PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اهریمن زاده



Ajam
2015/03/27, 23:46
داستان دیگم، داستان با دیوها و ایزدهای زرتشت پیش میره!( دارم تبلیغ می کنم بخونینا) یه خورده بی نظم شد کل داستان، شایدم نظر خودمه!واقعا سخت بود نوشتنش ولی من نویسنده تواناییم و خیلی سعی کردم!( تف به ریا) ولی به هر حال یه جاهاییش مشکل داره ببخشید دیگه!
جان حمزه نظر بدین ایرادا رو بگین!
دو نفرم اذیت کردم سر نوشتن این داستان شرمنده هر جفتشون!
H.A.M.I.D
Raloga

http://s4.picofile.com/file/8179391526/%D8%A7%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%85%D9%86_%D8%B2%D8%A7% D8%AF%D9%87.pdf.html

AVENJER
2015/03/28, 00:30
من به شخصه عاشق داستانت شدم
.
.
.
..
خیلی خوب بود
هم ایده ش
هم سبک نوشتنش
هم پیوستگیش
تنکا مشکلش هم توی یه سری چیزای ظاهریش بود
مثلا اینکه هرچی صفحاتت ساده تر باشن خوندنشون راحت تره
یا اگر از فونتB Mitra که تقریبا یه استاندارد محسوب(محصوب، مهسوب...حالا هر چی) میشه استفاده میکردی بهتر بود.
توضیحات رو هم بهتر بود تو پاورقی میزاشتی نه تو صفحه اخر
یه چند جایی هم اشکالات نوشتاری دیدم

در کل این ایده و این سبک نوشتن جای کار داره و میتونی خیلی راحت تبدیلش کنی به یه کتاب کامل...

امیدوارم به نوشتن همچین داستانایی ادامه بدی.





پ.ن: اسم «اهریمن زاد »چوطوره؟ به نظرم یکم فسیل تره

azam
2015/03/28, 00:38
اممم خوب خوندم! البته خیلی دقیق نبود، بعدا دقیق تر میخونم
خوب ایده ی خیلی قشنگی داشت داستانت، موضوع و پیام شو دوست داشتم
ولی خوب یه کمی گیج کننده نوشته بودی، یکم زیادی همه چیز قر و قاطی بود
و اینکه اگه توضیحات تو توی پاورقی مینوشتی داستانت خیلی بهتر بود
خو فعلا همینا به ذهنم میرسه، بعد همینکه وقت شد دوباره میخونم و میام نظر میدم! ( ایشالا! :دی)

H.A.M.I.D
2015/03/28, 00:40
واقعا خوب بود،خیلی خوب،جرئت داری داستان به این خوبی رو ادامه نده،سروکارت با منه

Leyla
2015/03/28, 00:48
فوق‌العاده عالی... هم ایده‌ش هم جمله بندیاش...
موفق باشی! ((216))

smhmma
2015/03/28, 04:22
خیلی خوب بود واقعا خوشم اومد هم ایده ی خیلی قوی هم پرداخت خیلی خوب
واقعا عالی بود اگر بخوای توی سایت های دیگه هم می زارم برات
پسرم استعداد داریا

Ajam
2015/03/28, 11:31
واقعا خوب بود،خیلی خوب،جرئت داری داستان به این خوبی رو ادامه نده،سروکارت با منه

توداستان کوتاه رو ادامه میدی مخلصتم؟


خیلی خوب بود واقعا خوشم اومد هم ایده ی خیلی قوی هم پرداخت خیلی خوب
واقعا عالی بود اگر بخوای توی سایت های دیگه هم می زارم برات
پسرم استعداد داریا

خودت می دونی دوس داشتی توی سایتای دیگه هم بزار، لینک تاپیکش برام بفرست ببینم نظرات بقیه سایتا رو! مرسی!

hana.asadi
2015/03/28, 11:43
عالی بود
دمت گرم
بقیشو کی میزاری؟موندم تو خماریش واقعا قشنگه
فقط یه کم ایرادای ظاهری داشت مثل توضیحات که تو صفحه ی اخر بود
امیدوارم بارفع این ایرادای کوچولو بتونی این داستانو یه کتاب کامل کنی

Ajam
2015/03/28, 11:47
عالی بود
دمت گرم
بقیشو کی میزاری؟موندم تو خماریش واقعا قشنگه
فقط یه کم ایرادای ظاهری داشت مثل توضیحات که تو صفحه ی اخر بود
امیدوارم بارفع این ایرادای کوچولو بتونی این داستانو یه کتاب کامل کنی

بقیه چی دیگه؟

hana.asadi
2015/03/28, 11:49
بقیه نداره؟

Ajam
2015/03/28, 11:53
بقیه نداره؟

نه دیگه!....

hana.asadi
2015/03/28, 11:59
نمیشه به صورت رمان ادامه بدی؟توروخدا.....

