مدارکی از باورها و اعتقادات این قوم در ادوار پیش از مسیحیت است. در عصر گسترش امپراتوری روم به سرزمین‌های شمال‌غربی اروپا، نویسندگان یونانی-رومی در نوشته‌های خود به دین سلتی اشاره کرده‌اند. همچنین، در آن بخش از امپراتوری که غالبا سلتی بودند، در دوره استقلال پرستش ایزدان بومی به موازات اعتقاد به ایزدان رومی وجود داشت. مدارک اصلی، که به صورت کتیبه از ایزدان سلتی بازمانده است، در فرانسه، جنوب انگلستان و به مقدار کم‌تری در اسپانیا و دیگر بخش‌های امپراتوری روم که تحت تاثیرات سلتی قرار داشتند، کشف شده‌است. شاید برخی چنین فرض کنند که می‌توان میان مدارک ادبی و کتیبه‌ای دوره‌ی پیش رومی و عصر رومی از یک سو و اساطیرشان از سوی دیگر ارتباطی تنگاتنگ یافت؛ اما با چند استثنا این امر ممکن نیست. با این حال، ممکن است این دوگانگی آشکار با بررسی اسطوره‌ها به معنی واقعی کلمه و همچنین مدارک ادبی و باستان‌شناسی برطرف شود. بررسی تک‌تک مدارک و منابع مهم به طور جداگانه ممکن است بازشناخت ماهیت اساطیر سلت را با مشکل مواجه کند. ملاحظه‌ی مدارک دیگر، غیر از مدارک صرفا اسطوره‌شناسی، احتمال لغزش‌ها را به حداقل می‌رساند، گرچه در بررسی تمام اساطیری که به روزگاران دور برمی‌گردند قطعیتی جامع و مانع برای تفسیر آن‌ها وجود ندارد.


سنت سلتی:

از سنت سلتی، متون فراوانی هم به نثر و هم به شعر بازمانده که قدیم ترین آن ها در شکل کنونی‌شان به سده‌ی هشتم میلادی باز می‌گردند؛ گرچه اغلب آن‌ها در اصل به قرون بعد تعلق دارند. مهم ترین و با ارزش‌ترین این متون، چون کتاب‌های لینستر، دان کاو، بالیموت و کتاب زردلکان به ایرلند تعلق دارند. ادبیات سنت ویزلی، مثل مابینوگین که در کتاب سفید ریدرچ و کتاب سرخ هرگست بازمانده و به سده‌ی چهاردهم میلادی باز می‌گردد، گرچه فی نفسه اهمیت دارند، اما در این زمینه از ارزش کم تری برخوردارند. زمان تدوین این روایات را می‌توان تا دوران مسیحی ردیابی نمود. اما تاریخ تدوین بسیاری از مطالب این متون، چه ایرلندی و چه ویلزی، به دورانی بسیار کهن باز می‌گردد. در استفاده از این ادبیات سلتی به عنوان یکی از منابع اسطوره شناسی همواره باید این نکته را به خاطر سداشت که حتی احتمال می رود این آثار را راهبان مسیحی نوشته باشند.به همین دلیل، باید انتظار داشت که عناصری از مسیحیت بدان افزوده شده باشد و احتمالا برای تطابق با اصول اخلاقی مسیحی پاره ای از مدارک مهم عمدا مورد استفاده قرار نگرفته باشد. البته بعدها از شدت چنین تحریف‌های جبران ناپذیر کاسته شد، ولی پیامدهای آن،شرایط را هرگز به وضع سابقش باز نگرداند. در ادبیات ایرلندی ایزدان بومی، اگر نه همیشه، گاهی به ندرت تغییر چهره می دهند و از این رو بلافاصله قابل شناسایی هستند. ادبیات ویلزی به طور کلی به این سمت گرایش دارد که ایزدان خویش را به صورت پادشاه یا سلحشور یا حتیی کشیش نشان دهد، اما با این همه ارزش و اهمیت این دسته از ادبیات هنگامی که همراه با مدارک ایرلندی به کار برده شوند، روشن تر خواهد شد.



پ.ن : مطالب این تاپیک زیاده و توی چند پست ارسال میشه
منبع: کتاب اساطیر روم و سلت

Harir-Silk
2015/12/26, 10:42
خیلی عالی عزیزم...امیدوارم در ادامه اسامی اساطیر رو هم بزاری.((221))

