PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : کابوس ،کابوس نیست



narges21
2015/06/28, 03:29
این یک داستان کوتاهه که به قلم من نوشته شده.هرکسی ممکنه برداشت متفاوتی ازش داشته باشه پس...خوشحال می شم بدونم چه نظراتی دارید:)


http://s3.picofile.com/file/8196244992/%DA%A9%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B3_%D8%8C%DA%A9%D8%A7% D8%A8%D9%88%D8%B3_%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA.pdf.htm l

HELT
2015/06/28, 05:26
خب بزار نظرمو راجع به داستانت بگم و برداشتم از داستانت:
اول اینکه خب اولین و تنها داستانی بود که میخوندم و یک سرهتوی اوج بود! و این برام جدید بود و خوشایند!
همش هیجان رو بیشتر می کرد! به واقع داستان "هیجان انگیز" ای بود!
دوم این که من حدس زدم که اون قیچی و... هم یک کابوس دیگه باشه که توش بیدار شدی...
سوم اینکه تنها دلیلی که برای وجود اون کابوس ها توی زندگی این دختر می بینم اینه که نقاشی اونا رو کشیده! همه جای داستان دست مخاطب رو برای برداشت باز گذاشته بودی ولی اینجاش نه! من واقعا سعی کردم که به چیز دیگه ای فکر کنم و دلیل دیگه ای برای این کابوس ها پیدا کنم ولی خب... نشد! هیچی به ذهنم نرسید! همین که اگه نمی گفتی به خاطر نقاشی هاست یا یه جور دیگه در لفافه می گفتی و مخاطب خودش می فهمید....این داستان بسیار جذاب و قشنگ رو بسیار تر جذاب میکرد!!!
این حس من بود راجع به داستانت نرگسی؛ صادقانه! :)
خیلی قشنگ بود! منتظر بعدی هستم!:-)

Mina.r
2015/06/28, 07:11
خیلی داستان قشنگی بود
مخصوصا اسمش من از اسمش خیلی خوشم اومد حالت پارادوکس داره
و همچنین هیجان انگیز بود و کنجکاوی رو بر می انگیزه که همین طور داستانو ادامه بدی تا ببینی در انتها چه اتفاقی می افته که این بهترین خصوصیت داستانت بود
فقط اگر علت اون خواب ها رو توی لفافه می گفتی بهتر بود چون از همون ابتدای داستان علت ذکر شده بود
و ...همین
لذت بردم از خوندنش

Samara
2015/06/28, 07:35
عالی بود
موفق باشین

Banoo.Shamash
2015/06/28, 09:47
ممنون که این داستان کوتاه زیبا رو نوشتی.
شیوه ی نگارش واقعا عالی بود.همچنین طرز توصیف مکان ها و موجودات.
تنها یه اشکال کوچیکی داشت که اونم میشه سریع برطرفش کنی.
چرا انقد کلمات رو بزرگ نوشته بودی؟!

- tina -
2015/06/28, 12:57
آفرین پرنسس کور
واقعا عالی بود

Ajam
2015/06/28, 13:26
با درود فراووان، ایراداشو قبلا که گفتم بهت پس حالا نقاط قوت
1- اصلا موضوعش خیلی باحال بود!
2- نثرش فکر ادمو برای خیالپردازی باز می زاشت
3- هیجان انگیزه
4- روونه، گیر نداره
(چی دیگه؟؟؟ کلا از یه داستان میشه تعریف دیگه ای هم کرد؟؟؟ وایساده هنوزم تعریف می خواد!!)
حالا یه چندتا ایرادم بگیرم دلم خنک شه!
1- فونتشو عوض می کردی! از این فونت شکسته خوشم نمیاد!(شخصیه!)
2- به نظرم یهکم بعضی جاها برا توصیف خیلی بیشتر و بهتر جا داشت
3- اولش اگه نمی گفتی تو کابوسی یعنی خواننده نمی فهید که گرگا تو رویا دارن دنابلت می دون به نظرم جالب تر میشد( البته اون جوری می بایست یه تغییراتی هم بقیه داستان داشته باشه)
بچه هام که گفتن اگه معلوم نبود کابوسا به خاطر نقاشیاست خوب میشد!

همینا دیگه!
منتظر بعدیم!
در ضمن متشکر حرف گوش کن شدی!!!

azam
2015/06/28, 23:08
قشنگ بود!
روان و گیرا, نثرتو دوست داشتم!
اممم به نظرم اگه یکم بیشتر جزئیات اون نقاشی هارو توصیف میکردی بهتر بود, اینکه نقاشی هاش دقیقا چی بود که باعث دیدن اون کابوس هاش میشد
و منتظر داستان بعدیت هم هستم!:)