PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جلد اول سفیر کبیر: قدرت ذهن



snap
2013/08/02, 13:43
http://bayanbox.ir/id/3534487624663628561?view
سفیر کبیر
جلد اول: قدرت ذهن


پیشگفتار:
آن هنگام که آخرین بازمانده از دو قوم باستانی زاده می شود، آخرین پیشگویی به حقیقت می پیوندد. سرنوشت تغییر می کند و دروازه های آینده به روی محارم بسته می شوند. حقیقتی تلخ شکل می گیرد، در آن هنگام حقیقت شکلی تازه به خود می گیرد. در آن دم که خود را در دنیایی ناشناخته می بیند، دنیایی پر از شگفتی و خیال انگیز... که هر کاری در آن ممکن است، پس به واسطه قدرتی ناخواسته قدرتی را می دزدد. در آن دم تقدیر همگان عوض می شود و سیاهی ...


دانلود جلد اول سفیرکبیر: قدرت ذهن

(http://www.pioneer-life.ir/library/download/50-/74-.html)


جلد یک و نیم و تا حدودی جدا




سلام
خوبید؟ در مورد داستان اینکه نیاز هست یه جلد هم مرتبط و هم جدا نوشته بشه که یه چیزایی رو روشن کنه، چون با توجه به زاویه دید ، محدودیت دارم و نمی تونم یه سری از حقایق رو روشن کنم. البته خیلی راحت میشه توجیه کرد اما مسائلی هست که با توجه به اتفاقات جلد اول نیاز هست یه توضیحاتی داده بشه. همینجا نظرتون رو در مورد کاور بگید، این پیشگفتار هم که دیگه تابلو هست. البته تکه ای از داستانه مثل سفیر کبیر، حتما در مورد جادوگر ریشه و کاور نظر بدید، ممنون.



کاور داستان که هنوز تکمیل نشده (http://bayanbox.ir/id/2980609331609853692?view)




http://bayanbox.ir/id/2980609331609853692?view

آنگاه که دوران کهن خاتمه و دوران نو آغاز شود و ماه قدیم در آغوش ماه جدید ناپدید شود. آخرین فرمان منتِس اجرا خواهد شد، دروازه های سرنوشت برای آخرین بار به روی محارم گشوده خواهند شد و آینده در مسیر پر از ابهام قرار خواهد گرفت. آنگاه که وارث میراث کهن انتخاب شود، فَتوم برای آخرین بار بیدار خواهد شد تا جدال آخر زمان را نظارگر باشد. جدالی خونین میان بازماندگان روی خواهد داد، در حالی که تقدیر در آخرین سپیده دم سرخ رقم خواهد خورد.


http://bayanbox.ir/id/7336055837845067045?view

پیشگفتار:
چه کسی باور می‌کرد که یک مرگ به چنین فاجعه عظیمی بدل شود، خون ریخته شده بر زمین مهم‌ترین راز این دنیا را آشکار کرده بود. زمین و زمان به لرزه درآمده بود، باید به کسی خبر می‌دادم، اربابان فراموش‌شده، باشکوهی باستانی از زندان ابدی خود آزاد و از میان شکافی که در پهنه آسمان ایجاد و امتداد آن به زمین می‌رسید، به‌سوی دنیاهای بی‌کران رهسپار شده بودند؛ اما بی‌آنکه خود بدانند، نیرویی مخوف و اهریمنی با زیرکی آنان را همراهی می‌کرد. شاید هم آن‌ها، آن نیرو را همراهی می‌کردند. مطمئن نبودم، تنها اطمینانم بوی مرگی بود که در فضا پیچیده شده بود. گویی خالق تباهی آزادشده بود. به درون تاریکی زل زده بودم و وقتی او از آن میان خارج شد، نفسم بند آمد. او ... خشایار بود.
توجه: در مورد کاور و همینطور ذهنیتتون در مورد پیشگفتار نظر بدید. البته یه نکته، این متن و کاور رو هر کجا دیدید همون جا تو همون سایت نظر بدید. ممنون. فصل اولم برای پنج شنبه هفته بعد، طبق گفته های قبلی. تشکر از پست اول یادتون نره. همچنین روی قسمت خوانده ام پست اول کلیک کنید تا در صورت بروز رسانی مطلع بشید. ممنون.




فصل بعدی در کار نخواهد بود، همانطور که گفتم اول جادوگر ریشه بعد آوای مرگ؛ پس اگر خواستید فصل رو نخونید.
هر کسی گفت سینا می خواد فصل بذاره و اینکه فصل بهش دادم؛ اصلا باور نکنید.
کسانی که از اعتمادم سوئ استفاده کنند، خب خودشون ضرر می کنند.
از کسانی که کمک کردن هم تشکر می کنم.
داخل سایتم آپ نکنید، لینکش رو چون قرار نیست فصل بعدی در کار باشه.
در آخر هم امیدوارم از این فصل لذت ببرید.


فصل اول (http://bayanbox.ir/id/3100660869264247991?info)



http://www.pioneer-life.ir/library/download/50-/74-.html





(http://www.pioneer-life.ir/library/download/50-/74-.html)

Mr.Sohrab
2013/08/02, 13:44
دوستان هر کی کاور جلد اول و لینک مابقی فصول را داره بده اضافه کنیم به پست اول .

JuPiTeR
2013/08/02, 17:41
کاور +فصول پایانی به پست اول اضافه شد

roronoa zoro
2013/08/02, 17:44
به نظر من خیلی قشنگه بهتره بخونیدش چون خیلی داستانه باحالیه

کتاب دوم هم شاید به زودی بیاد

Mr.Sohrab
2013/08/02, 17:47
ژوپیتر جان ممنونم .

من تا فصل 67 خوندم ولی حوصلم دیگه سر رفت باور کنید. تقریبا 5 برای مجبور شدم از اول این کتاب را بخونم .

راستی بچه ها اگه می تونید اجازش را از سینا بگیرید که کل فصول را ادغام کنیم و حجمش را پایین بیاریم و بزاریم رو سایت خودمون هم .

roronoa zoro
2013/08/02, 17:49
من اخبارو میگیرم

خبری شد میگم

JuPiTeR
2013/08/02, 18:02
خواهش میشه
من خودم چندین بار این کتاب رو خوندم
منتظریم سینا لینک کلی رو بده آخه میخواد تغییراتی توش بده بعد بخونیم دربارهی جلد دومش هم اینجا (http://btm.rzb.ir/Forum/Catgory/3/Post/22) یچیزایی گفته

snap
2013/08/07, 10:41
سلام
یه تبریک همینجا بگم و بعد برم. همین ادغام سایت و وبلاگ رو( امیدوارم که سایت روی روال بی افته و با شتاب پیش بره)
در مورد داستان، نه کسی لینک کلی نذاره، متاسفانه من وقتی به اون صورت ندارم که روی داستان بذارم. برای همین مجبور شدم، بین دو گزینه نوشتن داستان(کتاب جدید و جلد دوم این مجموعه )و ویرایش و بازنگری کلی جلد یک، یکی رو انتخاب کنم. در مورد حوصله سر رفتن، سهراب جان منم باشم کتابی رو 5 بار بخونم که عمرا بخونمش. چی بگم...
نوع نوشتن به صورت فصل فصل شاید شما ها رو اذیت کرده باشه اما منو بیچاره کرد، بعضی از این فصل ها رو نزدیک بیست بار خوندم، به حدی که که خودم ازشون بدم می اومد. در هر صورت اگر وقت بشه یک ماه ضربتی روش وقت بذارم و بازنگری کنم. البته نه الان....پس فعلا بی خیال لینک کلی بشید. همین لینک ها رو فعلا داشته باشید تا بعد.((3))

Mr.Sohrab
2013/08/07, 10:54
ممنونم سینا جان

ناراحت نشیا . داستان خیلی مهیجه ولی خداییش چون وقفه می افتاد یادم می رفت و مجبور میشدم از اول بخونمش .

ولی خیلی ذهنت بیسته داداش . عالی

JuPiTeR
2013/08/07, 11:12
سلام
یه تبریک همینجا بگم و بعد برم. همین ادغام سایت و وبلاگ رو( امیدوارم که سایت روی روال بی افته و با شتاب پیش بره)
در مورد داستان، نه کسی لینک کلی نذاره، متاسفانه من وقتی به اون صورت ندارم که روی داستان بذارم. برای همین مجبور شدم، بین دو گزینه نوشتن داستان(کتاب جدید و جلد دوم این مجموعه )و ویرایش و بازنگری کلی جلد یک، یکی رو انتخاب کنم. در مورد حوصله سر رفتن، سهراب جان منم باشم کتابی رو 5 بار بخونم که عمرا بخونمش. چی بگم...
نوع نوشتن به صورت فصل فصل شاید شما ها رو اذیت کرده باشه اما منو بیچاره کرد، بعضی از این فصل ها رو نزدیک بیست بار خوندم، به حدی که که خودم ازشون بدم می اومد. در هر صورت اگر وقت بشه یک ماه ضربتی روش وقت بذارم و بازنگری کنم. البته نه الان....پس فعلا بی خیال لینک کلی بشید. همین لینک ها رو فعلا داشته باشید تا بعد.
ممنون بابت تبریک
منتظر جلد دوم هم هستیم اونم از نوع بیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ صبرانه اش

snap
2013/08/07, 12:21
من با این چیزا ناراحت نمشم، یکی از ایرادات اساسی این روش نوشتن همینه، یعنی فاصله بین فصل ها و این فاصله به همه چیز بستگی داره و با اتفاقاتی که ممکنه رخ بده، این فاصله بیشتر میشه. برای همین هم گفتم دیگه به این شیوه نمی نویسم. باید داستان به جایی برسه که مطمئن باشم می تونم تموم کنم یا کلا تمومش کنم. هر چند آخر جلد سفیر کبیر رو ماه پیش نوشتم. منتهی باز هم نیاز به وقت هست. در مورد لوگو هم فعلا که وقت نیست بشه یه فکری می کنم ببینم چی از آب در میاد.
ممنون.

snap
2013/09/10, 21:40
خب فکر کنم اینجا هم سوالم رو بذارم، برای کسانی که اینجا این داستان رو خوندن. البته داخل وبلاگ نظرات به اندازه کافی بود منتهی خوبه نظرات بیشتر رو بدونم.
از نظر شما جلد دو از چه زاویه دیدی ادامه پیدا کنه؟ آیا از نگاه آلفرد یا افراد دیگه، کلا نظر بدید. البته اگر حسش رو دارید.

JuPiTeR
2013/09/10, 22:02
خب فکر کنم اینجا هم سوالم رو بذارم، برای کسانی که اینجا این داستان رو خوندن. البته داخل وبلاگ نظرات به اندازه کافی بود منتهی خوبه نظرات بیشتر رو بدونم.
از نظر شما جلد دو از چه زاویه دیدی ادامه پیدا کنه؟ آیا از نگاه آلفرد یا افراد دیگه، کلا نظر بدید. البته اگر حسش رو دارید.
اونور هم گفتم آلفرد
البته برای تنوع اگه مثلا لحضات خیلی جالب رو از دید یه نفر دیه هم باشه عالیه
ولی کلی آلفرد باشه

nasi_kh
2013/09/10, 22:27
خب فکر کنم اینجا هم سوالم رو بذارم، برای کسانی که اینجا این داستان رو خوندن. البته داخل وبلاگ نظرات به اندازه کافی بود منتهی خوبه نظرات بیشتر رو بدونم.
از نظر شما جلد دو از چه زاویه دیدی ادامه پیدا کنه؟ آیا از نگاه آلفرد یا افراد دیگه، کلا نظر بدید. البته اگر حسش رو دارید.
اولین کتابی بود که بیشتر از دو روز خوندنش برام طول کشید 3جلدم می تونست باشه((220))
یکم باید از قدرتاش کم بشه دیگه زیادی تو قدرتاش زیاده روی شده به نظرم جالب میشه اگه یه جنگم توش باشه بعد یکمم رگه ها عاشقانه بهش اضافه شه بالاخره 18سالش شده. نه مثله کتاب اول که ملوم نبود به کی حس داره با کی دوسته با کی دشمن یهو الکی الکی ریتا رو بوسید. پدرشم پیدا شه یه نزاع هایی بین الفردو پدرش پیش بیاد . مثل کتاب اول 3000 صفحه نشه لطفا اونجوری انگار داری چنتا جلد کتابو با هم میخونی اگه قصد چاپشو داشتی مطمئنا بقیه هم بهت میگن که باید چند جلد شه یا خلاصه تر شه. وقتی از اول از نگاه الفرد بوده سخته بخوای از نگاه یه نفر دیگه ادامش بدی مگه اینکه هر فصلش از دیدای مختلفی باشه از دید الفردم توش باشه. اگه انتقاده بدی کردم مظرت ((200))

snap
2013/09/10, 23:13
اولین کتابی بود که بیشتر از دو روز خوندنش برام طول کشید 3جلدم می تونست باشه
خب آخر کتاب متن منو خونید؟ داستان در طول شش سال پشت سر هم نوشته شده (وقفه هم داشته که مال سربازیه و دقیقا هم مشخصا کی از فصل سی و سه) و بی هیچ بازنگری کلی و این از نظرم خودش شاهکار بود که تونستم شیرازه کار رو حفض کنم. البته اگر با دقت داستان خونده بشه، پیچیدگی داستان اونوقته که دیده میشه. انتقاد بدی نبود، البته انتقاد نمیشه اسمش رو گذاشت... در مورد طولانی بودن و اینا هم داخل جلد آخر کتاب توضیحات کامل داده شده. بازم ممنون.

m_hadi
2013/09/11, 00:56
الفرد..........

Mr.Sohrab
2013/09/11, 09:44
اول ممنونم سینا جان بابت ادامه دادن این کتاب .

به نظر من کلا کتاب سوم شخص باشه بیشتر میشه توش مانور داد. تو اول شخص حتما فرد هم باید اونجا حضور داشته باشه تا داستان روایت بشه ولی تو سوم شخص این لازم نیست و اینطوری داستان به صورت کامل تری بیان میشه.
در مورد قدرت هاش هم کمی احساس میکنم بی مصرف شده . با اون همه قدرت خب یه خورده بهش هیجان باید داد .
عشق و عاشقی هم توش بد نیست ولی من کلا میگم داستان را به اون سمت نبری بهتره چون حاشیه دار میشه !!!
در مورد مسایل شخصی و کارهایی که اطرافیان الفرد هم داشتن صحبت بشه عالی میشه.

Warrior
2013/09/16, 12:24
سینا جان،تو وب گفتم اینجام میگم هر جای دیگه هم ببینم میگم.زاویه ی دید الفرد باشه ((200))چون خاطرات خودش بیاد از چشم مردم بنویسه البته درک می کنم قدرت مانور دادنت توی داستان کم میشه((200))اما الفرد رو ترجیح میدم((200))((5))((48))((48))

feel
2013/09/16, 15:26
خب فکر کنم اینجا هم سوالم رو بذارم، برای کسانی که اینجا این داستان رو خوندن. البته داخل وبلاگ نظرات به اندازه کافی بود منتهی خوبه نظرات بیشتر رو بدونم.
از نظر شما جلد دو از چه زاویه دیدی ادامه پیدا کنه؟ آیا از نگاه آلفرد یا افراد دیگه، کلا نظر بدید. البته اگر حسش رو دارید.

منم با اینکه همچنان از زبان خود آلفرد باشه موافقم.
به نظرم داستان دارای یه سری مسائل پیچیده است که اگه از زبون اول شخص بیان نشه گیج کننده باشه (شاید هم نشه. ((225)) )
و حتی خیلی بهتر می تونه قدرتی رو که آلفرد داره بیان کنه.



یه سوال!؟ یه کم بی ربطه به موضوعی که خواستی !! ((200))
آخرش سرگذشت اون گربه ئه چی شد؟ بد توی خماریش موندم. که چی شد!؟

JuPiTeR
2013/11/07, 23:20
بچه ها سینا یه نظرسنجی گذاشته شرکت کنید

haniyeh
2013/11/07, 23:28
سلام... خیلی عجیبه بالاخره سینا رو که خیلی تعریفشونو شنیده بودیم رو از نزدیک دیدیم.((92))
راستش ممنونم که منو تگ کردین ولی راستش من کتابو دانلود کردم اما یه صفحه شم باز نکردم و داره تو کامپیوتر خاک می خوره...
راستش خیلی وقت نمی کنم چون معمولا داستانایی که چاپ نشدن نمی خونم.((227))
ولی به هر حال سینا جان با این که صفحات کتابت زیادن اما تلاش می کنم شروع وتمومش کنم.
به زودی می خونمش...
امیدوارم کتابت چاپ بشه.
و راستی خیلی وقتتو رو بازنگری نذار. بازنگری خوبه ولی یه بارش نه بیشتر. این شکلی هم خودت گیج می شی و هم بقیه.(5)
به هر حال دارم تجربه ی خودمو می گم.
مرسی و خیلی موفق باشی!((110))

Fateme
2013/11/08, 06:34
والا من مدتهاست که قصد خوندنش رو دارم منتها کو وقت؟؟؟!!!!((227))((227))

اما قول میدم در آینده نه چندان دور(قبل از پایان آذر) اینو کامل بخونمش و نقدش کنم...((71))

منتها چیزی که فعلا میتونم بگم اینه که حتما حتما واسه بازنگریش وقت بزار....الماس هم اگه گردگیری نشه به چشم نمیاد...خیلی اوقات بازنگری اصلا داستانو کن فیکون میکنه...مثلا یک چندتا جمله ساده ای که تو ذهن نویسنده بوده و به هردلیلی از متن جا افتاده(سیو نشده،یادش رفته بنویسه،یا...) میتونه یک صحنه یا یک توضیح رو کلی برای خوانندگان شفاف سازی کنه...

خب خلاصه اش هم خفنه و اساسی جذب میکنه....
همینا دیگه....ایشالله به زودی با یک نقد تپل برمیگردم....((107))

smhmma
2013/11/08, 12:11
خوب ممنون که منو هم تگ کردی
هرچند من توی نظرسنجی شرکت کردم
و چند بارم کتاب رو خوندم
خوب مطمئنا هر ادمی می فهمه کتابی که در طول شش سال نوشته شده توش مسائل ضد و نقیضم هست
هرچند به خوبی تونستی مدیریت کنی این مسائل رو ولی بازم از زیر دستت در رفتن
من الان هیچیش رو یادم نم یاد چون خیلی خیلی حافظم بده ولی هر باری که می خوندمش به یه قسمتایی که می رسیدم به مسائل ضد و نقیض می رسیدم و اینا
همچنین من شخصا کتاب رو به سه قسمت کلی تقسیم می کنم(از نظر متنی و شمای کلی ماجرا ها)
قسمت اول
قسمت دوم
و قسمت سوم
((42))((42))((42))
خخخخخخخخخخ
از شوخی گذشته
شروع ماجرا کمی سطحش پایین تر از حدی بود که در توان تو هست هرچند بازم خوب بود ولی می تونست کاملا بهتر بشه یکمی بهش می خورد مال سنای پایین تر باشه هرچند روند داشتان تغییر کرد و در اواسط و قسمت ماجراهای اصلی داستان خیلی خوب شد و به جز مسائل ضد و نقیض مشکل خاص دیگه ای نداشت(نمی گم بی مشکل بود ولی بدون مسائل ضد و نقیض عالی تر از اونی هست که بخوام همین طوری بهش خورده بگیرم)
و در قسمتای پایانی یک مقدرا زیادی جدی تر و(نمی دونم چطور توضیح بدم)ااااااااااه نمی دونم دیگه یه جوری شده بود
از اون حالتی که اواسطش داشت در اومده بود که به نظرم درسته که باید پایان داستان یکمی این طوری بشه ولی به نظرم یکمی زیادی این طوری شده بود(والا می دونم نفهمیدید ولی خوب چه کنم؟نمی دونم چطور منظورم رو توضیح بدم)
یه جورایی یه مقدار از اون مدل هیجانی که در اواسط داستان داشت کاسته شده بود و به یه نوع هیجان دیگه ای اضافه شده بود که به مطبوعی قبلش نبود هرچند بازم خیلی خوب بود
و اون جوی که تموم شد بازم یه سری نقاط قوت داشت یه سری نقاط ضعفم داشت به نظرم
یه مقدار زیادی ماجرا رو در اضطراب پایان داد که باعث می شد بره روی اعصاب
ماجرا باید جوری تموم بشه که هم کشش داشته باشه هم این که اینقدر مبهم یا این قدر در وضعیت خطرناکی پایان نگیره که طرق در اضطراب و عصبانیت از پای کتاب بلند بشه
این پایان باوجودی ه نقاط قوتشم کم نبود ولی این مشکل رو داشت
ببخشیدا من نقدام خیلی ضایعه ولی خوب دیگه تگ کرده بودی و وظیفه یدم بیام بگم
و فاطمه و هانیه بهتون پیشنهاد می کنم حتمی در ولین فرصت این کتاب رو بخونید خیلی عالیه
درمورد بازبینی هم خیلی موافقم فقط هانیه هم راس می گه انقدر بازبینیات زیاد نشه که از اون ور بیوفتی

azam
2013/11/08, 21:50
به نظر من که از دید آلفرد ادامه پیدا نکنه
میتونه از دید یکی از اطرافیان آلفرد یا اصلا یه شخصیت تازه ی دیگه داستان بیان بشه. اینطوری خواننده هم یه تنوعی تو خوندن داستان حس می کنه و هم ام اینکه همه ش ذهنش درگیر میشه تا بتونه شخصیت جدید آلفرد و بشناسه و از یه زاویه ی دیگه به داستان نگاه کنه همچنین داستان خیلی داره حول آلفرد میچرخه خوبه که یه کمی هم ازش فاصله بگیره


و در قسمتای پایانی یک مقدرا زیادی جدی تر و(نمی دونم چطور توضیح بدم)ااااااااااه نمی دونم دیگه یه جوری شده بود
از اون حالتی که اواسطش داشت در اومده بود که به نظرم درسته که باید پایان داستان یکمی این طوری بشه ولی به نظرم یکمی زیادی این طوری شده بود(والا می دونم نفهمیدید ولی خوب چه کنم؟نمی دونم چطور منظورم رو توضیح بدم)
موافقم
منم مثل تو داستان و تو سه قسمت می بینم، فصلای اول که داشت آموزش می دید، بعدش و زمانایی و که تو مدرسه بودو قسمت آخرش زمانی که یهو رفت چند سال بعد توی همه ی این زمانا یهویی شخصیت آلفرد تغییر می کرد که توی قسمت آخر خیلی بیشتر بود
و یه چیز دیگه اینکه مطالب توی داستان خیلی پراکنده بود، توش نکته های زیادی گنجیده شده بود؛ مثلا من به عنوان یه خواننده مطالبش گیجم می کرد یا از این شاخه به اون شاخه پریده می شد یا خیلی نکته توش بود که توی ذهنم نمی موند

snap
2013/11/08, 22:58
شما با دلیل باید بگید...
عدم دقت در خوندن باعث میشه اینطوری تصور کنید. توجه کنید من خودم اشاره کردم؛ وقتی کار بدون نگاه به عقب نوشته بشه ایراداتی توش پیدا میشه. هیچ نویسنده ای نمیاد اینطوری بنویسه که من نوشتم. بعدش قسمت اول داستان من مال شش سال پیش، پس قطعا خیلی فرق می کنه با تیکه آخر که میشه 1110 صفحه که اونم در عرض یک سال 1391 نوشته شد.
اما در مورد پیچیدگی؛ داستان من در عین سادگی؛ اینقدر پیچیده هست که کسی که هیجانی بخونه، نصف چیزایی رو که من مد نظر داشتم رو هم نمی گیره. مخصوصا 500 صفحه آخر، اما بودند کسایی که اشاره کرده و پاسخ سوالاتشون رو گرفتند.. اما باز کسی به متن آخر داستان من توجه نکرد، یا نخواستند توجه کنن.
من گفتم بعد از شش سال وقتی بعضی قسمت ها رو می خوندم می بینم نیاز به حذفشون هست. چون بودنشون فرقی نمی کنه. وقتی داستانی تموم میشه تازه نویسنده یک نمای واقعی و قابل لمس از داستانش داره. می دونه کجا رو باید حذف کنه و کجا رو باید بهش بیشتر بپردازه.
اما در مورد داستان های فرعی که روایت شد. بیشتر این ها خواست بچه ها بود؛ منتهی در این روایت های فرعی نکاتی وجود داشت که کاملا استفاده شدند.( در هر صورت در نوشته های بعدم نظر بچه ها تاثیری نداره)
بعد در مورد شخصیت؛ خب باید تغییر می کرد. با توجه به شرایطی که براش در نظر گرفته بودم. با توجه به محدودیت هایی که به وجود آمد، قطعا این فردی نخواهد بود که دیگران تصورش رو می کردند.
تناقضی به اون صورت در داستان من ندیدم؛ ایراداتی هست اما این ایرادات ساختاری نیست. من یک وقفه یک سال و خورده ای داشتم اونم بعد از سربازی که کاملا هم مشخص کجاست، شروع پارت سه . در مورد نوع نوشتن هم که مشخصه، من امروزی با من دیروز فرق می کنم. چه برسه به 7 هشت سال پیش که هم سن شما ها بودم. نوشته هام هیجان داشت که البته این رو خود خواننده ها می طلبیند؛ وقتی فصل می ذاشتیم حداقل شش هفت صفحه می رفت جلو تایپک...
تایپک ویزاردیک و گودلایف سرجمع 130 هزار بازدید کننده تا امروز داشتند، هنوز هم عده ای میگن فصل به فصل اما معایب فصل به فصل همین چیزایی هست که دارید می بینید. من حتی فرصت خوندن فصل های قبل رو هم نداشتم. با اینکه چهار تا ویرایشگر از قسمت سه به بعد بهم کمک کردن باز وقت نمی شد. طولانی شدن داستان هم به خاطر خواست خود شماها و خودم بود. هیچ کس نمی خواست داستان تموم بشه.