Ajam
2015/03/28, 12:00
نمیشه به صورت رمان ادامه بدی؟توروخدا.....

هان؟ بی خیال بابا!
من در حد رمان نوشتن نیستم!

Prince-of-Persia
2015/03/28, 15:08
خیلی قشنگ بود ....ادامش بده

nafise
2015/03/28, 18:10
عالي بود مخصوصا به عنوان يه داستان كوتاه
ايده زيبايي بود
علاوه بر همه اينها انسجام متن خوبي داشت

MaRs
2015/03/28, 22:19
اینقدر خوب بود باو. نکردم تو نوشتی

Ajam
2015/03/28, 22:22
خیلی قشنگ بود ....ادامش بده

شماها چطوری داستان کوتاه رو ادامه میدین؟ به منم یاد بدین شاید شد یه کاری کنیم! ول کنین دیگه!

اینقدر خوب بود باو. نکردم تو نوشتی
دمت گرم دیگه! این تعریف بود یا فحش؟

smhmma
2015/03/29, 03:07
خنگ خدا اینطوری ادامه می دن که یا از اون ایده استفاده می کنن تا داستان بلند بنویسن یا با اون ایده داستان بلند می نویسن ولی داستان کوتاهه رو اول وسط یا اخر داستان بلنده قرار می دن گرفتی؟؟؟

Ajam
2015/03/29, 03:10
خنگ خدا اینطوری ادامه می دن که یا از اون ایده استفاده می کنن تا داستان بلند بنویسن یا با اون ایده داستان بلند می نویسن ولی داستان کوتاهه رو اول وسط یا اخر داستان بلنده قرار می دن گرفتی؟؟؟

فک کنم گرفتم! شاید بعد از کنکور روش فکر کردم! تو سایتای دیگه گذاشتیش؟

smhmma
2015/03/29, 03:16
فک کنم گرفتم! شاید بعد از کنکور روش فکر کردم! تو سایتای دیگه گذاشتیش؟
چرا توی افسانه ها گذاشتم توی بوک پیج هم باید صبر کنی تا بزارم

Ajam
2015/03/29, 03:19
چرا توی افسانه ها گذاشتم توی بوک پیج هم باید صبر کنی تا بزارم

لینکشونو بهم نمیدی؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

دستتم خیلی خیلی مرسی

smhmma
2015/03/29, 03:24
لینکشونو بهم نمیدی؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

دستتم خیلی خیلی مرسی
http://forum.afsaneha.net/thread1229.html#post12768

http://btm.bookpage.ir/thread903.html#post6963

کساندرا
2015/03/29, 18:21
آورین آورین دوست خوبم ترشی نخوری یه چیزی میشی:)):)) ادامه بده این 27 صفحه 1 پنجم نیاز روزانه به کتابم رو فراهم کرد((200))((200))

Ajam
2015/03/29, 22:45
آورین آورین دوست خوبم ترشی نخوری یه چیزی میشی:)):)) ادامه بده این 27 صفحه 1 پنجم نیاز روزانه به کتابم رو فراهم کرد((200))((200))

دقیقا قضیه همون دو قورت و نیمشم باقیه است!

کساندرا
2015/03/30, 07:29
دقیقا قضیه همون دو قورت و نیمشم باقیه است!

آها پس حالا فهمیدی باید دو قورت و نیم دیگه هم بدهکاری؟((200))بابا شعور یعنی انقد واضح بود؟((200))

Ajam
2015/03/30, 16:30
آها پس حالا فهمیدی باید دو قورت و نیم دیگه هم بدهکاری؟((200))بابا شعور یعنی انقد واضح بود؟((200))

روتو برم ادم!!!
به جا این حرفا چندتا ایراد از داستان بگیرین!

Araa M.C
2015/03/31, 15:26
درووووود
خوب بود
آورین پیشرفت کردی
فقط سبک نوشتنت شبیه یه نویسندس که فعلا یادم نمیاد کیه((207))
راستی تو این داستانت یکم...((200))آره دیگه کم کم داری را میفتی((3))

Ajam
2015/03/31, 16:58
درووووود
خوب بود
آورین پیشرفت کردی
فقط سبک نوشتنت شبیه یه نویسندس که فعلا یادم نمیاد کیه((207))
راستی تو این داستانت یکم...((200))آره دیگه کم کم داری را میفتی((3))

دیود گمل؟ جرج مارتین؟ دارن شان؟ الیک مثلا ما خیلی خوبیم با بترینا مقایسه می شیم!

.AvA.
2015/03/31, 20:07
عالی بود
مثل همیشه عالی...

