PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آرام امّا ...



HELT
2015/07/01, 13:57
سلام! خب دیدم همه دارن داستان می نویسن گفتم منم بنویسم ضایه شم خیالم راحت شه!
فعلن این مقدمه ی داستانه...
کاور نداره! هر کی دوس داشت یه کاور برای این داستان بنده خدا درست کنه!

خب این فصل اول: زیاد ادامه ندادم ولی سعی کردم نظرات رو توش اعمال کنم مقدمه فقط برای آشنایی بود! پس حذفش می کنم چون مشکلاتی داشت!:دی:
فصل اول (http://s3.picofile.com/file/8197142200/%D9%81%D8%B5%D9%84_%D8%A7%D9%88%D9%84.pdf.html)

خب پس از مدت ها فصل دوم:
فصل دوم (http://s6.picofile.com/file/8198151976/%D9%81%D8%B5%D9%84_%D8%AF%D9%88%D9%851.pdf.html)
لطفا وقتی خوندین و فحش دادین و خندیدین... به خاطر اینکه موجبات خنده و شادی شما رو فراهم کردم یخ نظر کوچولو هم بدین! ممنون میشم!

*HoSsEiN*
2015/07/01, 14:46
خب من نه نويسنده هستم و نه منتقد شايد هم اشتباه كنم.
داستانت خب سبكش مثل انشا بود و شبيه به داستان ها و رمان هاي موجود نبود ،‌ انگار كه يه دانش اموز دبيرستان و يا شايد راهنمايي يه انشا در مورد هفته گذشته چگونه گذشت نوشه باشه.البته نه اينكه اينطور نوشتن بد باشه، اينم خودش يه سبكه.
داستان خيلي سريع پيش مي رفت، فضا سازي و شخصيت پردازي كه خب ميشه گفت نداشت البته اين مربوط به سبك انشا نويسيه توي انشا هم شخصيت پردازي نداريم ولي اين داستانو خسته كننده مي كنه.
ايده داستان جالب به نظر ميرسيد، البته اگه من اشتباه نكرده باشم و يك جورايي يا جادوگري باشه يا گرگنما باشن.
كمي تضاد در داستان هم بود،‌جنگل ممنوعه خب اگه ممنوعه روز و شب نداره بعدش توريست وقتي هست اصولاً شب ممنوع نميشه! چون انها سر ميزنند.
ميشد بيشتر در مورد اين جنگل توضيح داد، تاريكش كرد،‌ترسناكش كرد،‌صداي پرندگان هم توش اورد با اين جال اينا توش پرسه ميزنند.

***
راستي سايت اپلود داستانت هم عوض كن يه جا مثل پيكوفايل اپلودش كن.

HELT
2015/07/01, 14:52
خب من نه نويسنده هستم و نه منتقد شايد هم اشتباه كنم.
داستانت خب سبكش مثل انشا بود و شبيه به داستان ها و رمان هاي موجود نبود ،‌ انگار كه يه دانش اموز دبيرستان و يا شايد راهنمايي يه انشا در مورد هفته گذشته چگونه گذشت نوشه باشه.البته نه اينكه اينطور نوشتن بد باشه، اينم خودش يه سبكه.
داستان خيلي سريع پيش مي رفت، فضا سازي و شخصيت پردازي كه خب ميشه گفت نداشت البته اين مربوط به سبك انشا نويسيه توي انشا هم شخصيت پردازي نداريم ولي اين داستانو خسته كننده مي كنه.
ايده داستان جالب به نظر ميرسيد، البته اگه من اشتباه نكرده باشم و يك جورايي يا جادوگري باشه يا گرگنما باشن.
كمي تضاد در داستان هم بود،‌جنگل ممنوعه خب اگه ممنوعه روز و شب نداره بعدش توريست وقتي هست اصولاً شب ممنوع نميشه! چون انها سر ميزنند.
ميشد بيشتر در مورد اين جنگل توضيح داد، تاريكش كرد،‌ترسناكش كرد،‌صداي پرندگان هم توش اورد با اين جال اينا توش پرسه ميزنند.