julia
2016/12/16, 22:42
چرخه اسطورهای در ایرلند:
پژوهشگران امروزی اکثر اسطوره های سلتی را به چند چرخه (دور) طبقه بندی میکنند. اهمیت چرخه ی اسطورهای در این است که تا اندازهای تاریخ اولیه ی ایرلند را به شکل اسطوره به تصویر میکشد و یا همچنان که با چند دلیل مطرح شده، برخی از اسطوره های بومی را چون تاریخ مورد لحاظ قرار میدهد و حتا برای آنچه باید آنها را رویدادهایی یقیناً اسطوره ای دانست تاریخ گذاری معینی ارائه میدهد. لاورگوالا یا کتاب اشغال ها از مهاجمانی میگوید که متوالیاً ایرلند را غارت میکنند. این اثر گرچه به سبب توجه ویژه اش به مسیحیت ارتدکس اندکی جرح و تعدیل شد، اما بسیاری از ویژگی ها و خوصوصیاتِ باورهای سلتیِ روزگاران پیش از مسیحیت را نیز حفظ کرد.
نخستین قومی که در ایرلند اقامت گزید به خاطر توفانی که از آن در کتاب مقدس یاد شده، از بین رفت. متعاقب آن، دویست و شصت و هشت سال بعد، در آغاز ماه مه، پارتولون هدایت گروهی متشکل از بیست و چهار مرد و بیست و چهار زن به عهده گرفت. در آن زمان در ایرلند فقط یک دشت بی برگ وبار، سه دریاچه و نه رودخانه وجود داشت. اما در روزگار پارتولون چهار دشت و هفت دریاچه شکل گرفت. پیش از روزگار وی بر زمین کشت و زرع نمیشد. سه قرن بعد، جمعیت به پنج هزار تن افزایش یافت، اما در سیصد سالگیِ ورودِ پارتولون به خشکی، مردمانش بر اثر ناخوشی ای همه گیر نیست و نابود شدند، گویی برای مرگ در دشت اصلیِ ایرلند گرد هم آمده بودند. گرچه بازمانده ای وجود نداشت، اما دانشی که مردم پارتولون کسب کرده و آن را ارتقا بخشیده بودند، از بین نرفت: دانش کار روی طلا، تهیه ی اولین ابجو، ساخت اولین دیگ و اهلی کردن دام.
همچنین برخی از دستاوردهای تمدنی که چندان به چشم نمی آید، نظیر وضع قانون و شیوه های برگزاری آیین ها، به این دوران نسبت داده شده است. مردمان پارتولون، همانند اخلافشان، علیه فومورها جنگیدند و شکستشان دادند. فومورها بعدها از تخمه ی دیوهایی، عموماً غول پیکر و ترسناک، به شمار آمدند که با نیروهای خارق العاده علیه پارتولون وارد جنگ شدند.
پس از یک وقفه ی سی ساله، اقوام نِمِد ایرلند را متصرف شدند. در عصر اینان یکبار دیگر چهره ی حومه ی شهر با پاکسازی دوازده دشت جدید و تشکیل چهار دریاچه ی دیگر تغییر کرد. اما تلفاتِ همان ناخوشیِ همه گیر که پارتولون را از پای درآورده بود گریبان اینان را نیز گرفت و موجب آن شد که به اندازه ی کافی قادر به دفاع از خود در برابر فومورها نباشند و به بندگیشان در آیند. نِمِدها در اول نوامبر، دو سوم بچه هایی را در سال متولد میشدند و دوم سوم غلات و شیرشان را به عنوان باج به آنان تسلیم میکردند. نِمِدها در کونان با فومورها وارد پیکار شدند و بسیاری از همدستان فوموری را به قتل رساندند. پس از این واقعه، نمدهای بازمانده از این سرزمین گریختند.
پس از آن، در اول اوت، فیر بولگ همراه با اقوام فیرگایلون و فیردومنان بدین سرزمین درآمدند. مشابهت این اسامی با اسامی بِلگا، دومنونی و گائولس حاکی از آن است که این تهاجم به ورود برخی از قبایل دوران تاریخی اشاره دارد. به هرحال، معلوم نیست که این اسامی با اقوام سلتی مربوط بوده است یا خیر؛ اما سهم اسطورهای اینان به ثروت فزایندهی کشور، منجر به فضای تردیدی نیست که حکومتشان دیری نپایید؛ گرچه آنها مورد حمله ی فومورها واقع نشدند، اما به زودی توتا دِ دانانها، مردم ایزدبانوی دانو، به فرمانرواییشان خاتمه دادند. توتا دِ دانان ها در اول ماه مه بدین جزیره پای نهادند و پس از چند مذاکرهی ناموفق با فیربولگ ها در ماگ توراد متوسل به جنگ شدند. توتاها پیروز شدند و در عین حال که دست دشمن را در تسخیر ایالت کوناکت بازگذاشتند، خود به تصرف بقیه ی جزیره پرداخته، تختگاهشان را در تارا بنیان نهادند. هنوز کاملاً سرزمین ایرلند را متصرف نشده بودند که فومورها بر سر مالکیت آن با آنها در افتادند، لکن توتاها، که شاید از قدرت دیرینه شان حساب میبردند، مبادرت به تشکیل یک اتحادیه نمودند. نودا، پادشاه توتاها، در نبرد ماگ توراد دست راستش را از دست داد و از آنجا که پادشاه میبایست بدون عیب و نقص میبود، مجبور به کناره گیری از قدرت شد. به جای او برِس، که پدرش یک فوموری و مادرش از توتاها بود، برگزیده شد و اتحادیه ی مزبور با ازدواج های دودمانیای چون ازدواج برس با بریژیت دختر داگدا، که یکی از سران توتاها بود، مستحکم تر شد. با وجود این دور اندیشی ها اتحادیه متزلزل بود و آن سخاوتی که از پادشاه توتاها انتظار داشتند و دربرس وجود نداشت، و تحمیل مالیات های سنگین وضع را از این بدتر کرد. سرانجام برس به نوبه ی خود شایستگی اش را برای پادشاهی از دست داد تا آن چنان به خوبی توسط کایربر، شاعر اصلی توتاها، هجو شود که آتش خشم از صورتش زبانه کشد. کناره گیری اجباریاش از مقام به جنگ رسمی بین توتاها و فومورها منجر شد؛ جنگی که پس از هفت سال زمینه چینی به مدد جنگ افرازهای جادویی در گرفت. فومورهای در نبرد دومِ ماگ توراد، که برای بازشناختن آن از نبرد اولِ ماگ توراد به مویتورای شمالی نیز موسوم گردید، شکست خوردند.
اما تقدیر برای خود توتاها چنین رقم خورد که حکومتشان به دست واپسین قوم فاتح ایرلند، یعنی فرزندان میل، میلِس ها، خاتمه یابد. آنان در اول ماه مه وارد ایرلند شدند و پس از واپسین نبرد بر سر تسلط بر جزیره، با انجام مجموعه ای از تشریفات و مراسم آیینی، شبیه به آنچه در کشمکش میان توتاها و فومورها به وجود آمده بود، حضور خود را در این سرزمین تثبیت کردند. در این نبردها هر دوطرف از نیروهای جادویی استفاده میکردند؛ اما توتاها در دو نبرد متوالی شکست خوردند و بنابر سنت فاتحانشان به توافق رسیدند. کتاب اشغال ها میگوید که آنها از جزیره اخراج شدند، لیکن این گزارش با بقیه روایات ایرلندی در تناقص است. توتاها در زمرهی ایزدان سلتی محسوب شدند و بیشترشان به سید، یعنی تپه های تدفینیِ پیش از تاریخیِ این سرزمین، پس نشستند.
این مطالب، تاریخ اسطورهای ایرلند است. در ادبیات ویلزی میتوان برای جزیرهی بریتانیا نیز تاریخی نسبتاً مشابه بازیافت، گرچه این تاریخ بره مراتب از تاریخ جزیره ی مجاورش وضوح و روشنی کمتری دارد. بدیهی است که این سلسله تهاجمات را نمیتوان به عنوان علت اصلی و واقعی ورود پیاپی اقوام مختلف به ایرلند پذیرفت. اما به عنوان علت اصلی و واقعی ورود پیاپی اقوام مختلف به ایرلند پذیرفت. اما با توجه به اطلاعاتی که درباره ی فیربولگ وجود دارد، شاید بتوان گفت که تهاجمات متأخر به ورود اقوامی اشاره دارند که از نظر تاریخی تأیید شده اند. ورود فرزندان میل احتمالاً در دوران مسیحی افزوده شد تا برای خاندان فرمانروا تبارنامه ای تهیه شود که از نظر کلیسا معتبر باشد. برای آنان بی مورد و نابجا بود که مدعی داشتن نسب از توتا دِ دانان های مافوق انسانی باشند. به احتمال قوی توتاها ایزدان سلتی ایرلند پیش از مسیحیت بوده اند و اسطوره ی خلع یدشان از قدرت، به تغییر کیشِ نهاییِ میلس های انسانی به دین مسیحی اشاره دارد. درباره ی دیگر تهاجمات، شاید بتوان گفت که این سلسله مبارزات به کشمکش های مهاجرنشین هایی اشاره دارد که برای برتری و تفوق شعایر آیینیشان بر شعایر آیینی ساکنان پیشین میکوشیدند. تلاش برای یافتن رابطه بین این قبل وقایع با مهاجرت های شناخته شده ی پیش از تاریخی معقول به نظر نمیرسد، اما شواهدی که از درون برخی از اساطیر حاصل میشود بدین نکته اشاره دارند که وقایع مزبور میتوانند به دوره ای نزدیک به عصر مفرغ بازگردند. نابودی کامل پارتولون و پیروانش شاید به سقوط کامل یک آیین توسط آیین بعدیاش اشاره داشته باشد، حال آنکه نشانه ی قابل تشخیص از تلاش برای ایجاد سازش موقت در روابط بین فیربولگ ها و توتاها حکایت از وجود شکلی از مصالحه و سازش بین آنها دارد؛ در داخل خود توتاها، داگدا و لوگ در برخی از خویشکاری ها تا حد قابل ملاحظه ای به هم شبیه اند و این امر میتواند به یک چنین سازشی اشاره داشته باشد. بهترین تفسیری که از حضور گسترده ی فومورها در تاریخ اسطوره ای ارائه شده، این است که برخی از شعایر آیینی بومیانِ بسیار کهنِ این سرزمین در مقابل فرهنگ و نیز آیین های تازه واردان مقاومت نمود و آنها را نپذیرفت. مدارک و آثار باستانی این اقوام در پیشینه ی باستان شناختی ایرلند مضبوط است.