Araa M.C
2015/03/31, 20:43
اره یه نمه شبیه جرج
البته هوا برت نداره ها فقط یذره
راستی یکمم ممیزی داشت اینجوری پیش بری ارشاد بت گیر میده ها.
فقط سعی کن یکم لحن واضح استفاده کنی چون یجاهایی واقعا مبهم بود ولی در کل عالی بود((200))

Ajam
2015/04/01, 14:55
اره یه نمه شبیه جرج
البته هوا برت نداره ها فقط یذره
راستی یکمم ممیزی داشت اینجوری پیش بری ارشاد بت گیر میده ها.
فقط سعی کن یکم لحن واضح استفاده کنی چون یجاهایی واقعا مبهم بود ولی در کل عالی بود((200))

کجاهاش مثلا؟ توضیح بده یه کم! وضع نظر دادنو نگاه کن! خب بگو کجا، ابهامش چی بود، چجوری می نوشتم بهتر بود!؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

اون شباهت به جرج مارتینم به خاطر دو شخصیتی بودن داستان و پریدن از این یکی به اون یکیه!

Araa M.C
2015/04/01, 15:37
هیچی باو
فقط یکم مبهم بود.
در ضمن بدبخت معرفی ایزدان را باید یا تو پاورقی میکردی یا صفحه اول
من اول فک کردم روستا اولیه همون دومیس
پیرمرده که اول داستان بود هم نریمانه.

Ajam
2015/04/01, 15:50
هیچی باو
فقط یکم مبهم بود.
در ضمن بدبخت معرفی ایزدان را باید یا تو پاورقی میکردی یا صفحه اول
من اول فک کردم روستا اولیه همون دومیس
پیرمرده که اول داستان بود هم نریمانه.
پیرمرد اول داستان همون نریمان بود دیگه! الان منظورت واقعا چی بود؟
دوما در مورد پاورقی ها قبول دارم می بایست صفحه اول یه توضیح کامل در مورد ایزدها و دیوها بدم! ایشالله داستان بعد!
مبهم بودنو مشخص کن! تنبلی نکن!

Araa M.C
2015/04/01, 15:58
تنبلی؟؟؟
سرعت نت 3 کیلوبایته.
تازه این خوبشه
همسایمون به همینم راضیه
مث اینکه ملت همه اومدن تو نت...
بگذریم
وایسا ببینم
ما چنتا روستا داشتیم؟

Ajam
2015/04/01, 16:00
تنبلی؟؟؟
سرعت نت 3 کیلوبایته.
تازه این خوبشه
همسایمون به همینم راضیه
مث اینکه ملت همه اومدن تو نت...
بگذریم
وایسا ببینم
ما چنتا روستا داشتیم؟

دو تا، روستای نریمان و روستایی که میخونه داخلش بود و سیاوش اونجا معرفی میشه!

Araa M.C
2015/04/01, 16:04
خب خره تو اون روستا اولیم یه پیرمرده بود یه چیزی بلغور کرد و کدخدا هم برگشت بش درسته؟؟

ThundeR
2015/04/01, 16:06
رزرو برای نقد! نقد کردم یادت می کنم

Ajam
2015/04/01, 16:09
خب خره تو اون روستا اولیم یه پیرمرده بود یه چیزی بلغور کرد و کدخدا هم برگشت بش درسته؟؟

اخر الاغ، روستای اول همون روستای نریمانه! همونی که اسب داخلش مرده و کدخدا میگه کار پلنگه! اون پیرمرد که کدخدا می پره بهش نریمانه! ورستای دوم فقط و فقط داخل میخونش رو می خونین!

Araa M.C
2015/04/01, 16:13
دِ شاسکول یعنی یارو میره دوباره بر میگرده؟؟؟؟
خب یعنی سیاوش اون هیولای روستای اولو مگه نمیکشه؟؟
خب دوباره وقتی بر میگرده نمیشناسنش؟
من گیج شدم...((77))((77))

Ajam
2015/04/01, 16:17
دِ شاسکول یعنی یارو میره دوباره بر میگرده؟؟؟؟
خب یعنی سیاوش اون هیولای روستای اولو مگه نمیکشه؟؟
خب دوباره وقتی بر میگرده نمیشناسنش؟
من گیج شدم...((77))((77))

چهارتا ستاره اولو می بینی داخل داستان؟ قبل یه روستای دیگه است،همون روستای نریمان، بعدش یه شکارچی که داره یه هیولا رو تعقیب می کنه این هیولای روستای میخونه است!
اون هیولایی که اسب رو کشته، اپوش زاده است، یعنی این کشتن اسب اولین رد پاهای اپوش زاده اند! گرفتی؟ خدایا این روانی رو شفا بده!