***
راستي سايت اپلود داستانت هم عوض كن يه جا مثل پيكوفايل اپلودش كن.

ممنون نظر صریحی بود! خوشم اومد ! در ضمن کتاب یه سری خاطره است که شخصیت اصلی هرروز می نویسه
البته سبکش ممکنه تعییر کنه در ضمن کتاب اولمه! مونده تا راه و چاهو یکم هم که شده یاد بگیرم!:دی
بازم ممنون از نظر خوبت

.AvA.
2015/07/01, 17:20
قشنگ بود ادامه بده...
ولی راس می گه یکم ترسناک ترش کن ...
یکم هم درباره خودش دیوید و سارین بیشتر توصیف کن تا بشه تصورشون کرد چه جورین یا چه شکلین...
حتما توصیفشون کن...
موفق باشی

HELT
2015/07/01, 17:36
قشنگ بود ادامه بده...
ولی راس می گه یکم ترسناک ترش کن ...
یکم هم درباره خودش دیوید و سارین بیشتر توصیف کن تا بشه تصورشون کرد چه جورین یا چه شکلین...
حتما توصیفشون کن...
موفق باشی.چشم حتما!:)
این یه مقدمه بود... برای همین انقد مشکل داشت ایشالا با نظرات شما فصل یک بی کم و کاست نوشته می شه!
ممنون!

Samara
2015/07/01, 20:36
سلام
خب این فقط یه مقدمه بود و نمیشه خیلی ازش ایراد گرفت!
فقط توصیفات راجب هر اتفاقی کم بود و خیلی صریح مطلبو بازگو میکردی!
اگه میخوای این داستانو به یه رمان تبدیل کنی باید کشش بدی :دی
همه ی رمان نویسا از این تکنیک استفاده میکنن و واسه همین داستانشون حساس و جالب میشه...
ولی خلاقیتت برای خلق داستان خوب بود خوشم اومد :دی

HELT
2015/07/01, 23:06
خب فصل یکو گذاشتم:دی
همونطور که اون بالا گفتم زیاد داستان جلو نرفته ولی سعی کردم نظرات دوستان رو اعمال کنم!:دی
منتظر نظراتتونم!:دی

Ajam
2015/07/01, 23:43
من امدم
با تبریک که نوشتی!( یه کار باحالیه)
من متنو می خونم همین جور به ترتیب هر نکته ای به ذهنم رسید می نویسم!
از فعل است زیاد و پشت سر هم استفاده کردی!
به جا، از ...نقطه استفاده کردی!
غلط املایی
توصیف ظاهری خوب
توصیف مکانی کم
استفاده زیاد از فعل بود
چرا اینقدر هی گفتی آری؟ چندتاش خوبه ولی زیاد بود!
دو تا زمانو دو دو تا پاراگراف پشت سر هم به کار بردی، در مورد دانی گفتی دوستش داشتم، در مورد دیوید، برادر خود می دانم!
هری پاتر عینک ته استکانی میزد مگه؟؟؟ هری پاتر عینکش گرد بود!تو ذوقم زد!
خبطی تو ذوق زد بازم،اشتباه مگه مورد داره؟ به نظرم هر چی متن ملموس تر باشه بهتره!
قانون وزن کرده بود؟؟ وضع کرده بود!
خب همش ایراد گرفتم خوبیاشم، بگم: اگه تکرار فعلشو در نظر نگیرم نثرت خوب بود، سیر داستانم جالب بود، کنجکاو شدم اخرش، توصیف افراد خوب بود، همش گفتم بود و بود!
همینا دیگه!

Magystic Reen
2015/07/02, 10:52
داستان جالبی داشت، انقد که ادم کنجکاو بشه برای فصل اول خوبه.
ولی در مورد نوع نوشتنت، یه مقدار بلاتکلیفه. قراره نوشته های خودمونیه یه پسر 16 ساله باشه ولی زیادی از حد رسمیه. مثه گزارش یه مجله میمونه. حس خاطرات رو به ادم نمیده.
در کل امیدوارم موفق باشی

