smhmma
2015/04/13, 03:14
با سلام و درود
حدود هزار سال پیش، لیدی گدایوا همسر یکی از بزرگان انگلیس، در اعتراض به افزایش بی رویه ی مالیات برای مردم شهر خود، هر روز به سراغ همسرش می رفت و عاجزانه تقاضا میکرد که مالیاتها کاهش پیدا کند.
همسر او که سیاست و تصمیم های سیاسی خود را بر خواسته ی همسر خود ترجیح میداد، به همسرش گفت: اگر یک روز، برهنه سوار اسب شوی و تمام شهر را از سمتی به سمت دیگر بروی، مالیاتها را کاهش خواهم داد.
گدایوا دو سوال پرسید: تو مشکلی با این کار نداری؟ و آیا واقعاً به وعده ی خود عمل میکنی؟
پاسخ هر دو سوال مثبت بود.
گدایوا اسبش را زین کرد. لباس هایش را بر زمین ریخت. در شهر گفتند: گدایوا در حمایت از مردم، برهنه در میان شهر میگردد!
تمام مردم، مغازه ها را بستند و به خانه ها رفتند. پرده ها را کشیدند و با چشمانی اشکبار، منتظر شدند این گردش شوم، به پایان برسد.
گدایوا به خانه برگشت و مالیات ها کاهش یافت.
در تمام تاریخ غرب اروپا، برای هیچ کس به اندازه ی گدایوا، طلا، جواهر، یادبود و … ساخته نشده است.
این یادبود ها به ما می آموزند که اسطوره ها، به تنهایی خلق نمیشوند. بلکه در بستری از فهم و شعور و حمایت اجتماعی شکل میگیرند.
نمیدانم اگر گدایوا، در این نقطه از تاریخ و جغرافیا، به این بازی تلخ وادار میشد، آیا پنجره ها بسته میشد یا تصاویر او از طریق شبکه های اجتماعی و بلوتوث موبابلها، از دستی به دست دیگر میگشت…
شما چه فکر میکنید؟
خاستگاه:روزنوشته های شعبانعلی (http://www.shabanali.com/ms/?p=2203#more-2203)
(http://www.shabanali.com/ms/?p=2203#more-2203)
پ.ن:من این مطلب رو کپی کردم برای همین نمی دونم این داستان چقدر صحت داره.شاید دروغی بیش نباشه.پس لطفا هیچکس بهش استناد نکنه.
اما مفهوم داستان خیلی مهمه،بهش فکر کنید،بدون تعصب به خودتون بگید شما چه نقشی در بازسازی این مردم و این فرهنگ و این کشور بازی می کنید؟به جز ایراد گیری و انتقاد و پاک کردن صورت مسئله؟؟به جز فرار از این کشور یا نقشه کشیدن برای فرار؟
سال ها بر روی این خاک زیستید
از هوایش تنفس کردید
از آبش نوشیدید
از غذایش خوردید
بر زمینش قدم نهادید
اینک که زمان پاسخ است چه کردید و چه می کنید؟؟؟؟؟؟
حدود هزار سال پیش، لیدی گدایوا همسر یکی از بزرگان انگلیس، در اعتراض به افزایش بی رویه ی مالیات برای مردم شهر خود، هر روز به سراغ همسرش می رفت و عاجزانه تقاضا میکرد که مالیاتها کاهش پیدا کند.
همسر او که سیاست و تصمیم های سیاسی خود را بر خواسته ی همسر خود ترجیح میداد، به همسرش گفت: اگر یک روز، برهنه سوار اسب شوی و تمام شهر را از سمتی به سمت دیگر بروی، مالیاتها را کاهش خواهم داد.
گدایوا دو سوال پرسید: تو مشکلی با این کار نداری؟ و آیا واقعاً به وعده ی خود عمل میکنی؟
پاسخ هر دو سوال مثبت بود.
گدایوا اسبش را زین کرد. لباس هایش را بر زمین ریخت. در شهر گفتند: گدایوا در حمایت از مردم، برهنه در میان شهر میگردد!
تمام مردم، مغازه ها را بستند و به خانه ها رفتند. پرده ها را کشیدند و با چشمانی اشکبار، منتظر شدند این گردش شوم، به پایان برسد.
گدایوا به خانه برگشت و مالیات ها کاهش یافت.
در تمام تاریخ غرب اروپا، برای هیچ کس به اندازه ی گدایوا، طلا، جواهر، یادبود و … ساخته نشده است.
این یادبود ها به ما می آموزند که اسطوره ها، به تنهایی خلق نمیشوند. بلکه در بستری از فهم و شعور و حمایت اجتماعی شکل میگیرند.
نمیدانم اگر گدایوا، در این نقطه از تاریخ و جغرافیا، به این بازی تلخ وادار میشد، آیا پنجره ها بسته میشد یا تصاویر او از طریق شبکه های اجتماعی و بلوتوث موبابلها، از دستی به دست دیگر میگشت…
شما چه فکر میکنید؟
خاستگاه:روزنوشته های شعبانعلی (http://www.shabanali.com/ms/?p=2203#more-2203)
(http://www.shabanali.com/ms/?p=2203#more-2203)
پ.ن:من این مطلب رو کپی کردم برای همین نمی دونم این داستان چقدر صحت داره.شاید دروغی بیش نباشه.پس لطفا هیچکس بهش استناد نکنه.
اما مفهوم داستان خیلی مهمه،بهش فکر کنید،بدون تعصب به خودتون بگید شما چه نقشی در بازسازی این مردم و این فرهنگ و این کشور بازی می کنید؟به جز ایراد گیری و انتقاد و پاک کردن صورت مسئله؟؟به جز فرار از این کشور یا نقشه کشیدن برای فرار؟
سال ها بر روی این خاک زیستید
از هوایش تنفس کردید
از آبش نوشیدید
از غذایش خوردید
بر زمینش قدم نهادید
اینک که زمان پاسخ است چه کردید و چه می کنید؟؟؟؟؟؟