ایزدان اسطوره های سلتی
در اسطوره های تهاجم، حضور شخصیت های ابرانسانی، یعنی همان ایزدانی که ظرافتمندانه تغییر شکل یافته اند، برجسته تر و چشمگیرتر است. امکان اظهار نظر قاطع درباره ی بسیاری از سرکردگانِ مهاجم پیش از تهاجم توتا دِ دانانها وجود ندارند. پارتولون شاید نماد و مظهر تمام طبقات قومش: همه ی آنهایی که میتوانستند خصایص فوق بشری داشته باشند، بود. خویشکاری های متعدد اینان، چنان که از هر تاریخ اولیه انتظار میرود، ارتباطی نسبتاَ تنگاتنگ با باروری زمین دارد که در میان این کارکردها نقش آنها به عنوان ایزدان رُستنی نمایان تر است. تصویر ارائه شده از اوکاید مک ایر شاه فیر بولگ ها او را چون ریش سفیدی نیکخواه نشان میدهد که در زمان وی کشورش دورانی دیرپا از خوشبختی و توانگری را، احتمالاً درنتیجه ی ازدواجش با تایلتیو که از قرار معلوم ایزدبانوی زمین بود، به خود دید.

ایزدان ایرلندی:
ایزدان اسطوره های سلتی را میتوان در میان در میان توتا دِ دانان ها بازشناخت. آنها به عنوان یک گروه، ناظر بر تمام فعالیعت های انسانی بودند و در عین حال هر یک به صورت فردی خویشکاری هایی مخصوص به خود داشتند. مهمترین ایزدان، در بسیاری از امور، دستی تمام داشتند و همین نکته تلاش های پژوهشگرانی که آنها را همچون ایزدان تک خویشکارِ ایزدستان های دیگر میدانستند با شکست مواجه ساخت. داگدا و لوگ مهمترین این خدایان محسوب میشوند.

mixed-nut
2016/12/17, 00:39
ممنون سارا، مطالب خیلی جالبی بود ((48))

ولی ای وای من گیج شدم، الان این اسطوره ها درست مثل رستم و ضحاک و غیره ی ادبیات ما، صرفا اسطوره هستن یا....
یا چی؟

Banoo.Shamash
2016/12/18, 23:14
چه باحاااال:دی
اصلا تا حالا اسم اساطیر سلت رو نشنیده بودم! ممنون خواهری با مطالب خوبت:)

MIS_REIHANE
2016/12/18, 23:27
مرسی سارااا
خیلی جالب بود.مخصوصا سنت سلتی *-*
اساطیر سلت چیز جدیدی بود اگه میشه بازم درموردش مطلب بزار ((:

julia
2017/03/10, 16:14
ممنون سارا، مطالب خیلی جالبی بود ((48))

ولی ای وای من گیج شدم، الان این اسطوره ها درست مثل رستم و ضحاک و غیره ی ادبیات ما، صرفا اسطوره هستن یا....
یا چی؟

ام راستش و بخوای خودمم خیلی دقیق نمیدونم! ادامش رو هم میزارم تا مشخص بشه:/


مرسی سارااا
خیلی جالب بود.مخصوصا سنت سلتی *-*
اساطیر سلت چیز جدیدی بود اگه میشه بازم درموردش مطلب بزار ((:

والا مطلب که خیلی زیاده! ولی یکم وقت میبره هم تایپش هم ساده کردنش! ولی چون تویی زودتر انجامش میدم:دی

julia
2017/06/24, 18:03
‌ ‌ ‌داگدا:
داگدا را به خاطر القابش، پدرهمه و ارباب معرفت کامل، میتوان یکی از ایزدان بَس خویشکار سلت‌ها به‌شمار آورد. او پدر همه است، نه به آن مفهوم که وی نیای همه‌ی ایزدان بود و نه بدین مفهوم که بدو احترامات ویژه‌ای مبذول می‌شد، بلکه از آن رو که او همچون پدری واقعی بود که در همه‌ی امور ذی‌صلاح و شایسته بود. از نظر ظاهری، وی را درشت اندام و خشن، با شکمی فربه و زشت، که جامه‌ای کوتاه، کلاهی روستایی و صندلی از پوست خام پوشیده، به تصویر می‌کشیدند. یکی از نشان‌های ویژه‌اش گرزی بسیار بزرگ بود که هشت مرد آن را حمل می‌کردند و به همین دلیل آن را روی چرخ‌ها می‌نهادند. وقتی در امتداد زمین کشیده می‌شد شیاری چون خندق از آن برجای می‌ماند. استخوان های دشمنان قومش، زیر این گرز چون سنگریزه زیر سم اسبان خرد و خمیر می‌شد. او از یک سرش می‌توانست نُه مرد را از پای درآورد و از سر دیگرش دگرباره در وجودشان زندگی بدمد. بنابراین، وی صاحب مرگ و زندگی بود. یکی دیکر از نشان‌های بزرگی که یَد تسلط او قرار داشت دیگ بزرگی بود که هیچ‌گاه تهی نمی ماند و هیچ‌کس حاضر به پای نهادن در آن نمی‌باشد. این نقش تغذیه کنندگی قومش، شاید نشانه‌ی آن باشد که وی ایزد باروری بود، و این تفسیر از طریق اسطوره‌های وصلتش با موریگان، که در اول نوامبر به دست رودخانه‌ی یونیوس در کوناکت صورت پذیرفت، و ازدواج با بُوان، ایزدبانوی رودخانه‌ی بوین که این نیز در اول نوامبر روی داد، تقویت می‌شود. در دوران تسلط فومورها بر توتاها، داگدا توانست مهارتش را چو یک معمار در ساختن برج و باروها به نمایش بگذارد. به علاوه، در همین دوره بود که وی در اول نوامبر مورد یک وَر (آزمون سخت آیینی) قرار گرفت و ناگزیر به خوردن شوربای بسیار زیادی شد که از یک گودال بسیار بزرگ بیرون کشیده می‌شد. وی بعد بعد از این ضیافت با یکی از دختران فومورها در آمیخت.
کل این ماجرای ضمنی، آکنده از اعمالی آیینی است که رؤسای قبایل ابتدایی، برای افزایش باروری زمین و رفاه اعضای قبیله‌ی خویش، به انجام آن در ایام خاصی از سال مکلف بودند. علی رغم دشواری عملی آن، که از آیینی واجب بود، این اسطوره می‌تواند به وُرهایی واقعی اشاره داشته باشد که سرکردگان سلتی می‌بایستی به انجام آن در مهم‌ترین جشن سال قیام می‌نمودند. اگر داگدا چون نمونه‌ی رهبر آرمانی یک قوم مورد لحاظ قرار گیرد، تفسیری کاملاً بجا ارائه شده است. مسلماً در اروپای پیش از تاریخ شیوه‌ی اجرای نذورات آیینی در گودال‌های زمینی شناخته شده بوده است. اساساً تمام نشان‌های ویژه‌ی داگدا چندان هم درشت و خشن نبودند. وی می‌توانست در هیأت یک چنگ نواز فصل‌های سال سلتی را به وجود آورد که محتملاً این خویشکاری نمایانگر سرپرستی او بر باروری زمین بود.