arataz
2015/04/01, 16:55
آقا ممنون چه عجب یکی به جای چسپیدن زئوس و خانواده اومد از فرهنگ خودمون داستان نوشت!

kianaz
2015/04/03, 19:22
خو من بچه از کجاى اىن داستان اىراد بگىرم اخه؟؟؟ نه واقعا خودت بگو...تازه با اىن اىرادىم که همه گرفتنم مخالفم( فهمىدى نشستم همشونو خوندم؟؟((200)))نه جدا من چى بگم بهت هان؟؟؟ به نظر من اىن ىه خورده ى خىلى کم مبهم بودن داستان اصلا لازمه... مبهم نباشه ادم چشماشم خسته مىشن چه برسه به خودش...والا...اهان ولى با اىن قضىه پاورقى کاملا موافقم... ببىن دادا اگه خلاقىىتت رو نکشى مىتونى داستان کوتاهتو به ىه کتاب چند جلدىم تبدىلش کنى...لازم نىست که ىه شبه تمومش کنى که بزارى برا بعد اگه بزارىش چند ماه دىگه به کل فراموشش مىکنى...بشىن کم کم بنوىس در ضمن خودکوچک بىنى دارى؟؟؟( مامانم صدام زد نصف حرفام ىادم رفت )مىشى ادامه مىدىشا وگرنه تو مىمونىو ىه ساىت خخخ بعدشم کم خونده نشده که مىگفتى اى واى من و اىن حرفا مثلا عىد بودا هىشکى خونه نبود که بشىنه پاش بچه...بسته همىنا فعلا((200))

Ajam
2015/04/03, 19:48
خو من بچه از کجاى اىن داستان اىراد بگىرم اخه؟؟؟ نه واقعا خودت بگو...تازه با اىن اىرادىم که همه گرفتنم مخالفم( فهمىدى نشستم همشونو خوندم؟؟((200)))نه جدا من چى بگم بهت هان؟؟؟ به نظر من اىن ىه خورده ى خىلى کم مبهم بودن داستان اصلا لازمه... مبهم نباشه ادم چشماشم خسته مىشن چه برسه به خودش...والا...اهان ولى با اىن قضىه پاورقى کاملا موافقم... ببىن دادا اگه خلاقىىتت رو نکشى مىتونى داستان کوتاهتو به ىه کتاب چند جلدىم تبدىلش کنى...لازم نىست که ىه شبه تمومش کنى که بزارى برا بعد اگه بزارىش چند ماه دىگه به کل فراموشش مىکنى...بشىن کم کم بنوىس در ضمن خودکوچک بىنى دارى؟؟؟( مامانم صدام زد نصف حرفام ىادم رفت )مىشى ادامه مىدىشا وگرنه تو مىمونىو ىه ساىت خخخ بعدشم کم خونده نشده که مىگفتى اى واى من و اىن حرفا مثلا عىد بودا هىشکى خونه نبود که بشىنه پاش بچه...بسته همىنا فعلا((200))

کن یو اسپیک انگلیش؟

hana.asadi
2015/04/03, 21:14
کیاناز حرف دلمو زدی دمت گرم((48))

Ajam
2015/04/03, 21:14
تا اوستام نظر نداده هیچ تصمیمی در مورد ادامه دادن یا ندادنش نمی گیرم! تمام به جر ت و تشدید میم!

master
2015/04/04, 14:43
شروع خیلی خوبی داشتی. نثر قوی و با ثباتی داشتی که تونستی تا آخر حفظش کنی. فقط به نظرم اون جذابیت و فضاسازی که در نیمه اول داستان داشتی رو نتونستی به همون شکل ادامه بدی.مثلا حس و فضای درماندگی مردم روستا قدرت می داد به داستان ولی به تدریج ضعیف شد. چند جایی که تنش داشت داستان مثل اون جایی که سیاوش وارد روستا می شد قوی بود، ولی بازم به نظرم بیشتر جا داشت از این موقعیتها درست کنی. با اینکه جزئیات درگیری ها بالا بود و نسبتا خوب پرداخته بودی ولی باز سریع و با دقت کمتری از روشون رد می شدم. یه جورایی شاید آخراش رو سریع تر و با پرداخت کمتر ادامه دادی.
یه فضاهاییش مثل مهمون خونه و انداختن کله ی اهریمن منو دقیقا یاد فیلم بیوولف مینداخت.
اینکه بخوای داستان بلندش کنی یا نه کاملا به خودت بستگس داره. یعنی اینکه ببینی این انگیزه و انرژی وجود داره برای خودت که این کارو بکنی یا نه. صرفا نظر منه ولی اگه بخوای داستان بلندش کنی یه کمی این اطلاعاتی که وارد داستان می شه رو کم کن یا حداقل غیر مستقیم تر و ماهرانه تر این کارو انجام بده، یعنی یه چیزی بیشتر از صرفا اوردن اسمشون و یا توضیحات کوتاه باشه.
من توی نوشته های خودم روی "فضا" یا اتمسفر، اون حس معنایی سعی می کردم بیشتر تاکید کنم تا داستان در بستر اون فضا قدرت بیشتری بگیره. البته این امر کاملا نسبیه و نمیشه گفت که یه داستان فضا داره و یکی دیگه نداره. ولی حس می کنم اگه بتونی روی فضاسازی بیشتر کار کنی به جاهای خوبی برسی (البته درسته که یکی از راههای فضاسازی توصیفه، ولی هر توصیفی هم منجر به فضاسازی نمیشه، منظورم اینه که درسته فضا بالاخره یه فیزیک و مادیتی داره، اما چیزی بالاتر از صرف ظاهر و شاید به نحوری باطن و روحش باشه)
در کل می تونم بگم داری پیشرفت می کنی و این محسوسه، همین روند نوشتن رو ادامه بدی و زمان و پرداخت بیشتری به خرج بدی خیلی بهتر هم می تونی بنویسی.
مرسی بابت داستان.

