PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شاعرانه



skghkhm
2015/09/04, 21:57
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بچه اینجا یه پیشنهاد جدید و جالب دارم !((46))
خب به کار تازه میخواییم اینجا باهم انجام بدیم ((86))
هرکس شعری رو که بهش علاقه داره وفکر میکنه حرف خاصی برای گفتن داره اینجا میذاره بعد باهم در موردش حرف میزنیم مفهومش رو براهم تعبیر میکنیم وپیام ها و راز های اشعار رو کشف می کنیم ((216))
اشعارخودتون رو هم میتونید بذارید تا در موردش حرف بزنیم و نظر بدیم وحتی به هم کمک کنیم که بهترش کنیم ولی از اصل موضوع دور نشیم اینجا قراره مفهوم پنهان در اشعار کشف بشن اونهم توسط شما!((212))((71))



- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

با یه شعر آشنا وزیبا شروع میکنم از شیخ بهائی :

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه
رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود توییکعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آئین تو جوید
تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید
هر کس به بهانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهایی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر "خیالی" به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

Nari
2015/09/05, 11:07
شعر عشق ( علیرضا آذر ) :

لهجه ات را غلاف کن ای عشق

زخمــی ام از زبان نـوک تیزت
شمس مولای بی کسی ها باش
بی خیــــال شکــوه تبریزت
مثنوی ، زخم های تدریجی است
مرگ آرام در تحمل بستر
مثل ققنوسِ شمس برگشتن
در مسیحایِ سردِ خاکستر
دست هایم به کار کشتنم اند
این جنایت به پاس بودن هاست
شهرِ بی شعر نوش جان شما
شاعر اینجا جنازه ای تنهاست
دوست دارم به آسمان بزنم
تا نگاهم به ماه برگردد
می فروشم خدای نورم را
روزگار ِ سیاه برگردد
بیت، من را گرفته از خویشم
اولم شعر بوده، عشق آخر
شعر یعنی تمام آدم ها
عشق یعنی علیرضا آذر
عشق اما نهایتی مجهول
بی حضورش اگر چه شب عالی است
در تن فکرهای هر شبه ام
باز هم جای خالی اش خالی است
پشت ذهنم دهان سوراخی
به خیال کلید وا مانده
یا کلیدی به فکر سوراخی
توی جیب جلیقه جا مانده
آنور قفل های تکراری
می پذیرم عمیق چاهم را
دوزخت از بهشت آبی بهتر
می کشم وزنه ی گناهم را
چشم هایت کنار ماشین ها
زیر پاهای شهر جان بدهند
عابرین شلوغ بی سر و ته
رد شوند و سری تکان بدهند
جفت گیری گاو - آدم ها
پای تابوت کرکسی مُرده
ماهیانی که دیر فهمیدند
کوسه از رنج بی کسی مُرده
*
باز روزی شریک جرمت را
توی تار عنکبوت می بینی
دست و پای ظریف جفتت را
روی میز نهار می چینی
توی بشقاب مهمان ها
تکه های غرور خون بارت
زیر چشمی تعارفی بزنی
به لب و لوچه ی پرستارت
مفصل و ساق استخوانت را
به سگ هرزه ای نشان بدهی
استخوان را به نیش خود بکشی
رو به خود هم دمی تکان بدهی
بعداز عمری خر خودت باشی
یک نفر گردن کلفتت را
مفت دریا به تخم ماهی ها
یک نفر در طویله جفتت را...!!!
از دهان تو خسته تر باشم
زیر فحش تو جان به جان بدهم
زیر فحش تو خوار مادر را
به درک!! روی خوش نشان بدهم
عشق یعنی علاج واقعه ای
قبل از افتاد و بعد از افتادن
عشق یعنی که نامه ای خوش خط
به زن هیتلر فرستادن
و بگویی که عاشقش هستی
بچه ها هم تفنگ می گیرند
عشق یعنی به تخم ماهی ها
که هزاران نهنگ می میرند
غرق در انتهای یک باور
در تمنای صید مروارید
زیر آبی و غافل از اینکه
بچه میگو به هیکلت میرید!
بی نفس از فشار یک پوچی
در سراشیب تن پس از سیگار
زیر لب آرزو کنی هر شب
دست از این مَردِ بی پدر بردار
مثل کبریتِ بی خطر باشی
هیزمی از تو گـُر نگیرد یا...
مثل آتشفشان سردی که
برف را ساده می پذیرد بعد...
عشق یعنی بغل کنم زن را
فکر زن جای دیگری باشد
عشق یعنی زنی بغل کُندم
فکر من جای دیگری باشد
*
جان این ایستگاه متروکه
زنده کن لاشه ی قطارم را
هیچ عشقی به مقصدم نرسید
پس بده مهره های مارم را
ضامنم را بکش که منتظرند
بمب هایی که در مدار منند
رو به صفری که می رسد بشمار
لحظه در لحظه انتظارم را
تشنه ی قطره های خون آبم
در تکاپوی مرگ ِ من بودی
نوش جان کن مرا حلال توام
سر بکش موج انفجارم را
تیک تاک تمام ساعت ها
تاک تیک دقیق مرگ من است
رو به صفر زمان تماشا کن
حرکت ثانیه شمارم را
نه به تقویم اعتقادی نیست
فصل فصلم به زرد معتقد است
مثل پتیاره ای که در بستر
می فروشم تن بهارم را
*
حیف از تو که آسمانِ تو هم
سوت و کور از خسوف ماهی که
حیف از من غلط کنم که دگر...
باز تکرار اشتباهی که...
عشق یعنی به تخم ماهی ها
آبی از آب تکان نخواهد خورد
با به بوق بلند آدم ها!!!!
یک نفر توی آب دارد... مُرد!
مثل جغرافیای نامحدود
هر زبانی شکنجه ای بلد است
مجمع الدردهای در نوسان
مثل نبضی که خط ممتد بست
کوچه راهم قدم قدم باشم
هیکلت توی چشم های من است
در من ابری به جوش می آید
از بهاری که پشت پیرهن است
من مسلمانم و نمازم را
در کلیسای داغ اندامت
مسخ ناقوس های آویزان
گوژپشتم که در نوتردامت
پوزخندی تمسخری لطفاً
یک بغل حبه قند کم دارم
باغ من از گیاه تکمیل است
لاله ای از هلند کم دارم
کوه و دریای نور یک عمر است
پشت یک سینه بند بیدارند
صف به صف نطفه های بودایی
زیر پوتین چرم افشارند
حرف های نگفته ای دارد
این مهاراجه اسب ابلیس است
پیرمردی که با شب ادراری
تخت طاووس هر شبش خیس است
حرف های نگفته ای دارم
مثل هر آدمی که در شهر است
مردمانی عبوس در بن بست
اجتماعی که با خودش قهر است
حرف های نگفته ای دارم
گوش هایی که سوت از سیلی...
منگولانی که شعر می فهمید!!
چرخه ی ازدواج فامیلی!!!
حرف های نگفته ای دارم
گوش خود را به چشم من بدهید!
اوج تنها و یار مردان نیست
اندکی هم به جنس زن بدهید
من کجای جهان من بودم
که سر و کله ی تو پیدا شد؟
عرشه را آنقدر دعا کردم
تا خدا نا خدای دریا شد
من زبان مزخرفی دارم
واژه ها در سرم الک شده اند
شکل هایی عجیب و بی معنا
بر تنم با کلنگ حک شده اند!
*
عشق یعنی تو را کسی از دور
به خیابان بی کسی بکشد
مثل دستی که حجم مُردن را
شکل یک بوته اطلسی بکشد!!
*
عشق من را دوباره بازی داد
سینه ام در محاق زندان است
توی چشمم شیار ناخن هاست
بر تنم جای زخم و دندان است
در سرم رد پای اقیانوس
مرغ های سفید ماهی گیر
سینه ام داغ کهنه ای اما
قلبم اندازه ی بیابان است
نا امید از تمام داروها
ناامید از دعای هر ساعت
چشمم اما خلاف پاهایم
رو به دروازه ی خراسان است
حس یک ماه مُرده را دارم
توی تابوت خیس دریاچه
چهره ی تکه های مواجم
زیر انگشت های باران است
آه سرها که در گریبانید
آسمان سرخ و برف می بارد
اسکلت-باغ ها بلور آجین
های بگشای در، زمستان است!
*
گور خرها دوباره زندانی
کره خرها دوباره زندان بان
لهجه ات را غلاف کن ای عشق
هرزه است این جهان بی تنبان