اما پایان داستان، تنها پایان ممکن برای داستان من با این شرایط بود. من رک بگم، اجازه نمی دم آب خوش از گلوی خواننده پایین بره یعنی بدترین (بهترین موقیعت از نظر خودم) موقعیت از نظر خواننده رو برای تموم کردن فصل هام استفاده کردم، برای فصل آخر اینقدر بهم فشار آوردید که من 40 صفحه داستان رو زدم. اگر عمری بود این سفیرکبیر دو رو مشاهده خواهید کرد. البته امیدوارم...
حالا خوبه مثل بعضی ها شش سال این داستان رو دنبال نمی کردید؛در هر صورت این شیوه منه، مخصوصا زمانی که خواننده هام اذیت می کردند. به این صورت تلافی می نمودیم.((3))

Mr.Amir
2013/11/15, 19:53
عالی
منتظر ادامه اش هستم(بیشتر از این نمیگم چون گفتنیا رو جاهای دیگه گفتم)

sigyn
2013/11/21, 13:55
داستان خوبی بود، فقط به نظرم کمی زیادی به جزئیات پرداخته شده بود مخصوصا جزئیات جادوها. نویسنده ی کتاب علمی جادو برای جادوگران نیستی که!
من از همه ی شخصیت ها بیشتر تیامت رو دوست داشتم(اسمش رو نه...منو یاد قیامت میندازه!((42))) در عین این که سیاهی شخصیتش رو توضیح دادی دوست داشتنی ش کردی. قسمتی که مجبور شد کارای جونیور رو بکنه خیلی باحال بود((42))
گودریک رو گفتی چشمهاش غمگین بود. این رو تو جلد بعدی توضیح می دی؟
ضمنا، چرا کاوه رو اذیت کردی؟ بچه م خیلی ناراحت بود((227))
از اون گرگه بدم میاد((17)) رفتارش خیلی بد بود.((60))
به نظرم زاویه ی دیدش عوض بشه بهتره. اینطوری مرموز بودن آلفرد رو بیشتر حس می کنیم. به قول تیامت که گفت: من عالیجناب مرموز رو بیشتر دوست دارم! :troll:

Arkantoos
2013/11/23, 20:59
سلام
خب لطف کردین منو تگ کردین منم اومدم نظر بدم ((200))
قبلا هم گفتم قلمت فوق العاده قوی بود جوری که به صورت قفلی داشتم این کتاب و می خوندم و تا حالا برام پیش نیومده بود که یه رمان که نویسندش ایرانی باشه رو اینجوری دنبال کنم ... ((231))
جلد بعدم از دید هر کی دوست داری باشه ، فقط جون بچت زودتر بنویسش که تا زنده ایم بخونیمش ((215))
در مورد اینم که بعضی میگن یه سری جاها داستان تناقض داره به نظر من اصلا اینجوری نیست ، شاید یه سری جاها پیچیدگی داشته باشه ولی تناقض نه ...
آخر داستانم خیلی خوب بود ، چون به شخصه داستانی که خوب تموم بشه رو دوست ندارم ... کلیشه ای میشه ... همین رونده اذیت کردن خواننده رو برای جلد بعدم پیاده کن ((76))
در کل کتابت خیلی خوب بود و بی صبرانه منتظر جلد بعدیم ((211))

madmen
2013/12/17, 12:27
به نظر من از خیلی رمانهای فانتزی خارجی بهتر بود.جرییات زیادی داشت که این پیچیدگی داستانو زیاد میکرد که این عالیه.باعث میشه که داستان یکنواخت نباشه.اگه سسینابازم به اینجا سر میزنی واقعا بابت داستانت بهت تبریک میگم و ممنونم که یه داستانیو به من و ما دادی که درگیرش شیم.با اینکه دل تو دلم نیس جلد دومشو بخونم اما اینکه کتابو کامل بنویسی بهتره.فقط ااینکه یکم به احساسات الفرد توجه شه و اینکه بلاخره جنگی چیزی باشه که الفرد از همه قدرتاش اسفاده کنه حتی جاهایی کم بیاره ک مطمنن برا جنگ با شیطان و.... میبینیم.بازم میگم افرین برا نوشتن همچین داستانب.هرچی طولانی ترم بنویسی بیشتر به خواننده هات حال دادی ااینجوریبهتره نه اینکه تو 700 صفحه تموم کنی این دنیایو که خلق کردی.موفق باشی

mohammad117
2013/12/17, 17:44
کتاب واقعا محشری امیدوارم جلد بعدی هم بتونم ببینم

JuPiTeR
2013/12/17, 21:41
یادم رفت اعلام کنم
کل کتاب در یک فایل رار در کتابخانه قرار گرفت
در این فایل کتاب به سه پارت مجزا تقسیم شده
قابل توجه است لینک توسط نویسنده ارائه شده
همچنین دانلود این کتاب نیازی به عضویت ندارد
موفق باشید

snap
2013/12/18, 11:18
سلام
ببخشید دیر جواب می دم. می ذارم یه مدتی بگذره بعد جواب همه رو میدم. راستی یه لینک کلی اضافه شد. داخل قسمت دانلود سایت، اگر مشکلی داشتید بگید لینک کمکی هم اضافه کنم به پست اول.

به نظر من از خیلی رمانهای فانتزی خارجی بهتر بود.جرییات زیادی داشت که این پیچیدگی داستانو زیاد میکرد که این عالیه.باعث میشه که داستان یکنواخت نباشه.اگه سسینابازم به اینجا سر میزنی واقعا بابت داستانت بهت تبریک میگم و ممنونم که یه داستانیو به من و ما دادی که درگیرش شیم.با اینکه دل تو دلم نیس جلد دومشو بخونم اما اینکه کتابو کامل بنویسی بهتره.فقط ااینکه یکم به احساسات الفرد توجه شه و اینکه بلاخره جنگی چیزی باشه که الفرد از همه قدرتاش اسفاده کنه حتی جاهایی کم بیاره ک مطمنن برا جنگ با شیطان و.... میبینیم.بازم میگم افرین برا نوشتن همچین داستانب.هرچی طولانی ترم بنویسی بیشتر به خواننده هات حال دادی ااینجوریبهتره نه اینکه تو 700 صفحه تموم کنی این دنیایو که خلق کردی.موفق باشی
اول ممنون، در مورد قدرت های آلفرد، راستش من تمرکزم روی آلفرد بود. منتهی سعی کردم نشون بدم که همه چیز قدرت نیست، و البته کاستی هایی هم داستان داره که سعی می کنم در بازنگری اگر وقت و عمری بود اصلاحش کنم.اسم جلد دوم مشخصه، آوای مرگ ، خب تا تهش برید دیگه.


کتاب واقعا محشری امیدوارم جلد بعدی هم بتونم ببینم
انشالله، اگر عمری بود.


سلام
خب لطف کردین منو تگ کردین منم اومدم نظر بدم ((200))
قبلا هم گفتم قلمت فوق العاده قوی بود جوری که به صورت قفلی داشتم این کتاب و می خوندم و تا حالا برام پیش نیومده بود که یه رمان که نویسندش ایرانی باشه رو اینجوری دنبال کنم ... ((231))
جلد بعدم از دید هر کی دوست داری باشه ، فقط جون بچت زودتر بنویسش که تا زنده ایم بخونیمش ((215))
در مورد اینم که بعضی میگن یه سری جاها داستان تناقض داره به نظر من اصلا اینجوری نیست ، شاید یه سری جاها پیچیدگی داشته باشه ولی تناقض نه ...
آخر داستانم خیلی خوب بود ، چون به شخصه داستانی که خوب تموم بشه رو دوست ندارم ... کلیشه ای میشه ... همین رونده اذیت کردن خواننده رو برای جلد بعدم پیاده کن http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28165%29.gif
در کل کتابت خیلی خوب بود و بی صبرانه منتظر جلد بعدیم ((211))

کلا ممنون، راستش منم کار و زندگی دارم. نوشتن حال و حوصله می خواد، و البته ذهنی باز و من با سرعتی مورچه وار می نویسم. دلیلی که گفتم داستان رو نمی ذارم تا زمانی که برای خودم تمومش کنم همین بود. اینطوری بعدا که داستان رو گذاشتم (همینطوری که کلش رو نمی دم بخونید، همون فصل فصلیه) دیگه روی یک روال منظم پیش میره. اینطوری دردسرم ندارم. در مورد آخر داستان، تنها پایان ممکن بود، ممکنه عده ای بگن انتظار بیشتری بود یا اینکه باید ادامه پیدا می کرد، منتهی خودتون خواستید و کلا از چهل صفحه خودتون رو محروم کردید. هر چند در واقع این فصل آخر بود. و نکته مهمتر نمیشه همه رو راضی نگه داست.


داستان خوبی بود، فقط به نظرم کمی زیادی به جزئیات پرداخته شده بود مخصوصا جزئیات جادوها. نویسنده ی کتاب علمی جادو برای جادوگران نیستی که!
من از همه ی شخصیت ها بیشتر تیامت رو دوست داشتم(اسمش رو نه...منو یاد قیامت میندازه!http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28197%29.gif) در عین این که سیاهی شخصیتش رو توضیح دادی دوست داشتنی ش کردی. قسمتی که مجبور شد کارای جونیور رو بکنه خیلی باحال بودhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28197%29.gif
گودریک رو گفتی چشمهاش غمگین بود. این رو تو جلد بعدی توضیح می دی؟
ضمنا، چرا کاوه رو اذیت کردی؟ بچه م خیلی ناراحت بود((227))
از اون گرگه بدم میادhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28223%29.gif رفتارش خیلی بد بود.((60))
به نظرم زاویه ی دیدش عوض بشه بهتره. اینطوری مرموز بودن آلفرد رو بیشتر حس می کنیم. به قول تیامت که گفت: من عالیجناب مرموز رو بیشتر دوست دارم! :troll:

خب من به شخصه جزئیات رو دوست دارم، حداقل می خوام خواننده چیزی که من می بینم رو حس کنه نه اون چیزی که تو خیالش می خواد(یعنی ناقص توصیف کنم) البته سعی کردم خسته کننده ننویسم، هیجانش بالا باشه منتهی این جور نوشتن دردسر زیاد داره دیگه.

یادم رفت اعلام کنم
کل کتاب در یک فایل رار در کتابخانه قرار گرفت
در این فایل کتاب به سه پارت مجزا تقسیم شده
قابل توجه است لینک توسط نویسنده ارائه شده
همچنین دانلود این کتاب نیازی به عضویت ندارد
موفق باشید
امیر دستت درد نکنه((48))

راستی اگر دوست داشتید در مورد بهترین موقعیت های داستان، یعنی زیباترین قسمت و تاثیرگذار ترین که در داستان خوندید برام نظر بذارید. البته اگر دوست داشتید.
می خوام بدونم چه قسمت هایی جلب توجه بیشتری کرده. راستی کدوم قسمت حسابی حالتون رو گرفت یا یه جورایی میخکوبتون کرد!
ممنون.

smajids
2013/12/18, 14:14
بله یادش بخیر از بین تمام داستان هایی که نویسنده هاش ایرانی بود با احترام به کارهای دیگران کار سینا اوله((97))

ThundeR
2013/12/18, 17:18
خوب به نظر من که داستانت خیلی خوب بود سینا جان. خالی نبندم خودم نشستم قشنگ 10 باری خوندمش(ازاول تا آخر). من که خیلی باهاش حال کردم.
بر خلاف نظر بقیه من جزئیات رو بیشتر دوست دارم. ولی به نظر آلفرد دیگه خیلی زیاد از حد ضعف داشت.
به نظر بهتره یه کم جنبه ی احساسی داستانت رو بیشتر کنی(ریتا بمیره دیه ضایع می شه).

mohammad117
2013/12/18, 17:54
من بیشتر می خوام در مورد نگهبانان جادو و ابعاد دیگه مخصوصا بعد ملکه سیاه و الف ها اطلاعاتی تو جلد بعد بیاد
البته درمورد فرمانروایان کهن هم اصلاعات چیزهای جالبی بیاد

lionheart
2013/12/18, 17:57
سینا داداش گلم برای 10 امین بار کتابتو خوندم واقعا لذت بردم من به عنوان یه خواننده هرچی بنویسی با جون و دل می خونم حتی اگه الفردو بکشی
با وجود گفتن جزئیات هنوز خیلی نکات تو داستان ناگفتست مثل محافظ جادو و غیره همیشه گفتم و بازم می گم دستت درد نکنه من که با داستانت زندگی کردم چقدر از پادگان می یومدم می دیدم دفصل دادی شاد می شدم
هیچ وقت نتونستم درستو حسابی تشکر کنم تا ابدم اگه طول بکشه منتظر نوشته های بسیار زیبات می مونم

snap
2013/12/18, 18:26
خوب به نظر من که داستانت خیلی خوب بود سینا جان. خالی نبندم خودم نشستم قشنگ 10 باری خوندمش(ازاول تا آخر). من که خیلی باهاش حال کردم.
بر خلاف نظر بقیه من جزئیات رو بیشتر دوست دارم. ولی به نظر آلفرد دیگه خیلی زیاد از حد ضعف داشت.
به نظر بهتره یه کم جنبه ی احساسی داستانت رو بیشتر کنی(ریتا بمیره دیه ضایع می شه).
یعنی ریتا رو نکشم، توجه داشته باشید آلفرد ممکنه ده تا زن داشته باشه ها((227))


بله یادش بخیر از بین تمام داستان هایی که نویسنده هاش ایرانی بود با احترام به کارهای دیگران کار سینا اولهhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28144%29.gif

ممنون((48))


من بیشتر می خوام در مورد نگهبانان جادو و ابعاد دیگه مخصوصا بعد ملکه سیاه و الف ها اطلاعاتی تو جلد بعد بیاد
البته درمورد فرمانروایان کهن هم اصلاعات چیزهای جالبی بیاد
آره دیگه، قطعا اینا رو داریم. ((200))


سینا داداش گلم برای 10 امین بار کتابتو خوندم واقعا لذت بردم من به عنوان یه خواننده هرچی بنویسی با جون و دل می خونم حتی اگه الفردو بکشی
با وجود گفتن جزئیات هنوز خیلی نکات تو داستان ناگفتست مثل محافظ جادو و غیره همیشه گفتم و بازم می گم دستت درد نکنه من که با داستانت زندگی کردم چقدر از پادگان می یومدم می دیدم دفصل دادی شاد می شدم
هیچ وقت نتونستم درستو حسابی تشکر کنم تا ابدم اگه طول بکشه منتظر نوشته های بسیار زیبات می مونم

یعنی جدا همتون ده بار خونید؟ یا نه تو این شش سال مجبور شدید ده بار بخونید((64))
کلا ممنون.

mohammad117
2013/12/18, 18:36
من الان انقدر که کتاب تو رو بلدم درسام رو بلد نیستم((75))

ThundeR
2013/12/18, 19:28
یعنی ریتا رو نکشم، توجه داشته باشید آلفرد ممکنه ده تا زن داشته باشه ها((227))



ده تا زن می خواد چی کار؟؟؟؟
تو همین یدونش گاوش می زاد!!!

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

خدایی نظر سنجی ردیفی گذاشتی. حالا ما کدومو انتخاب کنیم؟؟؟؟

madmen
2013/12/18, 23:08
واقعا خوش حالم که پست منو خوندی اخه چون خیلی وقته داستانو گذاشتی فکر نمیکردم دیگه سر بزنی
سینا جان من وقتی که به مادر الفرد حمله شده بودو بیشتر دوس دارم چون واقعا الفرد اقتدار داشت یجورایی ترسناک شده بود.اما وقتی به سوسن گفت سوسن مادرم... تنم مور مور شد خیلی دلم به حالش سوخت.اونجا خیلی خوب هم خشم و هم احساس تلفرد رو باهم نشون دادی.خودم چندباری دست به قلم بردم یخورده هم نوشتم اما خیلی سخت بود و وقت بر بخاطر همین ول کردم میدونم کارت چقدر سخته.من به قلمت ایمان دارم میدونم جلد دوم هنوز قشنگ تره.من به شخصه دوست دارم الفرد از قورت سیاهشم استفاده کنه.

nafise
2013/12/20, 16:37
منم میگم با سوم شخص بنویس این جوری بهتر میتونی مانور بدی
چون خیلی طولانی شد منم مجبور شدم چند بار برگردم از اول بخونم

ThundeR
2013/12/21, 16:02
جلد یک رو اول شخص نوشته، نمی شه که جلد بعدی رو سوم شخص بنویسه و

چون دیگه فصل فصل نمی ده، همون اول شخص بهتره.

Saeed
2013/12/25, 17:23
خواهشا ریتا رو نکش

بدبخترش نکن آلف رو

babak_qazvini
2014/01/07, 10:43
از اینها بگذریم
حداقل یک زمان بگو بدونیم حدود کی میاد
مردیم از انتظار((62))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

من که یک جا خوندم هم بهم مزه داد هم دیدم ادامش نیست حالم گرفته شد

trouble
2014/03/30, 16:13
به نظر من زاویه دید کلیش از نگاه آلفرد باشه اما بعضی جاها از زبون یکی دیگه مثلا تیامت که یکمی مرموزه یا فافنیر که جاسوسشونه باشه داستانت جالبتر میشه.خواهش میکنم زودتربزار که موندیم توخماریش.

sina
2014/03/30, 19:57
من همون اولی که شروع به فصل دادن کرد نشستم پاش اون موقع راهنمایی بودم الان دانشجوام میتونم با اطمینان بگم بالای 40&50 بار کتاب رو خوندم و خسته نشدم هنوز هم منتظر ادامه اش هستم.
کلا داداش سینا بیا قبل فوق من کتاب رو بده دعات میکنم((65))

Lord.Morteza
2014/06/13, 15:39
دو دو رو دو دود سینا !
دو دو رو دو دود سینا !
((46))

trouble
2014/06/19, 11:42
ای خدا.....
مث اینکه کلا نمیخواد بده.....
حیف شد واقعا داستان قشنگی بود.....

sir m.h.e
2014/06/19, 11:46
توی فراسوی ذهن زده بود شروع کرده ولی فصل فصل نمیده و چون سرعت نوشتنش پایینه به این زودی منتظر نباشیم

ThundeR
2014/06/19, 12:40
یه داستان دیگه رو داره اماده می کنه که کامل کننده ی داستان اصلیه

roronoa zoro
2014/06/19, 12:48
شما میتونید اخبار جلد دوم رو از http://www.btm.rozblog.com/Forum/Catgory/3/Post/22 بگیرید.
در ضمن کاور جلد دوم هم اومده که میتونید توی همین سایت مشاهده کنید.

snap
2014/06/19, 13:03
سلام
خوبید؟ در مورد داستان اینکه نیاز هست یه جلد هم مرتبط و هم جدا نوشته بشه که یه چیزایی رو روشن کنه، چون با توجه به زاویه دید من محدودیت دارم و نمی تونم یه سری از حقایق رو روشن کنم. البته خیلی راحت میشه توجیه کرد اما مسائلی هست که با توجه به اتفاقات جلد اول نیاز هست یه توضیحاتی داده بشه. همینجا نظرتون رو در مورد کاور بگید، این پیشگفتار هم که دیگه تابلو هست.

کاور داستان که هنوز تکمیل نشده (http://bayanbox.ir/id/2980609331609853692?view)



http://bayanbox.ir/id/2980609331609853692?view
آنگاه که دوران کهن خاتمه و دوران نو آغاز شود و ماه قدیم در آغوش ماه جدید ناپدید شود. آخرین فرمان منتِس اجرا خواهد شد، دروازه های سرنوشت برای آخرین بار به روی محارم گشوده خواهند شد و آینده در مسیر پر از ابهام قرار خواهد گرفت. آنگاه که وارث میراث کهن انتخاب شود، فَتوم برای آخرین بار بیدار خواهد شد تا جدال آخر زمان را نظارگر باشد. جدالی خونین میان بازماندگان روی خواهد داد، در حالی که تقدیر در آخرین سپیده دم سرخ رقم خواهد خورد.

trouble
2014/06/19, 13:06
چه قشنگه کاورش.....
فقط کی کتابو میدی اقا سینا؟

ThundeR
2014/06/19, 13:08
سینا جان می دونم مشکلات زیاد داری و داری واسه ما زحمت می کشی.. اما دستت درست یه کم سریع تر ..
آخه می ترسم تا اخر جلد دوم اینطوری بشم http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28168%29.gif

خخخخخ...
++ حرف نداری عاقا.. تخیل و مهارت نویسندگیت بیسته..
تاحالا داستانی به زیبایی داستانت نخونده بودم... ایول.

snap
2014/06/19, 13:17
والا قرار بود از اولین این ماه(اول تابستون) شروع کنم گذاشتن داستان منتهی من یه مشکلی پیدا کردم که نمی تونم بگم، یکمی شخصیه و علاقه ای هم ندارم دیگران رو هم نگران کنم. حتی ویرایشگرم هم داره سرم غر می زنه، ولی من متنی بهش ندادم. از طرف دیگه، متاسفانه تو نوشتن وسواسم گرفتم ، وگرنه اگر بدونید چقدر نوشتم و ریختم دور قطعا زندم نمی ذارید.((61))
متاسفانه یا خوشبختانه یه درس هایی گرفتم از داستان قبلی، من باید جلوتر از خواننده ها باشم. داستان قبلی بالای سی صفحه داشتند و طولانی ترین فصلم هم بالای نود( فصل آخر هفتاد صفحه بود) ویرایش اینا واقعا کمرشکن بود. فصل آخر بالای یک ماه ویرایشش طول کشید و اینکه سه تا ویرایشگر داشتم ولی واقعا سختم بود. از طرفی از زمان اتمام این کتاب کسانی که تازه دانلود کردن داستان رو بالای هزار نفر بودند و البته یه سری ها هم که تو سایت های دیگه آپلود کردن ولی نظری ندادن و این برای من که می خوام ببینم بازخورد این داستان حتی برای بچه های جدید چطوریه یکمی دلسرد کننده هست. در هر صورت من هر وقت وقت داشته باشم و حس نوشتنم باشه می نویسم. یه داستان دیگه هم دارم کار می کنم منتهی اون رو فکر نمی کنم تو نت بذارم، اسمش چشم جنگله، در هر صورت از صبرتون ممنونم.

trouble
2014/06/19, 13:22
به هر حال ممنون......
زاویه دید این یکی چجوریه؟؟؟؟
راستش من از مقدمه هیچی نفهمیدم

snap
2014/06/19, 13:27
این مقدمه نیست، یه تکه ای از داستانه، مگه سفیر رو نخوندی؟ یه تیکه از پیشگویی رو اول داستان گذاشتم، کلا هم مرتبط هست و هم جدا، یادتون باشه پیشگویی سفیر کبیر مال خیلی وقت پیشه که خننتا اون رو بیان کرد، زاویه دید اینم مثل سفیر کبیر هست. هنوز برای اینکه بتونم دانای کل بنویسم باید تمرین کنم.

ThundeR
2014/06/19, 13:39
سینا جان خوشحال می شم داستان من (http://forum.pioneer-life.ir/thread3213-3.html) رو هم نقد کنی .... ممنونت ممی شم.. می خوام پخته ترش کنم اگه بشه...

snap
2014/06/19, 13:42
اوکی، بیام خونه نگاهی بهش می کنم. البته اگر ورد داستانت رو بهم بدی بهتره، دیکه نمی خوام تایپ اضافه کنم. ممنون.

Scarlet
2014/06/23, 16:26
سلام.کاور که خیلی خشگله ((31))((31))
فقط اینجا که نوشتی (دروازه های سرنوشت برای آخرین بار به روی محارم گشوده خواهند شد )مگه دروازه ها بسته نمی شدند؟یا من اینجوری یادم میاد؟باید برم چک کنم ولی تا اونجا که یادم میاد دروازه های سرنوشت بسته می شدند به روی محارم!
امیدوارم زودتر فصل بدی آقا سینا بی صبرانه منتظرم.
میخام یه دور دیگه از اول بخونم سفیر کبیرو فکر کنم دفه هفتم هشتمم باشه ((200))

m_ali
2014/06/23, 16:50
خوب من قبل از اینکه ناپدید بشم طرفدار پر و پا قرص قدرت ذهن بودم پس باید این بخونم حتما
البته کاور کتاب یک و نیم(به قول نویسنده) بیشتر از یه سال تو اسلاید شو ی وبشون جا خوش کرده بود و زیاد دیدمش و قشنگه ولی نمیدونستم مال قدرت ذهن باشه
راستی جلد دوم شروع شده آیا؟؟؟؟؟
من خبر ندارم

smajids
2014/07/11, 15:48
یک خبر دارم برای گرفتن خبر کامل به btm.rozblog.com مراجعه کنید، به زودی فصل اول جلد دوم سفیر کبیر رونمایی خواهد شد فعلا داستان دست ویرایشگره (s4m (http://btm.rozblog.com/Forum/User/s4m)) ( هورا هورا )
((217))

ThundeR
2014/07/11, 16:44
داداش تورو خدا پستت رو ویرایش کن الان میاد می بینه داستان رو نمی ذاره .....خخخخخخخخخخخخ...

Fateme
2014/07/12, 19:11
یک خبر دارم برای گرفتن خبر کامل به btm.rozblog.com مراجعه کنید، به زودی فصل اول جلد دوم سفیر کبیر رونمایی خواهد شد فعلا داستان دست ویرایشگره (s4m (http://btm.rozblog.com/Forum/User/s4m)) ( هورا هورا )
((217))

عاقا هیجاناتتون کنترل کنین!!!!

سینا قراره یه مقدمه بده اونم معلوم نیست چه زمانی فقط هم برای اینکه شماها اتیشتون بخوابه یخورده کمتر به بنده خدا گیر بدین!((73))خدایش روزانه چن نفر بیچاره رو کچل میکنین؟؟؟ صب داشته باشین خب! خوبه هول هولکی یه چی بنویسه ؟؟؟ اون شکلی که دیگه داستان سینا نیست میشه مثل این داستانای یه قرون دوزاری که تو بازار زیاده. واسه کار قشنگی مث سفیر کبیر باس دندون رو جیگر بزارین...حله؟

بعد از مقدمه ای که قراره بزاره میخواد جادوگر ریشه رو بزاره.

اخبار هم کاملا موثقه!

ThundeR
2014/07/12, 19:34
بعله خانوم.... اطاعت امر.. اما خب بذار یه کم با دممون گردو بشکنیم:دی یوهووووووووو... بدترین لحظه ی زندگی من وقتی بود که ته داستان سینا رسیدم...خخخخخخخخخخ...
من داستان می خوام((218))

snap
2014/07/28, 20:40
سلام
خوبید؟ عیدتون مبارک، خب می خواستم این هفته عید یه مقدمه ای بذارم، منتهی رای من رو زدند و گفتند اگز قراره زنده بمونم یک فصل بدم، به جای مقدمه برای همین هفته بعد پنج شنبه اگر خدا بخواد و مشکلی پیش نیاد یک فصل خواهیم داشت. ولی خبری از فصل بعدش نخواهد بود. راستی کسانی که داستان رو خوندن، هم از پست اول تشکر کنن(زورکیه) و هم اینکه اون قسمت خواندم رو در سمت چپ تو ستون بزنن. کلان ممنون.