*HoSsEiN*
2015/07/02, 13:21
خب نوشتن فصل يكو تبريك ميگم.
من نه نويسنده ام و نه منتقد . شايد هم اشتباه كنم.
اگه خوشت نيامد و يا اينطور نقدي را دوست نداري بگو ديگه داستانتو نقد نمي كنم.
سعي مي كنم همراه باقد نكاتي را بصورت اموزش بگم تا در ادامه به كار ببري.
خب مقدمه كه حذف شد ،‌ميريم سراغ فصل يك
نكته اول همونيه كه توي مقدمه هم گفتم،‌انشا نويسي. كه گفتي اين خاطرات يك پسره نوجوانه كه هر روز مي نويسه اش. ايده جالبيه.
خاطره نويسي با انشا نويسي فرق داره،‌ يك كاري انجام بده بيا و خاطرات يك روزتو بنويس و نوع نوشته ات را مقايسه كن.
وقتي داري خاطراتتو مي نويسي مثل خاطره امروزتو مياي بگي سلام من اسم فلانه؟ يا من كجا زندگي مي كنم؟ اين ها چيزاريي هستند كه خودت ميدوني پس نيازي نيست كه تو خاطراتت بنويسي!
خب سوال پيش مياد الان چكار كنيم؟ اين پسره را بايد وارد روستا مي كردي، مثلاً‌براي تابستان امده خانه فاميل و يا غيره. مشخص كن مي خواي چيكار كني. مگه اينكه بگي اين پسره داره گذشته اش را براي يك نفر ديگه مي نويسه.
اسم روستا گرینفیلد از اسمش چي پيداست؟ توي پاورقي معني كلمه را بزار تا خواننده متوجه قضيه بشه.
وقتي ميگم انشا نويسي منظورم استفاده زياد بعضي از كلماته،‌در روايت بيشتر افراد كلمه" بود" را بيشتر استفاده ميكنند و در اين نوع نوشته" است"،‌سعي كن قبل از اپلود حتما يك بار بخوانيش و ويرايشش كني و كلمات جديدي به كار ببري مثال:
"اسمش پیداست واقعا جای سرسبز و خوش آب و هوایی است. این روستا در حومه ی شهر لیور پول در انگلستان واقع شده است"
"روستايي كه من در ان به دنيا آمدم در شماليترين گوشه ليورپول قرار داره يه جايي كنار شهر تورسو. تعطيلات تابستان شروع شده بود و من هم مثل باقي بچه هاي مدرسه شبانه روزي لردجورج بايد به خونه ام بر مي گشتم، دروغه بگم با ديدن روستا تعجب كردم،‌هيچ فرقي با گذشته نداشت، همون سرسبزي خاص خودش و بوي گل هاي وحشي كه همه را مجذوب خودش مي كرد همچنان باقي بود."
يه همچين چيزي منظورمه.
در مورد شهري يا كشوري كه مي نويسي تحقيق كن، جاهاي ديدني و يا عادات خاص انها را بخوان،‌مثلا در ليورپول ورزش محبوب فوتباله و ورزش هاي ديگه كم اهميت شمارده ميشن.
و اما در مورد كل داستان : در كل از مقدمه خيلي بهتر شده و پيشرفتش نمايان بود با اين حال هنوز در شخصيت پردازي و محيط سازي ضعيف زيادي داري كه با تمرين بيشتر و يا كمك ويرايشگر داستانت حل ميشه،‌البته ويرايشگر را توصيه مي كنم چون مي توانه در جاي جاي داستان راهنمايت كنه. كاري به غلط املايي ندارم چون طبيعيه، اما بكار بردن اسم هيولا به نظرت منطقيه؟ خب فكر كن بچه تو يه مشكلي داشته باشه ‌، بهش ميگي هيولا؟ يه چيز لطيفتر بايد ميگفتي مثل "اون تو وجودشه" يا "چيزي كه هست".
باز هم شتابزدگي در داستان مشهود بود،‌اين 5 صفحه اگه شتابزده نمينوشتي يك فصل 20-30 صفحه اي ميشد.
پيشرفتت نشون ميده داري بهتر ميشي و خب اگه سرد نشي و ادامه اش را بنويسي مشخصا در هر فضل بهتر ميشي به طوري كه وقتي به اواسط داستانت ميرسي باور نميكني فصل هاي ابتدايي را خودت نوشتي.
يه چند تا كتاب يا مقاله اموزشي در خصوص داستان نويسي و روايت هاي مختلف بخواني بيشتر بهت كمك ميك نه تا راهنمايي هاي الكي ما.

