parisa
2015/11/07, 22:27
[center]چه احمقانه!
فکر میکنند من نمیبینم!لابد مثل همیشه سرانگشتانش را تکان میدهد و بعد به اطرافش نیم نگاهی به اطرافش ژست قابل قبولی میگیرد که یعنی اینکار از من بعید است!:/او هم مثل دیگری،مرا ناشیانه نصیحت میکند و دوباره مثل همه دروغگو های بزرگ،فراموش کرده که حواسش کمی به انگشتش و یک هوا به محیط اطرافش هم باشد.ولی انگار که در بین مردم یک اپیدمی اجباریست!مطمئنا در سیر زندگی،این اتفاق غیر قابل نیفتادن است!دعوا های تیز مادرانه و اخم های مستحکم مردانه هیچ گاه راهکار مناسبی برای حذف این انگشت پر تحرک نبوده است.پدرم ب دنبال چیزی میگردد.دو بند از انگشت سبابه اش را به داخل یکی از حفره های همیشگی فرو میکند و من هم انگشت نازک و کودکانه ام را به داخل یکی از انها فرو کرده ام و تلویزیون تماشا میکنم.مادرم از پشت میز چرخ خیاطی اش نیم خیز رو به من فریاد میکشد:اه.دستت را از دماغت بیرون بکش!
پدرم فرز برمیگردد.به ما نگاهی میکند،مثل همیشه تند تند انگشتش را مخفیانه تکان میدهد.و من اخرین اشک های چهار سالگی ام را با دست هایم پاک میکنم و انگشت به دماغ تلویزیون را پی میگیرم!/center]
+سلام پیشتاز((46))منم اومدم((19))
فکر میکنند من نمیبینم!لابد مثل همیشه سرانگشتانش را تکان میدهد و بعد به اطرافش نیم نگاهی به اطرافش ژست قابل قبولی میگیرد که یعنی اینکار از من بعید است!:/او هم مثل دیگری،مرا ناشیانه نصیحت میکند و دوباره مثل همه دروغگو های بزرگ،فراموش کرده که حواسش کمی به انگشتش و یک هوا به محیط اطرافش هم باشد.ولی انگار که در بین مردم یک اپیدمی اجباریست!مطمئنا در سیر زندگی،این اتفاق غیر قابل نیفتادن است!دعوا های تیز مادرانه و اخم های مستحکم مردانه هیچ گاه راهکار مناسبی برای حذف این انگشت پر تحرک نبوده است.پدرم ب دنبال چیزی میگردد.دو بند از انگشت سبابه اش را به داخل یکی از حفره های همیشگی فرو میکند و من هم انگشت نازک و کودکانه ام را به داخل یکی از انها فرو کرده ام و تلویزیون تماشا میکنم.مادرم از پشت میز چرخ خیاطی اش نیم خیز رو به من فریاد میکشد:اه.دستت را از دماغت بیرون بکش!
پدرم فرز برمیگردد.به ما نگاهی میکند،مثل همیشه تند تند انگشتش را مخفیانه تکان میدهد.و من اخرین اشک های چهار سالگی ام را با دست هایم پاک میکنم و انگشت به دماغ تلویزیون را پی میگیرم!/center]
+سلام پیشتاز((46))منم اومدم((19))