kianaz
2015/04/05, 18:30
سو سو , نات ورى گود...هاو ا باوت ىو؟؟ خخخ داداش جان نظرم اىن بود خب((3))

Ajam
2015/04/05, 22:44
شروع خیلی خوبی داشتی. نثر قوی و با ثباتی داشتی که تونستی تا آخر حفظش کنی. فقط به نظرم اون جذابیت و فضاسازی که در نیمه اول داستان داشتی رو نتونستی به همون شکل ادامه بدی.مثلا حس و فضای درماندگی مردم روستا قدرت می داد به داستان ولی به تدریج ضعیف شد. چند جایی که تنش داشت داستان مثل اون جایی که سیاوش وارد روستا می شد قوی بود، ولی بازم به نظرم بیشتر جا داشت از این موقعیتها درست کنی. با اینکه جزئیات درگیری ها بالا بود و نسبتا خوب پرداخته بودی ولی باز سریع و با دقت کمتری از روشون رد می شدم. یه جورایی شاید آخراش رو سریع تر و با پرداخت کمتر ادامه دادی.
یه فضاهاییش مثل مهمون خونه و انداختن کله ی اهریمن منو دقیقا یاد فیلم بیوولف مینداخت.
اینکه بخوای داستان بلندش کنی یا نه کاملا به خودت بستگس داره. یعنی اینکه ببینی این انگیزه و انرژی وجود داره برای خودت که این کارو بکنی یا نه. صرفا نظر منه ولی اگه بخوای داستان بلندش کنی یه کمی این اطلاعاتی که وارد داستان می شه رو کم کن یا حداقل غیر مستقیم تر و ماهرانه تر این کارو انجام بده، یعنی یه چیزی بیشتر از صرفا اوردن اسمشون و یا توضیحات کوتاه باشه.
من توی نوشته های خودم روی "فضا" یا اتمسفر، اون حس معنایی سعی می کردم بیشتر تاکید کنم تا داستان در بستر اون فضا قدرت بیشتری بگیره. البته این امر کاملا نسبیه و نمیشه گفت که یه داستان فضا داره و یکی دیگه نداره. ولی حس می کنم اگه بتونی روی فضاسازی بیشتر کار کنی به جاهای خوبی برسی (البته درسته که یکی از راههای فضاسازی توصیفه، ولی هر توصیفی هم منجر به فضاسازی نمیشه، منظورم اینه که درسته فضا بالاخره یه فیزیک و مادیتی داره، اما چیزی بالاتر از صرف ظاهر و شاید به نحوری باطن و روحش باشه)
در کل می تونم بگم داری پیشرفت می کنی و این محسوسه، همین روند نوشتن رو ادامه بدی و زمان و پرداخت بیشتری به خرج بدی خیلی بهتر هم می تونی بنویسی.
مرسی بابت داستان.

بیوولف؟ کجای بیوولف؟ یه کم شبیه یه صحنه شده بود اره خودمم قبول دارم ولی یادم نبود کجا دیدمش! البته نمی دونم کجای بیوولف رو میگی!
در مورد فضاسازی نفهمیدم چی گفتی! توضیحات لطفا! (بچه پرورو ام دیگه!)