Dokhtare Ashoob
2015/07/02, 13:53
عاشق اون تیکشم ک نوشته بودی زر زر نکن
منو یاد دبیر زیست سال اولم انداخت :دی
خوب پیش میری ابراهیم
افرین واسه فصلای بعد بی نهایت منتظرم

Banoo.Shamash
2015/07/02, 14:43
خوش به حالت ابراهیم
میای فصل میذاری که ملت بخونن.
منم فن فیکشن نوشتم اما راستشو بخوای خجالت میکشم که بیام در معرض عُموم بزارم.((119))((84))

Mina.r
2015/07/02, 16:22
خوش به حالت ابراهیم
میای فصل میذاری که ملت بخونن.
منم فن فیکشن نوشتم اما راستشو بخوای خجالت میکشم که بیام در معرض عُموم بزارم.((119))((84))

آخی بیار بزار من قول میدم بخونمش



- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

جالب بود داستانت موضوع خوبی داره فقط یه خورده بیشتر کشش بده مثلا تو همون فصل اول نصف موضوع مشخص شد
و من عاشق اون قسمت کوفت و زهرمار شدم ((72))

HELT
2015/07/02, 20:09
خب نوشتن فصل يكو تبريك ميگم.
من نه نويسنده ام و نه منتقد . شايد هم اشتباه كنم.
اگه خوشت نيامد و يا اينطور نقدي را دوست نداري بگو ديگه داستانتو نقد نمي كنم.
سعي مي كنم همراه باقد نكاتي را بصورت اموزش بگم تا در ادامه به كار ببري.
خب مقدمه كه حذف شد ،‌ميريم سراغ فصل يك
نكته اول همونيه كه توي مقدمه هم گفتم،‌انشا نويسي. كه گفتي اين خاطرات يك پسره نوجوانه كه هر روز مي نويسه اش. ايده جالبيه.
خاطره نويسي با انشا نويسي فرق داره،‌ يك كاري انجام بده بيا و خاطرات يك روزتو بنويس و نوع نوشته ات را مقايسه كن.
وقتي داري خاطراتتو مي نويسي مثل خاطره امروزتو مياي بگي سلام من اسم فلانه؟ يا من كجا زندگي مي كنم؟ اين ها چيزاريي هستند كه خودت ميدوني پس نيازي نيست كه تو خاطراتت بنويسي!
خب سوال پيش مياد الان چكار كنيم؟ اين پسره را بايد وارد روستا مي كردي، مثلاً‌براي تابستان امده خانه فاميل و يا غيره. مشخص كن مي خواي چيكار كني. مگه اينكه بگي اين پسره داره گذشته اش را براي يك نفر ديگه مي نويسه.
اسم روستا گرینفیلد از اسمش چي پيداست؟ توي پاورقي معني كلمه را بزار تا خواننده متوجه قضيه بشه.
وقتي ميگم انشا نويسي منظورم استفاده زياد بعضي از كلماته،‌در روايت بيشتر افراد كلمه" بود" را بيشتر استفاده ميكنند و در اين نوع نوشته" است"،‌سعي كن قبل از اپلود حتما يك بار بخوانيش و ويرايشش كني و كلمات جديدي به كار ببري مثال:
"اسمش پیداست واقعا جای سرسبز و خوش آب و هوایی است. این روستا در حومه ی شهر لیور پول در انگلستان واقع شده است"
"روستايي كه من در ان به دنيا آمدم در شماليترين گوشه ليورپول قرار داره يه جايي كنار شهر تورسو. تعطيلات تابستان شروع شده بود و من هم مثل باقي بچه هاي مدرسه شبانه روزي لردجورج بايد به خونه ام بر مي گشتم، دروغه بگم با ديدن روستا تعجب كردم،‌هيچ فرقي با گذشته نداشت، همون سرسبزي خاص خودش و بوي گل هاي وحشي كه همه را مجذوب خودش مي كرد همچنان باقي بود."
يه همچين چيزي منظورمه.
در مورد شهري يا كشوري كه مي نويسي تحقيق كن، جاهاي ديدني و يا عادات خاص انها را بخوان،‌مثلا در ليورپول ورزش محبوب فوتباله و ورزش هاي ديگه كم اهميت شمارده ميشن.
و اما در مورد كل داستان : در كل از مقدمه خيلي بهتر شده و پيشرفتش نمايان بود با اين حال هنوز در شخصيت پردازي و محيط سازي ضعيف زيادي داري كه با تمرين بيشتر و يا كمك ويرايشگر داستانت حل ميشه،‌البته ويرايشگر را توصيه مي كنم چون مي توانه در جاي جاي داستان راهنمايت كنه. كاري به غلط املايي ندارم چون طبيعيه، اما بكار بردن اسم هيولا به نظرت منطقيه؟ خب فكر كن بچه تو يه مشكلي داشته باشه ‌، بهش ميگي هيولا؟ يه چيز لطيفتر بايد ميگفتي مثل "اون تو وجودشه" يا "چيزي كه هست".
باز هم شتابزدگي در داستان مشهود بود،‌اين 5 صفحه اگه شتابزده نمينوشتي يك فصل 20-30 صفحه اي ميشد.
پيشرفتت نشون ميده داري بهتر ميشي و خب اگه سرد نشي و ادامه اش را بنويسي مشخصا در هر فضل بهتر ميشي به طوري كه وقتي به اواسط داستانت ميرسي باور نميكني فصل هاي ابتدايي را خودت نوشتي.
يه چند تا كتاب يا مقاله اموزشي در خصوص داستان نويسي و روايت هاي مختلف بخواني بيشتر بهت كمك ميك نه تا راهنمايي هاي الكي ما.
سلام:)
واقعا ممنونم ازت حسین!:)
ممنونم که انقد وقت میزاری و داستان منو "نقد" می کنی!
من نه تنها ناراحت نمی شم بلکه واقعا خیلی خوشحال شدم!
همه ی چیزایی که گفتی درسته و خوشحالم که به نظرت بهتر شدم!
حتما هر چیزی که گفتی رو توی فصل دو رعایت می کنم! و امیدوارم بهتر بشم!
و باز هم ممنون که انقد وقت میزاری!
بعد از گذاشتن فصل دو منتظر یه نقد حسابی دیگه ازت هستم!:)