Banoo.Shamash
2015/09/05, 13:13
این شعر از مثنوی مولویه به گمونم. اما من وقتی توی گوگل سرچ کردم، متوجه شدم که هفتاد من اثر ناصر فیض هستش. درحالی که توی اشعار ایشون همچین چیزی نبود.
به هر حال این شعر مورد علاقه‌م هستش:


مَن اگر با مَن نباشم می شَوَم تنها ترین

کیست با مَن گر شَوَم مَن باشد از مَن ماترین

.

مَن نمی دانم کی ام مَن ، لیک یک مَن در مَن است

آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن ، روشن است

.

مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن !

ای مَن غمگین مَن در لحظه های شاد مَن !

.

هرچه از مَن یا مَنِ مَن ، در مَنِ مَن دیده ای

مثل مَن وقتی که با مَن می شوی خندیده ای

.

هیچ کس با مَن ، چنان مَن مردم آزاری نکرد

این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد

.

ای مَنِ با مَن ، که بی مَن ، مَن تر از مَن می شوی

هرچه هم مَن مَن کنی ، حاشا شوی چون مَن قوی

.

مَن مَنِ مَن ، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست

هیچ کس با مَن مَنِ مَن ، مثل مَن درگیر نیست

.

کیست این مَن ؟ این مَنِ با مَن زمَن بیگانه تر

این مَنِ مَن مَن کنِ از مَن کمی دیوانه تر ؟

.

زیر باران مَن از مَن پر شدن دشوار نیست

ورنه مَن مَن کردن مَن ، از مَنِ مَن عار نیست

.

راستی ! این قدر مَن را از کجا آورده ام ،

بعد هر مَن بار دیگر مَن ، چرا آورده ام ؟

.

در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن

مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد «مَن»

skghkhm
2015/09/06, 13:20
خب حالا در مورد شعر ها ی انتخابی مون حرف بزنیم ونکته هایی که از شاعرش درک کردیم برای هم بگیم:
شعری که خودم گذاشتم :

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه

هرمکان که محل عبادت است تنها بهانه ای ست تا تو پرستش شوی خدا ی یگانه
بلبل گل رو در چمن زار دید و پروانه در گرد شمع (آتش) به اسرار عشق رسید(به معشوق رسید) این بدین معناست که همه جا می شود یار حقیقی (خدا)را پیدا کرد و وجودش را حس کرد وبه او رسید.من دیوانه ام که به دنبالش خانه به خانه می گردم...

sigyn
2015/09/07, 18:35
این رباعیخیلی زیبا منسوب به خیامه و باید جلوی بعضی آدما این رو خوند بلکه آدم بشن:
ناکرده گنه در جهان کیست بگو
وانکس که گنه نکرد چون زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگو

داستان سرودنش هم خیلی جالبه میگن موقعی که خیام داشت مش.روب میخورد باد زد نوشیدنی روی لباسش ریخت.اونم خطاب به خدا((42))این شعرو سرود

skghkhm
2015/09/07, 19:19
حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری در ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ در نیشابور دیده به جهان گشود .
وی به خیامی و خیام نیشابوری (http://www.persian-man.ir/literature-senior/mathematician/%D8%B9%D9%85%D8%B1-%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%85)و خیامی النیسابوریهم نامیده شده‌است، از ریاضی‌دانان، ستاره‌شناسان و شاعران بنام ایران در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و حجةالحق لقب داشته است؛ ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغرب‌زمین گردیده‌است.

. یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌اش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است.
شماری از تذکره نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا (http://www.persian-man.ir/literature-senior/mathematician/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7) و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اندهر چند قول مبنی بر این که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار بعید می‌نماید. چون از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته‌اند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.
همچنین از وی هم‌اکنون بیش از ۱۰۰ رباعی برجای مانده‌است.
اینها گوشه ای از زندگی خیامه اون عارفی بزرگ بوده که اگر مشروب خور بود نمی تونست ریاضی دان موفقی باشه.
در اشعار بزرگان وعرفا شراب معنی شراب مست کننده وبی خودکننده ی مضر نیست .توافق ادبا وعرفا براینه که شراب در شعر خیام وحافظ و... به معنی شراب طهور یعنی نوشیدنی پاک وجاودان کننده که اسکندر به دنبالش بوده وو دنیای فانی رو از یاد انسان میبره و عارف رو محو خدا میکنه بوده. وبا اشعار ی اینچنینی سعی در جلب محبت و بخشش خدا نسبت به خودشون داشتن. گناه هم از دید عرفا متفاوته چه بسا یک لحظه غفلت از یاد معشوق (خدا) در نگاهشون گناهی نابخشودنیه واز خدا طلب بخشش می کنن.

sigyn
2015/09/07, 20:18
حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری در ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ در نیشابور دیده به جهان گشود .
وی به خیامی و خیام نیشابوری (http://www.persian-man.ir/literature-senior/mathematician/%D8%B9%D9%85%D8%B1-%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%85)و خیامی النیسابوریهم نامیده شده‌است، از ریاضی‌دانان، ستاره‌شناسان و شاعران بنام ایران در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و حجةالحق لقب داشته است؛ ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغرب‌زمین گردیده‌است.

. یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌اش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است.
شماری از تذکره نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا (http://www.persian-man.ir/literature-senior/mathematician/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7) و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اندهر چند قول مبنی بر این که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار بعید می‌نماید. چون از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته‌اند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.
همچنین از وی هم‌اکنون بیش از ۱۰۰ رباعی برجای مانده‌است.
اینها گوشه ای از زندگی خیامه اون عارفی بزرگ بوده که اگر مشروب خور بود نمی تونست ریاضی دان موفقی باشه.
در اشعار بزرگان وعرفا شراب معنی شراب مست کننده وبی خودکننده ی مضر نیست .توافق ادبا وعرفا براینه که شراب در شعر خیام وحافظ و... به معنی شراب طهور یعنی نوشیدنی پاک وجاودان کننده که اسکندر به دنبالش بوده وو دنیای فانی رو از یاد انسان میبره و عارف رو محو خدا میکنه بوده. وبا اشعار ی اینچنینی سعی در جلب محبت و بخشش خدا نسبت به خودشون داشتن. گناه هم از دید عرفا متفاوته چه بسا یک لحظه غفلت از یاد معشوق (خدا) در نگاهشون گناهی نابخشودنیه واز خدا طلب بخشش می کنن.
دوست عزیز بذارید با چند بیت از خود خیام جواب بدم(ضمنا منظور من اصلا این نبود که اون یه آدم دایم الخم۰ر بوده ...مگه نمیشه نوشیدنی خورد و دانشمند هم بود? اونم تو قدیما که همه میخوردن خیلی هم راحت.)بهتره قبل از این که از روی برداشت های کتاب درسی و حرفای دیگران قضاوت کنی چند تا از شعرای خودشو بخونی ببینی حقیقتا چه جور عقایدی داشته و چه قدر خوب ذات بعضی آدما رو شناخته بوده. من اینجا یه دیوان از رباعیاتش دا م ولی چند بیت رو که منظور منو از عقاید اون به خوبی میرسونه میذارم.اگه قانع نشدی و گفتی همش استعاره ست بازم حاضرم بذارم. فقط خواهشا با یه ذهن باز بخون.

ابریق می مرا شکستی ربی/برمن در عیش را ببستی ربی
برخاک فکندی می گلگون مرا/خاکم بدهن مگر تو مستی ربی

گویند مرا که دوزخی باشد مست/قولی است خلاف دل در آن نتوان بست
گر عاشق و میخواره بدوزخ باشند/فردا بینی بهشت همچون کف دست

افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد/و ز دست اجل بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از اوی/کاحوال مسافران دنیا چون شد

شیخی به فاح#شه ای گفتا مستی/هرلحظه بدام دگری پا بستی
گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم/اما تو چنانکه مینمایی هستی؟

skghkhm
2015/09/07, 22:20
مطمئن باش که با ذهنی آزاد والبته شاعر به این قضیه نگاه میکنم
رباعیات زیادی به خیام نسبت داده میشه که مقدار کمی شون مستنده وبقیه رو بهش نسبت میدن
اما این پست دقیقا برای همین زده شده تا فقط به ظاهر کلمات گذرا نگانکنیم. شاعر یک هنرمند با روحیه ای لطیفه که از استعاره برای بیان نیتش استفاده میکنه وخیام هم از همین شعراست .شراب ومستی و اینا استعاره اند اگر مطالعه در زمینه ادبیات و اونواعش داشته باشی باید به اینگونه نوشتن ها آشنا باشی.
اما در مورد اشعار مثلا همین دوبیتی معروف شیخی به....
این نماد واستعاره بسیار جالبیه در نکوهش ریا
ویه نکته دیگه اگه من درمورد اصفهان شعری بگم این ثابت میکنه من اصفهانیم؟
اگر شاعری در مورد معضلی از جامعه یا در نکوهش صفت بد اخلاقی شعر گفت بدین معنی نیست که خودش به او صفت بد گرفتاره بلکه به اون معضل توجه داشته وگله کرده

sigyn
2015/09/08, 14:51
کاملا با اون قسمت نسبت دادن موافقم خیام مشهورترین شاعر ایرانی جهانه درحالی که کارش اصلا شعر و شاعری نبود اون یه فیلسوف ریاضی دان و منجم بود و گهگاهی شعر هم می سرود . بیشتر اشعار رو بهش نسبت میدن.ولی چون اون توی شعراش همش میگه غصه دیروزو فردا رو نخور و از امروزت لذت ببر فکر کنم به همین خاطر که خارجیا اینقدر دوستش دارن مثلا
این یک دوسه روزه نوبت عمر گذشت/چون آب بجو ببار و چون باد بدشت
هرگز غم دوروز مرا یاد نگشت/روزی که نیامده ست و روزی که گذشت