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

در مورد اوردن اطلاعات داخل متن خودم می دونم که اوردن فقط اسم ناجوره ولی مشکل اینجاست که هیچ اطلاعاتی در مورد ایزدها و دیو ها نمیشه پیدا کرد، تمام چیزی رو که می تونستم پیدا کنم داخل ویکی پیدیا بود و یه اسم و این کهدیو یا ایزد چیه بود! هر چیزی که بود داخل متن اوردم! مثلا تنها ایزدی که در موردش اطلاعات پیدا کردم تیشتر بود که به شکل اسب سفید یا گاو دیده می شده و اونم داخل متن اوردم! اگه یه نفر یه منبع نشونم بده در مورد ایزدها و دیوها خیلی خوب میشه!
مرسی بابابت نظر!
یاد بگیرین این طوری نظر میدن!( خخخخخخخخخ)

master
2015/04/06, 16:53
منم بیوولفو چند سال پیش دیدمش . منظورم بیشتر اون قسمتای مربوط به مهمونیاشون بود.
منظورم اصلا این نبود که اطلاعات ناقص یا کم بود. ممکنه تو 20 صفحه هم راجع به یه ایزد یا اهریمن مطلب خونده باشی یا اصلا خیلی کامل شناخت داشته باشی. منظور من نحوه ی وارد کردن اطلاعات داخل داستانه؛ اینکه چجوری بهشون شخصیت میدی و اینکه چجوری در داستان نقش ایفا می کنند. خواننده نباید اصلا اونارو در قالب "اطلاعات"ی حس کنه که از خارج وارد داستان شده باشن، باید جزوی از گوشت و پوست داستان شده باشن. می دونم کار آسونی نیست، ولی باید سعی کنی به این سمت حرکت کنی.
درباره ی فضا نمی دونم دیگه چی می تونم بگم، هر حرفی بزنم باز به نحوی همون حرفارو تکرار کردم.

Ajam
2015/04/07, 10:45
منم بیوولفو چند سال پیش دیدمش . منظورم بیشتر اون قسمتای مربوط به مهمونیاشون بود.
منظورم اصلا این نبود که اطلاعات ناقص یا کم بود. ممکنه تو 20 صفحه هم راجع به یه ایزد یا اهریمن مطلب خونده باشی یا اصلا خیلی کامل شناخت داشته باشی. منظور من نحوه ی وارد کردن اطلاعات داخل داستانه؛ اینکه چجوری بهشون شخصیت میدی و اینکه چجوری در داستان نقش ایفا می کنند. خواننده نباید اصلا اونارو در قالب "اطلاعات"ی حس کنه که از خارج وارد داستان شده باشن، باید جزوی از گوشت و پوست داستان شده باشن. می دونم کار آسونی نیست، ولی باید سعی کنی به این سمت حرکت کنی.
درباره ی فضا نمی دونم دیگه چی می تونم بگم، هر حرفی بزنم باز به نحوی همون حرفارو تکرار کردم.

الان گرفتم مطلبو! بزار فضاسازی رو در قالب پرسش و پاسخ بریم جلو هان!؟
مثلا گفتی توصیف می تونه باعث فضاسازی بشه ولی تنها راه نیست؟ خب راه دیگه ای من بلد نیستم!
یا گفتی هر توصیفی به فضاسازی ختم نمیشه، خب باید چجوری توصیف کنم؟
فعلا همینا را اگه دلت خواست جواب بده تا بعد! (خودم می دونم خیلی بچه بی ادبی شدم جدیدا! شرمنده)

wolf
2015/04/07, 13:59
قشنگ بود.می تونی این رو به یه داستان بلند تبدیل کنی ها.من واقعا خوشم اومد.

Ajam
2015/04/07, 21:07
می دونم داستانم مالی نبود و چنگی به دل نمی زد ولی از بعد از کنکور( اولای ماه رمضون دو سه روز استراحت) شروع می کنم به نوشتن یک تک جلدی یا حداکثر یه دو جلدی با همین مضمون! شاید شخصیتا رو متفاوت بزارمو اینا ولی مضمون همینه!
به شدت نیازمند کمکم!
اطلاعات در مورد ایزدها و دیوها و هیولاها و ... ایران باستان!(خیلی نیازمندم)
در مورد چطور نثرمو بهتر کنم!
و هر چیزی که به نظرتون میرسه ممکنه مفید باشه که صد در صد مفیده!
مرسی همه!

hana.asadi
2015/04/08, 18:01
محمد اون 17 صفحه ای که نا مرتب بود بعد نهایی تا اول ماه رمضون مرتب میکنم بهت میدم یه نگاه که کردم راجع به اینایی که تو داستان تو بود توضیح داده

Ajam
2015/04/08, 21:07
محمد اون 17 صفحه ای که نا مرتب بود بعد نهایی تا اول ماه رمضون مرتب میکنم بهت میدم یه نگاه که کردم راجع به اینایی که تو داستان تو بود توضیح داده

مرسی!............