Scarlet
2014/07/29, 16:15
سلام مرسی وای خدایا باورم نمیشه ممنوووووووون
عید شمام مبارک مرسی بهترین عیدی بود

MaRs
2014/07/29, 16:33
سینا واقعا غافلگیرم کردی((58))

snap
2014/07/31, 15:33
http://bayanbox.ir/id/7336055837845067045?view

پیشگفتار:
چه کسی باور می‌کرد که یک مرگ به چنین فاجعه عظیمی بدل شود، خون ریخته شده بر زمین مهم‌ترین راز این دنیا را آشکار کرده بود. زمین و زمان به لرزه درآمده بود، باید به کسی خبر می‌دادم، اربابان فراموش‌شده، باشکوهی باستانی از زندان ابدی خود آزاد و از میان شکافی که در پهنه آسمان ایجاد و امتداد آن به زمین می‌رسید، به‌سوی دنیاهای بی‌کران رهسپار شده بودند؛ اما بی‌آنکه خود بدانند، نیرویی مخوف و اهریمنی با زیرکی آنان را همراهی می‌کرد. شاید هم آن‌ها، آن نیرو را همراهی می‌کردند. مطمئن نبودم، تنها اطمینانم بوی مرگی بود که در فضا پیچیده شده بود. گویی خالق تباهی آزادشده بود. به درون تاریکی زل زده بودم و وقتی او از آن میان خارج شد، نفسم بند آمد. او ... خشایار بود.
توجه: در مورد کاور و همینطور ذهنیتتون در مورد پیشگفتار نظر بدید. البته یه نکته، این متن و کاور رو هر کجا دیدید همون جا تو همون سایت نظر بدید. ممنون. فصل اولم برای پنج شنبه هفته بعد، طبق گفته های قبلی.

ThundeR
2014/07/31, 17:20
ایول سینا. خیلی خوشحالمون کردی دمت گرم.
فقط از این پیشگفتار نمی دونم چرا حس می کنم سبک نوشتنت فرق کرده. حالا شاید چون پیشگفتاره اینطوری به نظرم میاد.... کاور که مثل همیشه خیلی قشنگه( من درست فکر می کنم که تمام عناصر رو لابه لای کاور چپوندی و دو دستشون کردی؟ :دی حس می کنم نور و آب و آتش یه طرفن و خاک، باد، تاریکی و شفا یه طرف دیگه. نمی دونم حس منه دیه:دی ) موجود درون آلفرد بال داره؟ (خسته نباشم با این حدسم :دی). امیدوارم داستان خوبی از آب در بیاد. موفق باشی و الهی ما رو پیر نکنی:دی :دی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

آلفرد کی این همه عضله داشت ما خبر نداشتیم؟؟؟ :دی

smhmma
2014/07/31, 18:01
پیشگفتار:
چه کسی باور می‌کرد که یک مرگ به چنین فاجعه عظیمی بدل شود، خون ریخته شده بر زمین مهم‌ترین راز این دنیا را آشکار کرده بود. زمین و زمان به لرزه درآمده بود، باید به کسی خبر می‌دادم، اربابان فراموش‌شده، باشکوهی باستانی از زندان ابدی خود آزاد و از میان شکافی که در پهنه آسمان ایجاد و امتداد آن به زمین می‌رسید، به‌سوی دنیاهای بی‌کران رهسپار شده بودند؛ اما بی‌آنکه خود بدانند، نیرویی مخوف و اهریمنی با زیرکی آنان را همراهی می‌کرد. شاید هم آن‌ها، آن نیرو را همراهی می‌کردند. مطمئن نبودم، تنها اطمینانم بوی مرگی بود که در فضا پیچیده شده بود. گویی خالق تباهی آزادشده بود. به درون تاریکی زل زده بودم و وقتی او از آن میان خارج شد، نفسم بند آمد. او ... خشایار بود.
توجه: در مورد کاور و همینطور ذهنیتتون در مورد پیشگفتار نظر بدید. البته یه نکته، این متن و کاور رو هر کجا دیدید همون جا تو همون سایت نظر بدید. ممنون. فصل اولم برای پنج شنبه هفته بعد، طبق گفته های قبلی.

باید اقرار کنم کاور فوق العاده بود
جدی خیلی با استعدادیا
اره و به نظر سبک نوشتنت قشنگتر شده
خفن تر شده
اوم چیز زیادی نفهمیدم ولی به نظرم فرمانروایان باستانی برمی گردن
البته نه همشون چنتاشون برمی گردن
یکیش به نظرم نگرام(درست گفتم اسمشو؟؟همون هفتمین فرمانروا) هست اون یکی هم سیزدهمین فرمانروا که فرمانروای نیستی وتباهی هست
اون وسط نمی دونم کشنده ی جادو هم میاد وسط یا نه
خیلی باید جالب باشه
حتما مقدار زیادیشو نوشتی که فصل اول رو می دی مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

snap
2014/07/31, 19:43
فکر نمی کنم سبک نوشتنم تغییر کرده باشه، این بخشی از فصل حالا کجای داستانه مشخص نیست. فقط می خواستم یکمی ملت رو به جنب و جوش بندازم همین. کاور نهایی داستان هم که دیده شده، چیزی زیادی در موردش ندارم در هر صورت هر کسی دید و خوند نظر بده. همینطوری تایپک رو نبندید، نظر وقت نمی گیره. ممنون((48))

Scarlet
2014/08/01, 00:28
خیلی عجیب بود پیشگفتار اصن نفهمیدم چی میگه اصن از زبون کیه؟الفرده؟ نمیدونم چرا ولی یاد اون قسمت کتاب سفیر افتادم که میگفت خشایار با ملکه سیاه رو برو شد!
میدونم بی ربطه ولی یاد اون افتادم خب :دی
بعد داره میگه این فرمانروا و اینا دارن وارد شکاف اسمون میشن برن به دنیای بیکران!
اصن مرگ کی؟کی مرده ؟چه رازی برملا شده؟
فقط دارم روز شماری میکنم یه هفته بگذره

ThundeR
2014/08/01, 05:07
راستی یادم رفت بگم آخ جوووووووووووووووووون کتاب اول شخصههههههههه :دی
خب گفتم :دی

Saeed
2014/08/01, 13:33
کاور که حرف نداره سینا جان

پیشگفتار هم عالیه

فقط دعا دعا می کنم امسال دیگه از درس نیوفتم

snap
2014/08/01, 17:37
خیلی عجیب بود پیشگفتار اصن نفهمیدم چی میگه اصن از زبون کیه؟الفرده؟ نمیدونم چرا ولی یاد اون قسمت کتاب سفیر افتادم که میگفت خشایار با ملکه سیاه رو برو شد!
میدونم بی ربطه ولی یاد اون افتادم خب :دی
بعد داره میگه این فرمانروا و اینا دارن وارد شکاف اسمون میشن برن به دنیای بیکران!
اصن مرگ کی؟کی مرده ؟چه رازی برملا شده؟
فقط دارم روز شماری میکنم یه هفته بگذره

خب اگر میخواستم بفهمید که اینطوری نمی ذاشتم((200))
روایت داستان یه جورایی متفاوته، امیدوارم از پسش بر بیام، چون قراره متن هام رو ترکیب کنم.
داستان من اونقدر ها هم تحفه نیست((205))


راستی یادم رفت بگم.. آخ جوووووووووووووووووون.. کتاب اول شخصههههههههه :دی
خب.. گفتم :دی

اول شخص چی بگم، راستش یه جورایی خاصه این اول شخص بودن((200))



کاور که حرف نداره سینا جان

پیشگفتار هم عالیه

فقط دعا دعا می کنم امسال دیگه از درس نیوفتم
قبلا گفتم این فصل برای اینه که عطش شما ها بخوابه، فشار زیادی از طرف بچه ها روی منه، برای همین با این کار می خوام یکمی از این جنب و جوش بی افتید. البته امیدوارم;)



ایول سینا. خیلی خوشحالمون کردی دمت گرم.
فقط از این پیشگفتار نمی دونم چرا حس می کنم سبک نوشتنت فرق کرده. حالا شاید چون پیشگفتاره اینطوری به نظرم میاد.... کاور که مثل همیشه خیلی قشنگه( من درست فکر می کنم که تمام عناصر رو لابه لای کاور چپوندی و دو دستشون کردی؟ :دی حس می کنم نور و آب و آتش یه طرفن و خاک، باد، تاریکی و شفا یه طرف دیگه. نمی دونم حس منه دیه:دی ) موجود درون آلفرد بال داره؟ (خسته نباشم با این حدسم :دی). امیدوارم داستان خوبی از آب در بیاد. موفق باشی و الهی ما رو پیر نکنی:دی :دی

آلفرد کی این همه عضله داشت ما خبر نداشتیم؟؟؟ :دی

اگر اون فصل های آخری رو بخونید یه جورایی می فهمید.

ThundeR
2014/08/02, 07:45
سینا جان خسته نباشی... اینطوری که بدتر به جنب و جوش می افتیم...http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28182%29.gif
+
بچه ها منو نکشید :دی((202))

babak_qazvini
2014/08/02, 11:55
سینا جان از اینکه داری دوباره شروع به فصل دهی می کنی سپاسگزارم
راستی برای اینکه عطش ها کم بشه هر فصل رو 60-70 صفحه ای بده اگرم دوست داشتی 100 صفحه ای
در مورد کاور هم که خوب عالی و فکر کنم داستانت مثل قبل همه رو جذب کنه همون جور که تا الان جذب کرده
شاد باشی

wingknight
2014/08/02, 13:09
سینا داداش کاورت که حرف نداره
پیشگفتارم چی بگم دیگه:دی(نمیدونم این نویسنده ها چرا نصفه استعدادشون تو دق مرگ کردنه ماس:دی)
داداش فقط بگم کارت حرف نداره
موفق باشی

Saeed
2014/08/02, 16:48
خب اگر میخواستم بفهمید که اینطوری نمی ذاشتم((200))
روایت داستان یه جورایی متفاوته، امیدوارم از پسش بر بیام، چون قراره متن هام رو ترکیب کنم.
داستان من اونقدر ها هم تحفه نیست((205))



اول شخص چی بگم، راستش یه جورایی خاصه این اول شخص بودن((200))



قبلا گفتم این فصل برای اینه که عطش شما ها بخوابه، فشار زیادی از طرف بچه ها روی منه، برای همین با این کار می خوام یکمی از این جنب و جوش بی افتید. البته امیدوارم;)




اگر اون فصل های آخری رو بخونید یه جورایی می فهمید.




داری رو آتیش بنزین میریزی از جنب و جوش نمی افتیم بدتر به جنب و جوش می افتیم و بیشتر و سریعتر می خوایم((204))((204))((204))((204))

snap
2014/08/05, 14:10
سینا جان از اینکه داری دوباره شروع به فصل دهی می کنی سپاسگزارم
راستی برای اینکه عطش ها کم بشه هر فصل رو 60-70 صفحه ای بده اگرم دوست داشتی 100 صفحه ای
در مورد کاور هم که خوب عالی و فکر کنم داستانت مثل قبل همه رو جذب کنه همون جور که تا الان جذب کرده
شاد باشی

60 صفحه((127))....70 صفحـــــــــــــــــــه!!!! !!!!!!((227)) 100 صفحه ((69))
می خواید سکته کنم!!!!((66))


سینا جان خسته نباشی... اینطوری که بدتر به جنب و جوش می افتیم...http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28182%29.gif
+
بچه ها منو نکشید :دی((202))

یعنی من کلا فصل ندم، اینطوری راحت ترم، پیشنهاد خوبیه، هنوز وقت دارم فکر کنم. ممنون برای یادآوریت((200))


سینا داداش کاورت که حرف نداره
پیشگفتارم چی بگم دیگه:دی(نمیدونم این نویسنده ها چرا نصفه استعدادشون تو دق مرگ کردنه ماس:دی)
داداش فقط بگم کارت حرف نداره
موفق باشی
والا دق مرگ کردن خوبه ها، عالیه؛ اصلا حال نوشتن به این صورت همینه دیگه((212))

داری رو آتیش بنزین میریزی از جنب و جوش نمی افتیم بدتر به جنب و جوش می افتیم و بیشتر و سریعتر می خوایم((204))((204))((204))((204))
پس حالا اینطور شد، فصل بی فصل خوبه((3))

ThundeR
2014/08/05, 14:28
تقصیر خودته:دی می خواستی این همه طرفدار دور خودت جمع نکنی :دی ...

smajids
2014/08/05, 16:13
پس حالا اینطور شد، فصل بی فصل خوبه((3))



خب چون قول دادی نباید بزنی زیرش اما هر طور راحتی ؛ اگه فصل ندی فکر کنم ترور میشی ، پنج شنبه هم هست و میگن شب جمعه مردن ثواب داره خخخخخخخخ ((221)) کلا خیلی طرفدار داشتن هم دردسری هست واسه خودش

Saeed
2014/08/06, 23:12
پس حالا اینطور شد، فصل بی فصل خوبه((3))



تقصیر ما چیه؟

خودت بنزین میریزی رو آتیش

بی صبرانه منتظریم

ThundeR
2014/08/07, 00:41
هاهاها.. الان چهارشنبس.... فرداشب سینا رو می کشیم... آماده باش سینا .. آمادههههههههه

smajids
2014/08/08, 02:04
سینا امیدوارم ناراحت نشی اما من فصل اول این جلد رو نسبت به جلد قبل ضعیف تر میدونم

شاید به خاطر این که همزمان چند تا داستان می نویسی باعث بشه به فضای داستان سازیت و مرتبط بودن فصل ها ضربه بخوره ، حداقلش همین میشه که در فصل اول اوای مرگ باعث شد. ، نگاه کن در رمان کاراموز رنجر نویسنده اون فهمید که از جلد پنج از داستان دور شده و جای خالی داستان رو با برگشتن به ریتم داستان عوض کرد اونم در جلد هفت ، تو این اشتباه رو نکن ، به نظرم این جلد اوای مرگ بیشتر از اون که به سفیر کبیر ارتباط داشته باشه به جادوگر ریشه ارتباط داره
من نمیگم نباید مرتبط باشه اما خیلی از سفیر کبیر دورشدی فضای نوشتن و نوع نگاه الفرد خیلی عوض شده ، درسته که تو بعد از بلوغ الفرد رو نشون دادی اما من نفهمیدم چون جادوگر ریشه رو نخوندم کاش باهاش 3 فصل هم از جادوگر ریشه میزاشتی تا راحت تر قابل درک باشه

من نمیگم بد بود اتفاقا تو از همه بهتری حتی اگه از نظر من داستان تعریف چندانی نکنه بازهم از داستان های دیگه برای من بهتره
منظورم اینه که اگه به جای نوشتن چند داستان هم زمان ، جادوگر ریشه رو کامل می نوشتی و بعد از اون سراغ اوای مرگ میرفتی اون وقت می شد گفت تفکرت و نوع نوشتن فصل اول اوای مرگ خیلی بهتر بود نگاه کن من 3 بار از هیجان داستانت رو خوندم بخش غاقلگیری خواننده رو خیلی خوب انجام دادی اما بعد از 3 باز خوندن احساس کردم یه چیزی از داستان کمه و فهمیدم که وابستگی این فصل به جادوگر ریشه خیلی زیاده و احتمالا به دلیل هم زمان نوشتنه امیدوارم که نظرم اشتباه باشه اما لطفا اول جادوگر ریشه رو تموم کن بعد سراغ اوای مرگ برو
ممنون از اینکه با ایده های فوق العاده و هوش فروانت ما رو با نوشته های زیبات خوشحال میکنی

snap
2014/08/08, 02:28
سینا امیدوارم ناراحت نشی اما من فصل اول این جلد رو نسبت به جلد قبل ضعیف تر میدونم
ضعیف رو باید دید در چی معنا میشه کرد، جلد اول جزئیات زیادی می نوشتم؛ توصیفات زیاد بود اما الان سعی می کنم متعادل بنویسم که درستش همینه، از طرفی نباید فراموش کرده که به مرور زمان نثر افراد، دیگاه هاشون و حتی خواسته هاشون از داستان تغییر می کنه.


شاید به خاطر این که همزمان چند تا داستان می نویسی باعث بشه به فضای داستان سازیت و مرتبط بودن فصل ها ضربه بخوره ، حداقلش همین میشه که در فصل اول اوای مرگ باعث شد. ، نگاه کن در رمان کاراموز رنجر نویسنده اون فهمید که از جلد پنج از داستان دور شده و جای خالی داستان رو با برگشتن به ریتم داستان عوض کرد اونم در جلد هفت ، تو این اشتباه رو نکن ، به نظرم این جلد اوای مرگ بیشتر از اون که به سفیر کبیر ارتباط داشته باشه به جادوگر ریشه ارتباط داره
خب اشتباه می کنی، من همزمان شش تا داستان دارم می نویسم، پس این حرف صادق نیست. بعد باید این نکته رو توجه کنی، هیچ لزومی نداره که داستانی از همون نقطه ای شروع بشه که جلد اول تموم شد. نود درصد داستان ها به همین صورت هست کارآموز رنجر هم به درخواست خواننده ها اون کتاب رو نوشت از طرفی ریتم داستان قطعا در کتاب ها متفاوت خواهد بود، ریتم سریع جلد یک قطعا در این داستان نخواهد بود. چرا چون ریتم خیلی سریع باعث ضربه خوردن به داستان میشه مثل خیلی از بچه ها که میگن سینا چرا سوال زیاده در صورتی که جواب سوالاتی که دادن داخل همون فصل علاوه بر نشانه ها هست. شاید بگی خوب ممکنه گنگ نوشته باشم اما وقتی افراد دیگه دقیقا اشاره می کنند که این اتفاق به این صورته پس تنها یه نتیجه میشه گرفت و اونم درست نخوندنه.


من نمیگم نباید مرتبط باشه اما خیلی از سفیر کبیر دورشدی فضای نوشتن و نوع نگاه الفرد خیلی عوض شده ، درسته که تو بعد از بلوغ الفرد رو نشون دادی اما من نفهمیدم چون جادوگر ریشه رو نخوندم کاش باهاش 3 فصل هم از جادوگر ریشه میزاشتی تا راحت تر قابل درک باشه
برو انجمن وبلاگم از صفحه 72 به بعد بخون، تو این فصل چقدر نشانه هست. ببینم از کی تا حالا آلفرد خواهر برادر داره! باید توجه کنید آلفرد موقعیتی داره که همینطوری نمی تونه پاشه بره یه جای دیگه.((73))


من نمیگم بد بود اتفاقا تو از همه بهتری حتی اگه از نظر من داستان تعریف چندانی نکنه بازهم از داستان های دیگه برای من بهتره
متاسفانه داستان رو خوب نخوندی ها، فکر کن بعدا بیا بهم بگو چرا درست نخوندی.((64))


منظورم اینه که اگه به جای نوشتن چند داستان هم زمان ، جادوگر ریشه رو کامل می نوشتی و بعد از اون سراغ اوای مرگ میرفتی اون وقت می شد گفت تفکرت و نوع نوشتن فصل اول اوای مرگ خیلی بهتر بود نگاه کن من 3 بار از هیجان داستانت رو خوندم بخش غاقلگیری خواننده رو خیلی خوب انجام دادی اما بعد از 3 باز خوندن احساس کردم یه چیزی از داستان کمه و فهمیدم که وابستگی این فصل به جادوگر ریشه خیلی زیاده و احتمالا به دلیل هم زمان نوشتنه امیدوارم که نظرم اشتباه باشه اما لطفا اول جادوگر ریشه رو تموم کن بعد سراغ اوای مرگ برو
میگم اصلا جادوگر ریشه می دونی چی هست؟ من هیچی از جادوگر ریشه نگفتم، اون متنی هم که به عنوان پیشگفتار دادم اگر دقت کنی،تکه ای از داستانه، مثل خیلی از چیزای دیگه. تو سه بار خوندی داستان رو اما دقیق نخوندی. منم اگر کل داستان رو با این تصور که آلفرده داره روایت می کنه می خوندم، قطعا می گفتم یه چیز کمه((221))
در هر صورت ممنون
من امروز تقریبا بالا هفتاد تا نظر تو این دو سه ساعته جواب دادم، دیگه کف کردم. میرم تا شنبه.

smajids
2014/08/08, 03:01
سینا من یه اشتباه شدید انجام دادم

اولا ذهنیتم این بود از زبان کسی به غیر از الفرد نمی نویسی به خاطر همین فکر کردم روح سیاه درون الفرد ، اون رو گرفته و خواهر برادرهای اون منظورته
دوم همین طرز فکر باعث شد کلا فضای داستان رو اشتباه بگیرم
سوم نمیدونم فکرکنم اشتباه از ذهنیتم بود چون داستان دیگه ای ننوشته بودی فکر کردم اینو هم مثل سفیر کبیر مینویسی
نمیدونم چند نفر این اشتباه من رو کردن اما فکر کنم من اولیش بودم

smhmma
2014/08/08, 04:49
خب منم خوندم و باید بگم هنوزم به نظرم عالیه
راستش من از همون اولاش که اون یارو داخل دنیای سیاه شروع به حرف زدن کرد و درمورد احضار شدنش گفت شک کردم همون فافنیر یا همچین چیزی باشه که به دستور الفرد رفته بود جاسوسی و بعد تقریبا یقیین پیدا کردم ولی اخرش یه چیز باعث شکم شد
اخرش انگار اونی که تعقیبش کرده بود فافنیر بود چون این کسی که از زبونش داستان رو نوشته بودی به طرف مقابلش گفت فافنیر
درسته؟؟
پس یعنی این یکی از زیر دستان فافنیر بود؟؟

درکل خلی خوب و خفن بود خوشم اومد ولی فک کنم چن صفحه ی اول شخصیتش فرق داشت با اون یارو جاسوسه
اولش که درمورد یکی حرف می زد که حبس شده بود بعد از دور نوری دید و اینا
اون یارو با اینی که مشاور لرد بود فرق داشت مگه نه؟؟
اخه اصن دوتا محیط متفاوت بود
اولی به نظر خود الفرد میومد ولی دومی به نظر فافنیر یا جاسوس فافنیر میومد
یه چیز عجیبی هم که بود هفت روز به وقت زمین بود که وارد این دنیا شده بود
اگر برای ادمایی که روی زمین بودن هفت روز طول کشیده بود پس این ماجرا هایی که توی این فصل بود باید خیلی خیلی قبل از این باشه که الفرد به بلوغ برسه.
درواقع باید هفت روز بعد زمانی باشه که الفرد روح رو وارد بدن فافنیر کرد و بعد فرستادش به این بعد
پس سالهای زیادی باید اینجا زندگی کنه تا زمانی که الفرد به بلوغ برسه درسته؟؟
اونجوری شاید بشه صدها سال
عجیبه برام

ThundeR
2014/08/08, 09:05
سلام.
مرسی از فصل توپی که دادی سینا!
خب، بر خلاف نظرات دوستان که می گن داستان بیشتر به جادوگر ریشه می کشید(شرمنده دوستان :دی ) به نظرم اصلاً ربطی به جادوگر ریشه نداشت. کاملاً در مورد سفیر کبیر بود اما از زاویه دید یه شخصیت دیگه. هر کی بود مطمئنم که آلفرد نبود. آلفرد هنو تو حپروته:دی
والا با توجه به بعضی از قسمتا حدس می زنم که تیامت باشه. یعنی بعضی جاها هست که این حدس رو قوت می بخشه.
در مورد نثر داستانت هم به نظرم فرق کرده. قبلاً کل داستان نثر سبک و روان تری داشت اما این فصل نشون می ده که سعی کردی هم روند داستان و هم نثرت رو رازآلود کنی؛ به احتمال زیاد این جلد نصف قبلی باشه یا شایدم کمتر. ولی به احتمال زیاد مثل بسیاری از داستان ها جواب سوالات خیلی ساده هستن.
اوووم... من عاشق فصلت شدم اما به نظرم بهتر بود از جادوگر ریشه 3 ،4 فصل می دادی یه کم با اون آشنا می شدیم. چون آخه
بابا من الان می میرم از خماری فصل بعد(شرمنده لحن تغییر کرد :دی )
خلاصه، اینا از یه بار خوندن دست گیرم شد برم یه دو سه بار دیگه بخونم ببینم چند چندیم :دی:دی:دی
+
از اسم جلد دوم خوشم میاد((221))
و ممنون که از وقتت می زنی تا طرفدارات رو راضی نگه داری. دستت درست!
پ،ن:
کلاً من که یه کم گیج شدم، اما این احتمال هم هست که یکی از محافظان آلفرد باشه؛ به جز تیامت(اما حدس قوی تر همون تیامته). واقعاً کشتی مارو:دی 8 تا شخصیت حدس زدم یهو یه تیکه از داستان رو می خوندم که کلاً شخصیت رو پودر می کرد تو فضای ذهنم(اینم زبون نویسندگی :دی )...خخخخ..