این
چندین غم مال و حسرت دنیا چیست/هرگز دیدی کسی که جاوید بزیست
این یک دونفس که در تنت عاریتی است/با عاریتی عارتی باید زیست
یا این
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت/از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی برلب کشت/این هرسه مرا نقد ترا نسیه بهشت(اشاره به سیلی نقد به از حلوای نسیه)

ضمنا منظورت رو متوجه نشدم که گفتی ممنظورش از سرودن اون شعر اعتراض به وضع جامعه ش بوده وگرنه خودش اینجوری نبوده? اگه درباره شیخ حرف می زدی باهات موافقم اینو ببین:
یک جرعه می ز ملک کاوس بهست/از تخت قباد و ملکت طوس بهست
هرناله که رندی بسحرگاه زند/از طاعت زاهدان سالوس بهست

یا این(چه کنایه آمیزه)
گویند مخور می مه شعبان نه رواست/نه نیز رجب که آن مه خاص خداست
شعبان و رجب مه خدایند و رسول/ما می رمضان خوریم کان خاصه ماست

و این یکی
آن قوم که سجاده پرستند خرند/زیرا که بزیر بار سالوس درند
وین از همه طرفه تر که در پرده ی زهد/اسلام فروشند و زکافر بترند

یک شعری هم ازش بذارم که خیلی ازش خوشم اومد:
خاکی که بزیر پای هر نادانی است/کف صنمی و چهره ی جانانی است
هر خشت که بر کنگره ی ایوانی است/انگشت وزیر یا سر سلطانی است

skghkhm
2015/09/08, 17:12
درود بانو، در مورد این شعر بنظرم جالبه که گفتی:
آن قوم که سجاده پرستند خرند/زیرا که بزیر بار سالوس درند
وین از همه طرفه تر که در پرده ی زهد/اسلام فروشند و زکافر بترند


وایی این یکی که دیگه مصداق کامل داعشی هاست افرادی که تظاهر به دینداری میکنن ولی خدارو نمی پرستن ازکافرابدترن

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

واما یک بیت تازه که من خیلی دوستش دارم از دیوان شاعر محبوب ، حافظ شیرازی:


عشقـت رسد به فریاد ارخود به‌سان حـافظ
قـرآن ز بـر بخوانی با چـارده روایت

در تفسیر این شعر از نظر ادیبان وعرفا آمده که مقصود حافظ از (چهارده روایت) چهارده معصومند.واشاره به اینکه امامان معصوم همان قرآن ناطق هستند و اوج عشق حقیقی توجه به ایشان است

skghkhm
2015/09/09, 18:11
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزار ساله برآید
(حافظ)
اندر احوالات صبر واعتماد به خدا....

skghkhm
2015/09/13, 12:28
ماه من غصه چرا ؟؟؟
آسمان را بنگر،
که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد
یا زمینی را که،
دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید، زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز، آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من، دل به غم دادن و از یأس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست که خدا را دارند
ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست
او همانیست که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می داد
او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد همه زندگی ام، غرق شادی باشدماه من...
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی، بودن اندوه است
اینهمه غصه و غم، اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ،میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست
(قیصر امین پور)

skghkhm
2015/09/13, 22:32
در وجود تو جود را دیدم
جلوه های سجود را دیدم

تشنه بودم تو را صدا زدم و
مهربانی رود را دیدم

در نگاه تو فصل بارانِ
آسمان کبود را دیدم

تو جواد الائمه ای حتی
در نبود تو بود را دیدم

دست هایت سخاوت محض است
با تو الطاف زود را دیدم

با نگاهی به آسمان بلند
پیش پایت قعود را دیدم

حضرت عشق دست جود خدا
یا علی اکبر (ع)امام رضا(ع)

دل شکسته دعا که میخواهد
گریه ی بیصدا که میخواهد

گریه کردن برای تو خوب است
ور نه این گریه را که میخواهد؟



حرمت را خدا به عالم داد
تا ببیند شفا که میخواهد؟

از روی گنبد تو جار زدند
فیض بی انتها که میخواهد؟

تا زمین، کاظمین را دارد
جنت کبریا که میخواهد؟

من گدای دخیل تا ابدم
راه باب الجواد را بلدم

چشم هایت همین که تر میشد
خون لب هات بیشتر میشد

همسرت هم سرت بلا آورد
هم برای تو درد سر میشد

کف زدن ها عذاب میدادند
نفسی را که مختصر میشد

شک ندارم که استخوانت سوخت
بدنت داشت شعله ور میشد

کاش جای صدای بی اثرت
زهر جانسوز بی اثر میشد

صورتت روی خاک و در نظرت
یاد گودال جلوه گر میشد:

در سر بامی و سر تو نرفت
چکمه ای روی پیکر تو نرفت

آسمانی به خاک و خون که تپید
رنگ خون شد محاسن خورشید

با ته نیزه پیکرت برگشت
خواهرت داشت صحنه را می دید

دستی آمد که پیرهن ببرد
دستی آمد به موش پنجه کشید

خنجری آمد و زبانم لال
سخنش را چه ظالمانه برید

لاطمات الخدود یک طرف و
آن طرف شمر داشت میخندید

بعداز آن ضربه ی دوازدهم
بدنی مثل بید میلرزید

خواهرش ناله زد ولیک چه سود
خنجر شمر کاش کهنه نبود

)مسعود اصلانی)

skghkhm
2015/09/20, 12:58
سرخوش ز سبوی غم پنهــانی خویشم
چون زلف تــو سرگرم پریشانی خویشم
در بـزم وصـال تـو نگــــویـم زکم و بیـش
چون آینه خـو کرده بـه حیرانی خویشم
لـب بـاز نکـردم به خـــروشـی و فغـانی
مـن محـرم راز دل طـــوفــانـی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری است پشیمان زپشیمانی خویشم
از شــوق شکرخند لبـش جــان نسپـردم
شرمنـده جانـان ز گـــران جانـی خویشم
بشکسته ‌تر ازخویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند " امین " ، بسته ی دنیا نیم اما
دلبسته ی یاران ....
(سید علی حسینی خامنه ای)

کساندرا
2015/09/20, 17:41
سرخوش ز سبوی غم پنهــانی خویشم
چون زلف تــو سرگرم پریشانی خویشم
در بـزم وصـال تـو نگــــویـم زکم و بیـش
چون آینه خـو کرده بـه حیرانی خویشم
لـب بـاز نکـردم به خـــروشـی و فغـانی
مـن محـرم راز دل طـــوفــانـی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری است پشیمان زپشیمانی خویشم
از شــوق شکرخند لبـش جــان نسپـردم
شرمنـده جانـان ز گـــران جانـی خویشم
بشکسته ‌تر ازخویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند " امین " ، بسته ی دنیا نیم اما
دلبسته ی یاران ....
(سید علی حسینی خامنه ای)

... خراسانی خویشم!

واقعا خیلی لطیف و شاعرانه بود! پره احساس و حس خوب!... مرسی از سلام جون من به شخصه خیلی از این شعرا خوشم اومد و دارم حفظشون می کنم !((5))((99))
اینم شعر من:

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم؟
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا؟
یا چه بود است مراد وی از این ساختم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاکــــــــــــــــــــــ ـ...
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
....

«مولانا»

skghkhm
2015/09/20, 23:06
بين نماز ، وقت دعا گريه می كني
با هر بهانه در همه جا گريه می كني
در التهاب آهِ خودت آب می شوی
میسوزی و بدون صدا گريه می كنی
هر چند زهر قلب تو را پاره پاره كرد
اما به ياد كرب و بلا گريه می كنی
اصلاً خود تو كرب و بلای مجسّمی
وقتی برای خون خدا گريه می كنی
آب خوش از گلوی تو پايين نمی رود
با ناله های وا عطشا گريه می كنی
با ياد روزهای اسارت چه می كشی ؟
هر شب بدون چون و چرا گريه می كنی
با ياد زلفِ خونی مردان نی سوار
هر صبح با نسيم صبا گريه می كنی
هم پای نيزه ها همه جا گريه كرده ای
هم با تمام مرثيه ها گريه می كنی
ديگر بس است، چشم ترت درد می كند
از بس كه غرق اشك عزا گريه می كنی
(شاعر : یوسف رحیمی)




امام محمدباقر (ع) فرزند امام سجاد ونواده ی حضرت حسین علیهما السلام است. این امام همام در حادثه ی کربلا کودکی بود که جنایات هولناک طرفداران بی ریشه ی بنی امیه را شاهد شد. فعالیت علمی ودینی امام محمد باقر علیه السلام باعث شد تشنگان علم از تمام اکناف سرزمین های اسلامی در محضرش گرد ایند. جالب است بدانید که امام برغم این همه فعالیت علمی ، امور منزل وباغ و کسب وکارشان را شخصا بر عهده داشتند . برابر برخی روایات حضرت درگرمای تابستان چنان کار می کرد که عرق برپیشانی مبارکش می نشست. به هر حال ،کور دلان اموی ،این تابش نور الهی را بر نتافتند وکمر به قتل این نمونه ی اعلای انسانیت زدند. به دستور هشام بن عبدالملک ، در هفتم ذی الحجه ی 114 قمری امام محمد باقر (ع) مسموم ودرکنار قبر امام حسن علیه السلام دربقیع دفن شد.

skghkhm
2015/09/25, 18:45
تقديم به همسران جامانده ي حاجي هاي شهيد:
.
چمدان را كه جمع مي كرديم، هركسي يك نفس دعا ميخواست
پسرت عاقبت به خيري و ، دخترت اذن كربلا مي خواست
.
اسم ها را نوشته بودي تا، هييچ قولي ز خاطرت نرود
مرد همسايه شيميايي بود، همسرش وعده ي شفا مي خواست
.
من كه اين سالها قدم به قدم، پا به پاي تو زندگي كردم
در خيالم دمي نمي گنجيد، که دل دشمنان چه ها مي خواست
.
تو شهادت مقدرت بوده، گرچه از جنگ زنده برگشتي
ملك الموت از همان اول، قبض روح تو را مِنا مي خواست
.
عصر روز گذشته در عرفات، یک مناجات عاشقانه و زیبا
من نمی دانم چرا شدم تنها و خدا هم فقط تو را مي خواست؟!
.
ما دوتن هر دو هم قدم بوديم، لحظه لحظه كنار هم بوديم
كاش با هم عروج ميكرديم، كاش مي شد....
اگر
خدا
مي خواست....

skghkhm
2015/10/23, 17:27
عطر پررنگ چایی روضه (http://www.parsedarkhial.blogfa.com/post-58.aspx)



یاحبیب الباکین
انگار همین دیروز بود

خانه پیرزن ته کوچه

پشت یک تیر برق چوبی بود

پشت فریاد های گل کوچک

واقعا روزهای خوبی بود

پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر

منتظر بود در زدن ها را

دم در می نشست و با لبخند

جفت می کرد آمدن ها را

روضه خوان محله می آمد

میرزا با دوچرخه آهسته

مثل هر هفته باز خیلی دیر

مثل هر هفته سینه اش خسته

"ای شه تشنه لب سلام علیک"

ای شه تشنه لب...چه آوازی

زیر و بم های گوشه ء دشتی

شعرهای وصال شیرازی

می نشستیم گوشهء مجلس

با همان شور و اشتیاقی که...