جلاد
2015/04/09, 12:55
خوب توپ عالي

master
2015/04/09, 13:41
الان گرفتم مطلبو! بزار فضاسازی رو در قالب پرسش و پاسخ بریم جلو هان!؟
مثلا گفتی توصیف می تونه باعث فضاسازی بشه ولی تنها راه نیست؟ خب راه دیگه ای من بلد نیستم!
یا گفتی هر توصیفی به فضاسازی ختم نمیشه، خب باید چجوری توصیف کنم؟
فعلا همینا را اگه دلت خواست جواب بده تا بعد! (خودم می دونم خیلی بچه بی ادبی شدم جدیدا! شرمنده)

مثلا دیالوگ می تونه فضا خلق کنه. توی دیالوگها می تونه حس غم یا یاس به طور مستقیم یا غیر مستقیم وجود داشته باشه.
اعمال شخصیت ها و یا طرز فکر و احساساتشون (اگه نویسنده بهشون بپردازه) می تونه فضا خلق کنه.
منظورم اینه فضا صرفا از توصیفات فیزیکی حاصل نمی شه. تک تک عناصر داستان می تونن منجر به گسترش و تقویت فضا (منظورم فضای منحصر به فرد هر داستانه، هیچ دو داستانی یک فضا ندارن به نظرم، چون تک تک شخصیتها در حالت ایده آل روی فضا تاثیر می زارن، پس برای هر داستان فضا یکتا و مخصوص خودشه)

البته همون جور که گفتم وجود و عدم وجود فضا صفر و یکی نیست به نظرم و نسبیه، یعنی میشه گفت یک داستان فضای قوی تره داره نسبت به بقیه. پس توصیفات به عنوان یکی از راههای خلق فضا می تونن در کیفیتش موثر باشن. فرض کن خیلی ساده می خوام یک صندلی توی یک اتاق رو توصیف کنم. دو توصیف مختلف:
صندلی قهوه ای رنگ ساخته شده از چوپ بلوط گوشه ی اتاق قرار گرفته بود.
صندلی با رنگی کدر و از جنس چوپی سخت در گوشه ی اتاق به انزوا افتاده بود، گویا تحجر و تیره دلیش به تدریج او را به حاشیه کشانده بود.
حالا فرض کن این اتاق متعلق به شخصیتیه که دچار انزواست و به نوعی مطرود شده از جامعه، به جای اینکه بیای صریح بگی این یه همچین آدمیه، میای غیر مستقیم این حس رو القا می کنی، و از توصیف به عنوان یک ابزار ( نه صرفا هدف) کمک می گیری، در عین اینکه این توصیف دیگه صرفا جنبه ی مادی نداره، و به نوعی حامل یک جور بار معنایی و حسی میشه.

احتمالا خیلی خوب و مفهوم نتونستم توضیح بدم. شاید هم کاملا به سبک بستگی داره و لزومی نداره حرفام درست باشن، صرفا من این طور ترجیح میدم.

hadis
2015/04/27, 21:51
داداش داستانت خیلی توپ بود همین طوری ادامه بده ببینیم کتاب بعدیت چطوریه

sandermon
2015/04/27, 21:53
سلام محمد جان.
من داستانتون رو خوندم اما نظر باقی دوستان رو هنوز مطالعه نکردم. پس اگه حرفام تکراریه عذر خواهی می کنم.

ابتدا بهتره به ستینگ کار بپردازیم.
دنیایی که شما ساختین دنیاییه اوستایی حدودا، دنیایی که همیشه دو قطب کاملا خیر و شر داره و به عبارتی قطب خاکستری ای این وسط وجود نداره. این بد نیست و من انتقادی به این ندارم. اتفاقا دنیای بومی رو دوست دارم و تبریک می گم بابت این موضوع.
اما موضوع اصلی و شاید ضعف کوچکی که من توی این دنیا سازی می بینم، عدم هماهنگی تخیلات نویسنده و تلاششه. نویسنده به وضوح تلاش داره خالق هستی رو خدای یگانه نشون بده و بگه تمام قدرت در دستان اونه. اما روال داستان این رو نمی گه، عملا این ایزدها هستن که قدرت ها او اعطا می کنن و می گیرن، به عبارتی قدرتی مستقل از خدا دارن و ما نمی بینیم که واسطه ی این قدرت ها باشن بلکه خودشون حامل و زاینده ی این قدرت هان. از نظر من این یه ناهماهنگی کوچیک ایجاد می کنه که به اصل داستان البته ضربه ای وارد نکرده.

