Anobis
2015/08/13, 00:29
سلام بچه ها
نوشته ي خودم
لطفا انتقادات و پيشنهادات خودتون را حتما بزاريد.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــ
ويولنش را بر داشت و بر لب حوض قديمي خانه رفت. نت ها را از بر بود، اما كمي تعلل كرد، ابتداي نت را فراموش كرده بود، بعد ازكمي تفكر به ياد آورد كه نت با انگشت دوم روي سيم «لا» شروع ميشود و بعد با انگشت اول روي سيم «رِ» ادامه ميابد. شروع به نواختن كرد و نواي عاشقانه اي را در حياط خانه طنين انداخت.
ماهيان داخل حوض انگار كه صداي آشنايي را شنيده باشند به جنب جوش افتادند و به كنار حوض رفتند و به روي آب آمدند. گل هاي آفتاب گردون داخل باغچه از خورشيد روي برگرداند و به پسر خيره شدند. پرياني كه در بين گل هاي بنفشه و ياس و نرگس قايم شده بودند بي توجه به پسر به بالا آمدند و سمايي(رقص عارفانه اي از سوگ يا شادي) را به اجرا گذاشتند.
بلبل ها دست از آواز خوش كشيدند و گوش به نواي خوش ويولن سپردند و كم كم پرندگان ديگر هم به آن ها پيوستند.
انگار چيزي درست نبود چونكه صداي آهنگ غمگين تر شده بود و فوراني از احساسات بود.كم كم گريه ي پسر سراريز شد.اشك در چشمان حوريان درختي حلقه بست و به جاي بازيگوشي به كنار درختان تكيه دادند و ياد آن دختر زيبايي كه كنار پسر بر لب حوض مي نشست و او هم مانند آن ها به آهنگ گوش ميداد افتادند. هميشه آن دختر هم كنار پسر مي نشست ولي اين بار پسر تنها بود.
خانم سياه پوشي بر بالاي ايوان آمد و با لحن غم انگيزي گفت: «آقا كت و شلوار مشكيتون براي مراسم خاكسپاري آماده ست.»
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
راستي اين بار اهنگ رو پلي كنيد و دوباره داستان رو بخونيد
دانلود کنید (http://www.netgasht.com/images/mp3/love-story.mp3)
نوشته ي خودم
لطفا انتقادات و پيشنهادات خودتون را حتما بزاريد.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــ
ويولنش را بر داشت و بر لب حوض قديمي خانه رفت. نت ها را از بر بود، اما كمي تعلل كرد، ابتداي نت را فراموش كرده بود، بعد ازكمي تفكر به ياد آورد كه نت با انگشت دوم روي سيم «لا» شروع ميشود و بعد با انگشت اول روي سيم «رِ» ادامه ميابد. شروع به نواختن كرد و نواي عاشقانه اي را در حياط خانه طنين انداخت.
ماهيان داخل حوض انگار كه صداي آشنايي را شنيده باشند به جنب جوش افتادند و به كنار حوض رفتند و به روي آب آمدند. گل هاي آفتاب گردون داخل باغچه از خورشيد روي برگرداند و به پسر خيره شدند. پرياني كه در بين گل هاي بنفشه و ياس و نرگس قايم شده بودند بي توجه به پسر به بالا آمدند و سمايي(رقص عارفانه اي از سوگ يا شادي) را به اجرا گذاشتند.
بلبل ها دست از آواز خوش كشيدند و گوش به نواي خوش ويولن سپردند و كم كم پرندگان ديگر هم به آن ها پيوستند.
انگار چيزي درست نبود چونكه صداي آهنگ غمگين تر شده بود و فوراني از احساسات بود.كم كم گريه ي پسر سراريز شد.اشك در چشمان حوريان درختي حلقه بست و به جاي بازيگوشي به كنار درختان تكيه دادند و ياد آن دختر زيبايي كه كنار پسر بر لب حوض مي نشست و او هم مانند آن ها به آهنگ گوش ميداد افتادند. هميشه آن دختر هم كنار پسر مي نشست ولي اين بار پسر تنها بود.
خانم سياه پوشي بر بالاي ايوان آمد و با لحن غم انگيزي گفت: «آقا كت و شلوار مشكيتون براي مراسم خاكسپاري آماده ست.»
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
راستي اين بار اهنگ رو پلي كنيد و دوباره داستان رو بخونيد
دانلود کنید (http://www.netgasht.com/images/mp3/love-story.mp3)