لوگ:
لوگ در خویشکاری به داگدا شبیه بود و تحت عناوین دارای دست‌های بلند (دراز دست) و دارای توانمندی‌های متعدد شناخته می‌شد. اسطوره‌ی ورود لوگ درمیان توتاها شرح می‌دهد که چگونه این قوم در زمان فرمانروایی نودا زیر چتر ماهیت بَس خویشکاری اش قرار گرفتند. هنگامی که نگهبان دروازه‌ی کاخ شاهیِ تارا از او می‌خواهد تا مهارتش را بازگوید، وی پاسخ می‌دهد که یک درودگر است و همین که گفته شده توتاها هم اکنون درودگری دارند لوگ می‌گوید که یک اهنگر است؛ و بعد می‌افزاید که این آهنگر می‌خواهد بگوید که جنگاور، چنگ‌نواز، شاعر، مورخ، قهرمان، جادوگر و خیلی چیزهایی دیگر نیز هست. لوگ بعد از این که تموم پیشه‌ها و عناوین را برشمرد از نودا خواست که ببیند آیا در دربارش فردی که به تنهایی استاد تمام این مهارت‌ها باشد، وجود دارد یا خیر؟ چنین فردی وجود نداشت و بدین ترتیب لوگ وارد جامعه‌ی توتا دِ دانان‌ها شد.
با وجود این اشتراک خویشکاری‌ها که میان لوگ و داگداست، بین خود لوگ و نشان‌های ویژه‌اش تقابل کامل وجود داشت. لوگ به‌جای گرز زمخت و خشن، به نیزه و فلاخن مسلح بود که جنگ‌‌افرازهایی بسیار تخصصی به‌شمار می‌رفتند و قادر به نشانه گیری دقیق و مافوقِ سرعت بُردِ رزم‌افزار یک جنگاور بودند. لوگ با فلاخنش بالور، قهرمان فومورها را در نبرد ماگ توراد (مویتورای شمالی) با سنگ فلاخنی که در تنها چشم بسیار بزرگش نفوذ کرد، از پای درآورد. این نبرد شکست نهایی فومورها را رقم زد و لوگ را قهرمان توتاها ساخت.

گفته‌اند این که این اسطوره حکایت از جایگزینی یکی از اشکال پرستش خورشید دارد، چنان‌که این نکته با تک چشم بالور، یعنی بالوگ درخشان، باز نموده شده است. فرض بر این که لوگ، ایزدی خورشیدی بود، که خود مورد تردید است، اما باز این یکی از خویشکاری‌ها و جلوه‌های او، به شکل مردی جوان و خوش قیافه با جنگ‌افزارهای برتر است که که بیش‌تر با ایزد بَس خویشکار و آرمانی سلت‌ها تطابق دارد. به نظر می‌رسد که وی جانشین داگدا شده باشد، اما او برای به یک سو راندنِ ایزدان اقوام پیشین هرگز از درِ خشونت وارد نشد. ممکن است سلت‌ها پیش از ورودشان به ایرلند، یکی از ایزدان قدیم‌تر میهنِ قاره‌ای‌شان را حفظ کرده بودند، و یا حتی در مسیرشان ایزد کهنی را اقتباس کرده، وی را در ردیف توتاها جای داده باشند، از آن‌رو که درشتی داگدا با هنرهای ظریف‌تر بقیه‌ی توتاها همخوانی نداشت. همچنان که ورود لوگ نشان می‌دهد، تعداد این ایزدان هیچگاه حد و مرز نمی‌شناخته است.

ghoghnous13
2017/07/07, 15:20
مطالب قشنگ و در عین حال پیچیده‌ایه. من رو یاد این داستانای قدیمی میندازه که همه با هم میجنگن. همۀ اتفاقای مهم هم که اوایل ماه‌ها رخ داده. اول فوریه، اول مارس، اول...
در کل ممنون بابت مطالبت.((122))
راستی اگر ی عکسی، چیزی هم بهش اضافه کنی، البته اگر عکسی از این اسطوره‌ها هست به نظرم خوب میشه.((122))

Lord_SaM@N
2017/07/07, 18:02
نمیدونم چرا حس میکنم سلت ها به ژرمن ها هم ارتباط داشتن تو اساطیر

julia
2017/07/20, 18:20
ماخا:
ماخا، خدایی که تختگاه اولستر، ماخا نامش را از او گرفته، خدایی بسیار پیچیده بود. اشاراتی که در اسطوره ها از او باقی است شاید حاکی از آن باشد که وی بازمانده ی مادر- ایزدبانویی بود که در بخش های مختلف ایرلندِ پیش از ورود سلت ها پرستش می شده است. خویشکاری های اولیه اش پشت پرده ابهام قرار دارد، اما این چنین مینماید که وی خویشکاری های یک ایزد بانوی باروری را به خود اختصاص داده باشد. مثلاً او همسر نِمِد (نام سرکرده ای در یکی از نخستین اسطوره های اشغال)بود. او در چرخه ی اولستر همسر یک برزیگرِ ساده به نام کرونخو بود، و این نشانگر ارتباط تنگاتنگ او با زمین در تقابل با نقش عالی تر خدایان مذکر است. وی بر خلاف میلش و با این که باردار بود، مجبور شد با اسبان کونخوبور در اماین ماخا مسابقه دهد. اما در چند قدمی پیروزی به خاطر به دنیا آوردن فرزندانی دوقلو درگذشت. وی در لحظه مرگ، جنگجویان اولستر را نفرین کرد که باشد آنان طی نه نسل گرفتار درد سخت زایمان به مدت پنج روز و چهار شب در بدترین شرایط بحران شوند. تصور می شد که این اسطوره به برخی از از آیین های گروهی اشاره دارد که سلت ها در یکی از جشن های اولستر، به افتخار مادر- ایزدبانوی ماخا، و در ایام مصایب ملی برگزار می کردند. ماخا در این جا، خدای باروری است که نه تنها با باروری زمین بلکه با بارورکنندگی مردان نیز ارتباط دارد.
ماخا در اسطوره ای دیگر به صورت یک جنگاور- ملکه ظاهر می شود و پسران دشمنانش را وادار به ساختن برج و باروهای تختگاهش اماین ماخا میکند. وی در این جا نقش جنگ طلبانه تری دارد که نظیر آن را می توان در اسطوره ی ایزدبانوان دیگر نیز دید.شاید بتوان گفت ایزدان یا ایزدبانوان پشتیبان به نفع مومنان شان حتی متوسل به جنگ می شدند، و همچنان که در جامعه سلتی پیش از مسیحیت جنگیدن زنان در میادین نبرد امری غیر عادی و غریب نبود، لزومی ندارد چنین تصور شود که بخشیدن نقش های جنگی و جنگ طلبانه به ایزد بانوان از سوی سلت ها عمل غیر اخلاقی بوده است. ملکه های تاریخی بودیکا و کارتیماندوا و ملکه ی اسطوره ای مِپ از کوناکت، که از همان سنت است،‌مدارک این مدعا شمرده می شوند. گاهی ماخا با موریگان و بَدْو به شکل تثلیثی از ایزدبانوانِ جنگاوری که بر نبردها نظارت و سرپرستی داشتند، پیوند می یافت. به معنای دقیق کلمه آن ها با جنگ افزارهای مرگبار وارد کارزار نمی شدند، بلکه، برای نمونه جنگی که موریگان با کوهالن کرد، از نیروهای مافوق طبیعی خویش استفاده می کردند. آنان مکرراً تغییر شکل می دادند و این آشکار است که بسیاری از ایزدبانوان سلتی در دوره های مختلف دگردیسی هایی مخصوص به خود داشتند.
ایزدبانوان دیگری که در اسطوره های سلتی قابل تشخیصند، صورت دگرگون شده ای درون مایه ی همان انگاره ی مادر – ایزدبانو هستند. آن ها نه تنها باروری زمین ، چهارپایان و انسان ها را تجسم می بخشیدند، که با نیروهای مافوق طبیعی خویش سرسپردگانشان را در مصایب و گرفتاری هایاری می رساندند. خدایان محلی بسیاری وجود داشتند و تقریبا همان خویشکاری هایی را انجام می دادند که به بسیاری از آن ها در آثار نوشتاری دقیقا استناد شده، و به افتخار برخی از آن ها جشنواره هایی محلی اختصاص یافته که اگر نگوییم در گستردگی و مرتبت، اما در دقت و جدیت به جشنواره ی تالتو شباهت داشتند. تالتو که دختر یکی از فیربولگ ها بود و بعد ها با یکی از توتا دِ دانان ها ازدواج کرد، نمونه دیگری از استمرار شخصیت مادر – ایزدبانو است.

