PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حقیقت



shery
2015/10/05, 02:25
حقیقت این است که :
گمان میکنم ...افکارم گاهی بی وقفه ما بین سوال ایا کارم خوب یا بد است میچرخد .
گمان میبرم.... روزگان و چرخ زمانش لحظه هاست با تلاش پاسخ تمام سوالاتم را میدهد .
گاهی پاسخم را با شخص مفرد و تنها میدهد که البته او نیز تنهاست پس فقط سوالم را با سوال پاسخ میدهد .
گه گاهیم با اشخاص لحظه ای و دقیقه ای میپرد . می ایند و میروند و با جمله ها لحظه هایت را بازی میدهند تا فقط بگذرد .
شایدم روزی روزگاری لطفی بنماید و از ان ادم های خوب اون گوشه کنار یکی را چند ساعتی جهت تبادل لغات قرض دهد .
گمان میبرم شاید یک شبی بنشینم و تمام افکارم را باز گو کنم .
شایدم گه گاهی انقدر سرگرم خیالاتم شوم که فقط گفتنشان را به تاخیر بیاندازم ...اما خب چاره چیست ؟
لغات خود به خود به صورت امواج نامریی از دهانم خارج میشوند ....البته بیشتر اوغات به سر انگشتانم انتقال داده میشوند .
گاهی مشترک شدن با شخص و اشخاص خوب است
گاهی گفتنش بهتر است تا خاموشی ...بعدش خالی و راحت و ارام میشوی اما ...پیشمانی بعدش را چه میکنی ؟

حقیقت کلامم این است که :
این روزگار با ان چرخ زمان زنگ زده اش ....ادم هایی خالی تحویل دنیا داده است ...ادم که چه عرض کنم .((72))
یه سری از رنگ شب با تفکر و خیال تنها بودن ...که بیشتر این افراد از همان دسته ان که دوست دارن مورد توجه واقع شوند. پس اینقد چرت میگویند تا کسی ترحم کند .
مثلا من اینم ....که البته این نیست فقط دوست داره این باشه ..و یا نیاز داره نشون بده که اینه ...
یک سری از رنگ روز ...روشن و درخشنده اما تاریک تر و از بدی ...صد رحمت به تاریکی . این دسته از ان ادم هایی هستن که کلا از برچسب زدن به دیگران با هر نوع صفت .شایعه و افکار
زشتی های خود را پنهان میکنید . مثلا هعی فلانی اینه . دو روز بعد خودش این در اینه ...
میگویدن بدی سیاه است و سفید خوبی ....این روزگار از سفید بیشتر میترسم .
میگویند سیاه تاریکی و سفید روشنایی ...این روزگار سیاه را دور تر از تاریکی میبینم .
من از سیاه و سفید به یک اندازه میترسم .
ترس ....این روزگار به طرز عجیبی میترسم .
من از قدم هایم میترسم .من از حرف ها و حرف هایشان میترسم .

حقیقت حرف ها را خلاصه کنم میشود :
این روزگار با همان چرخ زنگ زده ی خطوط بالایی که ذکر کردم نیاز به کمی روغن کاری از درجه ی سوم و بد ترین نوع ان ندارد ....
چرخ ها که هیچ کلااا بنو پایه این ساختمان پوک باید تعویض شود.
میگویم ساختمان چه بخواهیم چه نخواهیم خودمان ساخته ایمش ...با کمی کرم پودرو روژلب ....با کمی روغن ماشین و چسب دوقلو حل نمیشود .
با کمی حرف و لغت الخصوص غر ....حل نمیشود .
پس اینقد واقعیت ها و حقیقت های زندگیتان را نترشاید ..چسب نزنید .
نبرید و بعد یادتان بیوفتت دوختن بلد نیستید .

و ترجیحا اول حقیقت خودت را وجودت را و اطرافت را درون ایینه ی اتاقت و ان کهنه ی خاک گرفته ی دلت ببین ...
و بعد توهم و خیال را با همان که هستی ترکیب کن .
شاید که کمی حقیقی تر به نظر برسی .
خواهشا حقیقت باشید .

چون که دوست دارم بلاخره از دست سوال ایا خوب است یا بد است خلاص شوم همین .


( نویسنده : س . سایه )

س.ع.الف
2015/10/05, 17:15
هي......
واقعا خوب نوشته،حقيقت!تمام
واقعا سوال منم اينه،آيا كارم خوبه يا بد؟
اين عدم اطمينان واقعا چيز بديه،از درون آدم رو آشفته ميكنه
مهم نيست تصميم درسته يا بد،همين كه آدم مطمئن باشه كافيه

متن عالي اي بود و شايد خيلي هامون توخودمون يه همچين حسي رو داريم...