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

سینا جا داره دیالوگ یکی از کارتون های داداشم رو بگم:
به خاطر این ایده های خفنت، مغتو ماچ کن!http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28197%29.gifhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28197%29.gifhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28197%29.gifhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28197%29.gif

R★Star
2014/08/08, 11:51
من تو کل داستان فقط داشتم ب این فک می کردم ک این شخصیته ک از زبانش داستان داره گفته میشه کیه
و ی چشمم هم همش ب تعداد صفحات بود و خدا خدا میکردم دیرتر تموم شه!!!!!!
فصل خیلی جالب و قشنگی بود!
منم بیشتر حدسم ب اینه ک از زبان تیامت باشه
اما باز مطمئن نیستم
امیدوارم زودتر فصل بدی!مرسی از زحماتت !فوق العاده بود!

draGonh_78
2014/08/08, 18:03
یه چیز عجیبی هم که بود هفت روز به وقت زمین بود که وارد این دنیا شده بود
اگر برای ادمایی که روی زمین بودن هفت روز طول کشیده بود پس این ماجرا هایی که توی این فصل بود باید خیلی خیلی قبل از این باشه که الفرد به بلوغ برسه.
درواقع باید هفت روز بعد زمانی باشه که الفرد روح رو وارد بدن فافنیر کرد و بعد فرستادش به این بعد
پس سالهای زیادی باید اینجا زندگی کنه تا زمانی که الفرد به بلوغ برسه درسته؟؟
اونجوری شاید بشه صدها سال
عجیبه برام
اگه دقت کرده باشید تو صفحه ی 29 میگه:"از زمانی که خاطراتم
را به یاد آورده بودم و با اتفاقاتی که د ر زمان تولد عالیجناب افتاده بود، من به دنبال چگونگی پیدایش نسل
خود بودم."
پس یعنی این ماجراها مال بعد از تولد آلفرده.تنها کسی هم که خاطراتش رو بدست آورد تیامت بود
حدس من تیامت بود ولی بخاطر اینکه تو صفحه ی آخر فافنیر رو "جناب" خطاب کرد یکم شک کردم.
من هنوز تو کفه این جمله ام.((225))
"لعنتی، من هرگز کسی را دستگیر نمیکردم. حتی اگر هم میخواستم، نمیتوانستم"
ولی به احتماله 90 درصد تیامته.

snap
2014/08/08, 19:51
فعلا جواب نمیدم، منتهی کاری به ذهنیت دیگران نداشته باشید. دقیقا به نه دلیل می تونید ثابت کنید که این فرد کی هست، والا سخت نیستا!!
نظرات هم که بیشتر شد اینجا همه رو با هم جواب میدم. ممنون

smhmma
2014/08/08, 19:58
اگه دقت کرده باشید تو صفحه ی 29 میگه:"از زمانی که خاطراتم
را به یاد آورده بودم و با اتفاقاتی که د ر زمان تولد عالیجناب افتاده بود، من به دنبال چگونگی پیدایش نسل
خود بودم."
پس یعنی این ماجراها مال بعد از تولد آلفرده.تنها کسی هم که خاطراتش رو بدست آورد تیامت بود
حدس من تیامت بود ولی بخاطر اینکه تو صفحه ی آخر فافنیر رو "جناب" خطاب کرد یکم شک کردم.
من هنوز تو کفه این جمله ام.((225))
"لعنتی، من هرگز کسی را دستگیر نمیکردم. حتی اگر هم میخواستم، نمیتوانستم"
ولی به احتماله 90 درصد تیامته.
خب در کل فصل واقعا پیچیده ای بود به این راحتی نمیشه گفت
من باید یه بار دیگم بخونم
شایدم دوباره دیگه تا بتونم بیام و جواب بدم ولی به نظرم احتمال اینکه تیامت بوده باش کمه
درمورد تولد الفرد هم شاید منظور دقیقا این چیزی نیست که تو فکرشو می کنی
تیامت به دنبال چگونگی پیداش نسل خودش نبود
درضمن قدرت و نشان های تیامت نشون می داد که اون یه شاهزاده ی این دنیا هست پس به نظرت یکمی عجیب نیست که بشه مشاور یکی از مناطق این دنیا؟؟
ولی بازم نمیشه قضاوت کرد باید چند بار دیگم داستان رو بخونیم

در اخر سینا لطفا اگر می خوای اول جادوگر ریشه رو بزاری تندی بزارش که حداقل اونو بخونیم
لطفا یکمی رحم کن به حال ما

draGonh_78
2014/08/08, 22:48
خب در کل فصل واقعا پیچیده ای بود به این راحتی نمیشه گفت
من باید یه بار دیگم بخونم
شایدم دوباره دیگه تا بتونم بیام و جواب بدم ولی به نظرم احتمال اینکه تیامت بوده باش کمه
درمورد تولد الفرد هم شاید منظور دقیقا این چیزی نیست که تو فکرشو می کنی
تیامت به دنبال چگونگی پیداش نسل خودش نبود(از زمانی که خاطراتم
را به یاد آورده بودم و با اتفاقاتی که در زمان تولد عالیجناب افتاده بود، من به دنبال چگونگی پیدایش نسل
خود بودم)
درضمن قدرت و نشان های تیامت نشون می داد که اون یه شاهزاده ی این دنیا هست پس به نظرت یکمی عجیب نیست که بشه مشاور یکی از مناطق این دنیا؟؟(فکر کنم تیامت شاهزاده ی سقوط کرده باشه آخه مادرش رو کشته بودن.حتما دنباله سر اینم هستن)
ولی بازم نمیشه قضاوت کرد باید چند بار دیگم داستان رو بخونیم

من چند تا از دلایلی که فکر می کنم تیامته رو میگم.
1-اشاره می کنه به خواهرا و برادراش
2-یه جا دیگه میگه که"از زمانی که خاطراتمش
را به یاد آورده بودم..."
3-رنگه چشماش
4-شباهته قدرتش با عالیجنابش که من فکر می کنم آلفرده
5-یه جا میگه "مجبور شده بودم تا چشمم را روی تمام داشته هایم ببندم و برای تحقق آرزوی دیرینه ام به این
مکان غمزده بیایم." که به نظره من منظور از آرزویه دیرینه گرفتنه انتقامه مادرشه
6-صحبت کردن با جناب خشایار و آکاشا که تعداده کمی باهاشون صحبت کردند.
7-نسبت داشتن با یکی از اربابان شیاطین
8-صفحه ی 9و10 چند تا مورد هست که به تیامت بیشتر می خوره مثل احساسات فراموش شده ای که تو این مدت تجربه کرده بود
9-خصوصیات اخلاقیش هم به تیامت می خوره مثل اهمیت ندادن به کشتن،این که میخواست اون یارو رو مجازات کنه،بی صبریش،دقت کردن به جزئیات
حال کردید رفتم 9 تا مورد پیدا کردم((46))
ولی این موارد 100 درصد مختص تیامت نیستند
حتی امکان داره روحه سیاه داخل بدنه آلفرد باشه
2تا مورد هست که خیلی منو به شک انداخت 1-فافنیر رو جناب خطاب کرد2-صفحه ی 20 میگه:هرگز
تصور نمیکردم دلم برای نوشیدنیهای شیرین ماریلا تنگ بشود.

بازم میگم 90 درصد تیامته

NaRiMaN
2014/08/09, 00:03
اقا یعنی واقعا متوجه نشدید طرف کیه دو حالت بیشتر نداره یا تیامته(که فکر کنم اون باشه ولی بازم خیلی شک دارم)یا جونیور ولسلام نامه تمام من باید یه بار دیگه کل جلد قبل و این یه فصلو بخونم تا بهتون بگم این طرف کیه ولی از این دوحالت خارج نیست

R★Star
2014/08/09, 09:52
ی نکته ای بود توی کتاب ک احتمال این ک راوی کیه رو ب چند تا گزینه محدود می کرد
اون قسمت که احضار شده بود....نوشته بود "از زمانی که روحم به جسم برگشته بود. صداهایی بهمراتب قدرتمندتر از او را شنیده بودم که صدای او در برابرشان به وز وز یک پشه شباهت داشت."
ب نظر خودم یا تیامته یا ی محافظ جدیده ک امکانش کمه یا آدامزه که بازم چون خیلی چیزاش جور در نمیاد بازهم احتمال اونم ضعیفه
تیامته فکر میک نم ازهمه بیشتر بهش بیاد!
مخصوصا که در مورد اون دنیا که اسمش دنیای کهربا بود گفته بود که دنیایی که من می شناختم فقط زیبایی بود وبس
که چون ی شاهزاده دنیای سیاه بوده میتونسته اونجارو بشناسه
((225))((225))
الان دقیقا این شکلی شدم((113))((113))((113))
:|

snap
2014/08/09, 14:12
چه جنجالی به پا کردید سر این فصل ها، یعنی می ترسم جواب بدم. میگم بذار فعلا یک هفته بگذره بعد بیام جواب بدم. بقیه چی، بقیه نامرئیند؟ انتظار بیشتر اینجا هست ها((212))

the ship
2014/08/09, 17:23
سلام. من هی گفتم نخونم فقط یه فصله بعد می مونی تو خماری، آخرش نتونستم طاقت بیارم خصوصا که من همین تابستون قدرت ذهنو خوندم.
وای یعنی ممکنه تیامت باشه؟من عاشق تیامتم، از آلفردم بیشتر دوستش دارم خیلی شخصیت دوست داشتنیه.
خیلی خیلی نگارش داستان نسبت به کتاب قبلی بهتر شده بود. عالی بود. من که خیلی لذت بردم. دستتون درد نکنه. فقط حیف که همین یه فصل بود.
بازم مرسی.
یادم رفت بگم، به نظر منم تیامته حالا ببینیم تا کیه.

vanted
2014/08/09, 17:37
به نظر من تیامته چون وقتی داشت از راهروی قصر رد میشد گفت موجوداتی توی تاریکی وجود دارن واینکه تاریکی مثل نور براش روشن بود البته شایدم اشتباه کنم ولی در کل آقا سینا دستت درد نکنه ممنون

smajids
2014/08/09, 19:10
سینا جان کاش زمانی که میخوای فصل بعد رو بذاری منظورم بعد از این که جادو گر ریشه رو گذاشتی چند فصل بزاری این جوری یکم از ابهام راوی داستان از بین میره و خواننده خودش رو با راوی وفق میده((225))

snap
2014/08/09, 19:40
جادوگر ریشه ربطی به داستان نداره، یکی از بچه ها یه حدسی زد ولی کلا از اول با ذهنیت اشتباه داستان رو خونده بود.((205)) نظرات همه رو می خونم ها، بعدا یکباره جواب میدم. ((220))بعد من به این راحتی ها تحریک نمیشم تا یه فصل یا چند فصل از اون رو بذارم. ((212))آخرشم مثل این میشه، بعد کی می خواد این وسط جواب گو باشه.((61)) همه میگن خب سینا خوب بود، فصل بعد کی میاد((127))

Saeed
2014/08/11, 20:23
این یه فصلی که دادی عالیییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی یی بود

حیف که کم بود

اولش خواننده می مونه که این راوی کیه؟؟؟؟

مث کتاب اول آلفرده یا نه که وقتی جلوتر میره قشنگ معلوم میشه

نحوه نوشتنت واقعا قشنگه

ما هم منتظریم تا فصل دهی جا دوگر رو شروع کنی

Fateme
2014/08/14, 17:54
مو هم بالاخره خوندم فصلو... فصلي بود بس جالب بس!!
يكي از نكاتي كه به نظرم اومد پخته تر شدن قلم سينا بود...منظورم اينه كه خيلي نويسنده ها هستن كه سال هاي سال مينويسن و باز وقتي اولين كتابشونو با اخرين كتابشون مقايسه ميكني تفاوت چنداني حس نميكني... اما چيزي كه هست تقريبا اين پيشرفت نوشتن و خلاقيت رو تقريبا توي فصل به فصل داستان سينا ميشه ديد و توي اين فصلم كه خيلي واضحه...
چيز جالب ديگه اي كه توي اين فصل بود قدرت استفاده از دو نوع نگارش كاملا متقاوت بود... بخش اول فصل كه در واقع كابوسي حقيقي بود نگارش كاملا متفاوتي از باقي داستان داشت... توي بخش اول از توصيفات ادبي بيشتري استفاده شده بود در صورتي كه استفاده از اين توصيفات رو ميشه گفت تقريبا اصلا توي بخش دوم ديده نميشد و جاشو به يه توصيف عادي داده بود كه خب باعث ميشد كاملا ادم در شخصيت اين شخص مجهول واضح فرو بره و دنيا رو از ديدگاه اون ببينه... خيلي خوب تونسته بود دنياي كاملا مجهول رو كمي تا قسمتي به ما بشناسونه و اين كار رو نه تنها با فضاي داستان كه كامل متصور پذير بود انجام داده بود بلكه با شخصيت ها هم بعينه همين كار رو انجام داده بود...
چيزي كه توي داستان سينا دوست دارم اينه كه تنوع زياده... مثل اكثر فانتزي ها نيومده تنوع و توصيفات گروه هاي مختلف رو حذف بكنه بلكه اجازه ميده تو دنياي متنوع و رنگاوارنگي داستان بخونيم...
اين مجهوليت شخصيت اصلي هم خوب دراومده بود... نشانه هايي براي شناسايي اش بود و اين درست همونطوريه كه يك عامل مجهول در داستان بايد باشه...

با وجود تموم اينها هميشه جا واسه ي پيشرفت هست:d مردم راضي بشو نيستن كه نيستن و سيناي بيچاره هم گير يه جماعت بني اسراييلي افتاده كه مثل جلاد داريم پوست از كله بيچاره ميكنيم...
((218))

بهرحال نكته ابن جاست كه اگه ادم ببينه كسي پتانسيل بهتر شدنو نداره و چرت غيرقابل تحملي نوشته خب طبعا وقتشو هم نميزاره كه اون كار رو نقد كنه و چيزايي كه به عقلش ميرسه رو به نويسنده بگه.... اما خب پتانسيل بهتر تر تر تر تر شدن تو سينا هست واسه همينم هي گير ميدم به بدبخت!!!

از نكاتي كه جاي پيشرفت داشت توصيف لباس ها و فضاهاست... توصيف كلي خيلي خوبي بهمون داد و قشنگ الان اين جاي جديد-كهربا- برام قابل تصوره كه اين خودش خيلي خوبه اما طرح كلي در كل داستان ثابت باقي خواهد موند... ما يه سري جزييات هم لازم داريم كه فقط و فقط مربوط به اين فصل. باشه تقريبا... حتي ممكنه عموميت هم داشته باشن اين جزييات مثلا الان ما اطلاعي راجع به فضاي جامعه اين شهر كهربا نداريم: بيشترا موجوداتي انسان گونه هستن يا شياطين مختلف؟ شايدم در جوار هم همزيستي ميكنن؟
چطور لباس ميپوشن اين اهالي محترم؟ هوا چطوريه؟ سرد؟ گرم؟ خشك؟ افتاب هست يا همه جا ابره؟ فضاي شهر چه شكليه؟ ساختموناش بلندن يا كوتاه؟ سنگيه يا چوبي و كلبه اي؟ حتي كافه بار چه بويي ميده؟ جمعيت زياده اونجا؟ اگه اره چرا؟
حالا حتما لازم نيست تموم اينايي كه گفتم تو فصل يك ذكر بشه ها! صرفا يه ياداوري بود كه حالا تو همين فصلاي اوليه بهش پرداخته بشه چون اگه ما اين شهر رو شهري مثلا هميشه ابري متصور بشيم و بعدا شونصد صفه جلوتر بگي نه اكثرا افتابيه خب ضربه بدي به تصورات خواننده ميخوره...
يه سري مشكلات نگارشي و اينا هم بود كه خصوصي به خودش گفتم اما سرجمع فصل بسيار دلنشيني بود من كه از خوندنش لذت بردم مرسي سينا خسته نباشي!!

قابل توجه دوستان: اصولا وقتي خييييييييلليييييييي منتظر يه چيز باشن و هي بگن فصل بده فصل بده قاعده اش اينه كه وقتي نويسنده بينوا فصلو گذاشت بازم ابراز وجود كنيد و نويسنده رو با حضورتون دلگرم كنيد...
خخخخخخ يه كاري نكنيد من راه حل هاي شيطاني ياد سينا بدما!!!!! بدو بدو نظر بزار كه هرچي هم نظر بخوره كمه.... تجربه ثابت كرده مقدار نظرات تاثير مستقيمي روي سرعت فصل دهي نويسنده داره....حالا خود دانيد!!((73))((73))

پرسی
2014/08/15, 21:16
کتاب جادوگر ریشه رو کی حاضر میشه هنوز معلوم نیست؟

Dr.slayer
2014/08/18, 13:09
((122))((122))آقا سینا دستت درد نکنه!!(-؛
شما که فصل بعد رو نمیدید حداقل جادوگر ریشه رو بزارید بخونیم!!!

حقگو
2014/08/18, 13:37
کتاب خوبیه؟

Dr.slayer
2014/08/18, 14:04
عالىىى...!!!

snap
2014/08/22, 13:28
در مورد کاور نهایی جلد یک هم نظر بدید، شب جواب بچه ها رو میدم.
http://bayanbox.ir/id/3534487624663628561?view

the ship
2014/08/22, 13:31
سلام.
به نظر من که خیلی عالیه. اشتباه نکنم اون آلفره دیگه؟ خیلی خوب به تصویر کشیده شده.

azam
2014/08/22, 14:04
کاور جدید خیلـــــــــی عالیه!

از قبلیااا خیلی بهتره...((58))

HELT
2014/08/22, 14:17
سلام کاورت خییییییییییلی خوبه!
ولی یه سوال اون هیولا ها کین؟اسمشون چی بود؟

abramz
2014/08/22, 14:29
کاورت عالی شده سینا.

از اولی بهتر بود.

اولی به جوری بود ...

اصلا انگار چندتا عکس رو گذاشته بودی کنار هم.

خیلی جالبه این یکی .

ازش خوشم میاد!

((98))

Cyrus-The-Great
2014/08/22, 14:40
کاورش فوق العاده شده.

خیلی خیلی بهتر از قبلیه :دی

موفق باشی

draGonh_78
2014/08/22, 15:21
کاور عالی شده ولی کاور جلد دو خوف تره.
فکر کنم اون هیولا ها همون عنکبوت های تویه غار باشن.

snap
2014/08/23, 00:46
سلام
خب نظرات رو تا جایی که بتونم و مجاز باشه جواب میدم.

خب منم خوندم و باید بگم هنوزم به نظرم عالیه
راستش من از همون اولاش که اون یارو داخل دنیای سیاه شروع به حرف زدن کرد و درمورد احضار شدنش گفت شک کردم همون فافنیر یا همچین چیزی باشه که به دستور الفرد رفته بود جاسوسی و بعد تقریبا یقیین پیدا کردم ولی اخرش یه چیز باعث شکم شد
اخرش انگار اونی که تعقیبش کرده بود فافنیر بود چون این کسی که از زبونش داستان رو نوشته بودی به طرف مقابلش گفت فافنیر
درسته؟؟
پس یعنی این یکی از زیر دستان فافنیر بود؟؟

درکل خلی خوب و خفن بود خوشم اومد ولی فک کنم چن صفحه ی اول شخصیتش فرق داشت با اون یارو جاسوسه
اولش که درمورد یکی حرف می زد که حبس شده بود بعد از دور نوری دید و اینا
اون یارو با اینی که مشاور لرد بود فرق داشت مگه نه؟؟
اخه اصن دوتا محیط متفاوت بود
اولی به نظر خود الفرد میومد ولی دومی به نظر فافنیر یا جاسوس فافنیر میومد
یه چیز عجیبی هم که بود هفت روز به وقت زمین بود که وارد این دنیا شده بود
اگر برای ادمایی که روی زمین بودن هفت روز طول کشیده بود پس این ماجرا هایی که توی این فصل بود باید خیلی خیلی قبل از این باشه که الفرد به بلوغ برسه.
درواقع باید هفت روز بعد زمانی باشه که الفرد روح رو وارد بدن فافنیر کرد و بعد فرستادش به این بعد
پس سالهای زیادی باید اینجا زندگی کنه تا زمانی که الفرد به بلوغ برسه درسته؟؟
اونجوری شاید بشه صدها سال
عجیبه برام
قبلا گفتم، روایت داستان خاص هست و همین نوع باعث شده که داستان روایتش سخت بشه. گفتم حتی این امکان داره نتونم و از پسش بر نیام، چون در عین اینکه نباید گنگ باشه باید خواننده ها رو همراه داستان به دنبال خودش بکشونه. در مورد راوی ده مورد هست که مستقیم شمارو به فرد روایت کننده داستان می رسونه، یک نکته این که من قرار نیست همه چیز رو سخت کنم، بپیچونم برای اینکه حال گیری کنم. قراره داستان بنویسم، قرار نیست داستان اینقدر پر از رمز و راز باشه که نشه حدس زد.((61))

سلام.
مرسی از فصل توپی که دادی سینا!
خب، بر خلاف نظرات دوستان که می گن داستان بیشتر به جادوگر ریشه می کشید(شرمنده دوستان :دی ) به نظرم اصلاً ربطی به جادوگر ریشه نداشت. کاملاً در مورد سفیر کبیر بود اما از زاویه دید یه شخصیت دیگه. هر کی بود مطمئنم که آلفرد نبود. آلفرد هنو تو حپروته:دی
والا با توجه به بعضی از قسمتا حدس می زنم که تیامت باشه. یعنی بعضی جاها هست که این حدس رو قوت می بخشه.
در مورد نثر داستانت هم به نظرم فرق کرده. قبلاً کل داستان نثر سبک و روان تری داشت اما این فصل نشون می ده که سعی کردی هم روند داستان و هم نثرت رو رازآلود کنی؛ به احتمال زیاد این جلد نصف قبلی باشه یا شایدم کمتر. ولی به احتمال زیاد مثل بسیاری از داستان ها جواب سوالات خیلی ساده هستن.
اوووم... من عاشق فصلت شدم اما به نظرم بهتر بود از جادوگر ریشه 3 ،4 فصل می دادی یه کم با اون آشنا می شدیم. چون آخه
بابا من الان می میرم از خماری فصل بعد(شرمنده لحن تغییر کرد :دی )
خلاصه، اینا از یه بار خوندن دست گیرم شد برم یه دو سه بار دیگه بخونم ببینم چند چندیم :دی:دی:دی
+
از اسم جلد دوم خوشم میاد((221))
و ممنون که از وقتت می زنی تا طرفدارات رو راضی نگه داری. دستت درست!
پ،ن:
کلاً من که یه کم گیج شدم، اما این احتمال هم هست که یکی از محافظان آلفرد باشه؛ به جز تیامت(اما حدس قوی تر همون تیامته). واقعاً کشتی مارو:دی 8 تا شخصیت حدس زدم یهو یه تیکه از داستان رو می خوندم که کلاً شخصیت رو پودر می کرد تو فضای ذهنم(اینم زبون نویسندگی :دی )...خخخخ..

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

سینا جا داره دیالوگ یکی از کارتون های داداشم رو بگم:
به خاطر این ایده های خفنت، مغتو ماچ کن!http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28197%29.gifhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28197%29.gifhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28197%29.gifhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28197%29.gif

خواهش می کنم، اما اگه مغز خودمو ماچ کنم اون وقت چه اتفاقی می افته((227)) داداشت کارتون های خفنی می بینه ها((218))
در مورد تعداد صفحات، یه نکته رو بگم من اصلا اعتقاد ندارم که داستان در ژانر فانتزی زیر 500 صفحه باشه، یعنی تو کتم نمیره که این واقعا مسیبتی هست((220)) در مورد نثر، خب نثر افراد به مرور زمان تغییر می کنه. اگه متن اولیه داستان که مال هشت سال پیش هست رو ببینید اینطوری میشید:وای:http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28197%29.gif من سعی کردم نشانه ها داخل داستان باشه که این شخص کی هست، دقیقا تابلو هست((227))


- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


من تو کل داستان فقط داشتم ب این فک می کردم ک این شخصیته ک از زبانش داستان داره گفته میشه کیه
و ی چشمم هم همش ب تعداد صفحات بود و خدا خدا میکردم دیرتر تموم شه!!!!!!
فصل خیلی جالب و قشنگی بود!
منم بیشتر حدسم ب اینه ک از زبان تیامت باشه
اما باز مطمئن نیستم
امیدوارم زودتر فصل بدی!مرسی از زحماتت !فوق العاده بود!
خب خیلی سخته که آدم چشمش به صفحه باشه، درک می کنم. قبلا تجربه زیاد داشتم. منتهی از همون اول می تونستید حدس دقیق بزنید. راستش فصل بعدی در کار نخواهد بود، بیشتر می خوام جادوگر ریشه رو بنویسم تا سفیر رو متن ها رو ترکیب کنم. دلیلش هم اینه زمان می خوام((227)) حالا یکی نیست بگه یک سال زمان کم بود که بازم زمان می خوای:دیدو: که در جواب من در این مدت تصمیم گرفتن برام خیلی سخت بود، مخصوصا برای شیوه روایت داستان اینکه آیا آلفرد بمونه یا شخصه دیگه ای روایت کنه یا نه سوم شخص باشه درگیر بودم. متن زیاد نوشتم منتهی خیلی هاشون به درد نمی خوردند. متاسفانه من از اون دست نویسنده ها نیستم که وقتی می نویسند متن هاشون عالی باشه؛ با باز نگری زیاد اینطوری میشه که بازم ایراد داره. یک نکته من آخر داستانم رو نوشتم، یک سال پیش ، فکر کنم اگر عمرم کفاف بده و بخونید اینطوری بشیدhttp://www.pic4ever.com/images/dying.gif



- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


مو هم بالاخره خوندم فصلو... فصلي بود بس جالب بس!!
يكي از نكاتي كه به نظرم اومد پخته تر شدن قلم سينا بود...منظورم اينه كه خيلي نويسنده ها هستن كه سال هاي سال مينويسن و باز وقتي اولين كتابشونو با اخرين كتابشون مقايسه ميكني تفاوت چنداني حس نميكني... اما چيزي كه هست تقريبا اين پيشرفت نوشتن و خلاقيت رو تقريبا توي فصل به فصل داستان سينا ميشه ديد و توي اين فصلم كه خيلي واضحه...
چيز جالب ديگه اي كه توي اين فصل بود قدرت استفاده از دو نوع نگارش كاملا متقاوت بود... بخش اول فصل كه در واقع كابوسي حقيقي بود نگارش كاملا متفاوتي از باقي داستان داشت... توي بخش اول از توصيفات ادبي بيشتري استفاده شده بود در صورتي كه استفاده از اين توصيفات رو ميشه گفت تقريبا اصلا توي بخش دوم ديده نميشد و جاشو به يه توصيف عادي داده بود كه خب باعث ميشد كاملا ادم در شخصيت اين شخص مجهول واضح فرو بره و دنيا رو از ديدگاه اون ببينه... خيلي خوب تونسته بود دنياي كاملا مجهول رو كمي تا قسمتي به ما بشناسونه و اين كار رو نه تنها با فضاي داستان كه كامل متصور پذير بود انجام داده بود بلكه با شخصيت ها هم بعينه همين كار رو انجام داده بود...
چيزي كه توي داستان سينا دوست دارم اينه كه تنوع زياده... مثل اكثر فانتزي ها نيومده تنوع و توصيفات گروه هاي مختلف رو حذف بكنه بلكه اجازه ميده تو دنياي متنوع و رنگاوارنگي داستان بخونيم...
اين مجهوليت شخصيت اصلي هم خوب دراومده بود... نشانه هايي براي شناسايي اش بود و اين درست همونطوريه كه يك عامل مجهول در داستان بايد باشه...