Lord_SaM@N
2017/07/20, 19:42
عالی بود دستت درد نکنه

kianick
2017/07/20, 20:33
قشنگ بودن. اطلاعاتم زیاد گردید.
ممنانتان. ((221))((221))

julia
2017/07/21, 01:30
ایزدان بریتانیایی:
طبیعت اساطیر ویلزی و تاثیرات نیرومندی که قبل از تدوین و نگارش قدیم ترین دست نویس های موجود بر آن گذاشت، بازسازی خطوط اصلی سیمای ایزدان و ایزدبانوان بریتانیا را بسیار مشکل ساخته است. برای بریتانیا، شاید بتوان در چهار دفتر مابینوگی تاریخی اسطوره ای، شبیه به تاریخ اسطوره ای ایرلند ـ از این حیث که در این جا با خلع ید ایزدان بومی توسط ایزدان تازه وارد روبرو هستیم ـ ترسیم کرد؛ گرچه این تاریخ ابداً همانند چرخه اساطیر ایرلند کامل نیست ، اما این فضای خالی را می توان با رجوع به دیگر بخش های ادبیات ویلزی پر کرد.


فرزندان لی یِر:
به همان اندازه که در ادبیات ایرلندی مانانان از پدرش لیر مشهور تر است، در ادبیات ویلزی نیز ماناویدّان آشکارا از پدرش لی یر برجسته تر است. نشانه های ویژه ی ماناویّدان اَب لی یر به وضوح از نشانه های ویژه ی همتایش برجستگی کمتری دارد، و گاهی حتی با آنها متناقض است؛ اما چنین به نظر میرسد که وی یک ایزد باروری و پیشه وری بود. در اندرونه ی اسطوره ی قلعه ی او، که وی آن را با استخوان های انسان ها در گووِر ساخته بود، احتمالا اشارتی به قربانی انسانی نهفته است.
برادرش بندیجیند وران «بران برکت یافته» قطعا از برجستگی بیشتری برخوردار است. غول پیکری و قدرت متناسبی که وی داشت، نیرو های خارق العاده ای بودند که سلت های ایرلند به ایزدانشان منسوب می کردند. او دیگی داشت که مرده را بی آن که پس از آن قادر به تکلم باشد، زنده می گرداند. این دیگ را در اصل از ایرلند آورده بودند و دگرباره به عنوان هدیه به شاه ایرلند، ماتولوخ باز گرداندند. بران بعد ها مجبور به نبرد با ماتولوخ شد. در رویداد های ضمنی این جنگ بر نیرو های ابر انسانی بران تاکید میشود. وی از میان دریای ایرلند می گذرد، در حالی که بدنش به سان یک کوه و چشمانش چون دو دریاچه است؛ دریاچه هایی که در میان آنها ستیغ بینی اش جای دارد. هنگامی که در عرض رودخانه دراز بکشد لشکری بزرگ می تواند از فراز پشتش بگذرد. از این ها گذشته، بران چنگ نوازی چیره دست و شاعری خوش قریحه نیز بود. او در فرجامین نبرد خویش با ماتالوخف با تیری زهرآلود از ناحیه ی پا زخم برداشت. در لحظه ی مرگ دستور داد سرش را از تن جدا کنند و به تپه ی سفید در لندن ببرند تا به عنوان نگاهبان بریتانیا در برابر متجاوزان میهن قاره ای بایستد. بدین سان، بران چون ایزد قادر مطلقی دیگر به پیدایی آمد تا مردمانش را نگاهبان باشد و برای آنان بجنگد و سرانجام کار نیز خویشتن را برای آن ها قربانی کند.
گروهی بر این باورند که فرزندان لی یر، در تقابل با فرزندان دان که ایزدانی آسمانی و فلکی بودند، ایزدان جهان زیرین محسوب می شدند. این نکته خود جای بحث دارد، اما چنین به نظر می رسد که این دو دسته نمایانگر گروهی از ایزدان بودند، که متوالیا در بریتانیا پرستش شدند. نظر به این که بین تو تا د نانان ها و فومور ها در ایرلند ازدواج میان وجود داشت، میتوان گفت در اینجا نیز بین گروه های مخالف شکلی از رابطه ی تقریبا دوستانه برقرار بوده است. مدارک باستان شناختی بریتانیایی نشان می دهند که در مناطق مرتفع، که بیشترین آثار اسطوره ای را در خود نگاه داشته بودند، آثار فرهنگ های اولیه، مدت ها بعد از آن که فرهنگ های جدیدتر در مناطق پست مسلط شدند، هنوز باقی و رو به پیشرفت بودند. بعید نیست که آثار و عقاید پیش – سلتی وارد روایات اصیل سلتی شده باشد. عوامل متعدد، از جمله تاثیرات متاخر اسکاندیناویایی، و تاریخ متاثر آثار ادبی بریتانیایی موجود، تفسیر سنت ویلزی را با مشکل مواجه می سازد. دستگاه دینی مسیحی در مقابل طلایه داران مشرک خود در بریتانیا با بلند نظری و سعه ی صدر کم تری ظاهر شد، چنان که ایزدان سلتی در اسطوره های ویلزی نسبت به همتا های ایرلندی شان تحریف شدگی شدید تری را از سر گذرانده اند.

ghoghnous13
2017/07/21, 13:12
جالبه. هر کدومشون پتانسیل اینکه تبدیل به یک داستان بشن رو دارن((225))
راستی سارا یه پیشنهاد. فونتت خیلی ریزه، اذیت میشیم موقع خوندن؛ اگر راه داره یذره درشت‌ترش کن

julia
2017/07/21, 18:43
دیگر ایزدان بریتانیایی :


از میان ایزدانی که در اسطوره های ویلزی به یکی از دو گروه فرزندان دان یا لی یر دقیقا وابسته نبودند، ایزدبانوی ایرلندی موریگان که در نبردها با دگردیسی ها و تغییر چهره دادن های ترسناک ظاهر مید، در خویشکاری اش تنها نبود. پویل در نخستین بخش مابینوگی سرور جهان زیرین معرفی شده است. او و ارائون، شهریار آنون یعنی دوزخ بریتانیایی، به مدت یک سال و یک روز جای خود را با یکدیگر عوض کردند تا پویل پس از سپری کردن این دوران به پویل پن آرنون یعنی «ایزد جهان دیگر» شناخته شود. او با ریانون که ایزد بانوی باروری باستانی تری بود، ازدواج کرد. حاصل وصلت فرزندی به نام پریدری بود. پریدری خداوند متاخر جهان دیگر است و در چهار دفتر مابینوگی، درباره ی ماجراجویی ها و دلاوری هایش اسطوره ها پرداخته شده است. چهره ی بسیاری از موجودات مافوق طبیعی در اسطوره های ولزی، نامتمایز و مبهم به نظر میرسد، اما درون مایه ی اصلی این اسطوره ها غالبا به کشاکش های سخت و ستیزه میان فرزندان لی یر و فرزندان و هم پیمانان مختلفشان متمرکز است.