insomniac
2015/07/02, 20:35
دستت درد نکنه که شروع به همچین کاری کردی ببخشید که با تاخیر بود پستم!((79))ولی من الان مقدمه رو خوندمو واقعن از داستانش خوشم اومد,نقاد جالبیم نیستم که بخوام چیزی بگم بنظر من همین که همت کردیو کتابیو استارت زدی خودش خیلیه...واقعن امیدوارم تو نوشتن بری جلو که خیلی خیلی دوس دارم فصلای بعدو بخونم!((99))
همین الان فصل اولو خوندم((215))خیلیییی عالی شده بود...امیدوارم همینجوری ادامه داشته باشه!((27))

HELT
2015/07/06, 14:18
فصل دوم قرار داده شدو منتظر نظر شما دوستان هستم.:دی

Magystic Reen
2015/07/06, 14:29
جمش کردیا((231))
خوب بود ولی بعد از فصل اول و اوج گیری یه دفعه انداختیش. با مخ اومد روی زمین بیچاره.
منفجر شدی نه؟((72))

HELT
2015/07/06, 14:33
جمش کردیا((231))
خوب بود ولی بعد از فصل اول و اوج گیری یه دفعه انداختیش. با مخ اومد روی زمین بیچاره.
منفجر شدی نه؟((72))
جمعش نکردم! همش برنامه ریزی شده بود!(:دی)
اون اوج گیری ها همونطور که همه گفتن زود بود. و خب برای این بود که تا لب جوی ببرمتون وبرگردونم!:دی:دی:دی

Banoo.Shamash
2015/07/06, 15:43
چه عجب تو بالاخره نوشتی!
بیایم بخونیم ببینیم چی میشه آخرش.
***
این دفعه خیلی خوب بود.خدایی عالی بود.
دروغ نگم وقتی که تصورش میکردم،ترسیدم!

HELT
2015/07/06, 16:04
چه عجب تو بالاخره نوشتی!
بیایم بخونیم ببینیم چی میشه آخرش.
البته تازه اولشه...تا آخرس مونده یکم!:دی

Dokhtare Ashoob
2015/07/06, 17:45
فصل 3 رو کی میزاری ((119))

((17))

زود بزار
((6))
نبینم دیر شه ها((106))

Ajam
2015/07/06, 19:23
فقط یه نکته می تونم بگم، تو اینگلیس کفن ندارن که دامن سفید مادره بشه کفن برادر کوچیکه!
خیلی خوب بود!

HELT
2015/07/06, 20:01
فقط یه نکته می تونم بگم، تو اینگلیس کفن ندارن که دامن سفید مادره بشه کفن برادر کوچیکه!
خیلی خوب بود!
حالا یه بار توصیف کرده بودما... :دی

*HoSsEiN*
2015/07/06, 22:47
خب فصل دوم هم نوشتي
اينو ميتواني به عنوان اخرين نقد و كمي راهنمايي از طرف من در نظر بگيري. نه اينكه داستانت بد باشه ،‌نه،‌من هر از چندي حوصله نقد و نظر يه داستانو پيدا مي كنم بعدش ميرم سراغ يه داستان ديگه.
قبلش بگم من نه نويسنده هستم و نه منتقد و شايد اشتباه كنم.