با وجود تموم اينها هميشه جا واسه ي پيشرفت هست:d مردم راضي بشو نيستن كه نيستن و سيناي بيچاره هم گير يه جماعت بني اسراييلي افتاده كه مثل جلاد داريم پوست از كله بيچاره ميكنيم...
((218))

بهرحال نكته ابن جاست كه اگه ادم ببينه كسي پتانسيل بهتر شدنو نداره و چرت غيرقابل تحملي نوشته خب طبعا وقتشو هم نميزاره كه اون كار رو نقد كنه و چيزايي كه به عقلش ميرسه رو به نويسنده بگه.... اما خب پتانسيل بهتر تر تر تر تر شدن تو سينا هست واسه همينم هي گير ميدم به بدبخت!!!

از نكاتي كه جاي پيشرفت داشت توصيف لباس ها و فضاهاست... توصيف كلي خيلي خوبي بهمون داد و قشنگ الان اين جاي جديد-كهربا- برام قابل تصوره كه اين خودش خيلي خوبه اما طرح كلي در كل داستان ثابت باقي خواهد موند... ما يه سري جزييات هم لازم داريم كه فقط و فقط مربوط به اين فصل. باشه تقريبا... حتي ممكنه عموميت هم داشته باشن اين جزييات مثلا الان ما اطلاعي راجع به فضاي جامعه اين شهر كهربا نداريم: بيشترا موجوداتي انسان گونه هستن يا شياطين مختلف؟ شايدم در جوار هم همزيستي ميكنن؟
چطور لباس ميپوشن اين اهالي محترم؟ هوا چطوريه؟ سرد؟ گرم؟ خشك؟ افتاب هست يا همه جا ابره؟ فضاي شهر چه شكليه؟ ساختموناش بلندن يا كوتاه؟ سنگيه يا چوبي و كلبه اي؟ حتي كافه بار چه بويي ميده؟ جمعيت زياده اونجا؟ اگه اره چرا؟
حالا حتما لازم نيست تموم اينايي كه گفتم تو فصل يك ذكر بشه ها! صرفا يه ياداوري بود كه حالا تو همين فصلاي اوليه بهش پرداخته بشه چون اگه ما اين شهر رو شهري مثلا هميشه ابري متصور بشيم و بعدا شونصد صفه جلوتر بگي نه اكثرا افتابيه خب ضربه بدي به تصورات خواننده ميخوره...
يه سري مشكلات نگارشي و اينا هم بود كه خصوصي به خودش گفتم اما سرجمع فصل بسيار دلنشيني بود من كه از خوندنش لذت بردم مرسي سينا خسته نباشي!!

قابل توجه دوستان: اصولا وقتي خييييييييلليييييييي منتظر يه چيز باشن و هي بگن فصل بده فصل بده قاعده اش اينه كه وقتي نويسنده بينوا فصلو گذاشت بازم ابراز وجود كنيد و نويسنده رو با حضورتون دلگرم كنيد...
خخخخخخ يه كاري نكنيد من راه حل هاي شيطاني ياد سينا بدما!!!!! بدو بدو نظر بزار كه هرچي هم نظر بخوره كمه.... تجربه ثابت كرده مقدار نظرات تاثير مستقيمي روي سرعت فصل دهي نويسنده داره....حالا خود دانيد!!http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28168%29.gifhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28168%29.gif
خب اول ممنون، ((221))بعد در مورد توصیفات چند نکته بگم به تجربه بهم درس رسیده که توصیفات باید در زمان درست و به جا باشه و اینکه از توصیفات تکراری پرهیز کنیم. مثلا توصیف درختان کهربا که چطور بودن اونم در این زمان که خشک شدن کاملا بی معنی هست. شاید بشه در خاطرات فرد دورشون کرد اما به نظرم باید زمان مناسب باشه؛ تا توصیف واقعا اثر خودش رو بذاره. از طرفی بر خلاف جلد قبل که توصیف زیاده بود و جزئیات زیادی بود و اینکه ریز به ریز بعضی از مطالب رو می نوشتم الان سعی دارم متعادل باشم. مثلا گربه، طوری گربه داستان رو توصیف کردم که خواننده ها(البته یکی که واقعا گیر هست((227))((127))) البته هنوز هم علاقه من نسبت به توصیفات زیاد از بین نرفته.
در مورد شرایط محیطی با یک گل که بهار نمیشه، من قراره برای مدتی در این دنیا شخصیت رو توصیف کنم پس وقت لازم هست تا اون چیزی که باید و لازم هست رو توصیف کنم. تنها چیز هایی که الان خواننده می دونه، اینه که اونها شبیه به انسان عادی هستند، جادوشون از بین رفته ولی اگر داشته باشند کشته میشند. و یه سری چیزای دیگه، البته اشاراتت کاملا به جا هست و سعی می کنم فراموش نکنم که اینا رو هم به اندازه ای که لازم هست توصیف کنم. ((218))در مورد ویرایش تنها کسی که اشاره کردی به غیر از ویرایشگر چهارم که تازه متن رو داده تو بودی، دستت درد نکنه. :)



- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


کتاب جادوگر ریشه رو کی حاضر میشه هنوز معلوم نیست؟


خب دارم یه کارایی می کنم، منتهی خدایش وقت نیست یا اگرم ساعتی جور میشه بچه ها کار می تراشند برام و حس نوشتنم می پره. منتهی دارم باز نگری اولیه رو انجام میدم. ببینم طلسمش میشکنه؛ امیدوارم از داستان خوشتون بیاد.((221))


((122))((122))آقا سینا دستت درد نکنه!!(-؛
شما که فصل بعد رو نمیدید حداقل جادوگر ریشه رو بزارید بخونیم!!!
خب بالا جواب دادم((221))




- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


کتاب خوبیه؟
راستش هیچ وقت نباید از کسی پرسید کتابی خوب هست یا نه، باید خودمون چند خط از داستان نه حتی یک فصل از داستان رو بخونیم. شاید بر خلاف نظر دیگران که میگن خوبه، داستان از نظر ما اصلا خوب نباشه. ((212))
خب از بقیه دوستان هم که نظر دادن تشکر می کنم، کلا جواب ها رو میشه در همین پاسخ های من پیدا کرد. بعدش در مورد کاور تنها چیزی که برام مهم بود آلفرد بود و اون جادو ها که این تصویر واقعا اون چیزی که خواستم بود رو به تصویر کشیده که منم با یه سری عکس ها ترکیبش کردم به این شکل در آمد.
در هر صورت از لطفی که به من دارید تشکر می کنم.

الین
2014/09/01, 00:28
درود
کتاب اول رو تموم کردم
پایانش جالب بود سوالای زیادی رو طی مدتی که داستان رو میخوندم برام پیش اومد و جواب خیلیهاشون رو هم گرفتم ولی یه سریش مونده که حتما جوابشو تو جاوگر ریشه میشه پیدا کرد
راجب صحنه هایی که منو تحت تاثیر قرار دادن خوب راستش مخم اطلاعات لازم رو ر اختیارم نمیزاره
ولی لحن جمله ایی که تیامت راجب به نیکسا ر مور قدرتهاش به آلفرد گفت و صحنه مبارزه با ابر تاریک و لبخن بعدش ، بانو پارمیس ؛طاسی موقت اکشا .دوئل جورج ،طلسم گردابی که اجرا کرد چشمای خننتا
شباهت عجیب عصای خننتا با کاور جاوگر ریشه ، نشانه های قدرت، تابلوی زنی که تو اناق مادر آلفرد بود صحنه ورود آلفرد به مجمع همراه طومار ارغوانی ، دروازه خدایان
مرگ آدرین و غم و درد آلفرد موقع دیدن بدل مادرش حمله جادو اقشاگر حمله کاوه به آلفرد و سپری که کاوه درست کرد:(fight) و . . .

متاسفانه یا خوشبختانه من نمیتونم راجب داستانی که خوندم شخصیت ها یا حتی اشخاص واقعی به جمع بندی برسم یا قضاوت کنم من فقط یه سری تصویر کلی دارم و وقتی درگیرشم جزئیات میا تو هنم ولی منبعشون کنگه
ولش کن خیلی من من تو جمله هام زیاد شد:-@ یک کلام از قلمت خوشم اومد و ذهنم درگیر داستانت شد ((7))طوری که یه لیوان چای خالی کردم رو کیبرد
نیم ساعتی طول کشید تا چار تا خط یالایی رو نوشتم کاملا درکت میکنم هدفمند نوشتن چقدر سخته اونم وقتی که همه ایده ها و اطلاعات تو ذهنت چرخ میخوره

کارهات رو پیگیری میکنم و مطمئن باش اگه نخوای بنویسی خواب خوش رو ازت میگیرم

یه یاد آوری کوچولو "هر چی رو که زودتر از وقتش بخوای خیلی زودتر از موعدش میپره" شاید هنوز وقتش نرسیده((57))
الان شد یه ساعت که این صفحه رو باز کردم کلا هنگ کردم ((225))
به امی فردایی بهتر

snap
2014/09/01, 01:02
درود
کتاب اول رو تموم کردم
پایانش جالب بود سوالای زیادی رو طی مدتی که داستان رو میخوندم برام پیش اومد و جواب خیلیهاشون رو هم گرفتم ولی یه سریش مونده که حتما جوابشو تو جاوگر ریشه میشه پیدا کرد
راجب صحنه هایی که منو تحت تاثیر قرار دادن خوب راستش مخم اطلاعات لازم رو ر اختیارم نمیزاره
ولی لحن جمله ایی که تیامت راجب به نیکسا ر مور قدرتهاش به آلفرد گفت و صحنه مبارزه با ابر تاریک و لبخن بعدش ، بانو پارمیس ؛طاسی موقت اکشا .دوئل جورج ،طلسم گردابی که اجرا کرد چشمای خننتا
شباهت عجیب عصای خننتا با کاور جاوگر ریشه ، نشانه های قدرت، تابلوی زنی که تو اناق مادر آلفرد بود صحنه ورود آلفرد به مجمع همراه طومار ارغوانی ، دروازه خدایان
مرگ آدرین و غم و درد آلفرد موقع دیدن بدل مادرش حمله جادو اقشاگر حمله کاوه به آلفرد و سپری که کاوه درست کرد:(fight) و . . .

متاسفانه یا خوشبختانه من نمیتونم راجب داستانی که خوندم شخصیت ها یا حتی اشخاص واقعی به جمع بندی برسم یا قضاوت کنم من فقط یه سری تصویر کلی دارم و وقتی درگیرشم جزئیات میا تو هنم ولی منبعشون کنگه
ولش کن خیلی من من تو جمله هام زیاد شد:-@ یک کلام از قلمت خوشم اومد و ذهنم درگیر داستانت شد ((7))طوری که یه لیوان چای خالی کردم رو کیبرد
نیم ساعتی طول کشید تا چار تا خط یالایی رو نوشتم کاملا درکت میکنم هدفمند نوشتن چقدر سخته اونم وقتی که همه ایده ها و اطلاعات تو ذهنت چرخ میخوره

کارهات رو پیگیری میکنم و مطمئن باش اگه نخوای بنویسی خواب خوش رو ازت میگیرم

یه یاد آوری کوچولو "هر چی رو که زودتر از وقتش بخوای خیلی زودتر از موعدش میپره" شاید هنوز وقتش نرسیده((57))
الان شد یه ساعت که این صفحه رو باز کردم کلا هنگ کردم ((225))
به امی فردایی بهتر
سلام
ممنون، خب نمی دونم همینکه داستان هنوز جذاب هست و اینقدر کشش داره که خواننده رو به دنبالش بکشونه منو راضی می کنه. در مورد ادامه هم که بالای پستت توضیح دادم، البته یک نکته جادوگر ریشه یه جورایی جداست منتهی جواب بعضی از چیزا رو می تونید توش پیدا کنید. در کل ممنونم از اینکه پی گیر داستان هستید.

Dr.slayer
2014/09/22, 10:14
سینا جون دادا این کتابت بازنگری اولیه اش تموم نشد!! ما که مردیم..!! )-: ~x(~x(~x(~x(
♥♥♥

wolf
2014/10/06, 23:25
اقای فتحی جادوگر ریشه رو گذاشتی تو اینترنت ایا؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

اقای فتحی جادوگر ریشه رو گذاشتی تو اینترنت ایا؟

smhmma
2014/10/07, 00:58
سینا به نظرم کاور جلد اول به خوبی کاور جادوگر ریشه و جلد دو نیست
یه جورایی کار اون دوتا حرفه ای تره

svafaiet2
2014/10/13, 22:09
سلام
خیلی کتاب خوبی بود((8))
اولین بار بود میدیدم یه نویسنده ایرانی چنین کتاب خوبی رو بنویسه.
اقا سینا چند تا سوال داشتم 1. یه گربه ای بود اون چی شد؟ 2.ادرین که وقتی می مرد یه جوجه از خاکسترش بیرون می یومد چه طور مرد؟

چرا کتابتو چاپ نمی کنی با چن تا ناشر صحبت کن مثلا افق از این داستانای ابدوغ خیاریشون که بهتره قیمت کتاباشونم بالاست

جلد کتاب یکم خیلی خوبه فقط اگه یکم یکم از دورتر بود بهتر بود
بعد کتاب یک عصاشو در حالت دوم خوب توصیف نکرده بودی
بعد یه پیشنهادی دارم جرجو نگهبان بعدی زمان کن یا بهش یه پست خوب تو داستانت بده بعد یه مشکلی هم لود تو کتاب یکت یکم اولین اسمای داستان کلیشه این مثلا جرج و مکس و الکس و سوزان و تءودور
ببخشید انقدر ایراد گرفتم من که از کتابت خیلی خوشم اومد با توصیفات به موقعش ولی میخواستم کتاب دومت بهتر شه اگه میشه همون روند اول شخصو ادامه بده
امیدوارم یه روز جزو نویسنده های برتر ایران ببینمت.
(ببخشید اگه بد شد اولین پستم بود)((55))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ببخشید استیکر اولم اشتباهاز اب در اومد

snap
2014/10/17, 18:55
سلام
خوبید؟ می بینم که کلا سر همه شلوغه، منم که کلا گرفتاری ها زیاد شده. هر چند اینا دلیل نمیشه که ننویسم، می نویسم ولی کند. فعلا جواب نظرات رو بدم، چون ممکنه اینترنتم قطع بشه.

سینا جون دادا این کتابت بازنگری اولیه اش تموم نشد!! ما که مردیم..!! )-: ~x(~x(~x(~x(
♥♥♥
دست رو دلم نذار، بازنگری بدبختیه؛ والا خوندن 50 صفحه چقدر وقت می گیره؟ حالا تصور کن بخوای 50 صفحه رو چند بار بخونی ،تغییر بدی، ویرایش کنی، با این اوضاع من که دیگه هیچی. دارم تلاش می کنم، بیکار نیستم، ویرایشگر ها هم که باید زمان بدم، ویرایش و نظر در مورد 50 صفحه(هر فصل بالای 40 صفحه هست) کار آسونی نیست.



اقای فتحی جادوگر ریشه رو گذاشتی تو اینترنت ایا؟
خیر فعلا در حال بازنگری فصول اولیه داستان هستیم، منتهی حجم فصل ها بالاست، هر کدوم بالای 40 صفحه برای همین طول می کشه و با توجه به تجربه ای که داشتیم، تصمیم گرفتم تا زمانی که مطمئن نشم داستان تموم میشه و بخشی اعظمی از اون تموم دیگه داستانی ارائه نکنیم.



سینا به نظرم کاور جلد اول به خوبی کاور جادوگر ریشه و جلد دو نیست
یه جورایی کار اون دوتا حرفه ای تره
خب راستش رو بگم، موضعات داخل داستان به حدی زیاد هست که نمیشه یک کاور جامع داشته باشم. این کاور برای رده خاص زدم، منتهی دو تا کاور دیگه هست. که فکر می کنم حرفه ای تر باشه، منتهی وقت می خواد کاملشون کنم.
بعد هر چقدر وقت بذاری کاور کامل تر میشه، روی این کاور دو ساعت وقت گذاشتم، اما کاور های دیگه نه، بالای یک هفته وقت بردند.


سلام
خیلی کتاب خوبی بودhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28233%29.gif
اولین بار بود میدیدم یه نویسنده ایرانی چنین کتاب خوبی رو بنویسه.
اقا سینا چند تا سوال داشتم 1. یه گربه ای بود اون چی شد؟ 2.ادرین که وقتی می مرد یه جوجه از خاکسترش بیرون می یومد چه طور مرد؟

چرا کتابتو چاپ نمی کنی با چن تا ناشر صحبت کن مثلا افق از این داستانای ابدوغ خیاریشون که بهتره قیمت کتاباشونم بالاست

جلد کتاب یکم خیلی خوبه فقط اگه یکم یکم از دورتر بود بهتر بود
بعد کتاب یک عصاشو در حالت دوم خوب توصیف نکرده بودی
بعد یه پیشنهادی دارم جرجو نگهبان بعدی زمان کن یا بهش یه پست خوب تو داستانت بده بعد یه مشکلی هم لود تو کتاب یکت یکم اولین اسمای داستان کلیشه این مثلا جرج و مکس و الکس و سوزان و تءودور
ببخشید انقدر ایراد گرفتم من که از کتابت خیلی خوشم اومد با توصیفات به موقعش ولی میخواستم کتاب دومت بهتر شه اگه میشه همون روند اول شخصو ادامه بده
امیدوارم یه روز جزو نویسنده های برتر ایران ببینمت.
(ببخشید اگه بد شد اولین پستم بود)http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28184%29.gif

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ببخشید استیکر اولم اشتباهاز اب در اومد

سلام
در مورد گربه، گربه یک نقش داره اما اون رو در این جادوگر ریشه می بینید. در مورد آدرین، خودتون دید برای آلفرد هم سوال بود، جوابش رو هم دادم منتهی آدرین رو اگر دقت کرده باشید نمرده. داخل فصل اول جلد دو مشخص بود.
کتاب من چاپ نمیشه، دلیلش هم پول هست و اینکه از نظرم محیط ایرانی نداره. یک کتاب 2000 هزار صفحه ای می دونید چقدر پول باید بابتش بدید. بعد فکر نمی کنم کسی پاپش کنه، قبلا بحثش بود.
جلد یک نوع نوشتنش باعث شد تا به اون صورت باشه، من در کل زمان نوشتنش یک بار هم وقت نکردم کامل بخونم، یعنی وقتی تموم می شد ارائه می شد داستان اونم به خاطر فشار زیاد خواننده ها بود. برای همین جادوگر ریشه و جلد دوم رو قرار نیست تا زمان کامل نوشته شده به صورت فصل به فصل ارائه کنم.
حالت دوم عصا کامل نیست، وقتی ببینید اون موقع توصیف کامل؛ از نظر من هر چیزی باید در زمان درستش توصیف بشه، اگرم قرار باشه توضیحی باشه باید ناقص و به صورت سوالی باشه. در مورد نگهبان زمان باید یکم صبور باشید، نمی تونم جواب بدم. بعد فصل اول جلد دوم هست بخون، ببین چطوره. بعد بیا نظر بده دوباره.
ممنون

eragon97
2014/10/18, 02:56
سلام
سینا جون (من کلا زود پسر خاله می شم) مدتی بود که انجمن نمیومدم و فقط تو کتابخونه سایت فصل ها رو دانلود می کردم همین طوری می گذشت تا اینکه کتاب تو رو دیدم و از تعداد دانلودش تعجب کرد
دانلودش کردم بعد یه مدت یادم رفت کتابت رو بخونم بعد دو هفته که اومدم سایت دوباره یاد کتابت افتادم
رفتم برای خوندن کتابت خیلی‌از کتابت خوشم اومد کتابت از پرسی جکسون و هری پاتر و... هر کتابی که خونده بودم قشنگ تر بودخیلی خوشم اومد اما فکر کنم یکم اخرش رو زیادی خلاصه کردی و زود تمومش کردی و باید بگم از اون گرگینه خیلی خوشم میاد ‌و فکر کنم فصل اول جلد دوم کتابت از زبون تیامت باشه وقتی کتابت تموم شد مجبور شدم بیام تو انجمن تا ببینم که از جلد دوم خبری هست یا نه
و این کتاب تو بود که منو مجبور کرد بیامو نظر بدم امیدوارم هر چه زودتر فصل جدید بدی
بدون هر کی که کتابت رو دانلود کرده روزی ده بار میاد ببینه فصل جدید اومده یا نه
و اینم بدون که همه منتظر فصل بعد هستن
:79382_doset_daram:
راستی پیشگفتارت خیلی عالی بود و یکم ( منظورم خیله) گیج کننده و عجیب بود
پیشگفتار:
چه کسی باور می‌کرد که یک مرگ به چنین فاجعه عظیمی بدل شود، خون ریخته شده بر زمین مهم‌ترین راز این دنیا را آشکار کرده بود. زمین و زمان به لرزه درآمده بود، باید به کسی خبر می‌دادم، اربابان فراموش‌شده، باشکوهی باستانی از زندان ابدی خود آزاد و از میان شکافی که در پهنه آسمان ایجاد و امتداد آن به زمین می‌رسید، به‌سوی دنیاهای بی‌کران رهسپار شده بودند؛ اما بی‌آنکه خود بدانند، نیرویی مخوف و اهریمنی با زیرکی آنان را همراهی می‌کرد. شاید هم آن‌ها، آن نیرو را همراهی می‌کردند. مطمئن نبودم، تنها اطمینانم بوی مرگی بود که در فضا پیچیده شده بود. گویی خالق تباهی آزادشده بود. به درون تاریکی زل زده بودم و وقتی او از آن میان خارج شد، نفسم بند آمد. او ... خشایار بود
یک مرگ منظورش مرگ خشایاره ؟
خالق تباهی (تباهی یعنی نیستی و نابودی و از بین بردن یه چیزی تو این مایه ها) خشایاره ؟
گیج شدم و کنجکاو ((225))((225))((113))((113))

svafaiet2
2014/10/19, 20:38
خیلی ممنون که نظراتو می خونی. فصل اول جلد دومم خوندم باید بگم که نثرت پیچیده تر شده که البته این می تونه ناشی از این باشه که یکم رمز گونه بود واطلاعات زیادی نداشتیم در کل اگه نثرت سنگین نشه بهتره ولی نشانه های پخته تر شدن دستت معلوم بود.
بعد به نظرم شخص نقل قول کننده جونیور بود.
نشانه هاش:
صحبتش درباره اجساد عادت داشتن به اون ها
صحبتش درباره نوشیدنی ماریلا
داشتن قدرت های تاریک
امیدوارم کتاب دومت (و یک ونیمت ) مثل کتاب اولت خوب باشند.

snap
2014/11/01, 22:36
سلام
ببخشید مدتی کلا نبودم برای همین جواب ها با تاخیر قرار داده میشه.

سلام
سینا جون (من کلا زود پسر خاله می شم) مدتی بود که انجمن نمیومدم و فقط تو کتابخونه سایت فصل ها رو دانلود می کردم همین طوری می گذشت تا اینکه کتاب تو رو دیدم و از تعداد دانلودش تعجب کرد
دانلودش کردم بعد یه مدت یادم رفت کتابت رو بخونم بعد دو هفته که اومدم سایت دوباره یاد کتابت افتادم
رفتم برای خوندن کتابت خیلی‌از کتابت خوشم اومد کتابت از پرسی جکسون و هری پاتر و... هر کتابی که خونده بودم قشنگ تر بودخیلی خوشم اومد اما فکر کنم یکم اخرش رو زیادی خلاصه کردی و زود تمومش کردی و باید بگم از اون گرگینه خیلی خوشم میاد ‌و فکر کنم فصل اول جلد دوم کتابت از زبون تیامت باشه وقتی کتابت تموم شد مجبور شدم بیام تو انجمن تا ببینم که از جلد دوم خبری هست یا نه
و این کتاب تو بود که منو مجبور کرد بیامو نظر بدم امیدوارم هر چه زودتر فصل جدید بدی
بدون هر کی که کتابت رو دانلود کرده روزی ده بار میاد ببینه فصل جدید اومده یا نه
و اینم بدون که همه منتظر فصل بعد هستن
:79382_doset_daram:
راستی پیشگفتارت خیلی عالی بود و یکم ( منظورم خیله) گیج کننده و عجیب بود
پیشگفتار:
چه کسی باور می‌کرد که یک مرگ به چنین فاجعه عظیمی بدل شود، خون ریخته شده بر زمین مهم‌ترین راز این دنیا را آشکار کرده بود. زمین و زمان به لرزه درآمده بود، باید به کسی خبر می‌دادم، اربابان فراموش‌شده، باشکوهی باستانی از زندان ابدی خود آزاد و از میان شکافی که در پهنه آسمان ایجاد و امتداد آن به زمین می‌رسید، به‌سوی دنیاهای بی‌کران رهسپار شده بودند؛ اما بی‌آنکه خود بدانند، نیرویی مخوف و اهریمنی با زیرکی آنان را همراهی می‌کرد. شاید هم آن‌ها، آن نیرو را همراهی می‌کردند. مطمئن نبودم، تنها اطمینانم بوی مرگی بود که در فضا پیچیده شده بود. گویی خالق تباهی آزادشده بود. به درون تاریکی زل زده بودم و وقتی او از آن میان خارج شد، نفسم بند آمد. او ... خشایار بود
یک مرگ منظورش مرگ خشایاره ؟
خالق تباهی (تباهی یعنی نیستی و نابودی و از بین بردن یه چیزی تو این مایه ها) خشایاره ؟
گیج شدم و کنجکاو ((225))((225))((113))((113))

در مورد آخر فکر نمی کنم، البته اون زمان بچه ها می گفتند کش اومده. فشار زیادی بود تا فصل آخر رو زود بدم، برای همین منم که دیدم اینطوریه فصل آخر رو دادم ولی موخره رو نه. در مورد خواننده ها، خوشبختانه این داستان خواننده های زیاد داره البته خیلی هاشون خاموشند ولی خوب کاچی بهتر از هیچی:)
در مورد فصل بعد، همانطور که گفم ابتدا جادوگر ریشه، فکر نمی کنم پشیمون بشید، خوندنش خالی از لطف نیست. یه نموره دنیای بزرگ سفیرکبیر که خلق کرد
اصولا پیشگفتاری که من می نویسم و به کمک ویرایشگر تغییر می کنه همینطوره، قرار نیست مشخص باشه باید خواننده تو کف بمونه. سوال مهم و اساسی براش پیش بیاد. پس هیچ نظری نمی دم. ممنون.