آرتور:
چند مشکل قابل ملاحظه مانع قابل از ارائه ی تفسیری کاملا رضایت بخش از آرتور میشود. زیرا افسانه هایی که در آثار نویسندگان قرون وسطی پیرامون وی شکل گرفته، از منابع متفاوت و گونه گون اقتباس شده است؛ این عامل موجب آن شد که نویسندگان در کوشش برای خلق روایتی منسجم دارای نظم منطقی گرفتار بدفهمی و ایجاد شبهه شوند. در این متون به احتمال قریب به یقین باید یک آرتور تاریخی را در شخص آمبروسیوس اورلیانوس یافت که در سده ی پر آشوب بعد از سقوط حکومت روم بر بریتانیا می زیست. وی ظاهرا بریتانیایی رومی شده ای بود که با قدرت سواران جنگاورش توانست با موفقیت در برابر مهاجمان ساکسون مبارزه کند. بعید نیست که شرح ماجراجویی های او در خاطره ی اقوام سلتی زنده نگاه داشته شده و درباره اش مبالغه کرده باشند.
در پس تاریخی باید از شخصی اسطوره ای یاد کرد که پیرامون وی تفسیر های مختلفی -چون آرتُر، شخم زن و ایزد خرس- مطرح شده که البته هیچ کدام کاملا قانع کننده نیستند. هنگامی که اسطوره های ویلزی به نگارش در می آمد آرتور اسطوره ای چون ایزدی برجسته متمایز از دیگر ایزدان ویلزی بود. آرتور در داستان کولوخ و اولون بیش از همه در جلوه ی کاملا اسطوره ای اش، که توسط دیگر شخصیتهای اسطوره ای احاطه شده، ظاهر می شود. آنگاه که به همراه همسرش گوئن هویفار که شاید در اصل یک ایزدبانوی باروری بود، ظاهر میشود یک سرکرده – ایزد می نماید. پنداشت نسبتا ساده ی کهن از آرتور، اسطوره هایی را که به یزدان دیگر و ماجراجویی های اغراق آمیز آرتور تاریخی تعلق داشت، از آن خود کرده است. با وجود تاثیرات نیرومند مسیحیت در متون متاخر، امکان باز شناخت این نکته در این اسطوره ی سلتی وجود دارد که «جام مقدس مسیح» تقریبا همان دیگ «فراوانی» است که چهره ی گردانده و هماوردان آرتور و دلاورانش آخرین بازتاب ایزدان گوناگونی هستند که در طول روزگاران دراز تغییر ماهیت دادند.

ghoghnous13
2017/07/21, 19:27
دستت درد نکنه بابت درشت‌تر کردن فونت. واقعاً عالی. صدهزاران لایک بر تو((71))

julia
2017/07/22, 12:21
سیمای قهرمان سلتی:

سلت ها غیر از ایزدانی که به معنی واقعی کلمه ایزد بودند، قهرمانانی نیز داشتند که گرچه انسان بودند اما از نیروهای ابر انسانی بهره میبردند و از آنها به نفع قوم شان استفاده می کردند. زندگی و مرگ کوهالن و شرح ماجراجویی هایش، که به تفصیل در چرخه ی اولستر به تصویر کشیده شده، مهم ترین موضوع ادبیات موجود را تشکیل می دهد. کوهالن نمونه ی کامل قهرمان سلتی است. او مدافع قبیله اش و انسانی فانی بود با توانایی هیی ابر انسانی که آن را فقط برای خیر و سعادت قبیله اش به کار می برد. حماسه هایی برای کوهالن پرداخته شد -از تولد تا مرگ زود هنگامش- که احتمالا نمونه ی روایات مشابهی اند که پیرامون قهرمانان کوچکتر -که از بین رفته بودند- پرداخته شده است. در داستان کولوخ و اولون برخی از ماجراجویی های کولوخ به ماجراجویی کوهالن همانند است و کولوخ خود یادآور دیگر قهرمانان مشابه سلت های بریتانیا است.
در داستان تولد کوهالن عناصری از ابهام و معما به چشم می خورد. در یکی از متون چنین به نظر می رسد که وی پسر یک موجود ایزدی، لوگ، بود و در متنی دیگر گویا زایش وی در سه مرحله صورت پذیرفت، که نمونه ی دیگری از سه گونه انگاری یا تثلیث سلتی است. نام اصلی او ستانا بود و این نام با قبیله ی بریتانیایی ستانتی، که شاید وی در اصل قهرمان تنها این قبیله بوده، ارتباط دارد. او پس از آن که در هفت سالگی مجبور شد سگ پاسبان کولان آهنگر را بکشد، به کوهالن «سگ تازی کولان» معروف شد. کوهالن برای جبران آن، حراست از پادشاهی اولستر را به عهده گرفت و بدین سان قهرمان قومش شد. کودکی اش به گونه ای به تصویر آمده که صاحب نمونه ی صفات انسانی بود و در شرایطی پرورش یافت که برازنده ی فرزندان نجییب زادگان سلتی بود. او را بنا بر رسم معمول، به فرزند خواندگی سپردند -گرچه خرد، جنگاوری و جادوگری را نزد سِنخا، فرگوس و کاهبَد فرا گرفت – تا گذشته از فرزند خواندگی متعارف تری که آمیرگین شاعر مطرح کرد، متناسب با نقش ویژه ی او در جامعه باشد. او بعد ها از ساحره ی اسکاتاخ که فنون جادوگری بسیاری به آموخت، آموزش بیشتری را فرا گرفت. این تاکید بیش از حد به صفات ممتاز و نیاز های انسانی، معرف همه ی چیز هایی بود که سراسر وجود قهرمان سلتی را فرا گرفته بود، اما فراروی صفات لازمه ی انسانیت هیچگاه تیره و تار نبود. به همینگونه، کوهالن نسبت به معاصرانش زودتر به مردانگی کامل رسید و مقامش را با قدرت به دست آورد. شدت خشونت آشکارا او برای رسیدن به مقصود، نمونه ی واقعی رفتار قهرمانان سلتی است. ورود پرخاشگرانه ی کوهالن به دربار کونخوبور و برهم زدن صفحه ی شطرنج پادشاه توسط وی به همان اندازه تند و خشن بود که ورود نکوهیده ی سوار بر اسب قهرمان ویلزی، کولوخ، به دربار آرتور. او مدتی بعد با همین شیوه، پس از تحمل وَر های سخت و خطرناک در سرزمین بیگانه، به عروسش دست یافت.
کوهالن پس از تن در دادن به ور های متعدد، که یکی از آن ها جنگ با سگ تازی کولان بود، با حیله ی مخصوص به خود به جنگ افزار هایی دست یافت. در این هنگام وی جنگاوری تمام عیار شد، اما پیش از آنکه بتواند نیرومند ترین نگاهبان قومش شناخته شود می بایست خود را در مقام قهرمان واقعی قومش -که در فنون جنگی همتا و در فرهیختگی بی نظیر بود- در دربار های مختلف بشناساند. وی نمونه ی اعلا و اغراق آمیز نجیب زادگان سلتی، نمونه ی افتخار و دلیری بود و در جادوگری ها و نیرنگ ورزی ها بی نظیر می نمود. رفتار این جنگاور سلتی نه تنها نابهنجار نبود، بلکه می توانست با شاعران و دروئید ها درباره ی موضوعات مورد علاقه به بحث بنشیند.
کوهالن در حالت طبیعی اش چون جوانی با ویژگی های بدنی کاملا مشخص به تصویر کشیده شده است: در هر چشم هفت مردمک داشت؛ دست ها و پاهایش نیز هر یک هفت انگشت داشتند؛ گونه های رنگارنگ –زرد، آبی، سبز و سرخ- بود، گیسوان سیاه بلندش از سه رنگ تشکیل میشد، نزدیک رستنگاه مو سیاه و قسمت ممورد اخیر حاکی از یانی سرخ بود و نزدیک نوک آن، رنگ روشن تری داشت. مورد اخیر حاکی از آن است که سلت ها مویشان را به آهک غلیظ آغشته میکردند. وی به جواهراتی گرانبها و زیبا آراسته بودند که عبارت بودند از صد رشته جواهر دور سرش و شد زیور زرین بر سینه اش. کوهالن در آن هنگام خوی جنگاوریش تحریک میشد و سخت به خود می پیچید، تصویر دیگری داشت. او در پوستش می چرخید، چنان که پاها و زانوانش به پس و عضله ی پشت ساق پا و کفل هایش به جلو بودند. در ته و نوک هر مو از گیسوان بلندش یا لکه ای از خون دیده میشد یا بارقه ای از آتش. از دهان بازش آتش زبانه می کشید و از فرق سرش فواره ای از خون سیاه که به درازای دیرکی بلند فرا می جهید. یکی از چشمانش در پشت سرش قرار داشت، و حال آنکه دیگری بر روی گونه هایش برآمده بود. سرانجام این که بر پیشانی اش عبارت «ماه قهرمان»، که علامت و نشان نامعلوم و شرح ناپذیری است، نمایان بود. در این حالت، خشم کوهالن مهار ناپذیر بود، مگر آنکه برای فرو نشاندن خشمش درون سه خمره ی آب سرد فرو رود.
بنابراین، میتوان گفت که وی در نبرد ها شکست ناپذیر بود؛ چنان که وقتی مردان اولستر در اثر نفرین ماخا به زانو در آمدند، او به تنهایی توانست در برابر مهاجمان چهار ایالت ایرلند از اولستر دفاع کند. این سلسه وقایع، نبرد اصلی کوهالن را در داستان تان بوکولنا یا غارت گله ی کولنا، که خود به تنهایی بسیار اهمیت دارد، تشکیل می دهند. کوهالن اگر چه شکست ناپذیر بود، اما رویین تن نبود و بدنش در چند مورد زخم های کاری برداشت. در نظر سلت ها قهرمانانشان می بایست به عنوان یک انسان فانی رنج و درد را بر خود هموار میکرد، وگرنه در نظرشان حقیر جلوه میکرد.
کوهالن در طول زندگیش دشمنانی داشت که چنان چه گزندی هم به آن ها نمی رساند، به خاطر خصلت کینه توزانه ای که داشتند بر ضد او توطئه می چیدند. از جمله ی آنها ملکه مب بود که داستان غارت گله ی کولنا را با ربودن ورزاو قهوه ای کولنا شکل داد. او برای فراهم کردن زمینه ی سقوط کوهالن از مدت ها قبل نقشه چید و اجرای آن را به جادوگرانی که از کودکی برای این کار تعلیم دیده بودند، واگذار کرد. چهار ایالت ایرلند یک بار دیگر اوالستر را مورد تهاجم قرار دادند و کوهالن باز هم برای دفاع از سرزمینش از جای برخاست. در این هنگام وی متوجه شد که در برابر نیروهای فراطبیعی می جنگد که به دقت بر ضد او سازماندهی کرده اند. در اسطوره های ایرلندی، مکررا به گیس که یک نوع امر و نهی آیینی است، بر می خوریم. گیس یعنی پرهیز از برخی اعمال در بعضی از پیشامد های مقتضی. در آخرین نبرد کوهالن تحت نام کشتار بزرگ ماگ مورتمن چندین گیس موجب آزار قهرمان میشوند. آنگاه وی بدین واقعیت پی می برد که دیگر، گیس هایش «چیره شده» اند.
گیس های کوهالن پیش از نبرد اصلی، این گونه گرفتارش ساختند: سه تن از ساحره های مِب در حال کباب کردن سگی در آتشدان بودند. کوهالن از آن جا میگذشت. یکی از آن جا میگذشت. یکی از گیس هایش این بود که از کنار آتشدانی نمی گذشت مگر آن که خوراک آماده ی طبخ را بخورد و دیگر گیس او نیز خوردن سگ بود. ساحره های مب شانه ی سگ را به کوهالن تعارف کردند و او نیز آن را خورد تا بلافاصله پس از آن نیرو هایش کاهش یابد. شاعری درخواست های دیگری از او نمود و به دنبال تهدید کرد چنان چه به تقاضا هایش پاسخ ندهد وی را هجو خواهد کرد. این تهدید او را نرم و بی آزار ساخت و بر او زخمی مهلک وارد کرد. کوهالن پس از این واقعه به دریاچه ای رفت تا زخم خویش را بشوید. در این هنگام، یک سمور آبی برای خوردن آب خون آلود به او نزدیک شد و کوهالن جانور را از پای در آورد. همچنان که پیشگویی شده بود، نخستین و فرجامین کارزار کوهالن کشتن یک سگ است -نخستین آن، سگ تازی کولان بود و آخرین آن یک سگ آبی – سمور آبی- وی متوجه شد که دیگر زمان مرگش فرا رسیده است. او در کشاکش مرگ، خود را به یک ستون سنگی بست و تا آخرین دم دشمنانش را به مبارزه طلبید تا بدین سان با افتخاری خدشه ناپذیر به سرای دیگر بار بندد.
تمام مشخصه هایی که قهرمانان سلتی را ممتاز می سازد، در داستان کوهالن قابل شناسایی است؛ مشخصه هایی که تمام قهرمانان سلتی می باید کم و بیش از آن الگو پیروی کرده باشند. اما کوهالن قهرمانی در محدوده ی قبیله اش بود و برای هم قبیلگانش می جنگید. قهرمانان دیگری نیز وجود داشتند که فراتر از زندگی اجتماعی دقیقا سامان مند قبیله بودند که فین بهترین نمونه ی آن بود. سهم فین در خصایص شخصی مهم تر از کوهالن بود، چرا که او و دلاورانش پون قهرمانی فراقبیله ای تصور شدند.فهم دقیق اسطوره هایی که روی فیاناها، گروه جنگاوران در چرخه ی اوشینی، متمرکز شده به ارائه ی چند تفسیر کمک می کند. پیشینه ی این چرخه از نظر سوری از این حیث با چرخه ی اولستر متفاوت است که آن آشکارا به دورانی متاخر مربوط است. راهی که فیانا ها را گروهی ایزد می شمارد بر خطاست، زیرا فین و گروهش نه ایزد، بلکه قهرمانان یا انسان هایی بودند که در عین میرا بودنشان از ویژگی های فوق بشری بهره داشتند.
فیانا های اسطورهای، مانند فین مک کومل و یارانش، از قرار معلوم پیش نمونه هایی کاملا انسانی در جامعه ی سلتی داشتند. آنان گروهی از جنگاوران جوان بودند که به دلایل متعدد، نمی توانستند خود را به آسانی با الگو های دقیقا مشخص قبیله ای وفق دهند. از این رو، آن ها آزاد از قید و بند باید ها و نباید های بهنجاری بودند که مراعات آنها در میان قبایل واجب بود. بخش اعظم فعالیتهای شان در شکار و به عنوان سربازان مزدور در جنگ می گذشت. در واقع، آنها گونه ای ارتش غیر ثابت بودند که وفاداری شان موقتا مورد استقبال هر فرمانروایی که نیاز فوری به ارتش داشت، واقع شود. آنها در این وضعیت گه گاه به عنوان مدافعان ایرلند در برابر تهاجمات اسکاندیناویایی ها متصور شدند، گرچه این مورد بی تردید از افزوده های بعدی است. فیانا های غیر اسطوره ای و انسانی در تهاجمات از نظر تاریخ تایید شده ی ایرلندی ها به بریتانیا ی تحت سلطه ی روم نقش بسیار زیادی ایفا کردند.
به همان اندازه که قهرمان قبیله اساسا موجودی انسانی اما یک نمونه ی آرمانی اغراف آمیز بود، گروه اسطوره ای فیاناها نیز، جنگاورانی انسانی بودند که در قهرمانی هایشان مبالغه شده است. بسیاری از سفر های شکار و جنگی این قهرمانان از محیط های جادویی آغاز می شد. آن ها اغلب بی باکانه به جهان دیگر سلتی، که درون سید یکی از ایزدان و سراسر دریا تا جزایر متبرک بود، وارد می شدند. آنان به حمایت از ایزدان، خصوصا به عنوان هم پیمانان تو تا دِ دانان ها، علیه دشمنان شان می جنگیدند. در سلسه نسب آنها غالبا ایزدان به عنوان برند و هم فیر بولگ ها. آن ها شخصا خصایص ویژه ای داشتند که برازنده ی یک قهرمان قبیله ای بود: شجاعت و وفاداری، مهارت های جنگی و هنر های فرهیخته تر، به ویژه شاعری. اوشین، پسر فین، که چرخه ی اوشینی به نام وی مشهور است، شاید بزرگترین شاعر در میان این گروه از قهرمانان بوده است.
بنابراین، قهرمان موجودی انسانی بود که از نیروهای ابر انسانی بهره داشت، اما این نیرو آنقدر زیاد نبود که وی را قادر به جلوگیری از مجروح شدن پیکرش در درگیری های خود با دشمنانش سازد. اگرچه قهرمان میرا می بایست مرد، اما طول عمرش گه گاه فوق بشری بود؛ برای نمونه فین که دویست و سی سال زیست. خلاصه این که، قهرمان نمونه ی آرمانی و اغراق آمیز اشراف سالاران جنگاور در جامعه ی سلتی به شمار می رفت.

