PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مجموعه حماسه هیچی (Heechee Saga)



yeAshkan
2015/08/23, 20:16
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/6/6e/GatewayNovel-Frederik_Pohl.JPG/220px-GatewayNovel-Frederik_Pohl.JPG


حماسهٔ هیچی (Heechee Saga) یک مجموعهٔ علمی‌تخیلی از فردریک پوهل (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%B1%DB%8C%DA%A9_%D9%BE%D9%88% D9%87%D9%84) است که اولین جلد آن با نام دروازه (Gateway) در سال ۱۹۷۷ منتشر شد. فردریک پوهل برای این کتاب موفق به دریافت جوایز معتبر بسیاری از جمله جایزه نبولا (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87_%D9%86%D8%A8%D9%88% D9%84%D8%A7)، جایزه هوگو (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87_%D9%87%D9%88%DA%AF% D9%88)، جایزه لوکس (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87_%D9%84%D9%88%DA%A9% D8%B3) و جایزهٔ یادبود جان دبلیو. کمپل شد. همچنین بر اساس این کتاب چندین بازی و سریال ساخته شده‌است.

دو کتاب اصلی این مجموعه پس از دروازه (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%87_%28%D8%B1%D9% 85%D8%A7%D9%86%29)، فراسوی افق رویداد آبی (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%88%DB%8C_%D8%A7%D9%81% D9%82_%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%AF_%D8%A2% D8%A8%DB%8C) و آمدگاه هیچی (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%85%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D9%87%DB%8C% DA%86%DB%8C) نام دارند. دو جلد بعدی هم نامزد جوایزد نبیولا، هوگو و لوکس بوده‌اند.

این کتاب‌ها هنوز به فارسی برگردانده نشده‌اند. نسخهٔ epub زبان اصلی هر سهٔ این کتاب‌ها را داشتم و خواستم در ضمیمه برای دانلود پیوست کنم ولی سایت نگذاشت و گفت که من امتیاز کافی برای آپلود فایل ندارم. با کمی جستجو در اینترنت می‌توانید پیدایشان کنید.

نظر این حقیر: من خودم هر سه جلد این کتاب‌ها رو خوندم. کتاب اول رو در شش روز (۱۷ ساعت مطالعه) از تبلت خوندم. آنقدر هیجان‌انگیز و پُرکشش بود که نتونستم ولش کنم. کتاب‌های بعدی هم همین‌طور. تبلت ارزان‌قیمت با رزولوشن پایین چشمم را درد آورد ولی با این حال اونقدر کشش داشت نتونستم بزارمش پایین و یه ضرب همه رو خوندم. به نظرم تمام جوایزی که گرفته حقش بوده. آخرش هم خیلی جالب بود. از آخر هیچ‌کدام از این کتاب‌ها دلسرد نشدم. با همون قوتی که کتاب‌ها رو شروع می‌کرد با همون تاثیرگذاری و حتی قوی‌تر تمومش می‌کرد.

داستان کتاب اول: (این یک ذره از فصل اول کتاب اوله. اصلا موضوع یا پایان کتاب‌ها لو نمی‌ره. می‌تونین این قسمت رو با خیال راحت بخونین)
داستان آن در آینده می‌گذرد. ایستگاهی فضایی در یک سیارک میان‌تهی کشف می‌شود که متعلق به تمدنی فرازمینی و بسیار کهن به نام Heechee است. شرکتی با نام شرکت دروازه (Gateway corporation) که از سوی آمریکا، شوروی، آسیای خلق جدید، کنفدراسیون ونوس و ایالات متحدهٔ برزیل اداره می‌شود مامور کنترل و پژوهش درباره این ایستگاه فضایی می‌شود.

در این ایستگاه، نزدیک به هزار سفینه فضایی وجود دارد که انسان‌ها به روش آزمایش‌وخطا و با دادن تلفات بسیاری موفق می‌شوند تا حد کمی با ناوبری این سفینه‌ها آشنا شوند. این سفینه‌ها با سرعتی بسیار بیشتر از سرعت نور حرکت می‌کنند و تلاش انسان‌ها برای کشف نحوهٔ حرکت آنها بی نتیجه بوده‌است. کنترل‌های مربوط به انتخاب مقصد مشخص شده‌اند اما اینکه این مقاصدِ از پیش تعیین‌شده در کجا هستند و سفر رفت‌وبازگشت چقدر طول می‌کشد مشخص نیست. بسیاری از سفرهای فضایی با این سفینه‌ها به فاجعه ختم می‌شوند و انسان‌های سرنشین آن یا کشته می‌شوند یا اینکه نمی‌توانند برگردند و معلوم نمی‌شود چه بر سر آنها می‌آید. مقصد برخی از تنظیمات سفینه‌ها به مکان‌های بی‌فایده یا مرگ‌آور است و امکان تمام شدن آذوقهٔ غذایی و اکسیژن سرنشینان نیز وجود دارد. با این همه، تعداد اندکی از این سفرها موفقیت‌آمیز است و تکنولوژی‌های بدست‌آمده از آن، ثروت بسیاری را نصیب شرکت دروازه می‌کند.

با وجود این همه خطر، انسان‌های بسیاری حاضرند با سختی‌های بسیار و با دادن هزینه‌های هنگفت، خود را از زمینی که دیگر به سیاره‌ای پرجمعیت، کثیف و فقیر تبدیل شده به دروازه برسانند و پس از گذراندن دوره‌های لازم به عنوان خدمه این سفینه‌ها به فضا بروند تا بتوانند به ثروت و شهرت برسند. یکی از این افراد، رابینت برودهد (Robinette Stetley Broadhead) است که روایت داستان را نیز برعهده دارد. او در معدن‌های سنگ‌های رسوبی کار می‌کرد که از نفت مابین لایه‌های آن برای تامین بخشی از پروتئین مورد نیاز بشر استفاده می‌شود. او جایزه لاتاری را می‌برد و با پول آن خود را به دروازه می‌رساند تا بتواند به آرزوی خود برسد و یکی از شکارچیان گنج‌های تمدن هیچی شود.