خیلی ممنون که نظراتو می خونی. فصل اول جلد دومم خوندم باید بگم که نثرت پیچیده تر شده که البته این می تونه ناشی از این باشه که یکم رمز گونه بود واطلاعات زیادی نداشتیم در کل اگه نثرت سنگین نشه بهتره ولی نشانه های پخته تر شدن دستت معلوم بود.
بعد به نظرم شخص نقل قول کننده جونیور بود.
نشانه هاش:
صحبتش درباره اجساد عادت داشتن به اون ها
صحبتش درباره نوشیدنی ماریلا
داشتن قدرت های تاریک
امیدوارم کتاب دومت (و یک ونیمت ) مثل کتاب اولت خوب باشند.

ده دلیل کافی هست که این فرد کی هست، دیگه بچه ها کاملا بحث کردند. هر چند داخل فصل دو کامل مشخص می شد که چه کسی هست منتهی این فصل رو تحت فشار بچه ها گذاشتم وگرنه این درست نیست که داستان اینطوری قرار داده بشه. نثر؛ خب لازمه هر نویسنده ای اینه که نثرشرو قوی تر کنه.
در هر صورت ممنون از لطفی که داشتید. باتشکر

پرسی
2014/11/02, 16:03
سلام هنوز معلوم نیست کتاب 1.5 و2 رو کی میزاری

eragon97
2014/11/04, 21:01
کاور هایی که گذاشتی خیلی قشنگه حیف نمی تونم تو نظر سنجی شرکت کنم

snap
2014/12/12, 13:41
سلام هنوز معلوم نیست کتاب 1.5 و2 رو کی میزاری
سلام
یکی از دلایلی که فعلا هیچ زمانی مشخص نشده، سرعت پایین من در نوشتن و کدی ویرایش هست. مثلا الان یک ماه ویرایش یکی از فصل ها دست ویرایشگر ها هست و هنوز خبری نیست. اگر زمان تعیین کنم، توقع ایجاد میشه و ممکنه نتونم تو انون زمان فصل بدم، اینطوری کار راحت تره.


کاور هایی که گذاشتی خیلی قشنگه حیف نمی تونم تو نظر سنجی شرکت کنم
چرا؟ نظر که می تونی بذاری که((64))
بیشتر هدف این بود که بدونم برداشت بچه ها از این کاور ها چیه، چه احساسی بهشون دست میده. آیا جذاب هست، آیا ایجاد کشش می کنه برای خوندن داستان یا نه.
الان مدتیه درگیری های شخصیم زیاد شده، حتی ویرایشگر اصلی داستان هم به خونم تشنست منتهی چون می دونه اوضاعم چطوره حرفی نمی زنه. اینم داستانی شده برای خودش:)
ممنون از صبر و حوصله ای که دارید و اینکه هنوز پی گیز داستان هستید.
ممنون.

*HoSsEiN*
2014/12/12, 13:56
عالي هستند .
هم داستان و هم كاورش و هم نويسنده اش

danielwatts
2015/01/03, 23:46
کتابی بود که ظرف این دوهفته ای که خوندمش واقعاباهاش زندگی کردم ووقتی تموم شدمثل این بودکه کودکی رو ازمادرش گرفته باشن.واقعاآفرین براین نویسنده ایرانی بیصبرانه منتظر جادوگرریشه ها وجلد دو هستم

snap
2015/01/05, 11:36
کتابی بود که ظرف این دوهفته ای که خوندمش واقعاباهاش زندگی کردم ووقتی تموم شدمثل این بودکه کودکی رو ازمادرش گرفته باشن.واقعاآفرین براین نویسنده ایرانی بیصبرانه منتظر جادوگرریشه ها وجلد دو هستم

پس شانس آوردی، تازه خوندی. خوشحالم که خوشت اومده؛ اگر کتاب تونسته دو هفته ذهنت رو مشغول نگه داره، پس یه جورایی میشه به خودم امیدوار شم.

danielwatts
2015/01/07, 17:47
پس شانس آوردی، تازه خوندی. خوشحالم که خوشت اومده؛ اگر کتاب تونسته دو هفته ذهنت رو مشغول نگه داره، پس یه جورایی میشه به خودم امیدوار شم.

راستش من وقتی کتاب میخونم کلاتودنیای کتابم غرق میشم بااینکه کتابهایی که تاحالا خوندم قابل شمارش نیست ولی این یکی به سلیقه شخصی خودم واقعالذت بخش بود.امیدوارم پیام ندن که اغراق کردی((72))

katy
2015/01/07, 20:12
به نظر من کتاب عالی نوشتی با این که اولش یکم حوصله سربر بود ولی هنوز که هنوزه فکرم در گیر این کتاب فکر کنم 11بار از بخش دوم به بعد رو خونده باشم و بعد از اتمام کتاب متعجب شدم وقتی دیدم یک ایرانی کتاب رو نوشته و الان لحظه شماری میکنم برای خواندن جلد دومش((113))

snap
2015/01/07, 20:17
راستش من وقتی کتاب میخونم کلاتودنیای کتابم غرق میشم بااینکه کتابهایی که تاحالا خوندم قابل شمارش نیست ولی این یکی به سلیقه شخصی خودم واقعالذت بخش بود.امیدوارم پیام ندن که اغراق کردی((72))
خب هر کسی نظری داره؛ قرار نیست که همه از یک کتابی خوششون بیاد. ممکنه یکی تا ته کتاب بخونه بعد بگه خوب نبود:)


به نظر من کتاب عالی نوشتی با این که اولش یکم حوصله سربر بود ولی هنوز که هنوزه فکرم در گیر این کتاب فکر کنم 11بار از بخش دوم به بعد رو خونده باشم و بعد از اتمام کتاب متعجب شدم وقتی دیدم یک ایرانی کتاب رو نوشته و الان لحظه شماری میکنم برای خواندن جلد دومش((113))
قرار نیست داستان با هیجا نوشته بشه؛ یا ریتمش اینقدر تند باشه. هر چند داستان ریتم نسبتا تندی هم داره منتهی من سعی کردم ریتمش رو بگیرم؛ در هر صورت ممنون.

سورن
2015/01/25, 16:40
خب داستان واقعا قشنگیه
من که خوندم و خیلی خوشم اومد
منتظر جلد دوم هستم

fidlis
2015/01/26, 02:12
من از اولین فصل سفیرکبیر همراه بودم وفوق العاده لذت بردم.
داستان و سبک نوشتن خیلی خوب و درعین حال که ادبی هست خیلی خوب با مخاطب ارتباط برقرار میکنه.من که همچین احساسی داشتم.
همینطور اینکه نویسنده همچین داستان جذاب،غنی وخصوصا طولانی(رمان فانتزی هرچه طولانی تر،بهتر((221)))یک ایرانی هست به آدم احساس افتخار میده.
هرچند درطول داستان جاهایی گره ها وحرف های نگفته ای پیش اومد که باعث شد یکم گیج بشم ولی تا جلد های بعدی نیاد وخط سیر کلی داستان مشخص نشه (چون ممکنه به سوال هایی که پیش اومده پاسخ داده بشه)به منتطر بودن ادامه میدم.
کاور هاهم عالین
فقط یه سوال
چرا روی جلد تصویری از خود آلفرد نمیزارید؟
مثلا باتوجه به توصیف های شما من آلفردو یکم سبز تصورمیکنم.نمیدونم چجور توضیح بدم ولی انگار یه جاییش باید سبز باشه برای همین به صورت ناخودآگاه انتظار داشتم کاورش هم یک تصویری از خود آلفرد با توجه به توصیفاتی که از اون داشتیدید باشه
هرچند هنوز راجع به محتوا نمیدونم

snap
2015/01/27, 23:30
خب داستان واقعا قشنگیه
من که خوندم و خیلی خوشم اومد
منتظر جلد دوم هستم
ممنون، خوشحالم که خوشتون اومده.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


من از اولین فصل سفیرکبیر همراه بودم وفوق العاده لذت بردم.
داستان و سبک نوشتن خیلی خوب و درعین حال که ادبی هست خیلی خوب با مخاطب ارتباط برقرار میکنه.من که همچین احساسی داشتم.
همینطور اینکه نویسنده همچین داستان جذاب،غنی وخصوصا طولانی(رمان فانتزی هرچه طولانی تر،بهتر((221)))یک ایرانی هست به آدم احساس افتخار میده.
هرچند درطول داستان جاهایی گره ها وحرف های نگفته ای پیش اومد که باعث شد یکم گیج بشم ولی تا جلد های بعدی نیاد وخط سیر کلی داستان مشخص نشه (چون ممکنه به سوال هایی که پیش اومده پاسخ داده بشه)به منتطر بودن ادامه میدم.
کاور هاهم عالین
فقط یه سوال
چرا روی جلد تصویری از خود آلفرد نمیزارید؟
مثلا باتوجه به توصیف های شما من آلفردو یکم سبز تصورمیکنم.نمیدونم چجور توضیح بدم ولی انگار یه جاییش باید سبز باشه برای همین به صورت ناخودآگاه انتظار داشتم کاورش هم یک تصویری از خود آلفرد با توجه به توصیفاتی که از اون داشتیدید باشه
هرچند هنوز راجع به محتوا نمیدونم
خوشحالم؛ که نظرات مثبته. در مورد گره ها هنوز چیزایی از جلد اول هست که هنوز باز نشده. یکمی اوضاع پیچیده تر از اینهاست. سعی کردم حوادث کاملا بهم مرتبط باشه. اما در مورد آلفرد، راستش اگر کاوری بذارم قطعا نظرات ممکنه تغییر کنه و من دوست دارم آلفرد تو ذهن ها همون طوری باشه که خواننده دوست داره. منتهی جلد دومش، چیزی هست که آلفرد بهش تبدیل شده یا میشه یا شاید هم قضیه پیچیده تر از این حرف ها باشه. جلد دوم که فصل اولش هست، منتهی نخونید بهتره. بازم ممنون.

Lord.V
2015/01/30, 16:18
به نظر من کتابی که نوشتید می تونه رقیبی باشه برای دیگر رمانهای همین سبک به چند علت : 1- قویه 2-داستان محدود نیست 3- موضوع تقریبا تازه است(جادو رو طوری تعریف کردید که هم قابل درکه هم قابل لمس ، ویژگی که هیچ کتابی که تا حالا خوندم نداشته) 4-انتخاب درست شخصیتها 5-کتاب حالتی سیاسی گون داره که به خوبی طراحی و نوشته شده 6- فکر کنم رمان خون قهاری هستید چون از چند تا کتاب ایده گرفتید و احتمالا به فیزیک و نجوم هم علاقه دارید چون از نظریه جهانهای موازی خیلی عالی استفاده کردید 7- یه حالت معما گون داره که خواننده رو مجبور به فکر کردن و وصل کردن بعضی جاها می کنه 7- سیر داستان هم خیلی باحاله و خیلی چیزایه دیگه که من اگه بخوام بنویسم همه رو یه مقاله میشه ولی دو سه جا زیاده روی کردید اول اینکه با توجه به اینگه آلفرد شخصیت اصلیه چرا از عرش به فرش رفت یهویی؟ علاوه بر اینکه کلکسیون اشکالات شد از لحاظ قدرتی هم پکید ، خیلی ضعیف شد،دوم هم فکر کنم حداقل ریتا نمی مرد بهتر بود ، وژدانی اگه من جاش بودم بجا بلوغ زودرس سکته قلبی مغزی رو یجا میزدم ولی در کل کتاب عالیی بود .من به شخصه عقیده دارم رمان رو نباید بیش تر از یه دفعه خوند حتی هری پاتر و همین پرسی جکسون رو یه بار بیشر نخوندم ولی نمیدونم سفیر کبیر چی شد که فکر کنم 15 ،16 باری هست خوندمش همین حالا که دارم این رو برا شما مینویسم ص512 ام از سری سومم. واقعا متشکرم و به خودم می بالم که یه ایرانی داره همچین گتابی رو می نویسه.بی صبرانه منتظر ادامه هستم((71))

Lord.V
2015/02/01, 22:45
فقط یه سوال میشه مشخص کنید جادوگر ریشه قراره چند فصل باشه و تا حالا چقدر پیشرفت داشته؟((227))

ambrella
2015/02/22, 22:52
سلام
این کتاب با اینکه نویسندش میگه اولین تجربشه اما واقعا در سطح بسیار بالایی قرار داره
من تا الان 5 بار کتاب رو از اول تا اخر خوندم هر بار خوندمش برام تکراری نبود و نکته هایی ازش گرفتم که شاید در بار اول توجه نکرده بودم

برای من سوال هایی پیش اومد اول اینکه ایا واقعا اخرش خشایار مرد یا اخرشم یه هو از یه جا سر در میاره میگه دالی موشه من هنوز زندم!!!!
چون در کتاب اصلا اشاره به این نشده که کسی مرگ خشایار رو دیده باشه حتی تئودور هم موقعی که اون زنده بود برگشته بودفکر کنم این خشایاره بد موخ خرابی داشته باشه البته از شخصیتش خوشم اومد.
دوم طبق گفته الفرد دروازه زمان رو فقط نگهبان زبان میتونه باز کنه پس چطور مارلوپرز یا مادرش تونستن توی جزیره دروازه رو ازکنن و برن توی شهر گمشده یا اینکه هرکی میتونه نگهبان زمان شه البته توی داستان گفتین توی کتابخونه ایران رازش معلوم شد اما یه جای دیگه هم گفتین که تنها عصایی که میتونه دروازه زمان از کنه عصای خشایاره پس چطور دروازه رو باز کردن؟؟؟؟
چیز دیگش اینکه خشایار توی قسمتی که فکر کنم توی خاطراتش بوده گفته بود که علاوه بر ذهن پرداز و مکنده و شبیه ساز احتمال میده که الفرد یه روی دیگه هم داشته باشه
به نظر من با توجه به اینکه نویسنده توی فصل اول از جلد دوم داستان رو توی دنیای شیاطین ادامه دادن و به عنوان یه شخصیت شیطانی قصد نفوط به نزدیکان شیطان رو داشته باشه پس باید شخصیت دیگه یا روی دشگه الفرد از شیاطین باشه
بازم برای اینش دلیل دارم چون وقتی خشایار گفته بود یه چه پیدا کرده بود و بزرگش کردن و بعد با خواهرش ازدواج میکنه که حاصل ازدواجش نسل الفرد ایناس اما از اول این بچه از کجا اومده بود؟؟؟؟ ایا مکنده ها نابود نشده بودن؟طبق چیزی که توی داستان اومده پرا ناود شدن اما من پیش خودم فرض بر این کردم که زنی از مکندگان با یکی از شیاطین طی راطشون اون بچه بدنیا میاد و حالا نیمه شیطانی به الفرد هم رسیده که تونسته بدون اینکه کسی هش شک کنه رفته به دنیای شیاطین و داره جلوی خود شیطان ایستاده.
یا اینکه میشه گفت اون روح شیطانی که وارد بدنش شدهابتدا تونسته کنترل اون رو به دست بگیره اما بعدش طی اتفاقی با بدن الفرد ترکیب میشه و توازن جادویی الفرد به هم نمیخوره و حالا الفرد میتونه به خوبی اون رو کنترل کنه.
اها یه چیز دیگه توی داستان نگفتین که اخرش این افرد کاهن اعظم رو منطورمه گفتین از دنیای مردگان میره ولی داستان یه هو پرید توی قصر خشایار نمیشد حد اقل یه خدا حافظی سوزناک براش راه مینداخین گناه داشت اخه دلم براش سوخت.
یه چیز دیگه که حسابی کفریم کرد اینکه توی داستان وانمود کردن که ریتا میمیره البته به طور دقیق از شخصیت خاله سونیای اون نگفته بود که اون مرده ولی به خاطر گریه هاش الفرد فکر کرده که مرده اینو از ته دل میگم چون خودمو همیشه جالی شخصیت اصلی داستان میزارم چرا باید اینقدر بدبخت باشه ریتا چرا باید بمیره خداییش کفرم در اومد رابطه نسبتا عاشقانه اون با الفرد یه جنبه تازه میتونست به داستان بده که ظاهرا نویسندمون اقا سینا از این رابطه های عاشقانه زیاد خوشش نمیاد البته همیشه حق با نویسندس ولی دلم حسابییییییییی برای الفرد سوخت حد اقل ریتا رو براش نیگه میداشتین.
اها یه چیز دیگه توی داستان توی شهر گمشده یه یرویی به زبان مقدس میخواست با الفرد ارتباط برقرار کنه اون دیگه چی بود؟؟شخصیت اضافی؟؟
یه چیز دیگه خخخخخ همش میگم یه چیز دیگه ببخشید اخه داستانو خیلی دوس داشتم دلیل این حرفامم اخر نوشتم میگم. اخ یادم رفت!!!!
بعدا اگه یادم اومد بازم میگم.
چیزایی که گفتم خدایی نکرده اقا سینا برداشت نکنه که خواستم به کارش عیب بگیرم یا توی کارش دخالت کنم فقط به خاطر علاقم گفتم!

البته با عرض پوزش خدمت نویسنده محترم اقا سینای گل! باید بگم من ساید تا حالا رمان های زیادی خوده باشم چون یه جورایی کارمه اما الان اگه بگن چه داستانی صدر داستانهای مورد علاقته بدون هیچ شکی میگم اول این کتاب بعد وراثت بعد شمشیر حقیقت بعد ..... اما این داستان یه چیز دیگس که خوندم خوشحالم هم وطنای منم میتونن در این سطح بنویسم.

من فارق اتحصیل فیلمنامه نویسی از اروپا هستم اما باید گم این کتاب اگر در اروپا یا امریکا بودش میزد رو دست همه کتابا.
من از بچگی به نویسندگی علاقه داشتم داستان های کوتاه درحد 100 صفحه مینوشتم و پیش خودم نیگه میداشتم ولی یه روز پدرم یکی رو خوند که البته از شانس من یه رمان عاشقانه بود اونقدر عصبانی شد که یه سیلی به گوشم زد و گفت خجالت بکش منم رفتم تمام داستانامو تو حیاط اتیش زدم اما بعد از این مدت که رمان شما رو خوندم چنان شورو اشتیاقی درم به وجود اومد که دوباره دست به قلم شدم و ارم روی یه داستان کار میکنم تا حالا شده 600 صفحه که فکر کنم هنوز جا برای ادامه داشته باشه امید وارم یه زمانی داستان منم روی سایت اینهمه طرفدار داشته باشه.
به امید اون روز!

بازم سوال هایی دارم که مطرح میکنم امیدوارم خسته کننده نباشه!

snap
2015/02/23, 00:40
به نظر من کتابی که نوشتید می تونه رقیبی باشه برای دیگر رمانهای همین سبک به چند علت : 1- قویه 2-داستان محدود نیست 3- موضوع تقریبا تازه است(جادو رو طوری تعریف کردید که هم قابل درکه هم قابل لمس ، ویژگی که هیچ کتابی که تا حالا خوندم نداشته) 4-انتخاب درست شخصیتها 5-کتاب حالتی سیاسی گون داره که به خوبی طراحی و نوشته شده 6- فکر کنم رمان خون قهاری هستید چون از چند تا کتاب ایده گرفتید و احتمالا به فیزیک و نجوم هم علاقه دارید چون از نظریه جهانهای موازی خیلی عالی استفاده کردید 7- یه حالت معما گون داره که خواننده رو مجبور به فکر کردن و وصل کردن بعضی جاها می کنه 7- سیر داستان هم خیلی باحاله و خیلی چیزایه دیگه که من اگه بخوام بنویسم همه رو یه مقاله میشه ولی دو سه جا زیاده روی کردید اول اینکه با توجه به اینگه آلفرد شخصیت اصلیه چرا از عرش به فرش رفت یهویی؟ علاوه بر اینکه کلکسیون اشکالات شد از لحاظ قدرتی هم پکید ، خیلی ضعیف شد،دوم هم فکر کنم حداقل ریتا نمی مرد بهتر بود ، وژدانی اگه من جاش بودم بجا بلوغ زودرس سکته قلبی مغزی رو یجا میزدم ولی در کل کتاب عالیی بود .من به شخصه عقیده دارم رمان رو نباید بیش تر از یه دفعه خوند حتی هری پاتر و همین پرسی جکسون رو یه بار بیشر نخوندم ولی نمیدونم سفیر کبیر چی شد که فکر کنم 15 ،16 باری هست خوندمش همین حالا که دارم این رو برا شما مینویسم ص512 ام از سری سومم. واقعا متشکرم و به خودم می بالم که یه ایرانی داره همچین گتابی رو می نویسه.بی صبرانه منتظر ادامه هستم((71))
خب هر فردی هر کتابی که می خونه اونو با کتابایی که خونده مقایسه می کنه، حتی نوشتن هم همین ممکنه ایده ای از داستان بگیریم و ایده رو با شکل و شیوه ای جدید بنویسیم. قطعا هیچ نویسنده ای نمی تونه ادعا کنه که تحت تاثیر (درست ترش اینه که نویسنده بخصوصی رو تحسین می کنه) قرار نداشته باشه. مثلا من از کارای تالکین و دنیای اون خوشم میاد در مورد دنیا های موازی کم توضیح دادم ولی اگر عمری باشه در مورد هفت دنیا بیشتر اطلاعات خواهید خوند. در مورد شخصیت اصلی، آلفرد نیاز داشت به نظرم یکمی به خودش بیاد، این شخصیت از همون اول خیلی ها هواش رو داشتند از پدربزرگش گرفته تا مادر و خشایار و الی آخر ولی هیچ وقت سعی نکرد که روی پای خودش وایسه و متکی نباشه. آلفرد روی مسائل مهمی که باید کار می کرد نکرد، ذهنش روی مسائلی متمرکز بود که بیشتر از نظرم فرعیات بودند. در مورد مورد های بعد نظر نمی دم، تو داستان بعضی جاها اون چیزی که باید باشه نیست، راستش من کتاب خودم شاید فصل هاش رو بالای بیست بار خونده باشم(به غیر از پارت وسط که هنوز ویرایش نشده) ولی هیچ وقت نتونستم کامل از اول بخونم( وقت نداشتم). در مورد جادوگر ریشه اجازه بدید هیچ چیز نگم، من سرم شلوغه برای همین هیچ وقت زمان نذاشتم چون وقتی فشار باشه من اصلا نمی نویسم. ببخشید دیر جواب دادم، حواسم به این قسمت نبود.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


سلام
این کتاب با اینکه نویسندش میگه اولین تجربشه اما واقعا در سطح بسیار بالایی قرار داره
من تا الان 5 بار کتاب رو از اول تا اخر خوندم هر بار خوندمش برام تکراری نبود و نکته هایی ازش گرفتم که شاید در بار اول توجه نکرده بودم

کتاب جزئیات زیادی داره، اگر کسی با حوصله و از روی هیجان نخونه یه سری جزئیات خفن داستان رو می فهمه((200))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -



برای من سوال هایی پیش اومد اول اینکه ایا واقعا اخرش خشایار مرد یا اخرشم یه هو از یه جا سر در میاره میگه دالی موشه من هنوز زندم!!!!
چون در کتاب اصلا اشاره به این نشده که کسی مرگ خشایار رو دیده باشه حتی تئودور هم موقعی که اون زنده بود برگشته بودفکر کنم این خشایاره بد موخ خرابی داشته باشه البته از شخصیتش خوشم اومد.
دوم طبق گفته الفرد دروازه زمان رو فقط نگهبان زبان میتونه باز کنه پس چطور مارلوپرز یا مادرش تونستن توی جزیره دروازه رو ازکنن و برن توی شهر گمشده یا اینکه هرکی میتونه نگهبان زمان شه البته توی داستان گفتین توی کتابخونه ایران رازش معلوم شد اما یه جای دیگه هم گفتین که تنها عصایی که میتونه دروازه زمان از کنه عصای خشایاره پس چطور دروازه رو باز کردن؟؟؟؟
اگر دقیق بخونی اون یه دروازه زمانی نبود، طبق گفته خشایار با مرگش دروازه های زمان بسته میشند و کنترلش دست کیه؟ نگهبان زمان! جواب گرفتی؟ حالا جزئیات مهمی هست که تو جلد دو همون اوایلش بهش رسیدگی میشه. شخصیت خشایار رو من بیش از هر شخصیت حتی آلفرد دوست دارم. دلیلشم نمی گم، چون وقتی من نویسنده بیام بگم مثلا فلا شخصیت ایطوری هست ذهن خواننده منحرف میشه، این خود خواننده هست که در مورد شخصیت که خلق کردم قضاوت می کنه.




به نظر من با توجه به اینکه نویسنده توی فصل اول از جلد دوم داستان رو توی دنیای شیاطین ادامه دادن و به عنوان یه شخصیت شیطانی قصد نفوط به نزدیکان شیطان رو داشته باشه پس باید شخصیت دیگه یا روی دشگه الفرد از شیاطین باشه
بازم برای اینش دلیل دارم چون وقتی خشایار گفته بود یه چه پیدا کرده بود و بزرگش کردن و بعد با خواهرش ازدواج میکنه که حاصل ازدواجش نسل الفرد ایناس اما از اول این بچه از کجا اومده بود؟؟؟؟ ایا مکنده ها نابود نشده بودن؟طبق چیزی که توی داستان اومده پرا ناود شدن اما من پیش خودم فرض بر این کردم که زنی از مکندگان با یکی از شیاطین طی راطشون اون بچه بدنیا میاد و حالا نیمه شیطانی به الفرد هم رسیده که تونسته بدون اینکه کسی هش شک کنه رفته به دنیای شیاطین و داره جلوی خود شیطان ایستاده.
تو وبلاگ سی صفحه در این مورد بچه ها بحث کرده بودند، اما این شخصیت به ده دلیل کاملا واضح مشخص هست کیه! دلایل رو کنار هم بذارید به یک نفر ختم میشه:))
در مورد آخرین مکنده هم خشایار دقیق توضیح داد، مکنده ها اگر نابود میشدند که الان وارثی نبود. طبق پیشگویی.