قبل از هرچيز چيزي كه تو ذوقم زد تغيير لحن داستانت بود!
كلا نوشتندر زمان حال خوب نيست ،‌گذشته نويسي خيلي بهتره، منظورم اشنا نويسي نيستا.
نگاه كن :
"از جایم می پرم و پله های طبقه ی اول تا دوم را به سرعت می دوم."
بشه :
"از جایم پريدم و پله های طبقه ی اول تا دوم را به سرعت طي كردم."
كدامش به نظر خودت بهتره؟
يكم روي نكته دقت كن چون نصف داستانت زمان گذشته بود نصفش زمان حال.

نكته بعدي كه به نظرم رسيد مصنوعي بودن خوابش بود، يكم طبيعيتر خودت را جاي شخصت قرار بده،‌شوكه بشه،‌داد بزنه،‌ حمله كنه! وقتي يه هيولا ميبينه در نگاه اول فكر كرد پدرشه؟ بهتر نبود با چاقويي چيزي به هيولا حمله مي كرد و مادرش داد ميزد نكشش پدرته؟ در اينجور مواقع چشمتو ببند و خودت را در موقعيت قرار بده،‌موسيقي حماسي هم تاثير زيادي در نوشتن صحنه هاي حساس داره.
در داستان هاي فصلي بايد گرو كشي كني! يعني چي؟ خب بايد يك اتفاق جذاب و هيجاني در هر فصل داشته باشي. در نقد هاي قبليم گفتم يكم كمتر سريع پيش برو و تو براي اين كار به ديالوگ نويسي رو اوردي! اين ديالوگ ها خوب هستند البته اگه حالت كاراكتر ها هم توش باشه،‌
"- سلام آبراهام منم همینطور. خب آنجلا. کاری داشتی؟
- آره. آبراهام مریضه و باید ببرمش دکتر. لطف می کنین دو ساعت مرخصی به من
بدین؟
- آه! معلومه. برو آنجل. امیدوارم زودتر خوب بشی آبراهام.
- ممنونم خانوم کلاری.
"
بشه :
"
پير زني با عينك ته استكاني در حالي كه كاغذ هاي روي ميزش را زيرو مي كرد بدون اينكه ما را نگاه كند پرسيد :سلام آبراهام منم همینطور. خب آنجلا. کاری داشتی؟
مادري نگاهي اندوهناك به من انداخت و پاسخ داد : آره خام كلاري . آبراهام مریضه و باید ببرمش دکتر. لطف می کنین دو ساعت مرخصی به من بدین؟
،‌لحظه اي خجالت كشيدم، دوست نداشتم مادرم به خاطر من ناراحت شود.
خانم كلاري چشم از كاغذ ها برداشت و زير چشمي نگاهم كرد،‌شايد مي خواست بداند مادرم راست مي گويد يا نه ، پس از لحظه اي سكوت گفت : آه! معلومه. برو آنجل. امیدوارم زودتر خوب بشی آبراهام.
با لحن كشداري پاسخ دادم : ممنونم خانوم کلاری."
كدامش به نظرت بهتره؟
اين فيلم نيست،‌خواننده بايد با توصيفاتو تو با محيط و شخصيت ها اشنا بشن.
در كل بايد بگم از لحاظ نگارش اين فصلت باز از فصل اولت بهتر بود اما از لحاظ داستان نويسي مشكل داشت.
يكم بايد بيشتر باز روي محيط و كاراكتر هات كار كني.
يك چيز ديگه هم در نظر بگير برو يك فايل جديد باز كن و تك تك شخصيت هات را توش بنويس و مشخصات و ظاهرشونو توش بنويس و يك خلاصه از داستانت هم درونش بزار تا روند داستانت را گم نكني.

Moon Jacob
2015/07/16, 12:24
افرین خوب بود ولی زیاد آری آری کردی . یه جاهایی هم غلط املایی داشتی امیدوارم نمره انشات تو مدرستون زیر پونزده نباشه!((231))

HELT
2015/07/16, 12:27
افرین خوب بود ولی زیاد آری آری کردی . یه جاهایی هم غلط املایی داشتی امیدوارم نمره انشات تو مدرستون زیر پونزده نباشه!((231))
:دی
ویراستار نداشتم خو!:دی
ممنون!
در ضمن!
غلط املایی مال املاست ... نه انشا! ((3))