چقدر خوب یاد من مانده

در و دیوار آن اتاقی که -

یک طرف جملهء"خوش آمده اید

به عزای حسین"بر دیوار

آن طرف عکس کعبه می گردد

دور تا دور این اتاق انگار

گوشه گوشه چه محشری برپاست

توی این خانهء چهل متری

گوش کن! دم گرفته با گریه

به سر و سینه می زند کتری

عطر پر رنگ چایی روضه

زیر و رو کرده خانهء اورا

چقدر ناگهان هوس کردم

طعم آن چای قند پهلو را

تا که یک روز در حوالی مهر

روی آن برگ های رنگا رنگ

با تمام وجود راهی کرد

پسری را که برنگشت از جنگ

هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز

پستچی نامه از عزیز نداشت

کاشکی آن دوشنبهء آخر

روضهء میرزا گریز نداشت

پیرزن قطره قطره باران شد

کمی از خاک کربلا در مشت

السلام و علیک گفت و سپس

روضهء قتلگاه اورا کشت

تاهمیشه نمی برم از یاد

روضهء آن سپید گیسو را

سالیانی است آرزو دارم

کربلای نرفتهء او را

سیدحمیدرضابرقعی

skghkhm
2015/11/03, 13:36
یاحبیب الباکین
صدا آری صدا جان جهان را زیرو رو می کرد
پیمبر در همه عمر آن صدا را جستجو می کرد
نفس های خودش بود آن صدای با طمأنینه
صدایی که شب معراج با او گفتگو می کرد
نمی دانم چرا اما پیمبر بعد معراجش
عبای مرتضی را بیشتر از پیش بو می کرد
خدا که خلقت می کرد دنیا را همان موقع
علی در مسجد حنانه کفشش را رفو می کرد
نفهمیدیم مولا را... نفهمیدیم بعد از جنگ
علی شمشیر را با اشک هایش شست و شو می کرد
اگر او یازده تن را به جای خود نمی آورد
چگونه با نبود او زمین یک عمر خو می کرد
یاعلی مدد

(سیدحمیدرضا برقعی)

skghkhm
2015/11/07, 20:54
شاعر :مریم حقیقت (http://ashoora.persianblog.ir/post/1400/)


وقتی که عشق در دل طوفان غروب کرد
خورشید درهجوم زمستان غروب کرد
در خود شکست وسعت لبریز آسمان
در ابرهای یخ زده باران غروب کرد
زخمی عمیق در دل تاریخ زنده شد
در دست های معجزه درمان غروب کرد
تا وحی آخرین خدا را کفن کنند
یاد غدیر و موسم پیمان غروب کرد
در ذهن های یخ زده ی قوم صد نقاب
شبکوچه های عطر خوش نان غروب کرد
شبکوچه های غربت ِ مرد ودخیل چاه
غمناله های حضرت انسان غروب کرد
فرقی به خون نشست که در کوفه پیش از این
با ژرفنای فزتُ باایمان غروب کرد
گویا هنوز در دل این شهر جاری است
داغ دلی شکسته که پنهان غروب کرد
بانوی آبهای جهان در تب عطش
پهلوی زخمهای فراوان غروب کرد
ذهن بشر به خون وجگر تیر بسته بود
یعنی که باز جلوه ی قرآن غروب کرد
بادی وزید جهل به طوفان نشسته بود
رود از مسیر خشک بیابان غروب کرد
در هم شکست ساقه ی ترد جوانه را
گل در هجوم خار مغیلان غروب کرد
آتش ذوباره بر بدن یاش شعله زد
لیلا دوباره از غم هجران غروب کرد
این سو نشسته حنجر شش ماهه ای به خون
آن سو رسول ثانی ِ میدان غروب کرد
دستان سرو از طپش افتاد ومشک مرد!
گل در مشام سبز درختان غروب کرد
پیراهنی به باد نشست وسری به خون
عطری به سمت غربت کنعان غروب کرد
از خیمه های غرق عطش نا له می وزید
زنجیر روی زخم اسیران غروب کرد
تب دار لحظه های عظیم حماسه بود
چشمی که در عزای شهیدان غروب کرد
خون شد دلی که مادر شبهای سجده بود
بانوی مهد حادثه - ایران - غروب کرد
تو فاتح تمامی دلهای عاشقی
سجاده ای که در شب زندان طلوع کرد
سوز صدای منتشر خون به قرن ها
وقتی که عشق در دل طوفان طلوع کرد
آن شب تبی تو را ز شهادت دریغ داشت
تا در نگاه سبز تو عرفان طلوع کرد
فردا امامت دو جهان سهم دست توست
یعنی چهار خم به شبستان طلوع کرد

((شهادت امام سجاد ، زینت عبادت کنندگان
تسلیت باد))

قاصدک
2015/11/12, 18:32
ماه من غصه چرا ؟؟؟
آسمان را بنگر،
که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد
یا زمینی را که،
دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید، زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز، آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من، دل به غم دادن و از یأس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست که خدا را دارند
ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست
او همانیست که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می داد
او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد همه زندگی ام، غرق شادی باشدماه من...
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی، بودن اندوه است
اینهمه غصه و غم، اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ،میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست
(قیصر امین پور)