یا اینکه میشه گفت اون روح شیطانی که وارد بدنش شدهابتدا تونسته کنترل اون رو به دست بگیره اما بعدش طی اتفاقی با بدن الفرد ترکیب میشه و توازن جادویی الفرد به هم نمیخوره و حالا الفرد میتونه به خوبی اون رو کنترل کنه.
اها یه چیز دیگه توی داستان نگفتین که اخرش این افرد کاهن اعظم رو منطورمه گفتین از دنیای مردگان میره ولی داستان یه هو پرید توی قصر خشایار نمیشد حد اقل یه خدا حافظی سوزناک براش راه مینداخین گناه داشت اخه دلم براش سوخت.
فکر کنم تو این ویرایش یه نموره براش نوشتم، منتهی ویرایش نهایی داستان اصلا زمان مشخصی نداره. بازبینی خیلی سخته. در مورد مسائل دیگه توضیح نمیدم که هر چیزی بگم داستان و روندش رو لو دادم.




البته با عرض پوزش خدمت نویسنده محترم اقا سینای گل! باید بگم من ساید تا حالا رمان های زیادی خوده باشم چون یه جورایی کارمه اما الان اگه بگن چه داستانی صدر داستانهای مورد علاقته بدون هیچ شکی میگم اول این کتاب بعد وراثت بعد شمشیر حقیقت بعد ..... اما این داستان یه چیز دیگس که خوندم خوشحالم هم وطنای منم میتونن در این سطح بنویسم.
ممنون، نظر لطفت هست.


من فارق اتحصیل فیلمنامه نویسی از اروپا هستم اما باید گم این کتاب اگر در اروپا یا امریکا بودش میزد رو دست همه کتابا.
من از بچگی به نویسندگی علاقه داشتم داستان های کوتاه درحد 100 صفحه مینوشتم و پیش خودم نیگه میداشتم ولی یه روز پدرم یکی رو خوند که البته از شانس من یه رمان عاشقانه بود اونقدر عصبانی شد که یه سیلی به گوشم زد و گفت خجالت بکش منم رفتم تمام داستانامو تو حیاط اتیش زدم اما بعد از این مدت که رمان شما رو خوندم چنان شورو اشتیاقی درم به وجود اومد که دوباره دست به قلم شدم و ارم روی یه داستان کار میکنم تا حالا شده 600 صفحه که فکر کنم هنوز جا برای ادامه داشته باشه امید وارم یه زمانی داستان منم روی سایت اینهمه طرفدار داشته باشه.
به امید اون روز!
600 صفحه نوشتی خوب بیا بذار ملت بخونند.

بازم سوال هایی دارم که مطرح میکنم امیدوارم خسته کننده نباشه!
مطرح نمای، منتهی هر سوالی رو جواب نمیدم. به این دلیل که این کار باعث میشه روند داستان لو بره. ((200))((48))

ambrella
2015/02/23, 10:54
دقیقا با نظر شما موافقم اگه به همه سوالها جواب بدین داستان لو میره پس بیخیال

راستی این داستان تا کی قراره تموم شه اخه قبلی فکرکنم 6 سال بود درسته؟؟که وسطاش خدمتم رفتین!!!((132)) امیدوارم وسط این یکی همچین دردسری پیش نیاد! تا زودتر تموم شه ! ولی خواهشا این ریتا رو به الفرد برسون!!!!((81)) خخخخخ بگو اخه به توچه نویسنده دوس داشته نفلشون کنه!شوخی میکنم!

داستانی که نوشتم رو همونظور که خودتونم گفتین رونددش بهتره کامل شه بعد شاخه های اضافیش زده شه اصلاحات روش تکمیل شه بعد بزاریمش رو سایت ولی موندم یا خدا چطور تایپش کنم!!! اخه نوشتم با دستو بیشتر دوس دارم حسش بهتره از اول تایپ نکردم
داستان نصفه های کارشه تکمیل حتما میزارمش!

Lord.V
2015/02/24, 16:38
ممنون که جواب دادی
دلیلی که گفتی درسته
ولی با توجه به سیر داستان
از حادثه مسابقه به بعد یه حالت غمناک پیدا میکنه
من برای این گفتم چون به شخصه بار اول که خوندمش به اونجا رسیدم
قیافم رو میدیدید فکر می کردید امتحان زبان فارسی دادم
ولی با توجه به سیر داستان می تونم بحدسم(اگه درست حدس زده باشم)
شاهد اتفاقات باحالی خواهیم بود
و در آخر امیدوارم که تا کارمون به اعتصاب غذا ترسیده جادوگر ریشه حاضر بشه;-)
فقط یه سوال آدرین روح مادربزرگ آلفرد بود؛درسته؟

smhmma
2015/02/24, 17:36
ممنون که جواب دادی
دلیلی که گفتی درسته
ولی با توجه به سیر داستان
از حادثه مسابقه به بعد یه حالت غمناک پیدا میکنه
من برای این گفتم چون به شخصه بار اول که خوندمش به اونجا رسیدم
قیافم رو میدیدید فکر می کردید امتحان زبان فارسی دادم
ولی با توجه به سیر داستان می تونم بحدسم(اگه درست حدس زده باشم)
شاهد اتفاقات باحالی خواهیم بود
و در آخر امیدوارم که تا کارمون به اعتصاب غذا ترسیده جادوگر ریشه حاضر بشه;-)
فقط یه سوال آدرین روح مادربزرگ آلفرد بود؛درسته؟

خدا وکیلی این یکی رو دیگه توی خود کتاب جواب داده بود
البته اگر درست یادم بیاد
پدر الفرد سه سال قبل یعنی همون موقع هایی که الفرد وارد دنیای مردگان شد به صورت غیرقانونی و با کمک یکی از ملکه های دنیای مردگان وارد اونجا می شه اما قسمتی از روحشو یادم نیست به چه دلیلی باقی میزاره و خشیار و پدربزرگ الفرد از اون قسمت از روح پدره برای ساختن ادرین استفاد می کنن
برای همین ادرین علاقه ی زیادی به مادر الفرد داشت
برای همین می گفتن ادرین خیلی جالبه چون اگر یادت باشه قرار بود پدر الفرد خیلی باهوش باشه
اینو اخرای کتاب توضیح داده بود
با پوزش از سینا به خاطر جواب دادن



امممم یه چیزی می شه حدس هامون رو بگیم؟؟
یه شخصیتی وجود داشت به نام شامان که یه چنتا تیکه ازش حرف زده شد
و مطمئنا این شامان فرد قدرتمندیه و نقشی داره چون قبل از اینکه الفرد وارد زمین بشه خبر داده بود سفیر زمین داره میاد درحالی که این چیزی نیست که ادمای زیادی بفهمنش
همچنین گفته شد شامان توی جزیره زندگی می کنه
من فک می کنم اون کسی که زمانی که الفرد داشت دنبال ریتا می رفت با زبان مقدس اونو فرا خوند اگر خود شامان نباشه یه ربطی به شامان داره


و یه سوال دیگ
قرار بر این بود که یه ورزشگاهی توی جزیره ساخته بشه که هزاران سال پیش محل مسابقاتی از تمام دنیا ها بوده همونی که کتیبه های قوانینش گم شده بود بعد پیداش کردن
ولی گفته نشد دیگه چه بلایی سر اون ورزشگاه اومد و چی شد

همچنین یه تناقضی به نظرم وجود داره در داستان که هنوز رفع نشده
وقتی الفرد داشت وارد مدرسه می شد اینه بهش گفت من بیشتر از 5 هزار ساله که در توسط سازندگانم در مدرسه قرار گرفتم و تا به حال کسی به قدرتمندی تو ندیدم اما وقتی پایه گذار جامعه کاهنین همون مارکوس داشت درمورد خاطراتش می گفت از ده هزار سال پیش(زمانی که زندگی می کرد) گفت که مدرسه رو تازه ساخته بودن که با دوستاش نفوذ می کنه به مدرسه و دوتا انگشتر و اینه رو می بینه
یعنی اینه ده هزار سال قبلش توی مدرسه بوده اما خود اینه می گه 5 هزار سال
ماشالا اینقدر حجم کتاب زیاده(که به نظرم چیز خوبیه) که حتی ویرایش کردنش هم فوق سخته

snap
2015/02/24, 22:36
داستانی که نوشتم رو همونظور که خودتونم گفتین رونددش بهتره کامل شه بعد شاخه های اضافیش زده شه اصلاحات روش تکمیل شه بعد بزاریمش رو سایت ولی موندم یا خدا چطور تایپش کنم!!! اخه نوشتم با دستو بیشتر دوس دارم حسش بهتره از اول تایپ نکردم
داستان نصفه های کارشه تکمیل حتما میزارمش!
خوبه، امیدوارم شاهد داستانی زیبا باشیم.

ممنون که جواب دادی
دلیلی که گفتی درسته
ولی با توجه به سیر داستان
از حادثه مسابقه به بعد یه حالت غمناک پیدا میکنه
من برای این گفتم چون به شخصه بار اول که خوندمش به اونجا رسیدم
قیافم رو میدیدید فکر می کردید امتحان زبان فارسی دادم
ولی با توجه به سیر داستان می تونم بحدسم(اگه درست حدس زده باشم)
شاهد اتفاقات باحالی خواهیم بود
و در آخر امیدوارم که تا کارمون به اعتصاب غذا ترسیده جادوگر ریشه حاضر بشه;-)
فقط یه سوال آدرین روح مادربزرگ آلفرد بود؛درسته؟
ممنون، حالت تیره داستان باید شکل می گرفت تا یه جورایی در یه قسمتی تیره تر بشه و بعد ....:)
آدرین رو که گفتم، محمد حسینم جواب داد.


خدا وکیلی این یکی رو دیگه توی خود کتاب جواب داده بود
البته اگر درست یادم بیاد
پدر الفرد سه سال قبل یعنی همون موقع هایی که الفرد وارد دنیای مردگان شد به صورت غیرقانونی و با کمک یکی از ملکه های دنیای مردگان وارد اونجا می شه اما قسمتی از روحشو یادم نیست به چه دلیلی باقی میزاره و خشیار و پدربزرگ الفرد از اون قسمت از روح پدره برای ساختن ادرین استفاد می کنن
برای همین ادرین علاقه ی زیادی به مادر الفرد داشت
برای همین می گفتن ادرین خیلی جالبه چون اگر یادت باشه قرار بود پدر الفرد خیلی باهوش باشه
اینو اخرای کتاب توضیح داده بود
با پوزش از سینا به خاطر جواب دادن



امممم یه چیزی می شه حدس هامون رو بگیم؟؟
یه شخصیتی وجود داشت به نام شامان که یه چنتا تیکه ازش حرف زده شد
و مطمئنا این شامان فرد قدرتمندیه و نقشی داره چون قبل از اینکه الفرد وارد زمین بشه خبر داده بود سفیر زمین داره میاد درحالی که این چیزی نیست که ادمای زیادی بفهمنش
همچنین گفته شد شامان توی جزیره زندگی می کنه
من فک می کنم اون کسی که زمانی که الفرد داشت دنبال ریتا می رفت با زبان مقدس اونو فرا خوند اگر خود شامان نباشه یه ربطی به شامان داره


و یه سوال دیگ
قرار بر این بود که یه ورزشگاهی توی جزیره ساخته بشه که هزاران سال پیش محل مسابقاتی از تمام دنیا ها بوده همونی که کتیبه های قوانینش گم شده بود بعد پیداش کردن
ولی گفته نشد دیگه چه بلایی سر اون ورزشگاه اومد و چی شد

همچنین یه تناقضی به نظرم وجود داره در داستان که هنوز رفع نشده
وقتی الفرد داشت وارد مدرسه می شد اینه بهش گفت من بیشتر از 5 هزار ساله که در توسط سازندگانم در مدرسه قرار گرفتم و تا به حال کسی به قدرتمندی تو ندیدم اما وقتی پایه گذار جامعه کاهنین همون مارکوس داشت درمورد خاطراتش می گفت از ده هزار سال پیش(زمانی که زندگی می کرد) گفت که مدرسه رو تازه ساخته بودن که با دوستاش نفوذ می کنه به مدرسه و دوتا انگشتر و اینه رو می بینه
یعنی اینه ده هزار سال قبلش توی مدرسه بوده اما خود اینه می گه 5 هزار سال
ماشالا اینقدر حجم کتاب زیاده(که به نظرم چیز خوبیه) که حتی ویرایش کردنش هم فوق سخته
دستت درد نکنه، در مورد ورزشگاه مطمئن نیستم ولی شاید تو جلد دوم ببینید چطوریه، شایدم نخونید. در مورد این تناقض فکر کنم باید درستش کنم. فعلا 400 صفحه اول رو یه بازنگری کردم منتهی بازنگری متوقف شده تا ببینم کی وقت پیدا می کنیم. در مورد بقیه مسائل صحبت نمی کنم که داستان لو میره.

smhmma
2015/02/24, 23:22
خوبه، امیدوارم شاهد داستانی زیبا باشیم.

ممنون، حالت تیره داستان باید شکل می گرفت تا یه جورایی در یه قسمتی تیره تر بشه و بعد ....:)
آدرین رو که گفتم، محمد حسینم جواب داد.


دستت درد نکنه، در مورد ورزشگاه مطمئن نیستم ولی شاید تو جلد دوم ببینید چطوریه، شایدم نخونید. در مورد این تناقض فکر کنم باید درستش کنم. فعلا 400 صفحه اول رو یه بازنگری کردم منتهی بازنگری متوقف شده تا ببینم کی وقت پیدا می کنیم. در مورد بقیه مسائل صحبت نمی کنم که داستان لو میره.


اتفاقا به نظر من اینکه یه حالت تیره ای به داستان دادی می تونه خیلی باعث جذاب شدنش بشه البته بازم بستگی به ادامه ی داستان توی جلد دوم داره

خواهش می کنم وظیفه بود
اها خب درمورد ورزشگاه اگر خواستی حذفش کنی به نظرم از توی جلد یکم در طی ویرایشش کن که مردم خمارش نشن :))
400 صفحه از جلد دوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یا منظورت همون جلد اوله؟؟

snap
2015/02/24, 23:41
اتفاقا به نظر من اینکه یه حالت تیره ای به داستان دادی می تونه خیلی باعث جذاب شدنش بشه البته بازم بستگی به ادامه ی داستان توی جلد دوم داره

خواهش می کنم وظیفه بود
اها خب درمورد ورزشگاه اگر خواستی حذفش کنی به نظرم از توی جلد یکم در طی ویرایشش کن که مردم خمارش نشن :))
400 صفحه از جلد دوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یا منظورت همون جلد اوله؟؟
جلد اول، راستش یه سری شخصیت ها حذف شدند تو همین چهارصد صفحه، منتهی چون حوصله و وقت می خواد من کلا گذاشتم کنار. به احتمالم بخوام لینک های کتاب رو از کل نت بردارم. همین تعداد که خوندن کافیه.

smhmma
2015/02/25, 18:59
جلد اول، راستش یه سری شخصیت ها حذف شدند تو همین چهارصد صفحه، منتهی چون حوصله و وقت می خواد من کلا گذاشتم کنار. به احتمالم بخوام لینک های کتاب رو از کل نت بردارم. همین تعداد که خوندن کافیه.

خوبه خوبه
خخخخخ
چرا برداری؟؟می خوای چاپش کنی؟؟نیما گفت وقتی پیشنهادشو داده قبول نکردی نظرت عوض شد؟؟؟خیلی عالیه اگر بخوای چاپش کنی

رانوس پترونا
2015/03/12, 20:02
کسی می دونه این کتاب جادوگر ریشه رو باید از کجا دانلود کرد؟

snap
2015/03/12, 23:24
کسی می دونه این کتاب جادوگر ریشه رو باید از کجا دانلود کرد؟
سلام هر وقت به اندازه کافی رسید، قرار می دم به صورت فصل به فصل البته دیگه آزاد نیست.
ممنون.

رانوس پترونا
2015/03/13, 12:26
یعنی در سایت فراسوی ذهن قرار می‌دین؟ راستی من خواستم ثبت نام کنم ولی سیستم پیام داد باید دعوت شده باشم .می‌شه منم دعوت کنی؟

grubbs grady
2015/03/26, 20:34
سلام
من تبريك ميگم به سينا واقعا كتاب خوبيه و من كه خودم خيلي ازش خوشم اومد....
ولي تنها چيرزي كه بنظرم زياد جالب نبود پسچيدگي بيش از حدشه....
تو اين داستان چندين نژاد دنيا وجود داره در نتيجه چندين قانون مختلف وجود داره و تقريبا تموم جلد اول نويسنده مجبور شده فقط اين قوانين رو به روش هاي مختلف به خواننده بفهمونه برا همين مجبور شده قوانين رو از طريق كاهن اعظم سفير كبير كتاب سرخ و.... بگه كه خيلي گيج كننده بود و وقت زيادي رو هم ميگرفت و تقريبا خواننده اصلا دنياي واقعي و خانواده ي الفرد رو يادش ميرفت....
بنظرم اگه يكم از حواشي كتاب زده ميشد خيلي بهتر بود

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

سلام<br>من تبريك ميگم به سينا واقعا كتاب خوبيه و من كه خودم خيلي ازش خوشم اومد....<br>ولي تنها چيرزي كه بنظرم زياد جالب نبود پسچيدگي بيش از حدشه....<br>تو اين داستان چندين نژاد دنيا وجود داره در نتيجه چندين قانون مختلف وجود داره و تقريبا تموم جلد اول نويسنده مجبور شده فقط اين قوانين رو به روش هاي مختلف به خواننده بفهمونه &nbsp;برا همين مجبور شده قوانين رو از طريق كاهن اعظم سفير كبير كتاب سرخ و.... بگه كه خيلي گيج كننده بود و وقت زيادي رو هم ميگرفت و تقريبا خواننده اصلا دنياي واقعي و خانواده ي الفرد رو يادش ميرفت....<br>بنظرم اگه يكم از حواشي كتاب زده ميشد خيلي بهتر بود

smhmma
2015/03/26, 21:21
اقا یه تناقض دیگه توی کتاب یادم اومد
یه جا می گه وقتی صاحب عصا در بالاترین حد از قدرت خودش باشه عصا به شکل اصلی خودش در میاد
بعد اون اخرش الفرد شکل اصلی عصا رو می بینه درحالی که اول به بلوغ نرسیده درنتیجه کلی قدرت هنوز درش شکوفا نشده
دوم کلی از قدرتش توی گوی اشکه و خشایار نمی ذاره به گوی اشک دست بزنه که توجه نگهبانان جادو جلب نشه و برای از بین بردنش نیان
چجوری توی این شرایط شکل اصلی عصاش رو می بینه؟؟؟

snap
2015/03/26, 21:33
یعنی در سایت فراسوی ذهن قرار می‌دین؟ راستی من خواستم ثبت نام کنم ولی سیستم پیام داد باید دعوت شده باشم .می‌شه منم دعوت کنی؟
حالا در موردش فکر نکردم، فعلا اینطوری گفتم. ممکنه با تاخیر تو سایت ها قرار بگیرد.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


سلام
من تبريك ميگم به سينا واقعا كتاب خوبيه و من كه خودم خيلي ازش خوشم اومد....
ولي تنها چيرزي كه بنظرم زياد جالب نبود پسچيدگي بيش از حدشه....
تو اين داستان چندين نژاد دنيا وجود داره در نتيجه چندين قانون مختلف وجود داره و تقريبا تموم جلد اول نويسنده مجبور شده فقط اين قوانين رو به روش هاي مختلف به خواننده بفهمونه برا همين مجبور شده قوانين رو از طريق كاهن اعظم سفير كبير كتاب سرخ و.... بگه كه خيلي گيج كننده بود و وقت زيادي رو هم ميگرفت و تقريبا خواننده اصلا دنياي واقعي و خانواده ي الفرد رو يادش ميرفت....
بنظرم اگه يكم از حواشي كتاب زده ميشد خيلي بهتر بود
داستان از نظرم حسنش به همین پیچیدگی هست، داستان ممکنه بعضی حوادث به نظر ربطی نداشته باشه ولی در نهایت همه چیز به یه نقطه ختم میشه. کل داستان بر سر همین قوانین هست. اینکه هر کسی به شکلی قوانین رو توضیح داده و در نهایت این خواننده هست که باید تصمیم بگیره چی درسته. از نظر من نباید همه چیز برای خواننده آماده باشه، در حقیقت اعتقادی به لقمه آماده ندارم. خواننده باید بتونه تحلیل کنه و در نهایت تصمیم بگیره. تصمیمی که من در اصل میخ وام بگیره به نقطه ای برسه که من می خوام. ولی تو باز نگری یه سری جزئیات رو حذف کردم ولی نه خیلی .

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


اقا یه تناقض دیگه توی کتاب یادم اومد
یه جا می گه وقتی صاحب عصا در بالاترین حد از قدرت خودش باشه عصا به شکل اصلی خودش در میاد
بعد اون اخرش الفرد شکل اصلی عصا رو می بینه درحالی که اول به بلوغ نرسیده درنتیجه کلی قدرت هنوز درش شکوفا نشده
دوم کلی از قدرتش توی گوی اشکه و خشایار نمی ذاره به گوی اشک دست بزنه که توجه نگهبانان جادو جلب نشه و برای از بین بردنش نیان
چجوری توی این شرایط شکل اصلی عصاش رو می بینه؟؟؟
آیا بلوغ به معنی رسیدن به اوج قدرته؟! قطعا جوابش منفی هست.
عصا دوتا شکل داره که یکیش اصلی هست، آلفردم محدود بود ولی می تونست به راحتی از شرش خلاص بشه اگر کمتر به حاشیه ها توجه می کرد. گوی اشک چیزی هست که هنوز در موردش حرف نزدم. نیاز نبوده، از نظر خشایار اونه ولی واقعیت چی هست. این از سوالای پاسخ داده نشده. اشاراتی هست داخل داستان که این چی می تونه باشه. هیچ کدوم تناقض نبود. ممنون.

smhmma
2015/03/26, 21:34
آیا بلوغ به معنی رسیدن به اوج قدرته؟! قطعا جوابش منفی هست.
عصا دوتا شکل داره که یکیش اصلی هست، آلفردم محدود بود ولی می تونست به راحتی از شرش خلاص بشه اگر کمتر به حاشیه ها توجه می کرد. گوی اشک چیزی هست که هنوز در موردش حرف نزدم. نیاز نبوده، از نظر خشایار اونه ولی واقعیت چی هست. این از سوالای پاسخ داده نشده. اشاراتی هست داخل داستان که این چی می تونه باشه. هیچ کدوم تناقض نبود. ممنون.

با سپاس

هیچی نفهمیدم :دی




خب اخه ده بار گفته شد فرد که به بلوغ می رسه قدرت هاش شکوفا می شه
چند بار اشاره شد که بلوغ الفرد رو قدرتمند تر می کنه
اگر به اوج رسیده باشه که دیگه نمی تونه قدرتمند تر بشه
والا درمورد گوی اشک گفته شد با لمس اون قدرت الفرد کامل می شه درسته؟؟؟؟؟؟؟
چی نظر خشایاره؟؟؟

snap
2015/03/26, 21:47
با سپاس

هیچی نفهمیدم :دی




خب اخه ده بار گفته شد فرد که به بلوغ می رسه قدرت هاش شکوفا می شه
چند بار اشاره شد که بلوغ الفرد رو قدرتمند تر می کنه
اگر به اوج رسیده باشه که دیگه نمی تونه قدرتمند تر بشه
والا درمورد گوی اشک گفته شد با لمس اون قدرت الفرد کامل می شه درسته؟؟؟؟؟؟؟
چی نظر خشایاره؟؟؟
نبایدم بفهمی، مستقیم نمی گم که چه خبره:))
بله، گفتم ولی از چه نظر قدرتمند میشه؟
آلفرد دچار بی ثباتی شخصیتی و روحی بود و الان...
بله، با لمس گوی قدرت آلفرد کامل میشه ولی چه قدرت((( قدرت مگه تو جادو هست یا نیروی آلفرد، اطرافیان قدرته، ثروت قدرته، نفوذ خودش یه نوع قدرته)) چی کامل میشه مهمه:)))
خشایارم در مورد عصای آلفرد حرف زده، مادرش از قول پدربزرگش حرف زده، ماری که داخل غار دید حرف زده که مهمترین نکته ها رو داشت.