PythoN
2017/07/22, 12:26
واقعا خیلی جالب بودن، ممنون
هی چشمک میزنن میگن: « یوز آز این یور استوری... یوهاها:->~~» سخته جلوشون وایساد واقعا((17))

julia
2017/07/22, 18:24
ایزدان سلتی از اسطوره هایی سر بر آوردند که با باروری و حاصلخیزی زمین پیوند اندکی داشتند. از این نظر آن ها با خویشکاری های ایزد بانوانی اختلاف داشتند و چه بسا مکمل آن بودند که خود را در مقام ایزد بانوان مادر نشان دادند ؛ انگاره ای که بایستی در روزگاران بسیار اولیه شکل گرفته و در سراسر دوران سلتی و و بعد از آن باقی مانده باشد . در حالی که ایزدان سلتی از این لحاظ به معنی واقعی کلمه سلتی بودند و تنها می توانستند در محیطی سر برآورند که جامعه ی جنگاور _ آریستوکراتی عصرشان آن را به وجود آورده بود ، ایزد بانوان تکرار دور نمایه ای کهن و قدیمی بودند.

دانو : آنو و بریژیت
ایزدان سلتی در ایرلند غالبا مردم ایزد بانو دانو نامیده می شوند ؛ اما این بدان معنا نیست که دانو همه ی آن ها را به دنیا آورده است . گه گاه ، برای نمونه ، از داگدا به عنوان پدر او شناخته می شود. تنها اخلاف بلافصل دانو در اسطوره‌ها بریان ، یوچار و یوچاربا هستند . اینان احتمالا نمونه ای از انگاره ی سه بخشی یک خدا بودند. این انگاره ، در هنر نگارگری سلتی معمولا دیده می شود. آنو یا آنا پس از آن که به تل ها و تپه های پاپس آنو در ناحیه ی کری رانده شد ، با دانو مشتبه و با او یکی انگاشته شد. به همین نحو ، این آشفتگی در مورد بریژیت نیز ، که غالبا به صورت ایزد بانوی سه بخشی در نظر گرفته می شد ، وجود داشت. ظاهرا پرستش او نسبت به پرستش دانو یا آنو گسترده تر بوده است . وی در مسیحیت تحت نام قدیس بریجید ( یا برید) باقی ماند . محتمل به نظر می رسد که تمام این خدایان ، انگاره های مختلف الالوان همان شخصیت مادر _ ایزد بانو باشند . اینان جملگی ایزد بانوان وفور و فراوانی بودند و خاستگاه شان را باید در انگاره ی آیین های باروری جست . با این حال ، بریژیت به عنوان خدای پشتیبان دانش ، فرهنگ و مهارت ها ،‌خویشکاری های بیشتری داشت.

فرزندان دان:
برخی از ایزدان ایرلندی بار دیگر در سنت بومی ویلز نیز ظاهر می شوند که احتمالا یکی از پیامدهای مهاجرت ایرلندی ها به بریتانیا در اواخر دوره ی رومی بوده است. فرزندان دان به توتا د دانان ها شبیه اند ، گرچه ابدا از هر جهت عین هم نیستند . از جمله ی اینان گووانان آهنگر و آب جو ساز بود که همتای بریتانیایی گوبنیو محسوب می شد . لود یا نود با نودا مقایسه می شد ، چرا که هر دو در اساطیر مربوط به خود دست هایی نقره ای داشتند ( چنان که لود به «دست نقره ای » ملقب بود ) و هر دو نیز فرمانروا بودند .
شاید بزرگ ترین فرد از گروه فرزندان دان ، گویدیون بود که در قدرت و توانمندی از داگدا و لوگ نیز برتر بود . وی در فنون جنگ و صلح هر دو مهارت داشت و تقریبا به همان وضعی که داگدا ، در آن هنگام که تحت تسلط فومورها بود ، ورهایی (آزمون های سخت آیینی) را برخورد هموار نمود ، او نیز در میان دشمنان خویش به آزمون هایی تن در داد . بنابراین ، همچنان که در مورد داگدا دیدیم ، احتمالا این اسطوره نشانگر آن است که سرکردگان سلتی ملزم به انجام آزمون هایی آیینی بوده اند . او نیروهای جادویی را در ید اختیار خود داشت و در فنون شعر و سخنوری ، استاد بود . با وجود نشانه های ویژه ی کاملا مشخص او در ادبیات ، پرستش وی ظاهرا به شمال غربی ویلز محدود می شد.
آریان رود ، ایزد بانویی که گه گاه به نام صورت فلکی اکلیل شمالی خوانده می شد،‌ یکی دیگر از فرندان دان بود . وی مادر لیو بود و از این گذشته با شخصیت تاحدی مبهم و نامعلومش مورد مقایسه ی نه چندان رضایت بخشی با لوگ ایرلندی نیز قرار گرفته است. لیو با عنوان لاو گیفس «لیو چیره دست» ، که شاید در معنی به لقب لوگ ، لامفادا «دارای دست های بلند » شبیه بود ، شناخته شده است . او همچون لوگ نیزه و فلاخنی که بعدها رنگین کمان خوانده شد ، داشت. وی ظاهرا نمود دیگری از اندیشه ی سرکرده _ایزد بود . این نکته شایان ذکر است که بسیاری از فرزندان دان نام شان را به صور فلکی مختلف مانند ذات الکرسی (لیس دان « درباریان دان») ، راه شیری ( کارگویدیون) و اکلیل شمالی ( کار آریان رود) دادند. با این حال ، این نکته بدان معنا نیست که آن ها ضرورتا جزؤ لازم و لاینفک یک اسطوره ی آسمانی و فلکی بودند.

ghoghnous13
2017/07/24, 10:40
هرچی بیشتر در موردشون میخونم بیشتر گیج میشم(5)