اما موضوع بعدی پیرنگ داستان شماست:
پیرینگ یا طرح داستانتون به شدت ساده است، و باید بگم طرح های ساده بیشتر به درد ایده برای داستان های بلند می خورن، چرا که توی حجم زیا داستان بلند می شه این ایده ها رو پیچ و تاب داد و گسترش. اما برای داستان کوتاه عموما ایده ها باید قوی باشن. ایده ی داستان شما این بود که بنا به دلیلی دیو زاده ها ظاهر می شن، نمایندگان ایزدان با اون ها مبارزه می کنن و در نهایت باز انسان ها پیروز می شن، ایده کاملا مناسبه برای یه داستان بلند اما نه داستان کوتاه.
حالا جدا از این موضوع باید بگم که سیاوش اومده کمک، و دیوهای خیلی ضعیف رو می کشه ما می دونیم نریمان هم قدرتمنده، شاید ضعیفه اما داناست و قدرتمند تر از مردم عادی، چرا برای شکار اون موجود ضعیف خود نریمان دست به کار نمی شه؟ البته ایراد منطقی نداشت داستان، و این خیلی خوبه.

موضوع بعدی قلمتونه. من به شدت از قدرت قلمتون لذت بردم، توی این سایت عملا دوستان زیادی رو دیدم که بلدن از کلمات چطور استفاده کنن، من شما رو یه جایی بین صدر نشین های این لیست قرار می دم، این خیلی خوبه که نثرتون روون و جذابه. من تبریک می گم.

در نهایت اگه بخوام نظر کلیم رو بگم. باید بگم داستانتون خیلی خوب بود و من نمی دونم توی مسابقات شرکتش دادین؟ مثلا مسابقه ی افسانه ها یا ....؟ اگه نه که یه دستی به سر و روش بکشین و با دست کاری پیرنگ و قدرتمند تر کردنش شرکتش بدین.

و در اخر بگم تنها یه جای داستان بود که من رو پرت کرد از فضا و حسش بیرون، و اونم شعار ایشتر بود در مور آب رو درست مصرف کنید. خیلی شعاری بود و جز این مورد داستان رو به شدت دوست داشتم و ازش لذت بردم.
دست شما درد نکنه و امیدوارم زودتر داستان بعدیتونم بخونم.
در پناه حق.

narges.o
2015/10/14, 18:25
داستان دیگم، داستان با دیوها و ایزدهای زرتشت پیش میره!( دارم تبلیغ می کنم بخونینا) یه خورده بی نظم شد کل داستان، شایدم نظر خودمه!واقعا سخت بود نوشتنش ولی من نویسنده تواناییم و خیلی سعی کردم!( تف به ریا) ولی به هر حال یه جاهاییش مشکل داره ببخشید دیگه!
جان حمزه نظر بدین ایرادا رو بگین!
دو نفرم اذیت کردم سر نوشتن این داستان شرمنده هر جفتشون!
@H.A.M.I.D (http://forum.pioneer-life.ir/member.php?u=2989)
@Raloga (http://forum.pioneer-life.ir/member.php?u=1239)

http://s4.picofile.com/file/8179391526/%D8%A7%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%85%D9%86_%D8%B2%D8%A7% D8%AF%D9%87.pdf.html
منظورم از داستان کوتاه داستانای 1صفحه ای بود!این (نمیدونم چه اسمی براش بزارم!خخخخ) طولانیه !ولی بزار همه رو بخونم چشم تک تک میام نظر میدم
ولی از چیزی که تو داستانات خوشم میاد اینه به اسطوره های ایرانی توجه ات زیاده. اینکارتوخیلی دوست دارم.خداقوت نویستده خوش قلم

Ajam
2015/10/14, 18:43
بچه ها اهریمن زاده 2 رو یه مدته کلید زدم! ایشالله یکی دو ما دیگه تموم شد! میزارمش!

azam
2015/10/14, 19:13
بچه ها اهریمن زاده 2 رو یه مدته کلید زدم! ایشالله یکی دو ما دیگه تموم شد! میزارمش!
واااااااااااای ((227))
بی صبرانهههه منتظرشممم :دی
از همین الاااان خستههه نبااااشی ((221))

کساندرا
2015/10/15, 00:58
بچه ها اهریمن زاده 2 رو یه مدته کلید زدم! ایشالله یکی دو ما دیگه تموم شد! میزارمش!

ایشالله... مرده و قولش!!!((71))

kiya
2016/02/11, 22:22
خیلی خوب بود عالی بود بغضم گرفت تموم شد((63))ادامه میدادی عالی میشد

MIS_REIHANE
2016/04/06, 20:50
دمت لایک اما ریز ب ریزه اشکالاشو برات سِند یا اپلود میکنم بری بخونی مقایسه کنی.
قلمت خیلی باحاله مرسی((86))