ThundeR
2015/03/27, 10:01
سینا اینطور توضیح نده بابا بدتر گیج می شیم! اصن حالا که اینطور شد من یه بار دیگه کلشو می خونم...خخخخخخخخخخخ ببین کی گفتم:))

hamidsoltani
2015/04/01, 03:09
سلام.من معمولا زیاد کامنت نمیزارم بیشتر اهل دانلود و خواندن کتابم هر چند از زحمات نویسندگان و مترجمان قدردانی میکنم.امروز برای اولین بار تصمیم گرفتم نظر خودمو درباره ی یک کتاب بگم. اخه معمولا چیزی به ذهنم نمیاد تا در مورد کتاب بگم ولی الان بعد از یکسال که از خوندن این کتاب میگذره اومدم درموردش نظر بدم.فضا سازی به شخصه فکر میکنم عالی بود. شاید اوایل یه مقدار ضعف داشت ولی الان اگر درست نگاه کنی میبینی به عنوان اولین کار یک نویسنده که هیچ اموزشی از قبل ندیده و همراه با فراز و نشیب های زندگی و درگیری های روزمره به نوشتن ادامه داده و توانسته همچین فضایی رو خلق کنه باید بگم عالیه. اوایل یه مقدار سیر داستان با چیزی که در پایان جلد اول این مجموعه در جریان بود متفاوت بود. به نوعی که در اول دشمن الفرد کاهنین بودن و دلیل تمام اموزش های الفرد زنده ماندن از دست کاهنین و گرفتن انتقام بود اما هر چه تجربه نویسنده بیشتر شد سیر داستانش تغییر کرد و به نوعی تناقض ایجاد شد که به نظر خودم داستان رو جالب ترش هم کرد. الفرد همیشه شخصیت قدرتمند داستان بود اما بازهم به نوعی نبود که بی دلیل و بی هیچ فرایندی این قدرت بهش داده بشه. مثلا اگر بعضی از این فن فیکشن های ایرانی رو که در ادامه ی داستان هری پاتر نوشته شد بخونید متوجه منظورم میشید. این داستان اوایل مقدار کمی در سیر هری پاتر بود ولی بعد از اون کاملا فضایی جدید به خواننده داده شد که میتونست خودشو در اون قرار بده و تخیلو خودشو تا عمق داستان ببره و خودشو به عنوان قهرمان داستان قرار بده.همچنین از لحاظ نگارشی عالی بود. جملات روان و ساده و مفهمو و شیوا بودن که این خودش یه امتیاز مثبته. ویرایش این داستان هم به نحو احسنت انجام شده بود. ایرادهای زیادی نمیشه از این داستان با این حجم گرفت چون کسی که خودش دست به قلم برده باشه میفهمه حتی نوشتن صد صفحه بدون از بین بردن شیرازه ی داستان و سیر داستان سخته چه برسه به دو هزار صفحه. مشخصا نویسنده قلمی توانا داره و حیفه که چنین فرد توانایی در زمینه ی داستان نویسی بهره مندی نشه ازش. به عنوان یکی از طرفداران نویسنده بهش پیشنهاد میکنم هر چقدر هم مشکل سر راهشه بیخیال این استغدادش نشه و حتی اگر قصد نداره جلد دوم این مجموعه رو بر روی اینترنت قرار بده به دنبال نوشتن داستان و انتشار اون باشه. و در اخر هم از اینکه بی هیچ چشم داشتی این کتاب زیبا رو در اختیار طرفداران رمان فانتزی قرار دادی ازت تشکر کنم. همچنین از ویرایشگر و تمام کسانی که در نوشتن این کتاب کمکت کردن.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

سلام.من معمولا زیاد کامنت نمیزارم بیشتر اهل دانلود و خواندن کتابم هر چند از زحمات نویسندگان و مترجمان قدردانی میکنم.امروز برای اولین بار تصمیم گرفتم نظر خودمو درباره ی یک کتاب بگم. اخه معمولا چیزی به ذهنم نمیاد تا در مورد کتاب بگم ولی الان بعد از یکسال که از خوندن این کتاب میگذره اومدم درموردش نظر بدم.فضا سازی به شخصه فکر میکنم عالی بود. شاید اوایل یه مقدار ضعف داشت ولی الان اگر درست نگاه کنی میبینی به عنوان اولین کار یک نویسنده که هیچ اموزشی از قبل ندیده و همراه با فراز و نشیب های زندگی و درگیری های روزمره به نوشتن ادامه داده و توانسته همچین فضایی رو خلق کنه باید بگم عالیه. اوایل یه مقدار سیر داستان با چیزی که در پایان جلد اول این مجموعه در جریان بود متفاوت بود. به نوعی که در اول دشمن الفرد کاهنین بودن و دلیل تمام اموزش های الفرد زنده ماندن از دست کاهنین و گرفتن انتقام بود اما هر چه تجربه نویسنده بیشتر شد سیر داستانش تغییر کرد و به نوعی تناقض ایجاد شد که به نظر خودم داستان رو جالب ترش هم کرد. الفرد همیشه شخصیت قدرتمند داستان بود اما بازهم به نوعی نبود که بی دلیل و بی هیچ فرایندی این قدرت بهش داده بشه. مثلا اگر بعضی از این فن فیکشن های ایرانی رو که در ادامه ی داستان هری پاتر نوشته شد بخونید متوجه منظورم میشید. این داستان اوایل مقدار کمی در سیر هری پاتر بود ولی بعد از اون کاملا فضایی جدید به خواننده داده شد که میتونست خودشو در اون قرار بده و تخیلو خودشو تا عمق داستان ببره و خودشو به عنوان قهرمان داستان قرار بده.همچنین از لحاظ نگارشی عالی بود. جملات روان و ساده و مفهمو و شیوا بودن که این خودش یه امتیاز مثبته. ویرایش این داستان هم به نحو احسنت انجام شده بود. ایرادهای زیادی نمیشه از این داستان با این حجم گرفت چون کسی که خودش دست به قلم برده باشه میفهمه حتی نوشتن صد صفحه بدون از بین بردن شیرازه ی داستان و سیر داستان سخته چه برسه به دو هزار صفحه. مشخصا نویسنده قلمی توانا داره و حیفه که چنین فرد توانایی در زمینه ی داستان نویسی بهره مندی نشه ازش. به عنوان یکی از طرفداران نویسنده بهش پیشنهاد میکنم هر چقدر هم مشکل سر راهشه بیخیال این استغدادش نشه و حتی اگر قصد نداره جلد دوم این مجموعه رو بر روی اینترنت قرار بده به دنبال نوشتن داستان و انتشار اون باشه. و در اخر هم از اینکه بی هیچ چشم داشتی این کتاب زیبا رو در اختیار طرفداران رمان فانتزی قرار دادی ازت تشکر کنم. همچنین از ویرایشگر و تمام کسانی که در نوشتن این کتاب کمکت کردن.

mohamad.psp80
2015/04/05, 19:55
جادوگر ریشه پس کی میاد مردیم از صبر:cry:

.AvA.
2015/04/06, 14:50
ممنون واقعا ...
به خصوص کاوراش مااااااااااااااهه
حتما در اصرا وقت می خونم...

f.s
2015/04/30, 22:39
واقعا کتاب عالی بود...
کاور زیبایی هم داره...
کتاب یک رو 3روز بکوب خوندم، روند خیلی خوبی داشت که نشوندهنده ذهن خلاق نویسنده هست...
بیصبرانه منتظر ادامه کتاب هستم...

mohamad.psp80
2015/05/01, 22:58
از اسپم دادن بدم میاد ولی دادا منتظریم ها اگه میشه حداقل یه زمان بده

رز سفید
2015/05/28, 18:48
سلام.من یه سوال داشتم شما اقای فتحی که میگید نمی دونم از چه زاویه دیدی بنویسیم.جز زاویه دید الفرد برای کتاب قدرت ذهن وجود نداره.چون شما اول کتاب ذکر کرده بودید که:
نمی دانم نوشتن خاطرات دوران نوجوانی و جوانی ام کار درستی است یا نه.
وقتی اینو میگید یعنی هرچی مینویسید از زبان خود خود الفرده پس کس دیگری نمی تونه این کتابو روایت کنه!!!((62))((62))((62))((62))((62))((62))((62) )((62))((62))((62))((62))

Fateme
2015/05/29, 01:58
سلام.من یه سوال داشتم شما اقای فتحی که میگید نمی دونم از چه زاویه دیدی بنویسیم.جز زاویه دید الفرد برای کتاب قدرت ذهن وجود نداره.چون شما اول کتاب ذکر کرده بودید که:
نمی دانم نوشتن خاطرات دوران نوجوانی و جوانی ام کار درستی است یا نه.
وقتی اینو میگید یعنی هرچی مینویسید از زبان خود خود الفرده پس کس دیگری نمی تونه این کتابو روایت کنه!!!((62))((62))((62))((62))((62))((62))((62) )((62))((62))((62))((62))
نظر شخصي من مخالف شماست. اين خاطرات ميتونن همينجا در جلد يك تموم بشن و در جلد دو در واقع به نزديك هاي زمان حال داستان برگرديم كه در زمان حال ميتونيم زاويه ديد متفاوت و حتي راوي متفاوتي داشته باشيم در صورت لزوم:)

hana.asadi
2015/05/29, 10:29
از زبان الفرد باحالتر نیست به نظرتون؟((62))

ThundeR
2015/05/29, 12:33
نظر شخصي من مخالف شماست. اين خاطرات ميتونن همينجا در جلد يك تموم بشن و در جلد دو در واقع به نزديك هاي زمان حال داستان برگرديم كه در زمان حال ميتونيم زاويه ديد متفاوت و حتي راوي متفاوتي داشته باشيم در صورت لزوم:)

فاطمه چظوری وقتی طرف بیهوش افتاده خاطرات رو تموم کنه و بنویسه؟:دی
بعد اون خاطرات اول خیلی تکمیلی تر بود به طوری ک به نظرم بعد جلد یک رو هم شامل می شد:دی
نظرت بازم مخالفه خواهرم؟((85))

Fateme
2015/05/29, 13:11
فاطمه چظوری وقتی طرف بیهوش افتاده خاطرات رو تموم کنه و بنویسه؟:دی
بعد اون خاطرات اول خیلی تکمیلی تر بود به طوری ک به نظرم بعد جلد یک رو هم شامل می شد:دی
نظرت بازم مخالفه خواهرم؟((85))
بلي! بعد از اينكه به هوش اومده خاطرات اون بازه زماني رو نوشته اما در واقع بعد بيهوشيش ممكنه وارد زمان حال داستان شده باشيم!
به نظر من كه حالا يك فصل كلا جديدي از زندگيش باز شده كلا مشكلي ايجاد نميكنه تغيير راوي.

f.s
2015/05/29, 13:17
بلي! بعد از اينكه به هوش اومده خاطرات اون بازه زماني رو نوشته اما در واقع بعد بيهوشيش ممكنه وارد زمان حال داستان شده باشيم!
به نظر من كه حالا يك فصل كلا جديدي از زندگيش باز شده كلا مشكلي ايجاد نميكنه تغيير راوي.
فقط ی مشکلی هس....
اونم اینکه نوشته خاطرات نوجوانی و جوانی و مطمئنا وقتی بهوش اومده پیر نشده!!!!!!!!

mohamad.psp80
2015/06/05, 17:26
بالاخره دومین بار خوندن من هم تموم شد ولی از جادوگر ریشه هنوز خبری نیست!

نیمه شب
2015/07/18, 13:52
منده بار تا حالا خوندمش ولی جادوگر ریشه نیومد

Scarlet
2015/08/11, 17:22
اخرش نفهمیدم این شخصیت فصل اول کتاب دوم کیه ((200)) جادوگر ریشه هم که معلوم نیست کی میاد((121)) کاش جلد یکو چاپ میکردین واقعا حیفه خیلی اگه چاپ بشه همه میرن میخرن بعدم به زبانای دیگه ترجمه میشه واقعا ناراحتم واسه اونایی که این کتابو نخوندن چون هرچی هم خونده باشن این بهتره ((58))

H.A.M.I.D
2015/08/11, 18:34
اخرش نفهمیدم این شخصیت فصل اول کتاب دوم کیه ((200)) جادوگر ریشه هم که معلوم نیست کی میاد((121)) کاش جلد یکو چاپ میکردین واقعا حیفه خیلی اگه چاپ بشه همه میرن میخرن بعدم به زبانای دیگه ترجمه میشه واقعا ناراحتم واسه اونایی که این کتابو نخوندن چون هرچی هم خونده باشن این بهتره ((58))
اقدام برای چاپ شد فک کنم ولی رد کردن

REZA3202
2015/08/13, 11:25
کتاب خیلی باحالی بود سریعتر ادامشم بزار دمت گرم

Nicolas Brown
2015/08/13, 12:55
یکی تمام کاور ها با ترتیب زمانی رو بزاره!

ayda
2015/09/16, 12:38
بالاخره دومین بار خوندن من هم تموم شد ولی از جادوگر ریشه هنوز خبری نیست!ر
دومین بار؟
دوست عزیز من فکر کنم حدودا پنج یا شش بار کتاب اول رو خوندم و هنوز در انتظار جادوگر ریشه به سر میبرم!کلا دسته جمعی سرکاریم

Starrynight1371
2016/03/18, 15:03
با سلام خدمت آقای فتحی عزیز
آقا جون این جلد دو کی تموم میشه؟ بد جور تو خماری موندیم
اگه ممکنه یه تاریخ بده هر چند احتمالی تا تکلیفمون مشخص بشه...
واقعا کتاب عالی ای نوشتی....دمت گرم((201))((201))

alikh1377
2016/03/18, 15:49
یادش بخیر سال قبل همین موقع ها قرار بود فصل دهی داستان شروع بشه که بنظر من حتی امسال هم از فصل خبری نیست.:cry:
برای گرفتن اطلاعات در مورد کتاب بهتره به انجمن خود نویسنده مراجعه کنید:
بوک پیج (http://btm.bookpage.ir/forum.php)
چون فکر نمی‌کنم نویسنده به این سایت سر بزنه حتی الان یه مدت تو سایت خودش هم خیلی کم پیدا شده.:yuno:

N.T_mzx
2016/03/18, 17:21
معذرت میخوام ولی من نتونستم دانلودش کنم.((121)) میشه لینک ها را چک کنید؟؟؟؟((72))

ممنون

NaRiMaN
2016/03/20, 12:40
بفرما عزیز پرتال بستست از این لینکا دان کن
جلد یک
پارت 1 (http://s7.picofile.com/file/8244156218/Part_1.pdf.html)
پارت 2 (http://s6.picofile.com/file/8244156634/part_2.pdf.html)
پارت 3 (http://s7.picofile.com/file/8244157150/Part_3.pdf.html)
پ.ن عددا لینکن

katy
2016/05/28, 01:29
سلام رمانت فوق العادس ادامشو میشه بزاری؟من دارم دیونه میشم

sahar756
2016/05/28, 14:45
پس جلد دوم کی میزاری ؟ جلد اولش قبلا خوندم واقعا عالی بود جلد دومش چند فصل اومده بود چون یک فصل رو خونده بودم یک سال پیش بقیشه کی میزاری

d.z.sh
2016/06/14, 13:35
سلام علیکم کتابت عالی بود ولی من چند تا انتقاد دارم
1-اینکه اگه دقت کرده باشین بیشتر داستانی که بچه های سایت مینویسند الهام گرفته از بخشی از داستانایه دیگه است درسته ایده های جدیدی توش داشتی اما مثل مدرسه جادوگری که از روی هری پاتر برداشته شده و حتی نویسنده هری پاتر ایده مدرسه جادوگریشو از روی داستان گروشام گروبیچ برداشته امیدوارم ایده های زیبا تری که باعث مهیج شدن جلد دوم باشه داشته باشید بازم میگم داستانت عالی بود ولی چون شما در سطح بالایی داری مینویسی باید به جزییات توجه داشته باشی ولی اگه سربازی رفتنتو بین داستان مد نظر بگیریم بازم خوب تونستی از ادامش بنویسی
2- یک مپال برات میزنم مپلا گربه ای که الفرد پیدا کرد و از قدرت جادویی برخوردار بود دادش به جورج ولی چیز دیگه ای درموردش نبود بنابر این به نظر من اگه اولش گربرو معمولی در نظز گرفته بودی بهتر بود چون دیگه به اون توجه ای نشد و ماجرای اون توی داستان گم شد
3- اگه دقت داشته باشید و رمان من مرگ هستم و اربابان زمین و این رمان را خوانده باشید درک می کنید که چقدر شبیه هم بودند توی هرسه پسری بود که قدرت های عجیبی داشت و تقریبا از همه برتر بود این نوع نگرش زیاد جالب نیست چون داستان یکنواخت میشه و کارکتر اصلی داستان به احتمال 90 درصد همیشه در مبارزات و ...... پیروز میشه
4- میتونستی از زبان چند شخصیت داستانتو بنویسی مثلا اگه شمشیر حقیقت و یا داستان های ریکریوردن رو به خصوص پرسی جکسون و خدایان یونان و نشان اتنا و خانه هادس و غیره رو (یکی دیگه هم مانند پادشاهی کهن که عالی بود پیشنهاد میکنم بخونید و دیگری هم که از زبان شخصیت های دیگر نوشته بود دیموناتا از دارن شان) بخونید زمانی که اتفاقات مهم برای شخصیت های داستان میفته سریع قسمت بعدی مال یک شخصیت دیگه است و این جذابیت خاصی به داستن میده
5-ببخشید نمی خواهم توهین کنم ولی داساتانو که میخونم بعضی موقع ها فکر میکنم نویسنده از یک چیزی رنج میبرده چون داستان های ما نشان ارزو ها و خود ما در دنیای دیگر است یعنی وقتی داستانی رو مینویسیم حتما روحیات و احساسات ما و رنج ها کمبود های احساسی توی داستان بدون اینکه بدانیم گنجانده میشه و این بعضی موقع ها زیاد جالب نیست
6- و یک چیز دیگر که این نقد نیست نویسنده اتفاقات رو خوب پشت سر هم اورده یعنی وحدت موضوعی داره
خوب واقعا ببخشید اگه کسی ناراحت شد لطفا من رو ببخشید اگه طوری حرف زدم که به کسی برخورد من درسطحی نبودم که بیام انتقاد کنم چو نهنوز سنم خیلی کمه و تجربه ی نشتن رو هم ندارم ولیب بازم تشکر میکنم از نویسنده و همه دستن در کارا
اگه کمکی که از دستم بر بیاد در خدمتم.

Morgana.winchester
2016/06/15, 18:48
من الان فقط يه سوال دارم، کاورا رو خودت طراحى ميکنى!؟ ((105))((220)) اگه اينطوريه که واقعا دمت گرم!!! خيلى کارت درسته!

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

من نميتونم اين داستانو دانلود کنم ميشه يکى بگه مشکل کجاست؟

Percy-Jackson
2016/06/15, 19:02
من الان فقط يه سوال دارم، کاورا رو خودت طراحى ميکنى!؟ ((105))((220)) اگه اينطوريه که واقعا دمت گرم!!! خيلى کارت درسته!

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

من نميتونم اين داستانو دانلود کنم ميشه يکى بگه مشکل کجاست؟

طراح کاورا خودشونن
پرتال بستس فعلا
یا تا بازگشایی پرتال صبر کنین یا تو سایت خود نویسنده بوک پیج (http:// btm.bookpage.ir) دانلود کنین

Robin
2016/06/15, 19:13
من نميتونم اين داستانو دانلود کنم ميشه يکى بگه مشکل کجاست؟

http://s6.uplod.ir/i/00788/dgoh5jb0qx5s.png

Bartimeaus
2016/06/15, 19:28
همونطور که بالا گفتن پرتال بستست از همون سایت book page دانلود کنید.

Morgana.winchester
2016/06/15, 19:34
خيلى ممنون (:

farnood.r
2016/06/30, 19:56
یه سوال
من تا اونجا خوندم که مادر و آلفرد و ریتا میمیرن و یه اتفاق برای آلفرد می افته ......
کتاب اونجا تموم شده یا ادامه داره یا قراره ادامه داشته باشه؟

smhmma
2016/07/01, 20:06
یه سوال
من تا اونجا خوندم که مادر و آلفرد و ریتا میمیرن و یه اتفاق برای آلفرد می افته ......
کتاب اونجا تموم شده یا ادامه داره یا قراره ادامه داشته باشه؟
قراره ادامه داشته باشه ولی نویسنده هیچ قولی نداده که کی ادامشو میزاره تا بقیه بخونن. فقط یک فصل از جلد دوم کتاب داده شده.

Ali25
2016/08/12, 05:45
من عاشق جلد اول این کتابم تا حالا بیشتر از پنج بار خوندم ((200))((200))((200))((200)) واقعا کارت بیست بیسته ممنون از زحمتت ((5))((5))((5))((5)) ولی یه سوال این جادوگر ریشه رو نوشتی؟؟ اگه نوشتی؟ از کجا دان کنم؟ اگه ننوشتی کی می نویسی؟((79))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

من عاشق جلد اول این کتابم تا حالا بیشتر از پنج بار خوندم ((200))((200))((200))((200)) واقعا کارت بیست بیسته ممنون از زحمتت ((5))((5))((5))((5)) ولی یه سوال این جادوگر ریشه رو نوشتی؟؟ اگه نوشتی از کجا دان کنم؟ اگه ننوشتی کی می نویسی؟((79))

شیلو
2016/08/17, 22:33
باورم نمیشه بعد 4_5 سال تمام فصل ها با هم باشه تا کامل شدن قدرت ذهن جلد 1 من پیر شدم ((95))

تارک
2016/09/06, 11:20
سلام
کسی میدونه جادوگر ریشه رو از کجا دانلود باید کرد

alim1380
2016/09/18, 00:20
کتاب خوبیه
امیدوارم جلد های بعدی هم زود تر بیاد

yereshna
2016/10/25, 04:11
خیلی رمان خوبی بود ...یعنی واقعا جلد دوم نداره یا نمیخوان بنویسن؟ ؟؟؟من نفهمیدم 😔😔

sahar756
2016/10/25, 04:37
هنوز جلد دومش رو نیومد من فقط یک فصل رو دارم

mohamad.psp80
2016/11/25, 20:19
تا اونجایی که من یادم میاد جلد دوم 3تا فصله

smhmma
2016/11/27, 01:06
تا اونجایی که من یادم میاد جلد دوم 3تا فصله
به نظرم اشتباه میکنید
فقط یه فصلش اومده

هاموس
2016/11/29, 11:08
سلام...طبق شنیده هام سینا جان داره فصل دوم رو می‌نویسه اما در عین حال باید داستان موهبت برزخی رو هم تموم کنه...پس سرش حسابی شلوغ می‌شه...

mohamad.psp80
2017/02/02, 23:26
به نظرم اشتباه میکنید
فقط یه فصلش اومده
دوست عزیزجلد دوم موهبت برزخیه که تافصل 3 اومده(البته توی بوک پیج)
همین جا، جا داره یه نقل و قول از سینای عزیز کنیم (اینو حدود 3 هفته پیش برام فرستاده):


سلام آقا سینا
امید وارم حوب باشی
یه سوالی ذاشتم میخواستم بذونم فصل بعد موهبت برزخی کی قراره توی سایت قرار بگیره؟
sina :
سلام
ببخشید با تاخیر زیاد جواب میدمف فعلا تا نصفه داستان رو نوشتم ولی خب دوباره داره ویرایش میشه. فعلا ترجیح دادم روندش متوقف بشه

mhsajhn
2017/03/31, 17:25
سلام اقا من متوجه نشدم بعد از قدرت ذهن چیو بلید بخونم یکی بهم کمک کنه

Lord_SaM@N
2017/03/31, 18:24
سلام اقا من متوجه نشدم بعد از قدرت ذهن چیو بلید بخونم یکی بهم کمک کنه

ما هم بیصبرانه البته یکی دو سال دیگه منتظریم سینا جلد دوم بیرون بده

Hiwaa
2017/08/25, 19:41
سيناي عزيز من همچنان منتظر جلد ٢ هستم چند بار قدرت ذهن رو خوندم واقعا كارت عالي بود فقط زمان مشخصي براي جلد ٢ نيست ؟

kianick
2017/08/25, 23:43
نگوووووووووو
نگوووووووو
نگووووو که دل من خوووونه!
کی میاد بقیش خو.

zkmk
2017/08/27, 11:18
وای عالییییههههههه
من شاید 5 6 بار خ.ندمش
نمیدونم کانل بوده یا نه 2177 صفحه بود
من خیلی وقته منتظر بقیه اشم
یه فصل از آوای مرگ و هم یه جا پیدا کردم خوندم اونم خیلی خوب بود!
موهبت و هم خوندم عالی بود
تو خماری بقیه اشم
آقا سینا دمت گرم
داستانات عالیه((55))((46))

Scarlet
2017/08/29, 10:38
چرا این پستو میارید بالا و با روح وروان آدم بازی میکنید((227))
فکر کردم خبری از جلد دو اومده

kianick
2017/08/29, 17:14
فکر کنم فصل یکم تو سایت باشه. بقیه‌اشو هم من میگردم پیدا میکنم، میذارم اگه بود.

girl of wind
2017/08/29, 23:16
درود
فک نکنم جز اون فصل یک فصلی در کار باشه...از جادوگر ریشه هم خبری نشد کلا... اگه شدم دست ما نرسید...موهبتم فک کنم هنوز همون سه فصل اول هست...خلاصه که نویسنده عزیز اگه لطف کردی یه سری زدی و پستامونو خوندی بدون حداقل من بشخصه میترسم این کتاب یا دیگه ادامه ش نیاد یا اگه اومد من با موهای سفید و دندون مصنوعی (با این که فک نمیکنم اصلا به اون سن برسم...) و الزایمر شدید (که همین الانم داره یه جورایی خودی نشون میده...) بشینم از اول بخونم که یادم بیاد چی بوده اصلا... و تا به اخرش برسم که بخوام قسمتای جدیدو شروع کنم، یادم بره...! و به علت علاقه ی شدیدی که به کتابا و قلمت دارم دوباره بخونم.. و دوباره یادم بره... و این دستان همینجور ادامه دارد...!!! ولی جدا قراره ادامه ای در کار باشه یا نه؟

Lord_SaM@N
2017/08/30, 07:00
ای بابا فکر کردم خبری شده


والا آقا سینا فک کنم که میخواد کامل بنویسه ویرایش کنه پیرایشش کنه بعد آوای مرگو بارگذاری کنه
حالا جادوگر ریشه بماند فکر کنم جادوگر ریشه هم ربطی به این داستان داره

saman7sn
2017/10/07, 17:48
سلام کتاب خیلی زیبای بود....ادامش کی نوشته میشه؟((221))

Arya
2017/11/01, 12:16
عاشق این داستانم
فصل بعدی نداره

kianick
2017/11/23, 08:59
عااااقااااااا
مردیده شدیم از انتظار.
خبری نشد؟

nazar.z
2017/12/26, 04:26
سلام
خبری نشد از جلد دوم
کاشکی یه اطلاعی داده بشه
بفهمیم نویسنده کی قصد ادامه داره((121))

رانوس
2018/06/05, 03:30
من بیشتر از چهار سال منتظر ادامه این کتابم . اینقدر هم قشنگه که نمی شه ازش دل برید. کسی خبری از جلد یک و نیم یا دو نداره؟

Mh.pharsi
2019/01/05, 15:19
بت سلام و تشکر از سینا جان ،
این کتاب واقعا فوق‌العادس جوری که حتی منم مجبور کرد پاشم و یه رمان بنویسم . این کتاب واقعا عالیه ، بیصبرانه منتظر جلد یک و نیم و دوم هستم

omidcanis
2019/01/14, 12:41
این داستان به نظر من تو سبک خودش بهترینه و اینکه ادامش‌نیومد واقعا یه مدت درگیرم‌کرد((203))

Dayana
2019/06/22, 16:00
یکی از بهترین رمان هایی که خوندم((123))
و امیدوارم جلد دومش هم به زیبایی و طولانی جلد اولش باشه((58))((122))

lord of philosophy
2019/06/23, 15:36
سلام جلد دومش بیشتر از سه فصل نیست و خیلی وقته رها شده ا خود نویسنده هم چند وقتیه خبری نیست

Azazel
2023/09/01, 00:07
این بی رحمانه نیست که من هنوز منتظرم؟

fidlis
2024/01/22, 16:07
میدونم اینم یه بیماریه ((84)) ولی خیلی خوشحال شدم دیدم درد من مشترکه و هنوز کسانی هستن که منتظر ادامه ی این کتابن.((107))
خواهش میکنم ادامه بده((13))