وقتی با دوستم یک دعوای حسابی داشتم و حالم بد بود لیلا اینو برام فرستاد.شاید یکی از عوامل تسریع دوستیمون همین بود.شعر بی نهیت احساسی و زیبایست.مرسی

skghkhm
2016/01/21, 14:53
ای واجب السلام، سلام عرض میکنم
وی فاطمی مقام، سلام عرض میکنم
الهام بخش سیره عرفانی ام، سلام
محکم ترین دلیل مسلمانی ام، سلام
باران عشقی و به کویر قم آمدی
ایران به انعکاس غدیر خم آمدی
الطاف هر نگاه مسیحت نگفتنی است
آرامش کنار ضریحت نگفتنی است
بالا سر ضریح ترا عرش دانمش
محراب حضرت ولی عصر خوانمش
عرش خدا شمایل ایوان آینه
فردوس ما مقابل ایوان آینه
هر چه مریض در حرمت دست بر دعاست
در آسمان مرقد تو بارش شفاست
گفتند اهل معرفتت را عذاب نیست!
ارواح در جوار شما را حساب نیست…
پس مستی ولایت اگر هست… خم یکی است
با وادی السلام نجف خاک قم یکی است
این سرزمین مقدس اگر هست از شماست
جولانگاه سلطنت حضرت رضاست
….
همسایه… هم محله ای ام… می شناسی ام!
از کودکیم بین حرم می شناسی ام
گرم ستایش کرمت هر محرمم
من پابرهنه حرمت هر محرمم!
مهدی عبدالکریمی
( هزینه استفاده یک صلوات)




خیلی سخته این همه راه به عشق دیدن داداشت بیای و نزدیک نزدیک برسی و نذارن ببینیش و فرصتی برای دیدار نباشه...
وفات حضرت معصومه تسلیت باد.

skghkhm
2016/02/13, 19:40
زينب كبري مهين مشكات نور

عالمي روشن ز نورش همچو طور

دختر زهرا(س) كه ماه آسمان

سجده آرد نزد او بر آستان

ملتمس از جوی فيضش مريم(س) است

عيسي(ع) از انفاس وی فرّخ دم است

جمله بینم هر چه نور در عالم است

از بهار پاک ذات زينب است

(میلادت مبارک ای بانوی مهربانی )

skghkhm
2016/02/14, 21:33
عاشق نشدی اگر که نامی داری
دیوانه نه ای اگر پیامی داری
مستی نچشیده ای اگر هوش توراست
ما را بنواز تا که جامی داری
*************************
تا منصوری لاف انا الحق بزنی
نادیده جمال دوست غوغافکنی
دک کن جبل خودی خود چون موسی
تاجلوه کند جمال او بی ارنی
*************************
طوطی صفتی و لاف عرفان بزنی
ای مور دم از ملک سلیمان بزنی
فرهاد ندیده ای و شیرین گشتی
یاسِر نشدی و دم ز سلمان بزنی
*******************************
فارغ اگر از هر دوجهان گردیدی
از دیده این و آن نهان گردیدی
طومار وجود را به هم پیچیدی
یار از پس پرده ها عیان گردیدی

*****************************
ای دیده نگر رخش به هر بام و دری
ای گوش صداش بشنو از هر گذری
ای عشق بیاب یار را در همه جا
ای عقل ببند دیده ی بی خبری
******************************
ای دوست به روی دوست بگشای دری
صاحب نظرا، به مستمندان نظری
مابی خبرانیم ز منزلگه عشق
ای باخبر از بی خبر، آور خبری
******************************
جمعه می گوید من آن یارم که دائم در کنارم
نیمه ی شعبان مرا داد عزت و جاه گرانی
ای که بی نور جمالت نیست عالم را فروغی
تا به کی در ظلّ امر غیبت کبری نهانی
پرده بردار از رخ و ما مردگان را جان ببخشا
ای که قلب عالم امکانی و جان جهانی
تا به کی این کافران نوشند خون اهل ایمان
چند این گرگان کنند این گوسفندان را شبانی
تا به کی این ناکسان باشند برما حکمرانان
تاکی این دزدان کنند این بی کسان را پاسبانی
تا به کی بر ما روا باشد جفای انگلیسی
آن که در ظلم وستم فرد است او را نیست ثانی
آنکه از حرصش نصیب عالمی شد تنگدستی
آنکه می زد در بسیط ارض (زنگ) کامرانی
تابدانند از خداوند جهان این دادخواهی
تاببینند از شه اسلامیان این حکمرانی
حوزه ی علمیه ی قم را عَلَم فرما به عالم
تا کند فُلک نجات مسلمین را بادبانی
نیکخواهش را عطا فرما بقای جاودانی
بهر بدخواهش رسان هر دم بلا آسمانی
تا ز فرط گل شود شاها زمین چون طرف گلشن
تا ز فیض فرودین گردد جهانی چون جنانی
بگذرد بر دوستانت هر خزانی چون بهاری
روکند بر دشمنانت هر بهاری چون خزانی
***********************************
(سید روح الله موسوی خمینی)

skghkhm
2016/02/19, 16:52
اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داريکي از مسير کوچه قصد عبور داري؟چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابياي آنکه در حجابت درياي نور داريمن غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟برعکس چشمهايم چشمي صبور دارياز پرده ها برون شد، سوز نهاني ماکوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويتکي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟ *****شعر برای امام زمان******

از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي
خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي

با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي

مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي

کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان
آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


شعر زيباي سيد حميد رضا برقعي درباره امام زمان ( عليه السلام )

جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد

ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد

بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم

مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد

شاید این باغچه ده قرن به استقبالت

فرش گسترده و در دست گلایل دارد

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز

ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد

کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز

می خرم از پسرک هر چه تفأل دارد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت

یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها

تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد...


- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

چنان که دست گدایی شبانه می لرزد

دلم برای تو ای بی نشانه می لرزد



هنوز کوچه به کوچه، حکایت از مردی ست

که دستِ بسته او عاشقانه می لرزد



چه رفته است به دیوار و در که تا امروز

به نام تو در و دیوار خانه می لرزد



چه دیده در که پیاپی به سینه می کوبد؟

چه کرده شعله که با هر زبانه می لرزد؟



هنوز از آنچه گذشته است بر در و دیوار

به خانه چند دلِ کودکانه می لرزد



دگر نشان مزار تو را نخواهم خواست

که در جواب، زمین و زمانه می لرزد



ز من شکیب مجو، کوه صبر اگر باشم

همین که نام تو آرند شانه می لرزد

(میلاد عرفان پور)

skghkhm
2016/03/12, 21:06
تمام اهل عالم دم گرفتند
به حال خانه ی ما غم گرفتند
که روزی روزگاری خانه ی ما
صفایی داشتآن را هم گرفتند
کنون افتاده ناله در دل ما و حتی
آسمان هم ناله سر داد
نمی دانی چه شد در آن سیاهی
خودم دیدم که بین کوچه افتاد
ز چشمش سیلی کین سو گرفته
که حتی از علی هم رو گرفته
خودم دیدم که مادر زیر چادر
دو دستی دست بر پهلو گرفته
به قلب مادرم زخم فدک خورد
دل ریش پدر جانم نمک خورد
خرابم شد به سر انگار دنیا
که پیش چشم من مادر کتک خورد
کمی با درد و شبنم راه می رفت
و با دنیایی از غم راه می رفت
اگر چه دست بر دیوار می زد
ولی با قامتی خم راه می رفت
شدم این روزها غمخوار زهرا(س)
و مدیون سوال چشم بابا
همین الان حدود چند روز است
که می ترسم ببوسم صورتش را
و دارد می رود از خانه کم کم
و چشمان پدر با اشک نم نم
و در زانوی او دیگر رمق نیست
به روی شانه اش دنیای ماتم
(شهادت حضرت زهرا تسلیت باد....)

skghkhm
2016/05/18, 16:03
عاشق آن است که پر می گیرد
فقط از عشق خبر می گیرد
از جگر آتش اگر می گیرد
عشق را مدّ نظر می گیرد
منطق منطقه ی ما عشق است
مذهب مطلقه ی ما عشق است
بی دل آن است که دل داده به تو
کار و بارش فقط افتاده به تو
سجده کرده خود سجاده به تو
می رسد آخر این جاده به تو
راهی جاده ی مجنون شدنیم
بس که آماده ی مجنون شدنیم
ما همه در به در لیلاییم
بیش تر دور و بر لیلاییم
سائل پشت درِ لیلاییم
زیرِ دینِ پسرِ لیلاییم
تو علی اکبر لیلا هستی
نوه ی اول زهرا هستی
کیستی محشر در گهواره؟
فاتح خیبر در گهواره
یا که پیغمبر در گهواره
خنده ات اکبر در گهواره
همه را یاد نبی می انداخـت
یاد میلاد نبی می انداخت

(صابر خراسانی)
میلاد پر برکت حضرت علی اکبر(ع) فرزند دلیر و گرامی امام حسین(ع)، و روز جوان بر همه مبارک:)

skghkhm
2016/06/18, 17:52
سلام یه چندتا از شعرای استاد فاضل نظری رو میذارم:



من که در تُنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم...؟

دل پر از شوق رهایی است، ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم...

چیستم؟! خاطره ی زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم...






- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -




نشسته سايه‌ای از آفتاب بر رويش
به روی شانه طوفان رهاست گيسويش
ز دوردست سواران دوباره می‌آيند
كه بگذرند به اسبان خويش از رويش
كجاست يوسف مجروح پيرهن‌چاكم
كه باد از دل صحرا می‌آورد بويش
كسی بزرگ‌تر از امتحان ابراهيم
كسی چنان كه به مذبح بريد چاقويش
نشسته است كنارش كسی كه می‌گريد
كسی كه دست گرفته به روی پهلويش
هزار مرتبه پرسيده‌ام زخود او كيست
كه اين غريب نهاده است سر به زانويش
كسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است
كجای حادثه افتاده است بازويش
كسی كه با لب خشك و ترك‌ترك شده‌اش
نشسته تير به زير كمان ابرويش
كسی است وارث اين دردها كه چون كوه است
عجب كه كوه ز ماتم سپيد شد مويش
عجب كه كوه شده چون نسيم سرگردان
كه عشق می‌كشد از هر طرف به هر سويش
طلوع می‌كند اكنون به روی نيزه سری
به روی شانه طوفان رهاست گيسويش

aprinled
2016/10/31, 16:29
بسیار زیبا. ممنون از همگی ((122))

jahansite95
2016/11/03, 10:23
خیلی عالی بود مرسییی

skghkhm
2016/11/28, 13:29
یا رسول الله(ص)
تب کرده ای و پای تو تب کرده دخترت
بابای من برای تو تب کرده دخترت

پش تو حس مادریم بیشتر شده
لاغر شدی و لاغریم بیشتر شده

دردت چرا به سمت مداوا نمیرود
دست گره گشای تو بالا نمیرود

جای شکستگی روی پیشانی تو هست
بغضی میان دیده ی بارانی تو هست

زود است ای مسافر تنها سفر نکن
دیگر بجان فاطمه بابا سفر نکن

از شب نگو دگر سحرم میرسد ز راه
قدری بمان پدر پسرم میرسد ز راه

آخر بدون تو چه کنم؟بی کسم پدر
خیلی دلم گرفته و دلواپسم پدر

این قوم بعد تو چه بروزم میاورند
آتش برای اینکه بسوزم میاورند

حس میکنم که بی تو مدارا نمیکنند
رحمی به حال سوختن ما نمیکنند

حس میکنم که بی تو به ما سر نمیزنند
جز با لگد به خانه ما در نمیزنند

اتش میاورند که بلوا به پا کنند
مسمار داغ را بروی سینه جاکنند

خیلی بعید نیست که با نور بد شوند
از روی پیکرم همه با خنده رد شوند

رجاله ها امام مرا میکشند و بعد
در کوچه ها بدون عبا میکشند و بعد

آتقدر میزنند که تن میشود سیاه
با یک قلاف بازوی من میشود سیاه..

دیگر نرو که بی تو پرم میخورد به در
در وقت ازدحام سرم میخورد به در..
#خاتم_الانبیا
(سید پوریا هاشمی)